Tuesday, January 31, 2006

! دفاع از نویسنده جوان، زن جسور و آگاه


الهام افروتن نویسنده ای 21 ساله و شجاع از بندر عباس، بدلیل نگارش یک مقاله طنز آمیز، به دست دژخیمان جنایتکار در این شهر، بازداشت گردیده است. او که از اعضای اصلی انجمن داستان نویسان بندرعباس و چهره ای شناخته شده در محافل ادبی این منطقه است، هم اینک بیش از یک هفته است، بدون کمترین جرمی، در بازداشتگاه اطلاعات رژیم در این شهر، به بند کشیده شده است.

الهام افروتن در یک نشریه محلی بنام " تمدن هرمزگان" که صاحب امتیاز آن نیز تبهکاری در مجلس ارتجاع بنام علی دیرباز است، مقاله ای طنز آمیز تحت عنوان " ایدز حکومتی را علنی کنیم" نگاشته است. الهام در این مقاله، از دو نوع ایدز نام برده است: ایدز "بیولوژیک" ( طبیعی) و ایدز "پولیتیک"( سیاسی). او تلاش کرده ایدز حکومتی (پولیتیک) را به زبان خود، "زیر میکروسکوپ" قرار دهد. الهام در این بررسی، رژیم هولناک اسلامی را با اندکی خود سانسوری و ارفاق، به بیماری خطرناک ایدز تشبیه کرده است. این در حالیست که خسارات و جنایات ناشی از سلطه این رژیم پلید طی 27 سال، چندین برابر بیش از خسارات ناشی از بیماری ایدز در همه کشورهای غربی است. با این حال الهام افروتن، برای پرهیز از بهانه گیری مأمورین رژیم، از ذکر این حقیقت صرفنظرکرده، در مقاله خود مینویسد:

" ايدز در سال ٥٧ از فرانسه به ايران وارد شد و چون بدن افراد پذيرش آن را داشت، در عرض مدت كوتاهی تمام ساختار اجرايی و قانون گذاری را آلوده كرد، و به ملت هم در اثر هيجان بيش از حد و شور جوانی، از اعمال رنجی كه بر روی او صورت می‌گرفت، لذت مازوخيستی دست می‌داد،... وقتی كار از كار گذشت ديدند ‌ای وای، رعايت نكات بهداشتی نكرده، خود را به دست خلخالی‌ها، هادی غفاری‌ها، و ماشاء الله قصاب‌ها، و اسمال تيغ زن‌ها داده....»

بدنبال چاپ این مقاله، که گویا توزیع نشریه حاوی آن نیز در همان روز متوقف شده، گله های آدم خوار حزب الله، عربده کشان به خیابانها سرازیر شده، و خواستار مجازات الهام افروتن شده اند. هم اینک به جز او، 7 نفر دیگر از نویسنده گان این روزنامه نیز، در بازداشت به سر میبرند. صاحب امتیاز این نشریه که قاعدتاً باید از نویسنده روزنامه خود، بنوعی دفاع کند، در مصاحبه ای حتی برای الهام افروتن، درخواست صدور حکم اعدام کرده است.

کانون نویسنده گان ایران در داخل و در تبعید، و دهها انجمن " فرهیختگان" و " نخبگان" کشور، بر خلاف صاحب امتیاز این نشریه، برای الهام شجاع و آگاه، درخواست صدور حکم اعدام نکرده اند؛ اما شهامت نوشتن یک خط اعتراض، محکوم کردن این تبهکاری و خواست آزادی فوری او را هم نداشته اند.
*** *** ***

- اولین منبع انتشار دهنده این خبر، هنرمندان در تبعید، هومن عزیزی و مریم هوله هستند.
- برای تهیه این مطلب، از خبر منبع بالا در سایت " من و پالتاک"، و از مقاله ای در سایت "ایران امروز"( 11 بهمن)، استفاده شده است
.

damawand58@yahoo.com www.j-shoraii.blogspot.com
یازدهم بهمن 1384- سی و یکم ژانویه 2006
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
!زنده باد اول ماه مه 1385 در ایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ







Monday, January 30, 2006

! چپ ایران و قهرمانی کارگران


تهاجم بربرمنشانه مأمورین جنایتکار رژیم اسلامی به کارگران اعتصابی شرکت واحد نشان داد، جریان چپ که زیر دست و پای محفل بازان غیر انقلابی در خارج گرفتار شده، تا چه حد در تنها ماندن کارگران مقصر است. این فقط درنده خویی یک رژیم فاشیستی نیست که تکه پاره میکند، بلکه محافظه کاری، ترس و بزدلی، تظاهر و کاسبکاری فرقه بازان حرفه ای و بازاریان جنب چپ هم، همین نقش را دارد. بویژه این در مورد آنانی که بخشی از آنها بدون هیچ دلیلی، نام وعنوان بزرگ فدایی، چریک، اقلیت و نظایر آن را به همراه دارند، صدق میکند؛ نام و عنوانی که برخی از آنها دیگر شایسته آن نیستند. تئوری و پراتیک نماینده گان این جناح از چپ طی دو دهه اخیر، چیزی جز انفعال و تخریب حزبیت و رواج سوء ظن، سرکوب و سانسور و تسویه و بایکوت و بی اعتنایی و پراکندن نیرو، بیزارکردن مردم از چپ، و جز بی مسئولیتی و محفلیسم صرف نبوده است؛ این نیروی غیر انقلابی با ابتلاء به پاسیفیسم افراطی، چپ ایران، قبل از همه جریان اجتماعی بزرگ فدایی را، خانه نشین کرد. در غیر اینصورت، اعتصاب کارگران مصمم و پرتلاش، که هریک از آنها بتنهایی از همه این بخش از چپ دور افتاده از مردم، جدی تر و قابل اعتمادتر هستند، پس از 27 سال سلطه شوم این رژیم ضد انسانی، نباید چنین سرنوشتی پیدا میکرد. این چپ بی احساس و فاقد هر گونه حساسیتی نسبت به زندگی دردناک مردم، که بجای یک دقیقه سکوت و فکر کردن به جانباختگان، سه بار کف میزند و تفریح میکند؛ از مردم تحت سرکوب ایران باج میگیرد. آنها نام و عنوانی را به سرقت برده و ماسکی را به صورت زده اند، که نشود گریبانشان را گرفت. آنها کاری انجام نمیدهند، اما میدان را اشغال کرده اند تا دیگران و نسل جوان نتوانند تحت این عنوان، تلاش جدیدی را سازماندهی نمایند. امروزه دیگر آوازه هر کوی و برزنی است، که الصاق چنین عناوینی به خود، چیزی جز کاربرد یک مارک تجاری و استفاده شخصی از آنها نیست؛ از آنجا که حاملین این عناوین، تهی از عنصر تعهد به جامعه، پاسخگویی در قبال مردم، ایجاد اعتماد، بسیج نیرو و دخالتگری انقلابی هستند.

کارگران شرکت واحد تمام دو سال اخیر را در مبارزات روزمره با این رژیم هیتلری گذرانده اند. آنها در برهوت سرکوب و خفقان و سرزمین میدانهای تیر و گورهای دسته جمعی، گام به گام پیشروی کرده، با کار و تلاش شبانه روزی و در جنگ و گریز خیابانی، تشکل مستقل خود را ایجاد کردند. آنها از ابهت جنایتکارانه رژیم پلیدی که نفس 70 میلیون انسان را بریده و به هر جنبده ای شلیک میکند، مرعوب نشدند و برده گی را بعنوان سرنوشت محتوم خود نپذیرفتند. چپ منفعل در خارج، این دوره سخت کار شجاعانه کارگران را، که صدبار انسانی تر و کمونیستی تر از زندگی غیر مولد آنها است، با خود گنده بینی یک فئودال عهد عتیق به صورت " نگاهی در حاشیه ..." و " نیم نگاهی"، " برخی رویدادها در حاشیه..." و یا انتساب آن به سندیکالیسم، نظاره و تخطئه کرده است. یک پشتیبانی حقیقی از سوی عناصر این چپ در کار نبوده، از آنجا که مشغله اصلی آنها، شوهای بی ارزش تلویزیونی، بحثهای پوچ و " تئوریک" چپ اروپایی، خوش و بشهای کوچه بازاری و لذت بردن از خرید در سوپرمارکت است. ایجاد اتحاد و بسیج نیرو از طریق این چپ، انتظار عبثی است؛ حتی حمایت مالی از خارج بنا به اعلام کارگران شرکت واحد در روزهای اخراج و بیکاری، بسیار کم و ناچیز بوده، میتوان براحتی از آن چشم پوشی کرد.

رژیم اسلامی که چیزی جز یک ماشین سرکوب و آدم کشی نیست، با بیرحمی فوق تصوری عمل میکند. عجیب نیست؛ این همان رژیمی است که طی چند روز، هزاران زندانی سیاسی را برای تحکیم جو ترور در جامعه، گروه گروه در روز روشن به دار آویخت؛ جنازه های آنان را با کامیونهای حمل گوشت از وسط شهر عبور داد، و در گورهای دسته جمعی به خاک سپرد؛ یکی از صادر کننده گان اصلی این احکام ضد بشری هم که وزیر کشور کنونی آن است. تنها مردمی سازمانیافته و انبوه پشتیبانان مصمم، قادر به دفاع از یک حرکت مستقل کارگری در شرایط سلطه چنین رژیم ضد انسانی هستند. صدور یک اطلاعیه، آنهم برای از سر باز کردن یک تکلیف و عقب نماندن از فرقه های دیگر، ایجاد قدرت مقابله و سازماندهی مقاومت دربرابر این رژیم نیست؛ "حمایت میکنیم"، هنوز حمایت نیست. یک چنین فرد و سازمانی باید توضیح دهد، چگونه و با کدام نیرو حمایت میکند و کارگران شرکت واحد تأثیر واقعی این حمایت را، در کجا لمس خواهند کرد؟ کارگران شرکت واحد به حمایت مادی و عملی انسانها و نه حمایت جوهر و مرکب، نیاز داشتند. این قبل از همه از طریق ایجاد ارتباطات فعال در داخل، با دانشجویان، محافل زنان و روشنفکران برای حضور در مراکز تجمع، و ایجاد تضمینهای مالی برای اعتصاب کارگران امکان پذیر بود. عناصر چپ در خارج باید از هزینه های غیر ضروری، و ساعات گپ و تفریح خود صرفه جویی کرده، و کارگران را وسیعاً با حمایت های مالی تقویت میکردند؛ بویژه آنها که مدام " بی عرضگی" دیگران در خارج، و نبوغ خود در ترقی شغلی را در بوق و کرنا کرده، گوش فلک را کر میکنند. هیچ سفارتخانه و کنسولگری این رژیم فاشیستی، نمی بایستی در تمام مدت قبل از شروع اعتصاب روی آرامش بخود میدید. چپ منفعل اما، به معنی واقعی کلمه، نه خواست و نه توانست در این زمینه کاری کند.

در همین حال برخی از جریانات سیاسی، موضعی فرصت طلباته اتحاذ نمودند. آنها، وسط دعوا نرخ تعیین کرده چنین القاء میشود، کارگران بنا به رهنمود های حزب آنها عمل میکنند. اینکه چنین تبلیغات نادرستی، چه تأثیر منفی در توده ای شدن مبارزه کارگران، بویژه در شرایط کنونی دارد، بر همگان روشن است. چنین تبلیغاتی اساساً ناقض اصل استقلال یک تشکل توده ای است. سندیکا یک تشکل مستقل کارگری، واین یعنی مستقل از دولت، مستقل از سرمایه داران، و مستقل از احزاب و نهادهای اجتماعی است. آیا درک این حقیقت مشکل است؟ گذشته از این، تبلیغ و القاء یک جریان سیاسی بمثابه رهنمود دهنده یک مبارزه سندیکایی، آنهم کاملاً خلاف واقعیت، بخودی خود بمعنی ایجاد تفرقه و سوءظن بین رهبری سندیکا و توده کارگران است. از آنجا که دست رهبری سندیکا بسته شده، باید مرتباً به توده کارگران توضیح دهد، این سندیکا با آن سازمان، هیچ رابطه ای ندارد. قابل انکار نیست که این امر، حتی میتواند به جدایی برخی از کارگران از سندیکا و یا ایجاد تزلزل، در پیروی از تصمیمات رهبری آن منجر شود. از این رو هر تلاشی برای نمایش رابطه فعالیت یک سندیکا با یک سازمان سیاسی، دامنه شمول این مبارزات به توده وسیعتر کارگران را محدود کرده، چه بسا شکست یک اقدام مستقل کارگری را بدنبال می آورد. این فقط به شرایط سلطه یک رژیم فاشیستی مربوط نیست؛ در جوامع تثبیت شده پارلمانی هم، همین قاعده عمل میکند. همین امر حتی موجب چندین تذکر مؤدبانه و یا اعتراض علنی از سوی برخی از فعالین سندیکا گردید. جریان فوق که امر بر آن مشتبه شده بود، حال حزب طبقه کارگر است، در اوج ذوق زده گی بطور تلویحی از گروههای دیگر دعوت نمود، پس همگی زیر "پرچم" آنها رفته، و در کمال ساده گی به دنبالچه گروه ذکر شده، تبدیل شوند. آنها در دنیای خیالی خود غرق شده، تصور میکنند از طریق یک تلفن همراه و با نقل چند خبر که تازه برای آن هم حق کپی رایت طلب میکنند، به حزب طبقه کارگر تبدیل شده اند. در چنین حالتی معلوم نیست چرا، بی بی سی، رادیو فردا، رادیو آلمان، و یک دوجین جریانات ارتجاعی و راست افراطی از قماش آنها، نظیر نشریه اینترنتی شهروند و گویا، نباید حزب طبقه کارگر ایران باشند. اینهم از میزان تلاش فداکارانه، درک از رابطه سازمان سیاسی و تشکلهای توده ای، کیفیت آگاهگری، انگیزه اطلاع رسانی و محتوای متانت کمونیستی این چپ.

تهاجم رژیم و عدم امکان پیشروی اعتصاب، نه به معنی شکست کارگران، بلکه به معنی ورشکستگی چپ محفلی، و بیگانه با سنتهای مبارزاتی نسلهای گذشته است. فعالین سیاسی نسل گذشته، نه فقط از طریق مبارزه مسلحانه، بلکه در هر تلاش و فعالیت مردمی، حتی مقابله با سیل و زلزله هم در کنار مردم بودند. تهاجم ددمنشانه دسته جات آدمخوار به کارگران شرکت واحد، در عین حال بر ادعاهای شبه چپ جدیدی که با نفی انقلابی گری صادقانه نسل گذشته، اخیراً به باشگاه مخترعین نظریات جدید پیوسته، خط بطلان کشید. این گرایش چپ محفلی آب پاکی روی دست همه ریخته، اساساً منکر وجود مبارزه انقلابی کارگری و توده ای، در 150 سال اخیر در ایران و جهان شده است؛ از آنجا که گویا کسی از مقوله مبارزه برای لغو کار مزدی آنها، خبر نداشت. این گروه کاملاً مؤدب در مقابل رژیم اسلامی و پرخاشگر علیه چپ غیر خودی، پس از 300 سال سلطه نظام سرمایه داری، به تازه گی کشف کرده، که ریشه معضلات جامعه کارمزدی، همانا وجود کارمزدی است. از این رو خیلی ساده و آشکار، بدون تشکیلات و دردسر، و کاملاً صلح آمیز، از آهن فروش میدان خراسان ورئیس زندان همزمان، خواستار لغو کار مزدی شده، با شهامت اعلام میکند، "کارگران بیایید علیه سرمایه متشکل شویم". آنها به شیوه ای کاملاً سطحی، سازمان انقلابی و مبارزه متشکل را رد نموده، عجز و لابه علنی در رژیم قمه کشان و قمه زنان را، آسانترین روش "لغو کار مزدی" معرفی کرده، پیرامون مبارزه " ضد سرمایه داری" خود، جنجال بپا میکنند. لحظات سرکوب ضد انسانی کارگرانی که کاملاً صلح آمیز و صرفا برای تحقق منافع صنفی اولیه خود دست به تجمع زده بودند، و به حرکت واداشتن اتوبوسها با گرفتن سلاح بر پیشانی کارگران، باید مفهوم کار سیاسی علنی در رژیم توحش سرمایه، آنهم برای الغای فوری نظام سرمایه داری را، برای این گروه روشن کرده باشد.

نسل جوان کشور در دوران سلطه بربریت این رژیم، نه فقط تحت تبلیغات اسلامی، بلکه همچنین تبلیغات تبهکارانه پس مانده های رژیم ساواک، جناح محافظه کار طبقه متوسط و خرده بورژوازی ارتجاعی ایران قرار گرفت. این نیروی شریک در همه جنایات علیه مردم، به نسل جدید القاء کرد، گویا این سازمانهای چپ و مبارز بودند که دوران " بهتر" رژیم شاه را نابود کرده، و اضافه بر آن، رژیم اسلامی را در اوایل انقلاب تحریک کرده، آن را به موضع سرکوب افراطی سوق دادند. بتدریج پرهیز از مبارزه توأم با خطر و بدبینی و بی اعتمادی علیه مبارزه متشکل و تلاش فداکارانه شکل گرفته، به فرهنگ مسلط در میان بخش بزرگی از جوانان تبدیل شد؛ آنهم در کشوری که سالانه فقط در تصادفات راننده گی، 25 هزار نفر کشتار میشوند. محفلیسم، انحلال طلبی و زندگی انگلی بخش بزرگی از اعضاء و رهبران سازمانهای سیاسی در خارج، از سوی دیگر، مزید بر این تهاجم سیاسی- ایدوئولوژیک طبقات حاکمه گشت. از این طریق فاصله گرفتن از مبارزه عملی، فرو رفتن در بحثهای کشاف روشنفکرانه، پناه بردن به شوهای تلویزیونی سنبل شده در خارج، در بهترین حالت، تخدیر خود از طریق درد دل نویسی و وبلاگ نویسی، رواج پیدا کرد. اینکه تا چه میزان بخشی از نسل جوان این کشور، طعمه اعتیاد و فجایع بدتر از آن گردید، کم و بیش آشکار و نیازی به توضیح نیست. مبارزات کارگری در شرایط کنونی کشور، سرنوشتی نظیر روز شنبه هشتم بهمن در تهران را پیدا نمیکرد، اگر هسته ای از مبارزین جدی و پرتلاش، از میان کارگران کمونیست و روشنفکران انقلابی در داخل شکل گرفته بود. یک چنین تشکل مبارز و مخفی، هر چند کوچک، قادر بود نیروی بزرگی از جناح رادیکال جنبش دانشجویی را به میدان آورده، و تهاجم به کارگران را به کام جانیان حاکم، تلخ وغیر قابل تحمل سازد.
***
*** ***
damawand58@yahoo.com http://www.j-shoraii.blogspot.com/
اکبر تک دهقان، دهم بهمن 1384- سی ام ژانویه 2006
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
!زنده باد اول ماه مه 1385 در ایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


حمایت مالی منظم از مبارزات کارگری


تهاجم وحشیانه مأمورین رژیم اسلامی به مراکز تجمع کارگران شرکت واحد در روز شنبه هشتم بهمن، قبل از همه بدلیل فقدان یک حمایت عملی و سازمانیافته از اعتصاب، امکان پذیر گشت. کارگران به حمایت واقعی، و این یعنی شرکت گسترده ایرانیان تبعیدی در تظاهرات خیابانی در خارج از کشور، کمک مالی وسیع به اعتصابیون، و حضور فعال مدافعین آزادیهای دموکراتیک در کنار کارگران در تهران، نیاز داشتند. در حالیکه همه حمایت ها درعمل از انتشار اخبار، انجام مصاحبه با کارگران و صدور اطلاعیه ها فراتر نرفت. اما دلیل پایه ای عدم امکان شکل دادن به یک حمایت عملی، به فقدان احزاب سیاسی جدی و مؤثر، و همکاری دائمی چنین احزابی با یکدیگر که اعتماد بخش پیشرو جامعه را در داخل و خارج بهمراه آورند، مربوط است. واقعیت این است که اتحاد و سازمانیافتگی در میان کارگران شرکت واحد، بمراتب از اتحاد در میان گروههای سیاسی چپ بیشتر است. اما برای مقابله با تهاجم یک رژیم فاشیستی، مطمئناً کافی نیست.

در میان گروههای شبه فرقه ای و بعضاً فاقد شور مبارزاتی و ناتوان از هر فعالیتی در خارج، امکانی برای شکل گیری یک کانون متشکل سیاسی وجود ندارد؛ حد اقل هم اکنون به چشم نمی خورد. تنها آلترناتیو سیاسی نیرومند و متشکل، اما فوق العاده مخرب، در کمال بدبختی، هنوز قدرت امپریالیسم آمریکا است. دولت آمریکا با اطمینان از عدم شکل گیری قطب چپ کم عقل ایرانی، با خیال راحت همچنان به اقدامات تدارکاتی خود در جبهه جمهوری خواهان، مجاهدین، بقایای رژیم ساواک و جناحی از رژیم اسلامی، برای سلطه بر سرنوشت مردم، ادامه خواهد داد.

برای توده های مردم، بویژه فعالین منفرد وعلاقمندان به جنبش کارگری- دموکراتیک در ایران و خارج، که در چنبره شرایط تحمیل شده از سوی ارتجاع فرقه ای و ارتجاع امپریالیستی گرفتار شده اند، راهی جز توسل به ابتکارات مستقل فردی برای تقویت مبارزات کارگری باقی نمانده است. امید بستن به مسئولین عقب مانده و فاقد حداقلی از شعور سیاسی و احساس مسئولیت در فرقه های چپ، بنا کردن بر شن روان است.

وبلاگ جمهوری شورایی از این رو، پیشنهاد حمایت منظم مالی از مبارزات کارگری، بویژه هم اینک یاری به تلاش فداکارانه کارگران شرکت واحد را، ارائه میدهد؛ این فقط یکی از اشکال پشتیبانی از جنبش کارگری و نه همه روشهای ممکن را در بر میگیرد. یک چنین حمایتی باید بصورت منظم انجام گرفته، میتواند تا سرنگونی رژیم اسلامی، ادامه پیدا کند. همچنین چنین تلاشی، خود به تقویت روح نزدیکی میان ایرانیان، بویژه در خارج از کشور منجر شده، امکانات نزدیکیهای سیاسی را بهبود میبخشد.

برای اکثریت ایرانیان مقیم خارج، بویژه سابقاً و یا هم اکنون در طیف چپ، کنار گذاشتن 5% از حقوق/ دریافتی ماهیانه، یک اقدام غیر ممکن نیست. این برای یک در آمد 1000€ ماهیانه( بعنوان حد متوسط و یا حداقلی از در آمد ماهیانه)، مبلغ 50€ را شامل خواهد شد. همچنین پس از شروع این اقدام، بتدریج برای کمک کننده این امکان بوجود خواهد آمد، که به آن عادت کرده، در هزینه های روزمره دست به صرفه جویی زده، و موارد کمتر ضروری را از مصارف و خرید های خود حذف نماید. مسئول این وبلاگ خود ضمن عمل به روش پیشنهادی در بالا، همه حامیان و دوستداران دموکراسی و سوسیالیسم را، به در پیش گرفتن آن فرا میخواند. روشن است ارائه این کمک، نیازمند جنجال آفرینی های محفلی و کاسبکارانه نبوده، بلکه میتواند از طریق آسانترین امکان قابل دسترس که خود فرد صلاح بداند، عملی گردد
.
damawand58@yahoo.com http://www.j-shoraii.blogspot.com/
اکبر تک دهقان، دهم بهمن 1384- سی ام ژانویه 2006
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
!زنده باد اول ماه مه 1385 در ایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Saturday, January 28, 2006

! شناخت اوضاع و عدم شتابزده گی


رژیم جنایتکار اسلامی در یک عملیات وسیع سرکوب، کارگران اعتصابی شرکت واحد را مورد تهاجم قرار داد. هدف سرکوبگران اما نه فقط مقابله با یک اعتصاب کارگری است، بلکه به شکست کشاندن کامل مبارزات توده ای در کشور از مقطع دهه 70 شمسی به بعد است. این مبارزات به ویژه طی سال جاری، در اشکال مداوماً رشد یابنده ای ارتقاء یافته است. قدرت گیری جناح احمدی نژاد، قبل از هر چیز پاسخ حاکمیت ارتجاعی و کل طبقه سرمایه دار ایران برای در هم شکستن این مبارزات، و قدرت گیری یک تشکل مستقل کارگری و اعلام اعتصاب روز 8 بهمن، نقطه اوج مقاومت توده های مردم در برابر آن بود. این تنها اولین صف آرایی بزرگ اردوی مردم و اردوی دشمنان مردم در این مقطع است. هنوز سرنوشت این مبارزات، حتی سرنوشت همین اعتصاب بزرگ کارگران شجاعی که حاضر به پذیرش برده گی نیستند، تعیین نشده است. مبارزات کارگری در کشور، همچنین مبارزت کارگران شرکت واحد در همین دور کنونی آن، شکست نخورده است؛ بلکه وارد دور جدیدی از بسیج نیرو و قدرت نمایی طرفین در برابر یکدیگر گردیده است. شکست مبارزات کارگری در ایران، برای مردم ایران و کشور، یک فاجعه بزرگ خواهد بود. در این صورت بخش بزرگی از اقشار غیر کارگری با مأیوس شدن از طبقه کارگر، امید خود را به یک دخالت خارجی و یا باز هم به جناح بندی های جدید در درون رژیم اسلامی خواهند بست.
***
*** ***
damawand58@yahoo.com www.j-shoraii.blogspot.com
اکبر تک دهقان، هشتم بهمن 1384- بیست وهشتم ژانویه 2006
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
!زنده باد اول ماه مه 1385 در ایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

! بسیج نیرو علیه تهاجم به کارگران

مأمورین جنایتکار رژیم اسلامی، تهاجم وحشیانه به کارگران مبارز شرکت واحد را پیش از شروع اعتصاب امروز، آغاز کرده اند. آخرین اطلاعات از تهران، از بازداشت دهها نفر، حتی نزدیک به 100 نفر از کارگران، در محل سکونت و یا در محل کار بویژه در منطقه 6، همچنین ضرب و شتم شدید کارگران توسط دسته جات آدم کش رژیم خبر داده اند. این خبر همچنین به حضور وسیع عناصر سرکوبگر در تهران اشاره میکند. به این ترتیب رژیم اسلامی، نظیر تهاجم به تجمع کارگران نفت در مقابل دفترمرکزی آن در تهران در سال 1375، به سیاست توسل به حداکثر سرکوب روی آورده است.

در سالهای 70 خورشیدی با تشدید فقر و فلاکت و ظاهر شدن هر چه بیشتر آثار مهلک سیاست ترور رژیم، جنگ ارتجاعی، و خصوصی سازیها در زندگی توده های کارگر، مبارزات کارگران نفت برای ایجاد تشکل مستقل خود، آغاز گردید. در سال 1375 پس از یک دوره طولانی عقب نشینی، کارگران نفت در یک تلاش جمعی، دست به انتخاب نماینده گان خود زدند. در صنایع نفت تهران، با برگزاری یک مجمع عمومی، 20 نفر به عنوان نماینده گان کارگران انتخاب شدند. وزارت کار رژیم، دارودسته سرکوبگر انجمن اسلامی ونیروی حراست شرکت نفت، بلافاصله وارد عمل شده، انتخابات را مردود اعلام کرده، و کارگران نماینده را وادار به اعلام انصراف و استعفاء ساختند. اما کارگران بار دیگر در اواخر بهمن ماه همین سال، در بخشهای مختلف نفت در تهران تجمع کردند. تجمع کارگران مورد هجوم وحشیانه مأموران رژیم اسلامی واقع شده، بیش از 100 نفر از کارگران بازداشت شدند. کارگران دستگیر شده، پس از چند ماه زندانی شدن، از کار اخراج و یا ناخواسته به بازنشستگی اجباری تن دادند. به این ترتیب با اعمال سرکوب آشکار و خشونت عریان از سوی رژیم اسلامی، اولین تلاش بزرگ کارگران نفت، پس از دهه 60، برای متشکل شدن با شکست مواجه گشت. همچنین تهاجم مأمورین جنایتکار رژیم به خوابگاههای دانشجویی در سال 1382، به روال نمونه فوق صورت گرفت. هم اینک نزدیک به 10 سال پس از شکست تلاش کارگران نفت در ایجاد تشکل مستقل خود قرار داریم. رژیم اسلامی درست بهمان شیوه به کارگران شرکت واحد هجوم آورده، قصد در هم شکستن جنبش تشکل یابی مستقل کارگری در دور کنونی اوج یابی آن را دارد.

آنچه مسلم است شرایط کنونی جنبش کارگری با دوره مورد بحث تفاوت کیفی دارد؛ اما این نباید به خوش خیالی و سپردن امور به حال خود منجر شود. کارگران شرکت واحد همانگونه که با تأکید اعلام کرده اند، با جدیت قصد دارند، اعتصاب قدرتمندی را آغاز و تا به نتیجه رسیدن خواستهای خود، آن را ادامه دهند. روشن است، مأمورین رژیم اسلامی، از کمترین تزلزلی استفاده کرده، و شرایط خود را به کارگران، تحمیل خواهند نمود.

دشواری های غیر قابل انکار جنبش کارگری در دور جدید رشد آن طی دوسال اخیر، پشتیبانی هرچه بیشتر اقشار دموکراتیک، خصوصاً دانشجویان و زنان را، به یک ضرورت جدی مبدل ساخته است. بویژه اینکه رژیم پلید اسلامی، اگر موفق به در هم شکستن مبارزات کنونی کارگران گردد، مستقیماً به سراغ دانشجویان، وبلاگ نویسان، و زنان خواهد رفت. همه آنها که طی سالهای اخیر به اشکال گوناگون نخواستند بر ننگ زندگی در شرایط یک رژیم فاشیستی گردن بگذارند، میتوانند عملاً و با حضور در محل، از اعتصاب کارگران شرکت واحد پشتیبانی نموده، نشان دهند، شایسته برده گی نیستند. مبارزات کارگری، همان نیرویی است که قادر است بختک نفرت انگیز این ماشین آدم کشی را، از روی سینه 70 میلیون انسان این جامعه بردارد. چنین فرصتهایی برای شرکت در یک مبارزه تأثیر گذار، هر روز شکل نمیگیرند. مبارزه فداکارانه کارگران شرکت واحد و تشکل مستقل آنها را، که شایسته اعتماد مردم است، باید تقویت نموده، آن را در برابر تهاجم دسته جات جنایتکار، مورد حمایت فعالانه قرار داد.
*** *** ***
damawand58@yahoo.com www.j-shoraii.blogspot.com
اکبر تک دهقان، هشتم بهمن 1384- بیست و هشتم ژانویه 2006
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
!زنده باد اول ماه مه 1385 در ایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کارگران و نیاز به حمایت فعالانه دانشجویان


کارگران شرکت واحد و خانواده هایشان از فردا صبح شنبه هشتم بهمن، با تجمع در مناطق دهگانه شرکت واحد اتوبوسرانی تهران، دست به اعتصاب میزنند. طبق آخرین اخبار، طی دو روز اخیر نزدیک به 20 نفر از مسئولین سندیکای شرکت واحد، در میان آنان 6 نفر دیگر از اعضای هیئت رئیسه سندیکا، بازداشت شده اند. رژیم اسلامی در اولین گام، با تشدید جو تهدید و محدودیت علیه فعالین سندیکا، قصد سرکوب علنی، ایجاد جو ترس وارعاب در میان کارگران و به شکست کشاندن اعتصاب فردا را در سر میپروراند. در همین حال اخبار دیگری حکایت از بکار گیری وسیع اعتصاب شکنان دارد، که بر اهداف سرکوبگرانه رژیم اسلامی بر علیه اعتصاب کارگران صحه میگذارد. توده کارگران اما بدون هیچ ابهامی بر قصد خود در شروع اعتصاب، تأکید کرده اند.

کارگران مبارز و پرتلاش شرکت واحد نباید بدون پشتیبانی وسیع، بویژه از سوی دانشجویان و زنان، در چنگال این رژیم پلید، گرفتار شوند. همه آنها که در ماهها و هفته های گذشته در تهران از مبارزات این توده زحمتکش برای تشکیل سندیکای مستقل و تحقق خواستهای معوقه خود، از طریق صدور اطلاعیه حمایت کرده اند، میتوانند فردا حمایت حقیقی خود را از کارگران مبارز شرکت واحد، در عمل اثبات نمایند.

مبارزات کارگری در کشور در مقطع کنونی، در سطح بمراتب رشد یافته تری در مقایسه با سالهای قبل قرار دارد؛ اما این به معنی پیروزی اتوماتیک هر مبارزه کارگری نیست. بدون دخالتگری آگاهانه و بدون پشتیبانی همه جانبه، حتی ساده ترین اشکال مبارزه، شانسی برای پیروزی ندارند؛ مبارزه سازمانیافته کارگری در یک رژیم ترور که جای خود دارد.

در جریان مبارزات توده ای سالهای پیش از انقلاب بهمن، دانشجویان در هر اقدام مبارزاتی مردم حضور پیدا کرده، فعالانه در کنارآنان قرار میگرفتند. این یک سنت ارزشمند و ستودنی در جنبش دانشجویی است. دانشجویان کشور در دوره کنونی، بویژه میتوانند با حمایت عملی و حضور شخصی به همراه دوستان و آشنایان خود، نقش مؤثری در تضعیف اقدامات سرکوبگرانه رژیم علیه کارگران شرکت واحد ایفا کنند. رژیم اسلامی اگر قادر شود، این دور از مبارزات رشد یافته کارگری را به عقب براند، درهم شکستن جنبش های اعتراضی دانشجویان، وبلاگ نویسان و زنان، برای آن بمراتب ساده تر خواهد بود. از این رو حداکثر حمایت و حضور در مناطق دهگانه شرکت واحد، در عین حال در برابر سیاست تشدید سرکوب این رژیم وحشی علیه زنان، دانشجویان، و وبلاگ نویسان نیز، سدی ایجاد خواهد کرد.
*** *** ***
damawand58@yahoo.com www.j-shoraii.blogspot.com
هفتم بهمن 1384- بیست و هفتم ژانویه 2006
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
!زنده باد اول ماه مه 1385 در ایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Friday, January 27, 2006

انرژی و حمل و نقل در اقتصاد سرمایه داری



توسعه نظام سرمایه داری نه فقط از طریق تحکیم سلطه دولت بورژوایی، بلکه در کنار و بکمک آن، با رشد صنعت انرژی و حمل و نقل، واین یعنی صنایع ذغال سنگ، صنایع نفت، کشتی رانی، خطوط آهن، همچنین حمل ونقل شهری، تضمین گردید. در پروسه انباشت اولیه سرمایه از قرون سیزدهم تا پانزدهم، قبل از همه، این حمل ونقل آبی و کشتیرانی راه دور بود، که نقش پایه ای در پیدایش سرمایه داری ایفا کرد. در شکل گیری وتحکیم بازار داخلی سرمایه داری، و در قرن نوزدهم با کشف نفت و جایگزینی تدریجی آن با ذغال سنگ، خطوط آهن و انرژی حاصل از نفت، نقشی " انقلابی " بعهده گرفتند. حتی ایجاد اتحاد های سیاسی در اروپا، برای نمونه در آلمان دهه هفتاد قرن نوزدهم، درعین حال بدلیل ضرورت توسعه خطوط آهن، تحمیل گردید؛ از آنجا که واحدهای سیاسی پراکنده، با قوانین جداگانه، امکان گسترش خطوط آهن، برای تشکیل یک بازار داخلی نیرومند کالا ونیروی کار در رقابت با انگلستان و فرانسه را نمی دادند. نه فقط کارخانه ها باید تولید کنند، بلکه قبل از آن از طریق حمل ونقل، باید مواد اولیه، کالاهای ساخته ونیمه ساخته، همچنین نیروی کار، منتقل گردند. بدون کارکرد لاینقطع این بخش از اقتصاد سرمایه داری، تولید انبوه کالاهای مصرفی روزمره، غیر ممکن است. در میان مبارزات کارگری، بخش انرژی و حمل ونقل است که بیشترین تأثیر و بیشترین نتایج را بدنبال آورده است. سازمانهای سندیکایی بویژه در اروپای جنوبی( فرانسه)، با درک این حقیقت، بیشترین فشار بر صاحبان سرمایه و دولت را، از طریق سازماندهی اعتصابات کارگری در بخشهای حمل و نقل شهری ویا راه دور، اعمال میکنند. در تاریخ جنبش کارگری ایران در دوره جدید از دهه پنجاه به بعد نیز، همواره مبارزات کارگران شرکت واحد و شرکت نفت، در جامعه بیشترین التهابات و تنشهای سیاسی و اجتماعی را، برجای گذاشته است. دولت و سرمایه داران قادر هستند در مقابل اعتصابات کارگری در صنایع نساجی و الکترونیک، مدتها مقاومت کنند، اما با اعتصابات کارگری در بخشهای حمل و نقل و انرژی، بسرعت به زانو در آمده، آماده سازش با کارگران اعتصابی میگردند؛ از آنجا که ادامه حیات اقتصاد تولیدی، تماماً به این دوبخش وابسته است.

در جریان مبارزات انقلابی در سال 57، این اعتصابات کارگری در صنایع نفت بود، که ضربه نهایی را بر موجودیت رژیم تبهکار سلطنتی وارد آورد. این نه فقط به دلیل اهمیت نفت در اقتصاد ایران، بعنوان منبع اصلی درآمدهای دولتی، بلکه همچنین، بدلیل اهمیت صنعت انرژی در چهارچوب اقتصاد سرمایه داری است. در شرایط کنونی که رژیم اسلامی کماکان قادر است به مبارزات کارگری با بی اعتنایی برخورد کند، قبل از هرچیزی این به عدم فعال بودن جنبش کارگری در دو بخش اصلی در اقتصاد تولیدی، یعنی انرژی و حمل ونقل، مربوط است. با شروع مبارزات کارگری در شرکت واحد که یکی از بزرگترین شرکتهای حمل ونقل در جهان است، رژیم اسلامی به معنی واقعی کلمه با جنبش کارگری در مراکز اصلی آن، سر و کار پیدا میکند. پیروزی کارگران شرکت واحد، آغاز تدریجی اما حقیقی به میدان آمدن مستقل طبقه کارگر ایران است. کافی است پس از رشته حمل ونقل، جنبش سازمانیابی مستقل کارگری در صنایع نفت آغاز شود؛ در این صورت زنگها برای ماشین جنایت اسلامی، به صدا در آمده است.
*** *** ***
damawand58@yahoo.com www.j-shoraii.blogspot.com
اکبر تک دهقان، هفتم بهمن 1384- بیست و هفتم ژانویه 2006
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
!زنده باد اول ماه مه 1385 در ایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ




"اعتصاب را ادامه میدهیم تا به خواسته های خود برسیم" *

* برگرفته از اطلاعیه اخیر سندیکا
سندیکای کارگران شرکت واحد، در اطلاعیه ای بتاریخ چهارم بهمن، از کلیه کارگران و پرسنل شرکت واحد درخواست کرده است، از صبح شنبه 8 بهمن، دست از کار بکشند. در این اطلاعیه که کارگران مبارز شرکت واحد، آن را در سطح وسیعی میان مردم توزیع کرده اند، دلیل توسل به اعتصاب، مبارزه برای آزادی رئیس سندیکا، منصور اسانلو، حق آزادی فعالیت سندیکا، و انعقاد ششمین قرارداد دسته جمعی، عنوان شده است. منصور اسانلو از اول دی در شکنجه گاه اوین، تحت فشارهای روحی و جسمی قرار دارد؛ دفتر سندیکا در همین روز از سوی مأمورین رژیم تعطیل گردیده؛ و از انعقاد آخرین قرارداد دسته جمعی کارگران با مدیریت شرکت واحد، 25 سال میگذرد.

اطلاعیه سندیکای شرکت واحد که نظیر همیشه، با سلام به کارگران و اعضاء سندیکا و نه طلبکاری از آنها آغاز میشود، به وظیفه خود در" دفاع جانانه" از " حق و حقوق" کارگران تأکید نموده، بر تحمل همه مصائب ناشی از اقدامات سرکوبگرانه رژیم، اشاره میکند. اطلاعیه با صراحت در امر مبارزه و دفاع از حقوق کارگران، " ذره ای عقب نشینی" را رد میکند.

بیانیه اعلام اعتصاب سندیکا، در صراحت، دقت، بیان قاطع و جدی خود، یک سند ارزشمند در جنبش کارگری است. اطلاعیه سندیکا، از همه کارگران و راننده گان شاغل صبح وعصر تعمیرگاهها، مناطق دهگانه، اتوبوسهای برقی، واحد گشت و امور اداری درخواست کرده "در یک اتحاد و همبستگی فراگیر"، با دست کشیدن ازکار و تجمع در مناطق شرکت، اقدام به یک اعتصاب نامحدود، تا تحقق خواسته های خود نمایند.

در همین حال دستگاه قضایی رژیم در یک واکنش فوری، شش نفر از اعضاء هیئت مدیره سندیکای شرکت واحد را، برای روز هفتم بهمن، به بیدادگاههای خود فرا خوانده است. این اولین اقدام رژیم در برخورد به اعلام اعتصاب، ظاهراً هدف مرعوب کردن کارگران را دنبال میکند. بیانیه اعلام اعتصاب سندیکا اما جای تردیدی باقی نمیگذارد، که برای نتیجه گرفتن از چنین اقدامات سرکوبگرانه ای، دیر شده است. کارگران شرکت واحد از طریق مبارزات سالهای اخیر که دیگر برای آنها به یک عادت تبدیل شده است، مستقیماً به قدرت تشکل خود پی برده و تجاربی اندوخته اند، که از سرکوبگری رژیم اسلامی در برابر آن، کار زیادی ساخته نیست.

مبارزات کنونی کارگران شرکت واحد و هر میزان پیشروی آن، در سرنوشت آتی جنبش کارگری، بطور خاص جنبش سازمانیابی مستقل کارگری، تأثیراتی انکار ناپذیر، چه بسا تعیین کننده، باقی خواهد گذاشت. رژیم اسلامی که علیرغم ظاهر تهاجمی خود، بمراتب ضعیف تر از گذشته شده، دیگر در موقعیت توقف مبارزات هر دم گسترش یابنده کارگری نیست. صدور اطلاعیه اعلام اعتصاب کارگران در روز چهارم بهمن، دومین سالگرد کشتار کارگران خاتون آباد، باید برای رژیم جنایتکار اسلامی روشن کند که مسیر تحولات سیاسی در این کشور، به کدام سو میرود.
*** *** ***
damawand58@yahoo.com www.j-shoraii.blogspot.com
اکبر تک دهقان، ششم بهمن 1384- بیست و ششم ژانویه 2006
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
!زنده باد اول ماه مه 1385 درایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Thursday, January 26, 2006

! خونی که می جوشد


چهارم بهمن 1384 مصادف با دومین سالگرد کشتار کارگران مبارز خاتون آباد شهربابک، در کرمان است. در این روز صدها نفر از کارگران معترض و اعضای خانواده هایشان، درخاتون آباد و شهربابک مورد تهاجم سنگین نیروهای سرکوبگر رژیم اسلامی قرار گرفتنند. در این جنایت بزرگ در سال 1382، 4 نفر از کارگران کشته، و نزدیک به 300، نفر زخمی شدند. گسترش مبارزات کارگری در دو سال پس از این درنده خویی رژیم و سرمایه داران، بویژه مبارزات کنونی کارگران شرکت واحد، شاهدی است بر اینکه مقاومت کارگران خاتون آباد، نقش آشکاری در قدرت گیری جنبش کارگری ایران ایفا کرده است. تجلیل از مقاومت تعرضی کارگران خاتون آباد و گرامیداشت مبارزه پرشور آنان برای حق کار و حق حیات، با تشدید مبارزه بخشهای فعال طبقه کارگر ایران علیه سرمایه داران و رژیم اسلامی، همزمان گشته است.

تیراندازی به سوی کارگران در خاتون آباد، در پی دو هفته اعتراض و تحصن علیه تصمیم مدیران شرکت میروک مبنی بر اخراج کارگران، رخ داد. پروژه مجتمع ذوب مس میروک در خاتون آباد، طی مدت رسیدن به بهره برداری، بیش از 1200 نفر، از مجموع 1500 کارگر شاغل در این مؤسسه را اخراج میکند. بخش عمده اخراج شده گان را، نظیر اکثر کارخانجات، بویژه مؤسسات ساختمانی، کارگران قراردادی تشکیل میدادند، که طبق توافقات اولیه، باید پس از پایان کارهای ساختمانی، با قرارداد استخدام ثابت مشغول بکار میشدند. درهفته های قبل از شروع اعتراضات کارگری، تنها 250 کارگر دیگر در این شرکت، به کار اشتغال داشتند. دو هفته پیش از اقدام جنایتکارانه علیه کارگران، براساس تصمیم مدیریت ضد کارگری مجتمع، 120 نفر دیگر از شاغلین باقی مانده، مشمول احکام اخراج میگردند. اخراج این گروه، با اعتراض فوری کارگران مواجه شده، تحصن و اعتراضات پی در پی آغاز میگردند. کارگران و خانواده های همراهشان، عاقبت در روز 15 دی دست به یک تجمع در مقابل مجتمع میزنند. مسئولین شرکت پس از این تجمع، با دادن وعده های توخالی مبنی بر توقف اخراجها واستخدام دائمی، کارگران را به تحقق خواستهایشان امیدوار ساختند. اما پس از روشن شدن دروغ بودن وعده های مسئولین، در روز 28 دی کارگران اخراجی همراه با خانواده هایشان دست به اعتراض زده، جاده ورودی به کارخانه را بسته، و به مبارزات خود شدت میدهند. تحصن کارگران معترض تا روز سوم بهمن، ادامه میبابد.

صبح روز سوم بهمن نیروهای سرکوب رژیم، با بکارگیری خودروها و هلیکوپترهای یگان ویژه، به سوی کارگران متحصن هجوم میبرند. در این اقدام سرکوبگرانه، دهها نفر از کارگران و متحصنین بشدت مجروح میشوند. در ادامه درگیری، نیروهای سرکوب دست به تیراندازی به سوی کارگران زده و چندین نفر از متحصنین را مجروح ساختند. اعتراضات کارگران به سرعت به شهربابک کشیده شده و روز شنبه 4 بهمن در سراسر شهر درگیری و تظاهرات گسترش یافت. کارگران و خانواده هایشان در مقابل ساختمان فرمانداری شهر بابک دست به تجمع و تحصن زده، خواستار بازگشت به کار واستخدام دائم شدند. مأمورین سرکوب در تمام شهر، با توسل به تیراندازی مداوم، به غیر انسانی ترین شکلی، به کارگران هجوم آوردند. کارگران و مردم معترض نیز دست به تهاجم زده، به ساختمانهای دولتی، مراکز بانکها و ساختمان فرمانداری شهر، یورش بردند. مآمورین سرکوب رژیم، بی وقفه و از زمین و هوا، به توده های تظاهر کننده شلیک میکردند. در اوج درگیریها، نیروهای سرکوب به سوی متحصنین در مقابل ساختمان فرمانداری نیز آتش گشودند. در این اقدام جنایتکارانه 4 نفر از کارگران معترض بنامهای مؤمنی، مهدوی، ریاحی، و جاویدی جان باختند. در طول درگیریهای روز شنبه همچنین نزدیک به 300 نفر از کارگران و مردم معترض شهر زخمی و دهها نفر بازداشت شدند. پس از این درگیریها، تمام مدارس، مراکز تجاری و ادارات شهر، به مدت 3 روز در اعتراض به جنایت مأمورین رژیم، تعطیل گشتند. مردم در تمام روزهای تعطیل به خانه های جانباختگان مراجعه، دست به تحصن زده، و با اعضاء خانواده های آنان، اعلام همدردی و همبستگی میکردند.

مبارزات کارگری در 2 سال گذشته، بمراتب بیش از همه دوره های قبل، سیر صعودی بخود گرفته است. زمان زیادی از کشتار کارگران خاتون آباد نمیگذرد، اما جنبش کارگری ایران، شاهد تغییرات کیفی و تعیین کننده ای بوده است. هم اینک در آستانه دومین اعتصاب کارگران شرکت واحد، برای روز شنبه هشتم بهمن، قرار داریم. در بهمن 82، روزهای اعتصابات بزرگ در تهران، هنوز در چشم اندازی دوردست قرار داشت. رژیم جنایتکار اسلامی با کشتار کارگران خاتون آباد، طناب داری را بر گردن خود انداخت، که فشار آن را بمثابه تاوان جنایت بزرگ خود، با رشد هر روزه جنبش کارگری ایران احساس میکند
.
*** *** ***
damawand58@yahoo.com http://www.j-shoraii.blogspot.com/
اکبر تک دهقان، پنجم بهمن 1384- بیست و پنجم ژانویه 2006
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
!زنده باد اول ماه مه 1385 درایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ












Wednesday, January 25, 2006

1 ضرورت بازسازی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران-اقلیت

بیست سال از واقعه چهارم بهمن، روز درگیری مسلحانه در مقر رادیو صدای فدایی، در کردستان عراق، گذشت.
قسمت اول

روز چهارم بهمن، یاد آور یکی از حوادث تأثرآور و عمیقاً زیانبار در تاریخ سازمان فدایی، و جنبش انقلابی مردم ایران است. در این روز با بروز درگیری مسلحانه در مقر سازمان فدایی در کردستان، ضربه ای مهلک به این سازمان وارد آمد که به سرعت به تجزیه و فروپاشی بزرگترین سازمان چپ سراسری کشور منجر گشت. وقوع این رویداد هنوز باور نکردنی اما، حادثه ای ابتدا به ساکن نبود. با قدرت گیری تدریجی یک سکت غیر دموکراتیک – غیرکارگری(عباس توکل – حسین زهری)، که پس از کشتار اکثریت اعضای کمیته مرکزی در زمستان سال 60، راه آن هموار شده بود، سرنوشت فاجعه بار سازمان فدایی رقم خورد. سالهای 60 تا 67، نه فقط دوران شکست انقلاب بهمن، بلکه با دوره تسلط این گرایش بیگانه با سنتهای عمیقاً انسانی فدایی، سوء استفاده وسیع از اعتماد توده های مردم به سازمان، و لطمات جبران ناپذیر به کار و تلاش فداییان از تاریخ تشکیل سازمان نیز، همزمان گردید.

انشعاب بزرگ سال 59، در وحله اول براساس تحلیل از ماهیت سیاسی- طبقاتی حاکمیت و موضع گیری نسبت به رژیم اسلامی روی داد. جناحی که معتقد به حمایت از رژیم اسلامی بود، و به همین دلیل بدنبال وحدت با حزب توده، تحت عنوان سازمان اکثریت شکل گرفت. نیروی مخالف آن که شامل گرایشات گوناگونی بود، با توافق بر نظر ماهیت ضد انقلابی وارتجاعی رژیم اسلامی، و ضرورت مبارزه همه جانبه علیه تثبیت آن، جناح اقلیت را بوجود آورد. سازمان فدایی پس از انشعاب سال 59، در حد توانایی خود تلاش کرد، در مسیر تبدیل شدن به یک حزب بزرگ کارگری گام بردارد. اقدامات اولیه برای تدوین برنامه (بویژه در اعلامیه " فداییان خلق، چه میگویند"؟)، و روی آوری به اشکال مشخص سازمانیابی کارگری و توده ای( " هسته های سرخ "، "هسته های محلات")، در دستور کار قرارگرفت. همچنین با دستیابی به تاکتیکهای مشخص تر در مبارزات روزمره و بازسازی تشکیلات در کردستان، مبارزه فعال علیه رژیم اسلامی گسترش یافت. انقلاب بهمن که بر زمینه دخیل شدن وسیع خرده بورژوازی شهری در تحولات سیاسی آغاز شده بود، با قدرت گیری نقش طبقه کارگر، به قطب بندیهای طبقاتی در جامعه دامن زده، کمونیستها را در برابر تصریح مسیر و محتوای مبارزات خود، و ادغام کامل در تئوری و پراتیک جنبش انقلابی کارگری قرار داده بود؛ صرفنظر از آنکه بخش اعظم خرده بورژوازی از طریق پیوستن به رژیم اسلامی، ملحق شدن به سازمان مجاهدین و بعدها دنباله روی از سازمان اکثریت، بعنوان یک نیروی اجتماعی، تجزیه شده، اهمیت آن بمثابه یک قدرت جدی رو به کاهش رفت. ادامه حیات سازمان فدایی از همان فردای قیام بهمن، در گرو موفقیت در پشت سر گذاردن هر چه سریعتر این تحول، و تبدیل آن به یک حزب بزرگ کارگری بود. جهت گیری سازمان در این مسیر، در شرایط فقدان رهبران و کادرهای اولیه آن، هر چه بیشتر به عملکرد اعضایی که از زندان رژیم ساواک جان سالم به در برده بودند، گره خورده بود. این گروه از اعضاء سازمان اما خود در شرایط زندان، بشدت به مناسبات محفلی و حفظ خرده حسابهای شخصی آلوده گشته، قادر به رهبری سازمان در شرایط دشوار، بویژه سال 60، نبودند.

حیات سیاسی یک سازمان کمونیستی بزرگ نظیر فدایی، پس از یک قیام مسلحانه که خود زمینه ساز اصلی و از فعال ترین نقش آفرینان آن بود، نمی توانست تنها با اشتراک نظر در اعلام مواضع رادیکال علیه رژیم و شرکت در مبارزات روزمره، تضمین شود. با تشدید مبارزه و فرو ریزی هر چه بیشتر توهم توده های مردم نسبت به سران رژیم، مرزبندی علیه رژیم و مدافعین آن، دیگر فاکتور تعیین کننده ای در هویت بخشیدن به سازمان محسوب نمیشد. در حالیکه رژیم اسلامی به فاشیسم آشکار توسل جسته و جریان اکثریت نیز به بخش فعال ماشین ترور تبدیل شده بود، خط و مشی کلی و اولیه سازمان فدایی- اقلیت، دیگر قادر نبود بمثابه شیرازه حفظ سازمان و تضمین دخالتگری انقلابی آن عمل کند. سازمان فدایی در حال گذار از یک سازمان عمدتاً روشنفکران انقلابی، به یک تشکل منضبط حزبی، توده ای - کارگری، و ادامه کار بود. این روند نه فقط مرزبندی نظری با اپورتونیسم- رفرمیسم، بلکه یک مرزبندی عملی و همه جانبه با آن، و تغییراتی کیفی در همه سطوح کار سیاسی، تشکیلاتی، به ویژه شیوه کار رهبری را طلب میکرد. این تغییرات زمانی عملی بود که تشکیلات در پراتیک روزمره خود، بر پایه اجتماعی حقیقی آن یعنی جنبش کارگری نزدیک شده، وزنه کارگران کمونیست در سطح اعضاء و رهبری مداوماً افزایش مییافت. این روند اما با تسلط تدریجی گرایشی غیر توده ای که وجه مشخصه آن تکیه بر رادیکالیسم لحظه ای خرده بورژوازی شهری، اقدامات نمایشی و توسل به مناسبات محفلی درونی بود، متوقف گشت. جریان غالب بتدریج مبارزه ایدوئولوژیک علنی را تعطیل کرده، به روشهای سلطه گرایانه، محفلی و خلاف موازین پرنسیپهای کار حزبی، روی آورد. تسلط این گروه خود در عین حال بر زمینه توسل رژیم به یک یورش فاشیستی، و تشدید اجتناب ناپذیر فعالیت سازمان در مقاومت عمومی برای جلوگیری از تثبیت رژیم، امکانپذیر گشت.

سال 60 برای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران- اقلیت، سال کشتار اکثریت اعضای کمیته مرکزی، کادرها، اعضاء و هواداران فعال سازمان در درگیریهای خیابانی، در زیر شکنجه ها و میدانهای تیر رژِیم ددمنش اسلامی بود. سازمان فدایی پس از راهزنی دارودسته اکثریت در خرداد سال 59، هنوز موفق به جبران کامل این ضربه بزرگ نشده بود، که با یورش فاشیستی رژیم اسلامی مواجه گشت. با شروع سرکوب همگانی، بحران سیاسی- ایدوئولوژیک در سازمان فدایی نیز شدت گرفت. این در وضعیت در هم شکستن شوراهای کارگری، عقب نشینی جنبش کارگری و عمده شدن نقش انقلابی گری خرده بورژوایی، باز هم به تحکیم موقعیت گرایش عباس توکل منجر گشت. گرایش نامبرده با تسلط بر نشریه سازمان، به تبلیغ یکجانبه دیدگاههای خود دست زده، با ارائه تحلیلهای نادرست و تعیین تاکتیکهای زیانبار، اما ظاهراً رادیکال و تهییج کننده، به تحکیم موقعیت خود اقدام کرد. پس از شروع ترور افسار گسیخته، گروهی از اعضاء سازمان( گرایش"مستعفیون"، شامل 5 عضو سازمان) در اعتراض به سیاستهای سازمان از انجام وظایف محوله خودداری کرده، از مسئولیتهای خود استعفاء داده و در آستانه برگزاری کنگره اول در آذر ماه 60، از سازمان جدا شدند. اختلافات این گروه که یکی از تشکیل دهنده گان اولیه جناح اقلیت (حیدر) در رأس آن بود، عمدتاً به ارزیابیها و سیاستهای روز سازمان، مربوط می گشت. این گروه اما خود از موضعی راست و شبه اکثریتی به دیدگاههای غالب برخورد کرده، به عقب نشینی کامل و عملاً انحلال تشکیلات سازمان در داخل تمایل داشت. پایان کنگره و ضربات پلیسی مهلکی که در پی آن آمد، با قد علم کردن گرایش دیگری، در پوشش شعارهای چپ اما فاقد یک آلترناتیو عملی، همراه گردید. این گرایش، تحت عنوان گرایش " سوسیالیسم انقلابی" (الف – رحیم و همفکران او)، که در کنگره، نزدیک به یک سوم نماینده گان را با خود همراه ساخته بود، در تیرماه 61، راه خود را از سازمان جدا نمود. این جریان نیز به تاکتیکهایی نظیر جوخه های رزمی، انتقاد کرده، خواهان تغییرات کامل در سیاستهای روز جناح غالب گردید. آخرین جریان علیه خط و مشی مسلط در سازمان، گرایش مدافع شورای ملی مقاومت مجاهدین (مهدی سامع، یا جناح "پیرو هویت") نیز در خرداد سال 62، راه خود را از سازمان فدایی جدا کرده، مدت کوتاهی پس از آن به شورای ملی مقاومت پیوست. این جریان خواستارعمل کردن به زیانبارترین آلترناتیو ممکن، ورود به شورای ملی مقاومت مجاهدین، و این یعنی بدترین نوع انحلال طلبی گردید. مقطع برگزاری کنگره اول همچنین پروسه وحدت جریان محفلی "سازمان چریکهای فدایی خلق ایران- اکثریت (جناح چپ)" تحت رهبری مصطفی مدنی با سازمان فدایی را در بر میگیرد. این گروه 2 ماه پس از انشعاب بزرگ در سال 59، عمدتاً در مخالفت با مشی اکثریت پیرامون شوروی، از این سازمان جدا شده بود. وحدت جناح چپ و سازمان که در سال 59، از سوی اکثریت اعضاء و هوادارن فعال سازمان رد شده بود، اما هرگز به ادغام حقیقی آن در سازمان فدایی منجر نگشت. این تحولات درونی و بسته شدن فضای سیاسی جامعه، قطع کامل ارتباط سازمانهای سیاسی با مردم و کاهش روابط علنی، رابطه سازمان و نیروی اجتماعی آن را به رابطه ای یک طرفه تنزل داد؛ رهبری بتدریج به کانون صدور فرمانهای تشکیلاتی تغییر ماهیت داد. برگزاری کنگره اول در اوج تیرباران های دسته جمعی در تهران، از یک طرف یک موفقیت، از سوی دیگر اما اتوریته سیاسی- معنوی ایجاد شده ناشی از آن، حتی تا به امروز، تماماً مورد سوء استفاده جناح توکل- زهری واقع گشت. از آنجا که اکثریت اعضاء و کادرهای سازمان نیز پس از کنگره در مبارزه رویارو و یا در زندانها جان باختند، هر گونه امکانی برای ایجاد یک رهبری جمعی نیز از بین رفت.

در برخورد به جریانات مزبور، نه فقط روش نادرست و بعضاً سرکوبگرانه از سوی جناح توکل، بلکه ناتوانی، ضعفها و اشتباهات نماینده گان این گرایشها نیز نقش مهمی ایفا کرد. حقیقت تلخ اینست که در واقع هیچیک از آنان، نه در سطح تئوری و تاکتیکهای سیاسی، و نه در عرصه سازماندهی تشکیلاتی و حفظ یک سازمان مبارز، قادر به ارائه یک آلترناتیو برای خروج از بحران نشدند. همین امر به عملکرد جناح غالب در سازمان ظاهراً حقانیت میبخشید؛ در حالیکه ضعفها و اشتباهات نماینده گان این جناح از دیگران کمتر نبود؛ با این تفاوت که جناح غالب، کم و بیش، امور روزمره سازمان، موضع گیری های سیاسی و انتشار نشریه کار را پیش میبرد و همین میزان از فعالیت انقلابی در شرایط فوق العاده دشوار فوق، در حفظ سازمان و ادامه مبارزه، اهمیت حیاتی داشت. از سوی دیگر باید به این واقعیت توجه کرد که شرایط مرگ و زندگی، فرصت وامکان پی ریزی هیچ سطحی از یک مناسبات با ثبات و ایده آل تشکیلاتی و یا عملی ساختن اساسنامه مصوب کنگره اول را نداد؛ صحبت از تشکیلاتی است که در داخل کشور و در شرایط اعدامهای دسته جمعی فعالیت کرده، علیرغم ضربات پی در پی و هر روزه، در مرکز تهران دست به برگزاری کنگره زده، بشیوه ای دموکراتیک تصمیم گیری نموده، و حتی تا سال 64، نشریه مرکزی خود را در تهران منتشر میساخت؛ در حالیکه از انتهای سال 60، دیگر هیچ سازمان سراسری دارای چنین توان و عملکردی در داخل کشور نبود. نباید فراموش کرد، هر سه گرایش مورد بحث همچنین، چه بسا مستقل از نیات حاملین آن، تحت شرایط سرکوب افسار گسیخته، به مواضع انحلال طلبانه و زیانبار متمایل گشته بودند. اما بدون تردید برخورد غیر دموکراتیک عباس توکل و اعضاء متوهم به توان او، تحریف نظرات و اغراق در ناتوانی رقیبان سیاسی، تأثیری جدی در تشدید ضعفها و برخی اقدامات نادرست این گروه از اعضاء سازمان نیز باقی گذارد. سازمان چریکهای فدایی خلق ایران- اقلیت، پس از خروج سه گرایش نامبرده و تثبیت هر چه بیشتر موقعیت گرایش توکل، اولین دور حیات سیاسی خود را، پس از انشعاب بزرگ و آغاز یورش جنایتکارانه رژیم، پشت سر گذاشت. پایان این دوره، با شکست انقلاب بزرگ بهمن، شروع تدریجی فروپاشی اتحاد شوروی، و فروریختن آرزوها و امید های پیشروترین بخش جامعه از آغاز دهه 30 و 40 به بعد، توأم گردید. این دوره در عین حال، دوره عقب نشینی تدریجی اعضاء کمیته مرکزی و بخشی از فعالین سازمان به کردستان است. عقب نشینی به کردستان عراق، از یکطرف امکانی برای نجات بخشی از اعضاء، حفظ تشکیلات و تداوم مبارزه فراهم نمود؛ از سوی دیگر اما، به قطع رابطه نیروی سازمان با جامعه زنده، تبدیل مناسبات سیاسی– تشکیلاتی به مناسبات شخصی- محفلی، تشدید دور جدیدی از کشمکشهای درونی، بویژه در شرایط مسلح بودن طرفین اختلافات، دامن زد.

سال 60 و شروع ترور فاشیستی، نقطه تلاقی چندین تحول است، که برآیند تأثیر این تحولات در درون سازمان فدایی، به شکل گیری و تحکیم گرایش غیر کارگری فوق انجامید.

1- در این مقطع دیگر سازمان نمی توانست در مبارزه ایدوئولوژیک برای افشاء نظری جریان اکثریت، موضوعات جدیدی را مطرح سازد؛ تفاوت دو نیرو باید به عرصه کار تشکیلاتی، ارتباط فعالانه با کارگران کمونیست و سازماندهی تشکلهای توده ای، و ایجاد یک آلترناتیو نیرومند علیه تثبیت رژیم اسلامی منتقل میشد. بوِیژه اینکه این جریان، به یک جریان بکلی بی اعتبار در میان نیروهای مبارز جامعه بدل گشته بود. گام گذاشتن در این مسیر، مستلزم تعهد به مناسبات حزبی و پاسخگویی به مردم، قبل از همه کارگران پیشرو بود. چنین تغییری بنوبه خود اما، موقعیت های محدود و محفلی در سازمان را، به خطر می انداخت.

2- بتدریج عناصری از مشی گذشته سازمان، مشی مبارزه مسلحانه، که در شرایط وجود جنبشهای توده ای دیگر ضرورتی برای کاربرد آنها وجود نداشت، تقویت گشته، بر پراتیک آن در پیوند با مبارزات توده ای، سایه افکند. دلیل آن عمدتاً تحکیم مجدد نقش و موقعیت سیاسی خرده بورژوازی، در فقدان یک حزب کارگری در جامعه بود که از طریق سازمان مجاهدین عمل کرده، بیشترین تأثیر را بر فضای سیاسی بر جای میگذاشت. این در قدرت گیری گرایشهای فرقه ای در سازمان، نقش غیرقابل انکاری ایفا کرد.

3- هر چه نقش رادیکالیسم خرده بورژوایی در جامعه و تأثیر آن بر سازمان تقویت میشد، رابطه با جنبش کارگری و فعالین آن به حاشیه رانده شده، قدرت اثرگذاری آنان نیز بر فعالیتها ومناسبات درونی سازمان فدایی، کاهش مییافت.

4- مناسبات مسئولین و کادرهای سازمان فدایی در سالهای 58 تا 60، از مبارزه مستقیم با رژیم سلطنتی و یا در پیوند فعالانه با کارگران کمونیست ناشی نشده بود. این روابط عمدتاً در محیط زندگی شخصی – محفلی در زندان رژیم سلطنتی شکل گرفته، درشرایط بیرون از زندان قادر به ایجاد زمینه مساعد برای سازماندهی روابط حزبی، عادت به عمل به اساسنامه، تعهد به قرارهای مشترک، و پاسخگویی در قبال اقدامات خود نبود.

5- سازمان فدایی- اقلیت عمدتاً در مبارزه با جریان راست، یعنی اکثریت و حزب توده پایه ریزی شده بود. از این رو نیروی سازمان، خود را با رادیکالیسم سیاسی هویت یابی کرده، همواراه خطر گرایش به راست خطر اصلی تلقی میگشت. این واقعیت بمثابه یک محدودیت عینی و مستقل از اراده اعضاء، به رشد گرایشی که تنها در ظاهر حامل شعارهای چپ و تهییجی بود منجر شده، اکثریت اعضاء سازمان از درک بموقع آن، غافل ماندند.

6- یورش فاشیستی رژیم به مردم و سازمانهای سیاسی در دهه 60، بتدریج به پیدایش یک قشر محافظه کار در سازمانهای چپ، همچنین در سازمان فدایی منجر شد. این گرایش با بکار گیری نیروی توده ای تشکیلات برای تحمل بخش اعظم معضلات مبارزه، به کسب موقعیتهایی که کمتر با خطر همراه بود اقدام کرده، به تثبیت شرایط حفظ خود دست زد. کادرها و مسئولین تقریباً همه سازمانهای سیاسی کوچک، دست به قطع ارتباطات تشکیلاتی زده، توده هواداران را به حال خود رها کرده، به خارج و کردستان عقب نشینی نمودند. تمایل و تلاش عناصر این گرایش در سازمان فدایی نیز، خروج هر چه سریعتر از کشور، و زندگی در محیط امن خارج بود. جریان عباس توکل- حسین زهری بتدریج با پیشروی رژیم در سرکوب نیروهای مبارز، به نماینده این گرایش منفعل، خصوصاً در مقرات کردستان وخارج از کشور، فراروئید؛ بویژه نفر دوم که بر امکانات سازمان فدایی در خارج از کشور مسلط شده، جناح افراطی در این گروهبندی را تشکیل میداد.

7- بخش اعظم اقدامات عباس توکل در سالهای 60 به بعد، همچنین بر اساس تلاش برای حفظ موقعیت شخصی او نیز استوار بود. این جریان درست از این موضع از هر گونه بررسی تحلیلها و تاکتیکهای سیاسی سازمان در سالهای 60 به بعد، نظیر "تدارک قیام"، تشکیل "جوخه های رزمی" و انجام برخی عملیات نظامی بدون ارزیابی از نتایج آنها، و سیاست زیانبار" اشغال کارخانه ها"( علیه اخراجها)، و تدارک " اعتصاب سیاسی عمومی" طفره میرفت؛ از آنجا که هر برخورد و نقد این سیاستها را، با تضعیف موقعیت خود، مصادف میدانست. از این گذشته، جناح توکل از بحث پیرامون چگونگی ضربات مهلک سال 60، ممانعت میکرد. این در حالی بود که بخش بزرگی از ضربات وارد شده به اعضاء سازمان، بویژه فعالین کارگری نزدیک به آن در کارخانجات، مستقیم وغیر مستقیم با ترویج چنین تاکتیکهای ذهنی و زیانباری رابطه داشت. اینکه توده تشکیلات، علاقمندان به سازمان و خانواده های جانباختگان، به سازمان احمد زاده و صمد بهرنگی اعتماد داشته، و در سخت ترین شرایط خود را متعهد به اجرای قرارهای سازمان و یا کمک به آن می دانستند، از سوی جریان توکل- زهری به شدت مورد سوء استفاده واقع شد.

8- جناح توکل، به احتمال بسیار زیاد، خود به وجود شرایط قیام در مقطع پس از 30 خرداد باور نداشت. اما تحت تأثیر نیاز به ائتلاف با مهدی سامع که به دنباله روی از مجاهدین تمایل داشت، به تبلیغ مواضع ظاهراً رادیکال و مبارزه مسلحانه می پرداخت. همچنین بخشی از رهبری سازمان، بویژه رفقای فعال در مبارزه مسلحانه در رژیم سلطنتی، تاکتیک دفاع مسلحانه از خود را نظیر گذشته مد نظر داشتند، که بخودی خود اصولی بوده، ربطی به چپ روی و یا تحلیل نادرست از شرایط نداشت. توکل بر موج انقلابی گری خرده بورژوایی در جامعه سوار شده، تمایل رفقای قدیمی را دست آویز قرارداده، به تئوریزه کردن تمایلات درونی در سازمان از طریق ارائه یک تحلیل کاملاً نادرست از شرایط،، یعنی شرایط تدارک قیام( پس از30 خرداد) دست زد. این بطور اجتناب ناپذیری به تقویت موقعیت او، در شرایط عدم وجود یک آلترناتیو نظری در مقابل آن منجر شد؛ بویژه اینکه او حمایت مهدی سامع، عضو دیگر کمیته مرکزی را برای تسویه گرایش "سوسیالیسم انقلابی" کسب میکرد. حوادث بعدی و شناخت از روحیات و رفتار شخصی توکل نشان داد، او در این مقطع کم و بیش آگاهانه، و فرصت طلبانه که منافع و موقعیت او را تضمین میکرد، عمل نموده است؛ و نه اینکه صرفاً دچار اشتباه شده باشد. بخش اعظم تحلیلهای نادرست پیرامون شرایط مورد بحث، به اتخاذ چپ ترین تاکتیکهای سیاسی تعلق دارد. در سازمانی که ترس و نفرت از راست، هنوز وجه مشخصه کاراکتر سیاسی آن بود، این ساده ترین روش برای تثبیت خود، مرعوب کردن نیروی تشکیلات و حذف مخالفین هم محسوب میشد. در صورتی که بخش اعظم فعالین سازمانهای سیاسی در مدت کوتاهی بازداشت و کشتار شده، و شوراهای کارگری در هم شکسته شده بودند، تحلیل منطقی و کلاسیک سازمان فدایی نمی توانست، تحلیل تدارک اعتصاب عمومی سیاسی، تدارک قیام و اشغال کارخانه ها( سیاستی علیه اخراجها) باشد؛ این بوِیژه اهمیت دارد از آنجا که از دید این گرایش، کارگران پیشرو متشکل در کمیته های کارخانه( تشکل کارگری مخفی مورد نظربرای دوره فوق) باید بلاواسطه تحقق سیاستهای فوق را در برابر خود قرار میدادند؛ در این صورت به میزان زیانبار بودن این روش تحلیل شرایط، وتاکتیکهای سیاسی منتج از آن هر چه بیشتر پی میبریم. این نشان میدهد، ارائه این تحلیلها و توصیه چنین تاکتیکهایی، نه به الزامات حقیقی مبارزه در بیرون، بلکه باید به یک نیاز کشمکشهای قدرت در درون سازمان مربوط باشد. بخش بزرگی از مقالات توکل به نوعی هوچی گری و شعارپردازیهای توخالی شبیه است و در محتوا، قرابتی با تحلیل سیاسی جدی ندارند. کپیه برداری های رایج او از برنامه بلشویکها و از تاکتیکهای دوره انقلاب اکتبر، نه بیان رادیکالیسم او در مبارزه روز، بلکه بیان ناتوانی او از تحلیل واقعی شرایط، و استفاده فرصت طلبانه از اتوریته انقلاب اکتبر، برای پوشاندن این ناتوانی است. اینکه او تاکنون هم به شیوه ای بدوی به دروغ و تحریف متوسل شده است، اینکه او در مقطع چهارم بهمن، به روشهای ناصادقانه محض، و غیر انسانی روی آورد، صداقت و جدیت او را در رابطه با محتوای سیاستها، و تحلیلهای سرهم بندی شده او در سال 60، تماماً زیر سوال برده، تبدیل به هیچ و پوچ میکند. ادامه دارد
*** *** ***
damawand58@yahoo.com http://www.j-shoraii.blogspot.com/
اکبر تک دهقان، پنجم بهمن 1384- بیست و پنجم ژانویه 2005
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
!زنده باد اول ماه مه 1385 در ایران
:اتحاد وبسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Saturday, January 21, 2006

!تهدید به حمله اتمی علیه مراکز هسته ای رژیم


رئیس جمهور فرانسه ژاک شیراک، در روز 19 ژانویه، طی سخنرانی خود در یک پایگاه نظامی- هسته ای این کشور، آشکار و پنهان و کاملاً جدی، حکومت اسلامی و رهبری آن را با امکان یک حمله اتمی به ایران تهدید کرد. روشن است حمله اتمی چیزی نیست که بتوان آن را یک شوخی و یا تپق کلامی تلقی کرده، به لاف زنی عامیانه نسبت داد. اهمیت و تأثیر سیاسی یک چنین تهدیدی بویژه از سوی اروپا، با یک تهاجم نظامی آمریکا به مراکز هسته ای رژیم، تفاوت زیادی ندارد. این موضع گیری از سوی فرانسه همچنین، از اطلاع کامل این کشور از توسل احتمالی دولت آمریکا به سلاح اتمی، در صورت شروع یک درگیری نظامی واقعی حکایت میکند. باید دلایل محکمی برای یک سیاستمدار محافظ کار وکارکشته فرانسوی وجود داشته باشد، که در اقدام به تهدید علیه یک " قدرت منطقه ای"، تا بدین حد پیش برود. از آنجا که کاربرد ناشیانه چنین هشدارهایی، موضوع جنگ هسته ای را به مقوله ای عادی تبدیل ساخته، موجب تشویق دیگران به تکرار آن در هر شرایط دلبخواهی نیز خواهد گشت. با توجه به راه اندازی دوباره برخی از تأسیسات مربوط به فعالیتهای هسته ای در ایران، وامکان کشاندن پرونده هسته ای به شورای امنیت، همچنین تأکید یکی از سازمانهای اطلاعاتی غرب در کاهش فاصله رژیم اسلامی تا دستیابی به سلاح هسته ای، مفهوم این تهدیدات روشن تر میشوند.

سخنرانی شیراک همچنین نوعی تلاش برای عقب نماندن از دولت امریکا نیز محسوب میگردد. فرانسه که نماینده " استقلال " اروپا در مقابل امریکا است، تلاش میکند ابتکار عمل در برخورد به رژیم اسلامی را به دست گرفته، با بکارگیری تندترین لحن برخورد، رژیم اسلامی را به عقب نشینی وادار ساخته، از شکست اروپا در برابر آمریکا، برای مجاب کردن رژیم اسلامی به پذیرش طرح آن، جلوگیری نماید. این سیاست همچنین به این دلیل اهمیت دارد که اروپا شاهد افزایش نقش روسیه و چین در خلیج فارس از طریق دخالت در بحران هسته ای بوده، از این طریق اتحاد استراتژیک امریکا و اروپا را نیز در مقابل دو قدرت دیگر، درمعرض تهدید میبیند. شیراک در عین حال برای حکومت اسلامی، علائمی از وجود خطر تهاجم هسته ای از سوی دولت آمریکا را علنی ساخته، به افکار عمومی در ایران هشدار داده، و رژیم اسلامی را به تغییر موضع و سازش با اروپا، دعوت میکند.

سخنرانی تهدید آمیز رئیس جمهور فرانسه به احتمال زیاد، بخشی از جناحبندی های رژیم اسلامی را به تجدیدنظر در سیاست ماجراجویی هسته ای آن، وادار خواهد ساخت؛ رژیم اسلامی نمی تواند تهدیداتی تا این سطح، آنهم از سوی شریکان اصلی تجاری خود در اروپا را نادیده بگیرد. سخنرانی شیراک نه فقط موضوع تهدیدات هسته ای از سوی قدرتهای منطقه ای پس از پایان جنگ سرد را یاد آور میشود، بلکه حمایت این دولتها از تروریسم و دامن زدن به " جنگ تمدنها " را هم مطرح مینماید. این نیز بخوبی نشان میدهد، مشکل غرب، نه فقط فعالیتهای هسته ای، بلکه اساساً موجودیت رژیم اسلامی است. غرب دیگر به متحد سابق خود برای ایفای نقش نگهبان " کمربند سبز" علیه اتحاد شوروی، کشتار کمونیستها در ایران و جنگ افروزی در خاورمیانه، نیازی ندارد.

برخی جریانات روشنفکری منتسب به چپ ایرانی، کشمکشهای کنونی رژیم اسلامی با رقیبان بین المللی آن را، به سطح بده بستانهای همیشگی دولتها، به ابزاری برای سازشهای آتی، به توطئه های پشت پرده، چانه زنی، امتیازگیری، مناقشه، و در انتها ادغام اقتصاد ایران در سرمایه داری جهانی نسبت میدهند. این گرایش تصور میکند، سرمایه داری ایران تاکنون به بخشی از اقتصاد جهانی تعلق نداشته است. گویا این اقتصاد در خلاء ادامه حیات داده، در چهارچوب اسلامی- ایرانی محصور بوده، و همه مشغله سیاستمداران امپریالیستی، چگونگی ادغام آن در اقتصاد جهانی است. در حالیکه جزء اصلی اقتصاد ایران، یعنی نفت، که 80% در آمدهای ارزی کشور وابسته به آن است، از زمان شکل گیری صنعت نفت در ایران، بخش لاینفکی از اقتصاد سرمایه داری جهانی است. این گرایش محافظه کار و روشنفکرانه که تنها پاسیفیسم افراطی خود در مبارزه سیاسی را برملا میکند، این حقیقت را درنظر نمی گیرد، که موضوع برای جنبش کارگری، نه شرط بندی پیرامون این یا آن احتمال و مسابقه با دیگران برای اثبات درستی پیشگویی خود، بلکه درک و اعلام وجود خطر جنگ در شرایط کنونی است. اینکه در شرق و غرب کشور، شرایط جنگی حاکم است، و همه تمرکز سیاسی- نظامی اشغالگران این دو کشور متوجه ایران شده است، نمی تواند یک افسانه و موضوعی برای مشغول کردن مردم تلقی شود؛ بلکه از وجود یک خطر واقعی، خطر جنگ علیه مردم ایران، حکایت میکند. آنچه در شناخت شرایط فعلی مهم است، وجود همین خطر و نه پاسخ فنی به سوال حمله نظامی در این لحظه، آری یا خیر است. نا آگاه ترین افراد هم بدون هیچ تردیدی به وجود خطر جنگ اذعان میکنند؛ از آنجا که برای توضیح شرایط سیاسی، نه توطئه های پشت پرده بلکه روندهای واقعی که در مقابل چشمان همگان اتفاق می افتند، معیار قرار میگیرند. از این رو پایه تاکتیکهای سیاسی در این رابطه نیز، باید بر آگاهگری نسبت به این خطر، عمل تأثیر گذار علیه آن، و بسیج حداکثر نیرو برای رفع این خطر متکی گردد. گرایشهای منفعل در چپ ایران، از آنجا که در باتلاق زندگی محفلی صرف فرو رفته اند، تحلیل بحران بین المللی کنونی کشور را با بکارگیری روشی تماماً مکانیکی، به نوعی پیشگویی تفریحی در یک مسابقه اسب دوانی تنزل داده اند. این جریانات تحلیلهای خود را به طنز و متلک پیرامون طرفین " مناقشه " مزین ساخته، گریبان خود را از تعهد به امر دخالتگری سیاسی خلاص نموده، بی مسئولیتی، لاابالیگری و غیر جدی بودن نسبت به سرنوشت مردم را، به نمایش میگذارند.

آنچه که ما هم اکنون شاهدیم، کشمکشهایی برای بازی دادن مردم، برای حفظ و تحکیم رژیم اسلامی و بستن چند قرارداد اقتصادی با آن نیست؛ موضوع به مراتب مهمتر از این است. هم اقدامات رژیم اسلامی برای تولید سلاحهای هسته ای، و هم کشاکش غرب در این زمینه با آن، روندهای جدید، مهم، واقعی و جدی هستند. هم حمایت رژیم اسلامی از تروریسم اسلامی در خاورمیانه و جهان و خطر تسلیح این دسته جات به سلاح هسته ای، و هم قصد غرب برای مقابله با آنها، یک جریان حقیقی است. به این ترتیب کشیده شدن خطر جنگ به ایران، پدیده ای کاملاً عینی و درست از کارکرد دینامیزم شرایط سیاسی کنونی جهان وخاورمیانه ناشی میشود. برای کمونیستها، این نه موضوع فضل فروشیهای روشنفکرانه برای پیشگویی احتمال و یا عدم احتمال تهاجم نظامی، بلکه موضوع دخالتگری سیاسی، و تشویق مردم برای شرکت فعال در تعیین سرنوشت خود است. عبارت پردازیهای چپ منفعل، درعمل مردم را مشغول سوال حمله نظامی آری یا خیر ساخته، به سرایت همین انفعال مرگبار به جامعه منجر میشود. این روش سیاسی زیانبار، توده های بجان آمده و فرسوده، و جامعه گسیخته و دچار بی تفاوتی سیاسی را به دست حوادثی میسپارد که مسیر آن را نه خود مردم، بلکه دشمنان آنان تعیین میکنند؛ مطمئناً در چنین حالتی، آینده کشور چه با حمله نظامی و چه بدون حمله نظامی، میتواند در بهترین حالت سر از عراق کنونی در آورد.
*** *** ***
damawand58@yahoo.com www.j-shoraii.blogspot.com
اکبر تک دهقان، اول بهمن 1384- بیست و یکم ژانویه 2006
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
!زنده باد اول ماه مه 1385 در ایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Thursday, January 19, 2006

سندیکای کارگران شرکت واحد و ادامه مبارزه

رئیس هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد منصور اسانلو، نزدیک به یک ماه است که با وجود وضعیت جسمی نامساعد، در زندان اوین به بند کشیده شده است. همه تلاشهای انجام یافته، چه مبارزات جمعی کارگران، تحصن در مقابل زندان، مراجعات حضوری و چه نامه های اعتراضی اتحادیه ها، اشخاص و نهادهای بین المللی برای آزادی او، تاکنون به نتیجه نرسیده است. این نشان میدهد اهداف سران جنایتکار رژیم در تهاجم به سندیکا، بسیار مهمتر از آن است که خود اعلام میکنند. منصور اسانلو و هر بازداشتی جدیدی اما نباید سرنوشتی نظیر سایر بازداشت شده گان در سالهای اخیر را پیدا کنند. جامعه دیگر نباید به دستگیری فعالین سیاسی و صنفی، در این مورد خاص، سخنگوی هزاران کارگر مبارز و یکی از سازماندهان اصلی یک تشکل بزرگ و مستقل کارگری عادت کند.

مأمورین رژیم اسلامی تلاش میکنند، از یکطرف با دادن وعده های پوچ، و از سوی دیگر ادامه بازداشت منصور اسانلو، در میان کارگران، دلسردی و فرسوده گی به وجود آورده، با ایجاد تفرقه و به تحلیل بردن شور و قدرت مبارزاتی آنان، به هدف تعطیل سندیکای کارگران دست یابند. در عین حال باید این احتمال را در نظر داشت که رژیم به آماده سازی پرسنل دولتی و یا عناصری از دستگاههای سرکوب، و یا ایجاد گروههای حرفه ای اعتصاب شکنان، برای جایگزینی کارگران اعتصابی اقدام خواهد کرد. این تهدید برای کارگران بویژه از آنرو اهمیت دارد که ادامه فعالیت نامنظم شرکت واحد، میتواند به نوعی بی تفاوتی و حتی عدم درک وضعیت از سوی مردم سرگردان و مسافرین منتظر در خیابانهای شهر منجر شده، به حمایت جامعه از کارگران اعتصابی، آسیب بزند. مسئولین پرتجربه سندیکای کارگران شرکت واحد در عین پیشبرد مبارزات روزمره، مطمئناً قادر هستند با همه جوانب خطرات احتمالی تاکتیکهای ضد کارگری رژیم، هشیارانه برخورد کرده، تدابیر عملی لازم را برای مقابله بموقع با آنها، اتخاذ کنند.

شرایط دشوار مبارزات کارگری، که پس از دهه 60 برای اولین بار از آغاز سال جاری، در ابعاد علنی، سازمانیافته و هدفمند ظاهر میشوند، فشار سنگینی را بر دوش کارگران مبارز شرکت واحد گذارده است. هنوز کارگران شاغل در کارخانجات در زیر آوار ضربات سالهای گذشته، و در وحشت از دست دادن شغل خود، آماده شرکت در جنبش سازمانیابی مستقل کارگری نیستند؛ بویژه اینکه برای بخش اعظم کارگران کارخانجات صنعتی در ایران، سندیکا پدیده ای کم و بیش ناشناخته است. از این رو رژیم اسلامی هنوز دست و بال خود را در عدم توجه به خواستهای کارگران شرکت واحد، بازتر احساس کرده، به بازداشت منصور اسانلو ادامه میدهد. گذشته از این، تبلیغات ضد کارگری دسته جات چماقدار اسلامی در کارخانجات ("شورا" های اسلامی کار) علیه سندیکای شرکت واحد، ایجاد اعتماد به مبارزات کنونی کارگران شرکت واحد را مشکل تر میسازد. تا سرایت کامل جنبش سازمانیابی مستقل کارگری به واحدهای تولیدی که توده شاغلین را در بر بگیرد، سندیکای شرکت واحد نه فقط به حمایت فعال کارگران این شرکت، بلکه به ادامه پشتیبانی سیاسی و مالی اقشار و نیروهای دموکراتیک، همچنین همبستگی اتحادیه ها و نهادهای بین المللی کارگری نیز نیاز دارد.

کارگران شرکت واحد هر چه بر تحقق خواستهای خود، و این یعنی، حفظ سندیکا، آزادی منصور اسانلو، بازگشت به کار آخرین نفر اخراج شده، برچیدن دسته جات ضد کارگری اسلامی از محیط کار، و دستیابی به خواستهای صنفی معوقه خود پافشاری کنند، در موقعیت بهتری در مقابل رژیم قرار خواهند گرفت. تجربه مبارزات سالهای گذشته، چه سیاسی و چه صنفی بارها و با تحمیل خسارات سنگین به مردم نشان داد، هرگونه عقب نشینی در برابر این رژیم وحشی، تنها و تنها آن را جری تر، و دامنه فعالیت سندیکا را محدودتر خواهد ساخت.
در همین حال یکی از مسئولین سندیکای کارگران شرکت واحد، از مبارزات وسیعتر آتی برای آزادی منصور اسانلو خبر داده است. امید که اقدام بعدی کارگران هر چه گسترده تر، همه جانبه تر، و با سازمانیافتگی قبلی و هماهنگی کامل صورت گرفته، تحقق خواستهای کنونی سندیکا واعضاء آن را هدف خود قرار دهد. کارگران شرکت واحد اگر لحظات حساس کنونی مبارزه را با اتحاد، ایستاده گی، پیگیری و با هشیاری علیه وعده های توخالی به پیش ببرند، نه فقط شرایط کار و زندگی خود را تغییر میدهند، بلکه بر شرایط کشوری با هفتاد میلیون گروگان این رژیم پلید هم، تأثیرات سیاسی بسیار مثبت بر جای خواهند گذاشت.
*** *** ***
damawand58@yahoo.com http://www.j-shoraii.blogspot.com/
بیست و نهم دی 1384- نوزدهم ژانویه 2006
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
!زنده باد اول ماه مه 1385 درایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Sunday, January 15, 2006

شرایط حساس کنونی و ضرورت تشدید مبارزه علیه رژیم ترور


شرایط داخلی و بین المللی انقلاب ایران، مداوماً حساس تر شده، خطر محروم شدن مردم ایران از حق تعیین سرنوشت خود، بیش از همیشه گشته است. رژیم ترور اسلامی، که همه تاریخ آن چیزی جز جنایت و تبهکاری نیست، به نحو بیسابقه ای به سرکوب و نفی بدیهی ترین حقوق شهروندان روی آورده است. مأمورین این رژیم پلید، حتی در روزهای اخیر، برگزاری مجالس جشن عروسی را در یکی از استانها جرم محسوب کرده، مسئولین برگزاری چنین روابط طبیعی میان مردم را به توسل به اقدامات سرکوبگرانه، تهدید میکنند. هم اینک نزدیک به 7 هفته است که گروهی از زندانیان سیاسی در اعتراض به شرایط ضد انسانی حاکم بر زندانها و جامعه، در زندان گوهردشت دست به اعتصاب غذا زده، بعضاً در آستانه نابودی جسمی قرار دارند. از سوی دیگر یک تشکل مستقل کارگری که صرفاً در جهت دفاع از منافع کارگران شکل گرفته، و حتی بلحاظ حقوقی نیز با قوانین نفرت انگیز این رژیم درنده خو، درتناقض نیست، مورد تهاجم واقع شده، سخنگوی کارگران، منصور اسانلو تحت شرایط نامناسب جسمی، بیش از سه هفته است، در شکنجه گاه اوین به بند کشیده شده است. حکومت اسلامی با انتصاب جنایتکاران حرفه ای به عنوان وزیر و استاندار، و بکار گیری وحشیانه ترین اشکال مجازات اسلامی در ملاء عام، بدون هیچ ابهامی قصد خود در تشدید سرکوب همگانی را، اعلام کرده است.

رژیم اسلامی در عرصه جهانی نیز به سیاست دامن زدن به خصومت با قدرتهای منطقه ای و بین المللی دست زده، کشور را آگاهانه به لبه پرتگاه بحرانی مهلک، سوق میدهد. تمایل قدرتهای امپریالیستی برای کشاندن پرونده هسته ای رژیم به شورای امنیت سازمان ملل در روزهای اخیر، اوج بحران بین المللی رژیم اسلامی را آشکار می سازد. آنچه برای رژیم اسلامی مهم است، ایجاد و حفظ یک بحران بین المللی است، تا بدیهی ترین حقوق مردم را از آنان باز پس گرفته، دور بعدی حیات ننگین خود را از طریق برقراری یک آرامش گورستانی در پناه تحکیم شرایط نه جنگ نه صلح در منطقه، و یا حتی توسل به درگیری نظامی با حریفان منطقه ای و جهانی خود، تضمین کند.

در مرکز کشمکشهای هسته ای رژیم و رقیبان آن، سرنوشت مبارزات مردم ایران قرار دارد. هم بورژوازی فوق ارتجاعی، با همه جناحبندیهای اسلامی، جمهوریخواه و سلطنتی آن و هم قدرتهای امپریالیستی، از وحشت یک انقلاب توده ای، در تلاش برای تعیین سرنوشت کشور، بدون دخالت مردم ایران هستند. یکی از علل عدم تهاجم نظامی به مراکز هسته ای رژیم، قابل محاسبه نبودن عکس العمل احتمالی مردم ایران است، که می تواند نتایج چنین تهاجمی را به زیان طرفین درگیر رقم بزند. رژیم اسلامی و قدرتهای حریف آن هر دو، بر اساس یک قرارداد نانوشته عمل میکنند و آن اینکه: سرنوشت سیاسی کشور، بعنوان حساس ترین حلقه زنجیره استراتژی امپریالیستی در تضمین انرژی برای جهان سرمایه داری، نباید توسط خود مردم زحمتکش ایران تعیین شود. قدرتهای امپریالیستی نه فقط در برابر تمام کشتارهای دسته جمعی رژیم جنایتکار اسلامی سکوت کردند، بلکه آشکار و پنهان از آن بمثابه سیاستی ضد کمونیستی و در جهت اهداف دراز مدت سرمایه داری جهانی در منطقه خلیج فارس، حمایت کردند.
شرایط سیاسی حساس کنونی که دم به دم حدت مییابد، تشدید مبارزه سازمانیافته، متشکل و با برنامه را، هم در داخل و هم در خارج، به یک وظیفه فوری مبدل ساخته است. اشکال تاکنونی مبارزات در خارج از کشور، از سطح اعتراضات متفرقه و بدون برنامه و چشم انداز فراتر نرفته، و به یک مانع جدی در مقابل رژیم ترور تبدیل نشده است؛ صرفنظر از اینکه منافع فرقه ای جریانات محفلی، هرگز امکان تبدیل خارج از کشور را به یک عرصه فعال مبارزه حقیقی نداده است. اما علیه آینده ای که می تواند بسیار تاریک و دردناک و خارج ازکنترل مردم باشد، دیگر چنین اشکال غیر حرفه ای مبارزات، فاقد هر گونه امکان تأثیرگذاری جدی است. در اولین گام باید هدفمند ساختن، سازمانیافتگی، تمرکز نیرو، نظم و تداوم در مبارزات خارج از کشور، در دستور کار قرار گیرد. در این رابطه آنچه که هم اینک بمثابه پرچم چنین مبارزاتی، فوق العاده ضروری و در عین حال عملی است را میتوان بشرح زیر خلاصه کرد:

1- تضمین جامعه جهانی مبنی بر عدم تهاجم نظامی قدرتهای بین المللی و منطقه ای به کشور. تأیید حق مردم ایران در تعیین سرنوشت خود، مستقل از رژیم اسلامی و مستقل از دولتهای امپریالیستی از سوی مجمع عمومی سازمان ملل متحد.

2- خواست پس گرفتن شناسایی رژیم اسلامی از سوی سازمان ملل متحد.

3- خواست اعلام ضد انسانی بودن قوانین قضاوت اسلامی در ایران از سوی دیوان داوری لاهه، لغو فوری این قوانین ضد بشری، آزادی زندانیان سیاسی، توقف فوری سرکوب جنایتکارانه مردم ایران توسط رژیم اسلامی.

4- خواست صدور حکم بازداشت برای همه سران و مسئولین ددمنش رژیم اسلامی از سوی دیوان داوری لاهه، بدلیل ارتکاب جنایت علیه بشریت.

مبارزه وسیع و همه جانبه برای دستیابی به خواستهای فوق، باید از طریق اشکال جدید، منظم، ادامه دار و نتیجه بخش صورت گرفته، از تسلط گرایشات فرقه ای و منافع محفلی مصون بماند. این امر شرکت هر چه وسیع تر تبعیدیان سیاسی چپ و دموکرات را در مبارزات سرنوشت ساز کنونی، ممکن میسازد. برای تحقق این هدف ضروری است:

1- تعیین 2 روز ثابت در هفته در شهرهای بزرگ همه کشورها، برای انجام تجمع، و برگزاری تظاهرات خیابانی از سوی ایرانیان تبعیدی. این اعتراضات منظم و دائمی باید به یک روال عادی و به بخشی از زندگی روزمره مبارزین در خارج تبدیل شده، تا سرنگونی رژیم ترور اسلامی، بطور لاینقطع ادامه یابند.

2 - تشکیل یک صندوق حمایت مالی از مبارزات مردم ایران، بویژه حمایت از اعتصابات کارگری. کمک مالی به بازمانده گان و خانواده های اعدام شده گان، زندانیان سیاسی، و محروم شده گان از شغل خود بدلیل شرکت در مبارزات سیاسی علیه رژیم ترور اسلامی در داخل. پرداخت های منظم، ثابت و ماهانه به این صندوق از سوی تبعیدیان سیاسی.

3- تشویق مردم ایران و فعالین فرهنگی- اجتماعی در داخل برای بکار گیری همین روش منظم و مؤثر اعتراضات از طریق قراردادن 2 روز ثابت در هفته به روزهای اعتراض آشکار به سلطه یک رژیم ترور مذهبی در کشور. این بویژه در شرایط حاضر، از زمینه مساعدی برخوردار بوده، بیشترین امکان را جهت عقب راندن سیاست سرکوب افسار گسیخته کنونی علیه دانشجویان، زنان و فعالین کارگری ایجاد میکند
.
*** *** ***
damawand58@yahoo.com www.j-shoraii.blogspot.com
بیست و پنجم دی 1384- پانزدهم ژانویه 2006
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
!زنده باد اول ماه مه 1385 در ایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Saturday, January 14, 2006

راهپیمایی کارگران شرکت واحد



کارگران شرکت واحد، روز گذشته، با دست زدن به یک راهپیمایی خیابانی و حمل پلاکاتهایی، به مبارزه برای آزادی منصور اسانلو و تحقق خواستهای خود، شدت بخشیدند. این راهپیمایی و تجمع بعدی، که نزدیک به 500 نفر در آن شرکت داشتند، از ساعت 11 آغاز، و علیرغم ممانعت وسیع و تهاجم عناصر سرکوبگر، تا ساعت 30، 13 ادامه یافت. این چندمین اقدام عملی و در ابعاد اجتماعی است، که سندیکای کارگران این شرکت طی دوره یورش مأمورین رژیم به دفتر سندیکا و بازداشت اعضای هیئت مدیره، به آن اقدام کرده است. راهپیمایی روز گذشته به روشنی اثبات میکند، توده کارگران از ادامه بازداشت اسانلو مرعوب نشده، مداوماً به ارتقاء اشکال مبارزاتی خود، روی می آورند.

کارگران شرکت واحد همچنین پیش از این نیز حضور در جلسه ای با شرکت شهردار رژیم در تهران و مأمورین گروههای چماقدار را بایکوت کرده، دست به تشکیل یک نشست سندیکا زده، و تصمیم به اعتراض از طریق روشن کردن چراغهای اتوبوسهای خود گرفتند. از اعتراض حرکت با چراغ روشن در روز شنبه 17 دی، 80% کارگران شرکت واحد، حمایت کردند. همچنین مردم تهران عموماً با حمایت و بعضاً با هدیه شاخ گل، از کارگران اعتصابی پشتیبانی کردند.
در این میان مسئول دسته جات چماقدار( علیرضا محجوب) نیز طی مصاحبه ای*، به تهدید هر چه بیشتر کارگران شرکت واحد متوسل شده، به اقدامات سرکوبگرانه بعدی این دارودسته علیه سندیکا، اشاره کرده است. غافل از اینکه، تهاجم وحشیانه عناصر وابسته به این گروه به نشست هیئت مؤسس در آغاز شکل گیری سندیکا در روز 19 اردیبهشت، قادر به ایجاد اخلال در روند قدرت گیری آن نگردید. مبارزات کارگران شرکت واحد در دوره پس از آن، به درجه ای از رشد خود دست یافته، که تهدیدات کنونی دسته جات اسلامی در محیط کار، دیگر در موقعیت توقف آن نیست.
هیئت مدیره سندیکای کارگران در آخرین موضع گیری خود**، از اقدامات" قاطع" خود در صورت ادامه بازداشت منصور اسانلو، و عدم تحقق خواستهای صنفی کارگران، خبر داده است
.
*مصاحبه با مجله تولید، به نقل از: سایت اخبار امروز، روز 23 دی 84
** مصاحبه با سعید ترابیان، مسئول ستاد تبلیغات و اطلاع رسانی سندیکای کارگران شرکت واحد، به نقل از: منبع فوق، 23 دی 84
*** *** ***
www.j-shoraii.blogspot.com damawand58@yahoo.com
بیست و چهارم دی 84- چهاردهم ژانویه 2006
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
!زنده باد اول ماه مه 1385 در ایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ






Friday, January 13, 2006

جنگ وجایگاه آن در جامعه بورژوایی


فرهنگ جنگ، زندگی با جنگ و" لذت " بردن از آن، بخشی از هسته اصلی فرهنگ حقیقی جامعه سرمایه داری را میسازد. این را خمینی پلید با مقدس نامیدن جنگ ارتجاعی و تقدیس حمله به عراق از سوی جرج واکر بوش، بعنوان " اولین جنگ قرن بیست و یکم"، به بهترین شکلی بیان میکند. جنگ به مفهوم ارتجاعی آن، نتیجه چیزی جز شدت گیری تضادها، و انفجار خشونت پنهان و آشکار روزمره در جامعه طبقاتی نیست؛ اینکه این، در شکل جنگهای جهانی و یا مرزی و یا تهاجم به یک کشور ضعیف ظاهر میشود، اهمیت فرعی دارد. جنگ ارتجاعی، اعمال خشونت سازمانیافته طبقه مسلط، برای تضمین موقعیت کنونی و آتی آن در شرایط بحرانهای سیاسی و اقتصادی، و یا در شرایط غلبه جو ترس و بن بست و سرریز کردن بیرحمی همگانی در جامعه است. چه جامعه و چه قدرت مسلط بر جامعه، چه فرد و چه طبقه ارتجاعی، در سطحی از تراکم خصومت ورزی روزمره علیه عناصر، نیروها و طبقات انقلابی، به توسل به حربه جنایتکارانه جنگ روی می آورند. جنگ عنصر مهمی و در مقاطع بسیاری، عنصر اصلی بافت اقتصاد سیاسی سرمایه داری را تشکیل میدهد. جنگهای اول و دوم جهانی، علیرغم همه های و هوی دروغین روشنفکران طبقات ارتجاعی، منافع هنگفتی برای همه لایه های بورژوازی، همچنین در کشورهای شکست خورده امپریالیستی، بدنبال آورد. ساختار کنونی جهان سرمایه داری، نه فقط در سیاست بلکه بویژه در اقتصاد، با هزار و یک رشته، به نتایج جنگهای اول و دوم جهانی، جنگ "سرد" علیه اتحاد شوروی و کشورهای سوسیالیستی، جنگ ویتنام، انجام کودتاهای نظامی علیه اراده مردم محروم، بحران خاورمیانه و جنگهای اعراب و اسرائیل، جنگ هشت ساله ارتجاعی، اشغال کویت، و جنگ کنونی در عراق و افغانستان، پیوند خورده است. در پروسه توسعه نظام امپریالیستی، بیش از همه، جنگ و تجاوز و قلدری و بمراتب کمتر از آن، رشد آرام، "منطقی" و " طبیعی" بازار آزاد سرمایه داری، نقش ایفا کرده اند. برخی از روشنفکران شبه چپ ایران، که به روش راست افراطی در تبعیت کورکورانه از " تمدن " غربی سوگند خورده اند، این حقیقت بدیهی را که ناآگاه ترین شهروند اروپایی و آمریکایی، بطور غریزی به آن پی برده است، درک نمیکنند.

برخلاف تصور برخی از فعالین سیاسی ایرانی، که شناخت آنها از روحیات انسان اروپایی، از طریق مناسبات کاغذی با روشنفکران ریاکار و یا شوهای تلویزیونی ناشی میشود، شهروندان غربی در اتخاذ سیاستهای جنگ طلبانه، عمدتاً در کنار دولتهای خود قرار دارند. بدتر از این، گرایش نیرومند راست و راست افراطی، که از مردم کاملاً معمولی و مسموم شده در میان آنان کم نیستند، حتی از حمله اتمی به کشورهای ضعیف، برای تضمین بهتر منافع غرب، کم و بیش حمایت میکنند. کافی است فرصت و امکان ابراز نظر حقیقی ایجاد شود، تا میزان تعفن و ضد انسانی بودن فرهنگ سیاسی جامعه بورژوایی تحت شرایط امپریالیسم، خود را به تمام و کمال، عیان سازد.

جنگ نه فقط منافع هنگفت اقتصادی و سیاسی برای قدرتهای امپریالیستی در پی دارد، و به بازار بورس و مالی تحرک جدیدی میدهد، بلکه عادات و فانتازیهای عمیقاً ضد انسانی، و علائق باقی مانده از دوران آدم خواری را هم، در انسان غربی بیدار و ارضاء میکند. روحیات نوع جامعه بورژوازی امپریالیستی، عقب مانده تر، غیر انسانی تر و غیر متمدن تر از آن است، که در شوهای تلویزیونی، کنسرتهای موزیک، و در زیر نور نئون، به نمایش گذاشته می شوند. جامعه غربی طوری بنیان گرفته، استحکام یافته و رشد کرده، که همواره به بحرانی با خصلت نظامی و هر از چند سالی به جنگ خارجی، برای ارضاء نیازهای دوران غارنشینی و غریزی اعضای خود نیز، نیاز دارد. رفتار بدوی و ددمنشانه سربازان آمریکایی در عراق، بویژه علیه زنان و کودکان و زندانیان، همچنین از این طریق نیز قابل درک است؛ و گرنه آنها، قانوناً و عملاً موظف و مجبور به ارتکاب این همه جنایت نیستند. یکی از رهبران سوسیال دموکرات آلمانی مدافع جنگ اول جهانی، در استدلال علیه مواضع کمونیستی روزا لوگزامبورگ، از این سخن میگفت، که اگر جنگ خارجی شروع نشود، در آلمان، همسایه همسایه را تکه پاره خواهد کرد.

با شروع جنگ و آغاز کشتار توده های بی دفاع و آسیب پذیر، هلهله پنهان و آشکار جامعه مسموم شده از فرهنگ بربریت سرمایه داری هم، سرباز میکند: گله های شهروندان مودب و خوش پوش و ظاهراً دموکرات غربی، چرتکه بدست، در این بورس و آن بازار به پشته جنازه و خون و کثافت تکیه زده، در مقابل دوربینهای تلویزیونی، سودهای هنگفت معاملات خود را حساب میکنند؛ روسای بانکهای مرکزی و کارشناسان اقتصادی آنها، با آب و تاب از رشد اقتصادی جهش گونه خبر میدهند، و بخشی از مردم کاملاً معمولی هم، در دنیای خصوصی و محافل خودی، احساسات و ترشحات درونی نفرت انگیز خود را، پیرامون جنگ، برای یکدیگر بازگو کرده، از آن لذت میبرند. آنها خوشحالی خود را از کاهش جمعیت جهان از طریق جنگ، بویژه جمعیت فقیر، ضعیف و آسیب پذیر، پنهان نمی کنند؛ در مقابل دوربینهای تلویزیونی و در حضور من و شما البته، قاعده بازی را رعایت کرده، از وقوع جنگ ابراز تأسف نموده، خواهان برقراری صلح می گردند.

وقوع یک جنگ خارجی، در همه کشورهایی که بطور مستقیم و غیر مستقیم با آن در ارتباط قرار میگیرند، ارتجاعی ترین گرایشات را در همه سطوح جامعه، فعال میسازد. سرمایه داران، دست به تشدید اقدامات سرکوبگرانه علیه کارگران زده، قوانین و ظوابط محدود کننده در محیط کار را، افزایش میدهند. حتی عناصری از پرسنل معمولی، فرصت را مغتنم شمرده، به سربازکردن روحیات سلطه جویانه علیه همکاران خود، میدان میدهند. در ادارات دولتی، عناصر راست و راست افراطی، شروع به عرض اندام و برخوردهای تحقیرآمیز، بویژه با خارجیان نموده، حل معضلات اداری را به موضوع عذاب دادن به آنها، مبدل میکنند. در محیط خانواده، در کوچه و خیابان و مجامع عمومی، مراکز خرید و پاسخگویی به مشتریان، در مراکز آموزشی و در هرکجا که روابط سلطه و اعمال قدرت، بافت اصلی مناسبات آن را تشکیل میدهد، اشکال آشکار و پنهان تحقیر و سرکوب علنی، میدان ابراز وجود پیدا میکنند. همه آنها که برای آشکار نمودن تمایلات سادیستی خود دچار محدودیت بودند، از موقعیت جنگ استفاده کرده، با شهروندان آسیب پذیر، تسویه حساب میکنند.

یک جنگ خارجی، بخش اعظم تولیدات انبار شده در کارخانجات کشورهای غربی را، روانه بازار میسازد. انواع قراردادها، بویژه اقتصادی و نظامی، پی در پی منعقد، و سودهای باد آورده ای، برای کنسرنهای امپریالیستی تضمین میگردد. هیچیک از احزاب حاکم وغیر حاکم در چنین کشورهایی، جرات بیان و پیگیری این حقایق و مخالفت جدی با آن را ندارند؛ از آنجا که جنگ در مناطق دیگر و علیه کشورهای ضعیف، در کشورهای امپریالیستی، محل کار ایجاد کرده، با بکار انداختن ظرفیتهای راکد بخشهای معینی از اقتصاد، در آمدهای مالیاتی را افزایش داده، از این طریق فشارهای مالی به بودجه دولتی موقتاً کاهش یافته، و بحرانهای متراکم شده اجتماعی را بطور واقعی تخفیف میدهد. جنگ برای بانکهای غربی همچنین، فرصت مناسبی برای ارائه قرضه های جدید بانکی به دولت، به گروگان گرفتن هرچه بیشتر توده های میلیونی از سوی بانکها، اعمال فشار ناشی از بازپرداخت بهره ها بر بودجه عمومی، و از این طریق کاهش خدمات اجتماعی از سوی دولتی که در انتها، هر چه بیشتر مقروض شده است.

جنگ، یک فرصت " طلایی" برای شرکتهای رسانه ای غربی است؛ از آنجا که نه فقط ویرانی و کشتار، بلکه خبر و اطلاعات حاصل از آن را نیز، تولید میکند. این مؤسسات که بعضاً خود به کنسرنهای بزرگ مالی - نظامی تعلق دارند، در شرایط جنگ، " بهترین" امکان جذب مشتری، برای تولیدات خبری و تصویری خود را بدست میاورند. دریافت آگهی های تجاری بیشتر، مشغول کردن مردم مسموم شده با اخبار جنگ، انحراف از بحرانهای داخلی و قیچی شدن مداوم حقوق اجتماعی، بخش اعظم کارکرد آنها در چنین مقاطعی را در بر میگیرد. موقعیت جنگ و سلب امنیت شغلی از مردم طعمه شرایط جنگی از یکطرف، به ایجاد امنیت شغلی هر چه بیشتر برای کارکنان رسانه های گروهی در کشورهای مسئول اداره جنگ از سوی دیگر، منجر میشود.

فرد بورژوا و عناصر نزدیک به آن در میان اقشار و طبقات دیگر، فاقد دنیای احساسی یک شهروند صلح دوست هستند. مرگ انسانها و نابودی زندگی آنها، ابداً واکنشی نظیر واکنش یک انسان عادی را در آنها، موجب نمی شود. برای آنها عموماً، انسان یک موجودیت طبیعی (بیولوژیک) بوده، و بساده گی نیز از طریق رابطه جنسی، قابل بازتولید است. هر میزان کشتار و مرگ انسانها، برای یک بورژوا و نماینده گان بربرمنش آن، بمثابه ایجاد فرصت جدیدی برای بازتولید انسانهای دیگر است، که به او امکان میدهد، آنها را بهتر و مطیع تر به خدمت خود در آورد. سیاستمداران و صاحبان سرمایه، وقتی از انسان و انسانیت دم میزنند، تنها توانایی افراطی خود را، در پراکندن دروغ و ریاکاری اثبات میکنند. سران جنایتکار رژیم اسلامی، هم در ادامه جنگ ارتجاعی 8 ساله و هم در کشتار زندانیان سیاسی، از همین روحیه و عادت ضد انسانی و غریضی صاحبان قدرت و ثروت، پیروی کردند.
damawand58@yahoo.com www.j-shoraii.blogspot.com
اکبر تک دهقان، بیست و سوم دی 1384- سیزدهم ژانویه 2006

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
!زنده باد اول ماه مه 1385 در ایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Wednesday, January 11, 2006

! علیه فرهنگ سرکوب و تحقیر و ارعاب


سلطه طولانی مدت رژیمهای دیکتاتوری و ترور در جامعه ایران، به توسعه فرهنگی کشور صدمات جدی وارد آورده است. از این طریق در عین حال، بازتولید فرهنگ استبداد تسهیل، و ادامه حیات رژیمهای دیکتاتوری، بر زمینه مناسب تضمین بقاء آنها، بنا شده است. امروزه برخی از اصطلاحات، عبارات و عناوین عمومی، به اشکال پوشیده اعمال تبعیض و سرکوب بدل شده، تحکیم اعتماد و ایجاد شرایط کار مشترک میان شهروندان را، دشوار ساخته است. وبلاگ جمهوری شورایی، که خود را بر رعایت کامل اصل برابر حقوقی شهروندان متعهد میداند، ضمن رد لاابالیگری و روش غیر دموکراتیک برخی عناصر و جریانات اپوزیسیون در این زمینه، با حساسیت و دقت، چه در نگارش و چه در نقل قول، از میدان دادن به عملکرد این فرهنگ ارتجاعی جلوگیری خواهد نمود؛ در عین حال، از اتخاذ یک روش دلبخواهی و افراط در این زمینه نیز، پرهیز خواهد شد. آنچه در این رابطه بعنوان یک معیار بویژه اهمیت دارد، پیوند این اصطلاحات با مناسبات سرکوب حاکم و نتایج عملی کاربرد روزمره آنها، و نه صرفاً نامناسب دانستن بر اساس مشابهت با نامها، و یا معانی لغوی صرف است. در زیر خلاصه ای از علائم و شیوه عمل فرهنگ تحقیر مردم، که هم اینک بوفور در آثار نویسنده گان طبقات دارا، وبعضاً در شیوه نگارش افراد و جریانهای مدعی چپ نیز وجود دارند، ارائه می گردد.

1- شکل گیری جامعه سرمایه داری ایران، نه از طریق یک پروسه دموکراتیک، بلکه قبل از همه، در شرایط سلطه دیکتاتوری، ارتجاع مذهبی و نفوذ همه جانبه امپریالیسم صورت گرفت. از این رو کسب عناوین دانشگاهی نیز در دوران اولیه رواج آن، در جامعه ای با سطح بالای بیسوادی، به مناسبات قدرت در جامعه گره خورده، نه به امکانی برای توسعه اقتصادی – اجتماعی، بلکه به یک امتیاز اجتماعی، وسیله فخر فروشی، و تحقیر مردم مبدل گشت. بکار گیری عناوین دانشگاهی نظیر" پروفسور"، " دکتر "، " مهندس"، "دانشجوی دوره دکترا"، ونظایر آن، برای افرادی که در موقعیت سیاسی و یا اجتماعی فعالیت میکنند، چیزی جز سوء استفاده از این عناوین، برای مرعوب ساختن مردم و مخاطبین خود نیست. اینکه فردی دارای مدرک دانشگاهی دکترا و یا مهندسی است، این هیچ ربطی به فعالیت سیاسی – اجتماعی او ندارد. بکار گیری چنین عناوینی در چهارچوب کارسیاسی( همچنین اجتماعی و فرهنگی)، یک باجگیری آشکار از مردم تحت سرکوب، تحقیر آنها و القاء این دروغ بزرگ است که گویا، برای شرکت در چنین فعالیتهایی، کسب مدارک دانشگاهی الزامی است. از این طریق، میدان دخالتگری توده های مردم در سیاست و تعیین سرنوشت خود محدود شده، و یک گروه از دلالان سیاسی، محافظه کاران و سرکوبگران حرفه ای ("نخبه گان "!)، سلطه بر سرنوشت مردم را، نظیر حق طبیعی خود تلقی میکنند. فعالیت سیاسی مردمی(اجتماعی و فرهنگی) قبل از هرچیزی، جدیت، علاقه و احساس مسئولیت، شجاعت، فداکاری و مقاومت در شرایط سخت، کار و تلاش پیگیرانه را طلب میکند. این بویژه در شرایط کنونی که تشدید مبارزات کارگری، روی آوری توده های مردم به امر تعیین سرنوشت خود را به یک واقعیت روزمره مبدل ساخته، اهمیت عملی کسب میکند. وبلاگ جمهوری شورایی در رعایت سبک نگارش مطالب درج شده، به روال تاکنونی عمل نموده، از ذکر عناوین دانشگاهی عناصر فعال در عرصه مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، خود داری کرده، از تکرار آنها در نقل قول اخبار خبرگزاریها نیز، پرهیزخواهد نمود. همچنین در نام بردن شخصیت های سیاسی دوره های قبل نیز( نظیر تقی ارانی، محمد مصدق و ...)، همین قاعده رعایت خواهد شد. آنها که امروزه اخبار مبارزات کارگری در کشور را دنبال میکنند، با الصاق مکرر عنوان " دکتر" به نام آدمکشی که به عنوان شهردار به مردم تهران تحمیل شده، آشنا هستند. فرد مزبور که یک جنایتکار حرفه ای است، و حتی بمناسبت قطع هر دو دست یک جوان 18 ساله در تهران، مراسم جشن برپا میکند، امروزه با یک تیتر دانشگاهی، ماسک چهره ای اجتماعی و با " فرهنگ"، به صورت زده، از این عنوان برای تطهیر منش ضد انسانی خود، و فریب کارگران مبارز استفاده میکند.

2- وجود القاب ارتجاعی- مذهبی در ایران، نظیر " سید "، " آیت الله"، " حجت الاسلام"، و نظایر آن، خود به بخشی از نظام سلطه این رژیم پلید تعلق دارد. القاب ضد دموکراتیک فوق، آکنده از روح تبعیض، و ضدیت محض با اصل برابر حقوقی شهروندان هستند. بویژه عنوان ظاهراً بی آزار"سید"، در چهارچوب یک جامعه بدبختانه هنوز " اسلامی"، عملاً اعلام داشتن امتیاز طبیعی کسی بر دیگری، آنهم بدلیل نزدیکی خونی به یکی از منفور ترین راهزنان و آدمکشان عصر قدیم، محمد تاجر است. وبلاگ جمهوری شورایی، عناوین فوق را هرگز بکار نبرده است، و به روش تا کنونی خود نیز ادامه خواهد داد. این وبلاگ از بکار گیری عنوان " سید " که در نام فعالین چپ و کارگری کنونی نیز وجود داشته باشند، حتی در مواردی که به نقل قول غیر مستقیم مربوط میگردد، خودداری خواهد کرد. این قاعده همچنین شامل نام جانباختگان مبارزات انقلابی در ایران، در نهایت احترام و ارج گذاری به آنان نیز، خواهد گشت. روشن است چنین روالی در مورد ذکر نام جانباختگان، تنها به حداقل و ضروری ترین مورد مربوط خواهد شد.

3- سلطه ساختار فرهنگ اسلامی- سلطنتی، همچنین به شکل گیری یک سری عادات و روحیات خاص در جامعه ایران دامن زده، از این طریق، تحکیم فرهنگ ضد دموکراتیک رسمی را، حتی از سوی روشنفکران ظاهراً غیر مذهبی نیز، ممکن ساخته است. امروزه بکار گیری اصطلاحاتی نظیر، " استاد "، " بزرگوار"، " بزرگان"، " خاندان"، " خان" ، "نوکر"، " چاکر"، "مخلص"، "بنده"، و نظایر آن در معنای رایج روزمره، برای هنرمندان و نویسنده گان، حتی در چهارچوب ادبیات دموکراتیک، هنوز روشی عادی است. عناوین فوق نیز که بر سلطه بقایای مناسبات پدر سالارانه در جامعه مدرن دلالت میکنند، فاقد هر گونه جوهر دموکراتیک بوده، آشکارا ایجاد اتوریته سیاسی و معنوی سرکوبگرانه، وتبلیغ عنصر نابرابری حقوقی میان مردم را، در خود حمل میکنند. این وبلاگ از تکرار چنین اصطلاحاتی که در متن های چاپی و مقالات وجود داشته باشند، با ارائه توضیح مشخص در هرمورد، خود داری خواهد نمود.

4- در زبان فارسی امروز، حتی در مقالات فعالین سیاسی چپ، اصطلاحاتی که از دوره های گذشته تاریخ ایران، بیادگار مانده اند، کم نیستند. عباراتی نظیر " ترک تازی"، و شبیه آن، حمله " مغول وار"، و " ترکستان" در معنای منفی، با دنیای کنونی و جامعه صنعتی، هیچگونه قرابتی ندارند. مردم مغولستان، عربستان و یا ترکیه کنونی، هیچگونه مسئولیتی برای عملکرد پادشاهان و راهزنان دوره های گذشته تاریخ خود ندارند. همچنانکه مردم کنونی ایران نیز مسئول جنایات فئودالهای حاکم در ایران قدیم، بر علیه ساکنین سرزمینهای همسایه نیستند. بکار گیری چنین اصطلاحاتی در بحثهای فعالین سیاسی، عملاً به معنی دامن زدن به فضای خصومت در میان مردم ایران، و تحکیم شرایط سلطه یک رژیم مروج نفرت در جامعه است. وبلاگ جمهوری شورایی وظیفه خود میداند، در نقل قولهای سیاسی و یا فرهنگی متعلق به دوره جدید ( از دوره انقلاب مشروطیت تا کنون)، از تکرار این اصطلاحات وعناوین تحقیر آمیز علیه ملل دیگر خود داری نموده، آنها را با عبارات مناسب تعویض کند.

5- عبارات و اصطلاحات غیر دموکراتیک و تحقیر آمیز علیه شهروندان معلول و یا آسیب پذیر، در زبان و ادبیات فارسی و در زندگی روزمره، وسیعاً رواج دارد. استفاده از کلماتی نظیر " کور" "، " کر"، " لال"، " مریض"، " روانی"، " بیسواد"، " بیکار"، "داهاتی"، و موارد متعدد دیگر از این نوع در مباحثات و مشاجرات روزمره، ، تماماً دارای محتوای ضد دموکراتیک بوده، به ارزشهای مشترک انسانی تعرض میکنند. یک بیمار روانی، مطمئنا از یک سرمایه دار، که یک دزد و همدست جنایتکاران خون آشام است، بمراتب سالم تر و بی آزارتر است. بنا بر آمارهای تبهکاران حاکم، هم اینک در ایران و بدلیل سلطه این رژیم درنده خود، نزدیک به 20 میلیون نفر از مردم ایران، تحت انواع فشارهای روحی، بعضاً غیر قابل تحمل قرار دارند. گذشته از آن، هیچ شکلی از بیماری، به اختیار و خواست خود انسان نیست. یک انسان بیمار، حال هر نوع بیماری، باید موضوع معالجه و توجه جامعه، و نه موضوع تحقیر و سرکوب گردد.

بخش بزرگی از بقایای فرهنگی دوره های سپری شده، از طریق هنر و ادبیات رسمی کنونی، حتی نویسنده گان سیاسی، روزنامه ها و سایتهای اینترنتی در داخل و خارج، ترویج میگردند. نویسنده گان ایرانی حتی هنوز هم، آثار خود را با عناوین و اصطلاحاتی نظیر "قبیله" و "طایفه" انباشته ساخته، به چاپ میرسانند. آنها بطور ناخواسته، روحیات و عادات دوران بدویت و سلطه قبایل و طوایف بر سرنوشت انسان را، در جامعه کنونی بیدار میکنند؛ بر اشتیاق کاذب مردم اسیر شرایط دردناک فعلی در رجوع به دوران گذشته، برای فرار از واقعیت تلخ سلطه یک رژیم ترور، مهر تأیید میکوبند، و از این طریق، به رشد فردی انسان، و توسعه دموکراتیک جامعه آسیب میزنند.
damawand58@yahoo.com http://www.j-shoraii.blogspot.com/
اکبر تک دهقان، بیست و یکم دی 1384- یازدهم ژانویه 2006
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
!زنده باد اول ماه 1384 در ایران
: اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Monday, January 09, 2006

کارگران شرکت واحد: دست آوردهای مرعوب نشدن


مبارزات کارگران شرکت واحد در دور کنونی خود، که از اعتصاب روز چهارم دی آغاز گردید، بدون تزلزل و هر روز نیرومند تر از روز قبل، به پیش میرود. رژیم اسلامی تصور میکرد، با تهاجم به سندیکا و بازداشت مسئولین آن، به سرعت قادر به انحلال یک تشکل مستقل کارگری، و تحکیم سلطه دسته جات تروریستی خود، در شرکت واحد خواهد گشت. مأمورین رژیم نه فقط به هدف خود دست نیافته اند، بلکه بتدریج به مبارزات روزمره کارگران شرکت واحد بعنوان یک واقعیت غیر قابل انکار، گردن می نهند. مبارزه کارگران علیه رژیم سرکوبگر اسلامی در این مقطع، برای هر دو طرف اهمیت جدی و برای جنبش سازمانیابی مستقل کارگری در ایران، اهمیت کلیدی دارد. اگر کارگران شرکت واحد قادر به تحمیل موجودیت سندیکای خود به رژیم اسلامی شوند، در این صورت یک واکنش زنجیره ای در سراسر کشور آزاد شده، کارخانجات یکی پس از دیگری از عرصه قدرقدرتی دسته جات جاسوس و چماقدار اسلامی خارج شده، و به سلطه نیروهای سرکوب، نظیر حراست و بسیج کارخانجات نیز، ضربه محسوس وارد میشود. از این رو سران جنایتکار رژیم در بالاترین سطوح، به قصد انحلال سندیکای شرکت واحد و جلوگیری از رشد جنبش سازمانیابی مستقل کارگری، دستور تعرض به کارگران را صادر کرده اند. در کنار آن، رژیم اسلامی مدام بر طبل تشدید بحران و کشاندن کشور به آستانه یک فاجعه جنگ خارجی میکوبد. در چنین شرایطی وجود تشکلهای مستقل کارگری، مانع بزرگی در برابر سیاستهای نابود کننده آن محسوب شده، قادر به بسیج توده های کارگر، علیه اقدامات مخرب آن خواهند بود.

سران رژیم اسلامی در تداوم اقدامات سرکوبگرانه خود، به برگزاری یک گردهم آیی بزرگ، که بیش از 10 هزار نفر از کارگران شرکت واحد در آن شرکت داشتند، توسل جستند. در این تجمع که روز دوشنبه 12 دی، در ورزشگاه آزادی تهران صورت گرفت، سردمداران رژیم با اعزام یک جنایتکار حرفه ای، و دادن وعده های پوچ، تلاش کردند، اراده و عزم متحد کارگران را درهم بشکنند. آدم کش شهردار شده تلاش کرد، تجمع اعتراضی کارگران را، به مجرای دسته بندی های باندهای درونی رژیم اسلامی کشانده، خود را مقبول کارگران ساخته، و در مقابل جناح احمدی نژاد، امتیاز کسب کند. در واقعیت اما، کارگران با صراحت و با صدای بلند، خواسته های خود را اعلام کرده، نقشه های رژیم را برای انحلال سندیکا وادامه بازداشت منصور اسانلو، خنثی نمودند.

کارگران شرکت واحد در دومین حرکت اعتراض علنی خود، روز شنبه 17 دی، از آغاز روز با چراغهای روشن، و نصب پلاکاتهایی با تأکید بر خواست آزادی فوری منصور اسانلو و حفظ سندیکای خود، به سر کار رفتند. این اقدام مبارزاتی که در تمام ساعات روز ادامه داشت، بویژه بعد از ظهر به اوج خود رسید. مردم تهران و دارنده گان اتوموبیل ها، عموماً از اقدام اعتراضی کارگران شرکت واحد حمایت کردند.

کارگران شرکت واحد، هنوز موفق به آزادی منصور اسانلو نشده اند. اما آنها فضای سیاسی کشور، بویژه تهران را بطور کامل تحت اختیار خود گرفته، راه مبارزه علنی و جسورانه، به سایر توده های تحت سرکوب این رژیم پلید را نشان دادند. گذشته از آن، خواستهای کارگران در سطح دامنه داری مطرح شده، و بطور وسیعی در داخل و خارج، بویژه از سوی دانشجویان و کارگران سایر کارخانجات، مورد پشتیبانی قرار گرفته است. از این رو تلاشهای کارگران شرکت واحد را در همین مدت کوتاه، بدون کمترین تردیدی، باید بسیار موفق و پربار ارزیابی کرد.

مبارزات کارگران شرکت واحد، پس از تظاهرات و تجمعات کارگری اول ماه مه امسال در چندین شهر کشور، باز هم بر نقش تعیین کننده طبقه کارگر، برای برچیدن رژیم جنایتکار اسلامی، بدون هیچ ابهامی صحه گذاشت. نه فقط بر این حقیقت بسیار حیاتی، بلکه حتی بر واقعیت حمایت جناح چپ و میانی طبقه متوسط همچنین ( در میان دانشجویان، روشنفکران، مدافعین حقوق بشر)، از نقش جنبش کارگری، مهر تأکید کوبید. وجود این پشتیبانی از سوی اقشار غیر کارگری، برای شکل گیری ائتلافهای سیاسی آتی طبقه کارگر و نیروهای دموکراتیک جامعه، اهمیتی انکار ناپذیر دارد. کارگران شرکت واحد، هر چه در مقاومت کنونی بر تحقق خواستهای خود پا فشاری کرده، و به وعده های پوچ تبهکاران اعزامی رژیم ترور بی اعتنایی کنند، در اینصورت، بهترین شرایط را برای تغییرات بنیادی در کشور نیز، ایجاد خواهند نمود.
damawand58@yahoo.com www.j-shoraii.blogspot.com
اکبر تک دهقان، نوزدهم دی 1384- نهم ژانویه 2006

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
!زنده باد اول ماه مه 1385 در ایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Saturday, January 07, 2006

تاریخچه حزب عدالت - جعفر پیشه وری



تاریخچه حزب عدالت


جعفر پیشه وری
ـــــــــــــــــــــــــــ


بر گرفته از: " اسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران"، جلد 3، به کوشش خسرو شاکری به نقل از روزنامه " آژیر".
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بازنویسی مقاله ارزشمند کمونیست پیگیر جعفر پیشه وری، یکی از مؤثرترین پیشگامان جنبش انقلابی کارگری- کمونیستی، با هدف تجربه گیری از تاریخ جنبش کارگری ایران، به کارگران مبارز شرکت واحد اتوبوسرانی تهران، تقدیم میگردد. این مقاله در سال 1322 شمسی
در روزنامه آژیر منتشر گردیده است.


بازنویسی، ادیت و توضیحات از: اکبر تک دهقان، هفدهم دی 1384- هفتم ژانویه 2006

www.j-shoraii.blogspot.com damawand58@yahoo.com

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(در باره نویسنده ( بکمک منابع مختلف و تکمیل از: وبلاگ جمهوری شورایی

جعفر پیشه وری( نام مستعار: جواد جوادزاده) در سال 1272 خورشیدی ( 1894) در خانواده ای فقیر، در روستای دور از مرکز زئو، در اطراف شهر خلخال آذربایجان، بدنیا آمد. از سن 12 سالگی، خانواده او از شدت محرومیت، برای یافتن کار به قفقاز مهاجرت کرد. زندگی شغلی او هم از همین تاریخ شروع شد.

پیشه وری در کنار حیدر عمو اغلی و اسد الله غفار زاده، به پایه گذاران سوسیال دموکراسی انقلابی ایران تعلق دارد. او در سال 1918 با تشکیل حزب عدالت در قفقاز، در سن 25 سالگی، عضو کميته مرکزی، و عضو دفتر خارجی 5 نفره آن گردید. در سالهای 1920- 1919، سردبیری روزنامه حریت( باکو) را به عهده داشت. در اردیبهشت 1299 خورشیدی (مه 1920)، ارتش سرخ در جریان جنگ با نیروهای ضد انقلاب کارگری روسیه، وارد خاک ایران شد. در این هنگام تعدادی از رهبران حزب عدالت، از جمله پیشه ‏وری نیز برای گسترش مبارزه علیه رژیم سلطنتی، از باکو وارد گیلان شدند و در روز 30 خرداد 1299 خورشیدی - 22 ژوئن 1920، در بندر انزلی اولین کنگره حزب کمونیست ایران را بر گزار نمودند. در این کنگره، پیشه ‏وری به عضویت کمیته مرکزی انتخاب، و در موقعیت یکی از چهار رهبر اصلی حزب، قرار گرفت. در کنار حیدرعمواوغلی (تاروردیف)، سلطان‏زاده (آوانیس میکائیلیان) و کامران به انتشار روزنامه کمونیست، ارگان حزب، در رشت پرداخت. پیشه وری در مرداد 1299 - ژوئیه 1920 در دولت احسان‏الله ‏خان ‏دوستدار در جمهوری انقلابی گیلان، سمت کمیساریای کشور( وزیر کشور) را به عهده گرفت. درپی شکست انقلاب گیلان از طریق تهاجم ارتش سلطنتی در همان سال، مدتی به باکو رفت و مدیریت روزنامه «اکینچی» (زارع) را عهده دار، و سپس به عنوان مسئول تشکیلات مخفی حزب کمونیست در تهران، به ایران آمد. در این دوران، پیشه ‏وری به همراه محمود دهگان در روزنامه حقیقت فعالیت کرده، و از نویسنده گان بسیار مؤثر آن گردید. در سال 1305، مسئولیت رابط حزب کمونیست ایران و کمینترن (بین الملل کمونیستی که پس از انقلاب اکتبر تأسیس گشت) به او محول شد. پیشه وری همچنین بعنوان نماینده حزب کمونیست ایران، در کنگره دوم کمینترن ( 1921) در مسکو، سخنرانی کرد. در سال 1306 در کنگره دوم حزب کمونیست ایران – معروف به کنگره ارومیه - که ظاهر در خارج از ایران برگزار شد، مجددا به عنوان دبیر کمیته مرکزی، و مسئول تشکیلات مخفی حزب در تهران، انتخاب گردید. پیشه ‏وری در روز 6 دی‏ماه 1306، توسط شهربانی رِژیم رضا خان دستگیر شد. او در تمام دوران زندان، کمترین اعترافی نکرد و حتی منکر عضویت در حزب کمونیست ایران، گشت. تا اینکه در اسفند 1318 در دادگاه جنایی به جرم عضویت و تبلیغ فرقه اشتراکی، طبق قانون 1310 شمسی (" قانون سیاه رضا خانی") طی یک محاکمه فرمایشی، به 10 سال زندان محکوم گردید. در دوران زندان میان پیشه ‏وری و سایر زندانیان وابسته به گروه 53 نفر (بجز تقی ارانی و برخی دیگر)، اختلافات شدیدی وجود داشت. پیشه ‏وری پس از آزادی از زندان در سال 1319، به کاشان تبعید شد. او در مهرماه 1320 در کنگره مؤسس حزب توده شرکت کرد، و بعنوان یکی از رهبران اصلی حزب انتخاب و به همراه ایرج اسکندری، اولین مرامنامه حزب را نوشت. اما به علت اختلافات دیرینه با برخی از مسئولین، و بطور کلی خط و مشی سازشکارانه، غیر کمونیستی و غیر کارگری رهبران این حزب، به زودی از حزب توده کناره‏گیری کرد. او در خرداد 1322، مستقلاً انتشار روزنامه آژیر را در تهران آغاز کرد. پیشه وری در انتخابات مجلس چهاردهم از شهر تبریز انتخاب، ولی اعتبارنامه او در روز 23 تیر 1323، از سوی اکثریت جناح ارتجاعی مجلس شورای ملی، رد شد. در کنگره اول حزب توده ( 10 مرداد 1323 )، به عنوان نماینده سازمان حزبی آذربایجان حضور یافت، ولی در اینجا نیز اعتبارنامه او رد شد. بدنبال آن در مرداد 1324، روزنامه آژیر نیز توقیف شد. پیشه ‏وری به آذربایجان بازگشت و در روز 12 شهریور 1324، بهمراه گروهی از همفکران خود، حزب دموکرات آذربایجان را بنیاد گذارد. در روز 21 آذر 1324، حکومت خودمختار تحت رهبری حزب دموکرات آذربایجان تشکیل یافت. از طریق یک انتخابات آزاد، مجلس سراسری آذربایجان و انجمنهای ولایتی ( از حقوق دموکراتیک کسب شده در انقلاب مشروطیت)، تأسیس گردیدند. همه حقوق شهروندی، آزادیهای دموکراتیک، و حق استفاده از زبان مادری، به رسمیت شناخته شده، تحقق یافتند. دولت پیشه وری تنها در عرض یک سال، دست به اقدامات وسیع اقتصادی- اجتماعی بنفع توده های زحمتکش، از آن جمله اصلاحات ارضی سراسری در آذربایجان زده، قدرت مالکان، تجار بزرگ و دسته جات راهزن را در هم شکست. در تبریز دانشگاه و رادیو گشایش، بیش از 500 مدرسه ساخته، وصدها پروژه درمانی، رفاهی و فرهنگی بنفع مردم زحمتکش و زنان بویژه، به مورد اجرا گذارده شد. در پی سقوط دولت دموکراتیک خود مختار در اثر تهاجم جنایتکارانه ارتش سلطنتی، پیشه وری در روز 21 آذر 1325، به همراه صدها نفر از اعضاء و مدافعین دولت انقلابی، به باکو رفت. جعفر پیشه وری کمونیست آشتی ناپذیر، مستقیماً تأثیر گرفته از انقلاب اکتبر، و یک انقلابی حرفه ای به معنی کلاسیک آن، در روز 20 تیرماه 1326، هفت ماه پس از سقوط دولت خودمختار آذربایجان، در پی یک حادثه تصادف اتوموبیل، و به گونه ای هنوز نا روشن، در باکو درگذشت.

مقاله درج شده از پیشه وری در اینجا، یکی از پر محتواترین اسناد جنبش کارگری ایران است. در قسمتهای متعددی از آن، نکات مهمی وجود دارند، که به مقوله چگونگی تشکیل حزب طبقه کارگر، و یا ریشه های تاریخی قدرت گیری دستگاه مذهب و سرمایه تجاری، در پروسه فروپاشی فئودالیسم در ایران مربوط، و برای درک شرایط کنونی نیز حائز اهمیت هستند. همچنین زبان و نحوه نگارش آن، در مقایسه با شیوه نویسنده گی روشنفکران بورژوازی در دهه 20، بمراتب مدرن تر، سلیس تر، منظم تر و قابل درک تر است؛ با اینکه پیشه وری بعنوان یک رهبر عملی کارگری، تحصیلات دانشگاهی نداشته است. نحوه نگارش پیشه وری نه فقط در دوره خود، بلکه هم اینک نیز، بهترین نوع نگارش در ادبیات کمونیستی که مخاطب آن، جامعه وتوده های مردم هستند، محسوب میگردد. پیشه وری به شکلی خلاصه، دقیق، قابل فهم و مستدل، تجربه تاریخی تشکیل حزب عدالت را، برای کارگران و خواننده گان روزنامه خود، توضیح میدهد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تاریخچه حزب عدالت
جعفر پیشه وری
ــــــــــــــــــــــــــ
حزبی که میخواهم تاریخچه مختصر آن را به نظر خواننده گان " آژیر" تقدیم کنم، غیر از حزب عدالت امروزی است. از قراری که اساسنامه حزب عدالت امروزی نشان می دهد، این دو حزب با هم هیچ گونه وجه مشترکی ندارند و تصور هم نمی رود که رهبران این حزب خواسته باشند، خود را وارث و مؤسسین حزب عدالت سابق معرفی کنند. تصور می کنم آقایان هنگام انتخاب اسم حزب فکر نکرده اند، که ممکن است پیش از ایشان حزب دیگری به همین عنوان وجود داشته باشد و تاریخی هم از خود به یاگار گذاشته باشد. قطعا از نوشتن این تاریخچه، قصد من تعرض به حزب عدالت – امروزی – نیست. من می خواستم از فرصت انتشار روزنامه " آژیر" استفاده کرده، نام مردان رشیدی را که در راه سعادت توده واستقلال و آزادی کشور و ملت جان بازی نموده اند، زنده کرده باشم.

چرا[ دهقانان ایرانی] میهن خود را ترک میکردند؟

ما هنوز کودک و نوجوان بودیم و در یکی از کنار افتاده ترین روستاهای آذربایجان، زندگی میکردیم. زندگی ساکنین روستاها سخت بود، محصول به خرج سالیانه کفایت نمیکرد، مردم مجبور بودند به غیر از زراعت شغل دیگری هم داشته باشند. ما در میان برده گان و اسرای بی حقوق بی مدافع زندگی میکردیم.

یک روز شاهد منظره بسیار رقت آوری شدم، که هروقت بیاد می آورم، وجدانم آتش میگیرد. یکی از روزهای سخت زمستان بود. ما هم از شدت سرما، زیر کرسی پناهنده شده بودیم. از سوراخ پشت بام که برای روشنایی و خارج شدن دود باز گذاشته بودند، برف رقص کنان پایین می آمد. بدون مقدمه و بیخبر، درب خانه باز شد. یک زن روستایی با چهار بچه کوچک که هر کدام گونی ای بر دوش داشتند، وارد شدند. ما همه برخاستیم. برای مهمانان جا باز کردیم. زن و بچه ها دست و پایشان از شدت سرما کرخ شده بود. سه ساعت تمام توی برف، باد و طوفان سرد، راه پیموده بودند. من بالاخره فهمیدم، که ارباب برای مالیات بهره – و درست یادم نیست با چه بهانه- چند نفر محصل(*1) و مأمور به خانه زن روستایی فرستاده و پول خواسته بود. طبیعی است چله زمستان، بیچاره ممکن نبود پول داشته باشد. شوهرش هم هنوز از سفر برنگشته بود. ناچار میبایستی دیگ و کماجدان و پلاس کهنه خود را گرو گذاشته، برای ارباب پول تهیه کند. این پول را مادرم از دکاندار و آخوند ده قرض کرد. قرار شد [ زن روستایی مقروض به ارباب] هر ماه به هر یک تومان [قرض]، یک قران تنزیل بدهد، که ماه به ماه روی اصل مطلب[ قرض] کشیده شود.

به هر حال، اوضاع زارعین بیچاره ایران، مخصوصاً آذربایجان، ناگوار و غیر قابل تحمل بود. با توسعه روابط تجاری و شروع زندگانی لوکس، که خود موضوع بسیار مهمی است، مخارج شهر و ارباب روز به روز زیادتر گشته، او را وادار میکرد که زارع رابیشتر تحت فشار گذاشته، با تعیین بدهی و مالیاتهای گوناگون، احتیاج روز افزون زندگانی جدید خود را تأمین نماید. علاوه بر این، در اثر عدم امنیت و زورگویی و قلچماقی، تقریباً خرده مالک از بین رفته، روستاها به دست اربابان جدید که بیشتر تاجر و ملا و روسای ایل بودند افتاده، روستایی کاملاً از زمین و سایر وسایل زراعت محروم گردیده بود. در این صورت ماندن در روستا برای او با محکوم شدن به گرسنگی و مرگ یکی بود.

در آن سوی مرز ایران

اگر چه در آن سوی مرز ایران، مهاجرین و فراریان ایرانی را یک آغوش باز، یک محیط ملایم، و یک زندگانی خالی از مشقت استقبال نمی کرد، با وجود این، این بیچاره ها با رد شدن از مرز، نفس راحتی میکشیدند و میدانستند، که از خطر ارباب و مأمورین دولت و اشرار بیرحم رهایی پیدا کرده، برای بکار بردن زحمت و فروش نیروی بازوان خود محل و کاری پیدا کرده، می توانند شب را بدون هراسی استراحت کنند. در قفقاز، در ترکستان، و در سایر نقاط مختلف روسیه، کار و کارگری زیاد بود. مخصوصاً معادن نفت بادکوبه به دست کارگر ارزان احتیاج داشت. این شهر طلای سیاه( نفت) و میلیونرها، اگر چه از تمام دنیا کارگر و استادکار و کارشناس جلب مینمود، ولی کارگر ایرانی از همه ارزانتر، پرکارتر و قانع تر بود. خود زارعین ایرانی که مجبوراً به کارگری کشیده شده بودند، به آنجا بیشتر رغبت میکردند. از استیصال و بیچاره گی حاضر میشدند، پست ترین و دشوارترین کارها را در مقابل مزد بسیار ناچیز گردن بگیرند. عده کارگران ایرانی معادن مزبور، در اثنای جنگ بین المللی گذشته(*2) به صد هزار نفر بالغ می شد. مزد ماهیانه متوسط آنها از ده تومان تجاوز نمیکرد. با وجود این، بیچاره ها مبلغی پس انداز نموده، برای فامیل خود و ادای مالیاتهای گوناگون و تأمین اشتهای انتها ناپذیر ارباب به ایران می فرستادند. علاوه بر معادن نفت بادکوبه، کارگران راه آهن قفقاز، شیلات اطراف بحر خزر و باربری مصب شط ولگای حاجی ترخان[ در روسیه ]، و همچنین در کارهای بزرگ و کوچک شهرهای ترکستان، می توان گفت به طور کلی ایرانی بودند.

همشهری " از برده پست تر بود"

ایرانی قبل از انقلاب روسیه، در قفقاز و ترکستان، مانند گوسفند خرید و فروش می شد. قدر و قیمت و صاحب و حمایت کننده نداشت. دویست و حتا سیصد نفر در یک اتاق کثیف بسر برده، مانند گوسفند زندگی سخت و طاقت فرسای خو را آنجا ادامه می دادند. قفقازی ها و اهالی محل، ایرانی را " همشهری " خطاب می کردند و او را پست وحقیر می شمردند. حتا خود " همشهری " نیز برای خود شخصیتی قائل نبود. " همشهری " از برده و غلامان دوره برده داری، پست تر و حقیر تر بود.

اغلب این کارگران از اطراف همدان و اراک وساوه و قم می آمدند. چاه های دستی[استخراج نفت] خیلی خطرناک بود. کارگر در عمق دویست تا سیصد زرع زیر زمین کار می کرد. از اغلب، بلکه از همه این چاه ها هنگام رسیدن به نفت، گاز خفه کننده شدیدی بیرون می آمد. با وجود تلمبه هوا تصفیه کن، کارگر نمی توانست از آن جا بیرون بیاید. هر روز چندین نفر ایرانی بیچاره در همین چاه ها خفه می شدند. وارث همه البته نایب کونسول [ ایران در باکو] بود. فوراً به وسیله ریش سفیدها اطلاع پیدا کرده، مانند لاشخور سر چاه حاضر می شد و با صاحب کار ومأمورین محل کنار آمده، دستور می داد، نعش را در ته چاه پنهان کنند. حتا اتفاق می افتاد یک چاه بیشتر از ده و یا پانزده نفر قربانی می بلعید، ولی "همشهری" نمی ترسید. می خواست شانس خود را یک بار دیگر امتحان کند. می گفت خدا کریم است، بلکه سالم برگشتیم. می رفت و بر نمی گشت. کونسول بازارش گرم بود، به کم و زیاد اهمیت نمی داد. شب وروز مرده می فروخت. بهای کارگر[ جان سپرده] ایرانی خیلی زیاد نبود. از دویست تا سیصد تومان تجاوز نمی کرد. تازه قسمتی از آن را می بایستی بین مأمورین و پلیس محلی تقسیم نماید. کسی که چیزی گیرش نمی آمد، ورثه و بازمانده گان مقتول بودند.

کارگران چگونه کار می کردند ؟

آن روز صنایع خیلی عقب بود. اغلب کارهایی که امروز به وسیله ماشین و تلمبه انجام می دهند، آن وقت با دست انجام می دادند. مثلاً کشیدن نفت، سخت ترین کارها بود که بدون استثناء، کارگران ایرانی فقط می توانستند از عهده آن بر آیند. این کارگران روزی هشت ساعت تمام چشم شان را به قله چوب بندی که در ارتفاع ده متری به اصطلاح " کله چرخ"، در آن قرار گرفته بود، دوخته، مترصد بودند، که دلو به چرخ اصابت ننماید و به موقع آن را برای خالی شدن برگردانند. [حتی] ماهرترین و ورزیده ترین کارگران ممکن نبود ماهی چندین بار غفلت ننمایند و دلو به کله چرخ نخورد. در این صورت می بایستی بهای دلو ونیز جریمه را بپردازد. برایش خطر جانی هم کم نبود. اغلب به واسطه برخورد شدید دلو، حریق هم تولید می شد. ولی همشهری جان سخت بود، کار می کرد، زحمت می کشید، از دل زمین طلا بیرون می آورد؛ و خود در کمال بیچاره گی وجان کندن بسر می برد.

[تأثیر محیط [ روسیه

با همه اینها، محیط باد کوبه و ترکستان و سایر شهرهای روسیه، در روحیه ایرانی بی تأثیر نبود. بدین وسیله خیلی زودتر از این که ما بتوانیم تصور کنیم، " همشهری" به مبارزه طبقاتی کشیده شده بود و چاره دیگری هم نبود. او هم می خواست زندگی کند، او هم می خواست جریمه ندهد، او هم می خواست از مرخصی و از سایر امکانات فرهنگی و بهداشتی استفاده نماید. رفقا و همکاران عاقل و فهمیده او می خواستند اتحادیه تشکیل بدهند، اعتصاب بکنند، از حقوق کارگر مدافعه نمایند، و بنابراین با او داخل مذاکره می شدند. او را صاحب حق حساب می کردند. رای و عقیده اش را می پرسیدند. او با هوش بود. کتک خورده هم بود. مظلوم تر هم بود. البته خود را کنار نمی کشید، وارد بحث می شد، تصمیم می گرفت، اعتصاب می کرد، در کلاس اکابر درس می خواند، نزد کارگران مطلع سیاست یاد می گرفت، در حوزه و اتحادیه های کارگری حاضر میشد، حرف میزد، مبارزه میکرد. می فهمید، متشکل میشد، اداره میکرد و موجودیت خود را به ثبوت می رسانید.

از خاطرات اشخاص مبرزی که در نهضت کارگران باد کوبه و سایر شهرهای قفقاز شرکت داشته اند، پیداست که حزب سوسیالیست محلی به کارگران ایرانی خیلی اهمیت می داده، و از وجود آن ها در مبارزه خود استفاده شایانی مینموده است.

کارگر ایرانی بالاخره با کارگر روسیه و سایر ملل قفقاز تماس نزدیکی داشت و در همان قدم های اولیه مبارزه خود، سوسیالیست ها احساس کرده بودند که به کمک کارگران ایرانی احتیاج دارند. " همشهری" اگر چه سواد ندارد، ولی انقلابی است. با دانستن این ها برای یک کارگر سیاسی، یک سوسیالیست با ایمان، نزدیک شدن به کارگر ایرانی اشکال نداشت.

(حزب عدالت در نهضت مشروطه (*3

همان دهقانان فراری، همان بیچاره گانی که از ظلم و بیدادگری ارباب، از عدم امنیت مالی و جانی، آب و خاک اجدادی خود را ترک کرده، در کشور همسایه به پست ترین و سخت ترین کارها تن می دادند، در اثر محیط آزاد، مخصوصاً در کوران شدید انقلاب 1905 روسیه، بیدار شده و با معلومات سیاسی و تجربیات تشکیلاتی، حتا در استعمال اسلحه و بمب و رولور، طوری مهارت بهم زده بودند، که به محض شنیدن صدای مشروطه خواهی از کار دست کشیده، با تشکیل دسته های منظم، گروه گروه از سرحدات مختلف عبور نموده، و به نیروهای مجاهدین محلی ملحق گردیدند. این دسته که به غلط به مجاهدین قفقاز معروف شد، به استثناء گرجی ها و چند نفر از ترک های تفلیس و باد کوبه و قره باغ، به طور کلی از کارگران ایرانی قفقاز و ترکستان و حاجی ترخان تشکیل گردیده و علاوه بر حس شدید میهن پرستی، آمال و آرمان اجتماعی و طبقاتی نسبتاً روشن و سنجیده تری، به همراه آورده بودند. این نبرد سخت و پر از زد و خورد برای آن ها، یک مانور بسیار بزرگ و یک آزمایش بسیار مفید و میدان تجربه بسیار وسیعی بود، که می توان گفت، حزب عدالت روی آن پایه گرفته و بالا آمده است.

(اسناد و مدارک ادبی نخستین تشکیلات عدالت(*4

اولین جلسات این حزب کارگری، در کازارن های معادن نفت آلود سیاه و مرطوب و بر روی نیمکتهای خشن وکثیف کارگری تشکیل گردید، و کمیته ها و تشکیلات مختلف آن از میان هزاران کارگر متعصب فداکار انتخاب شدند. حزب عدالت به طور کلی بلافاصله پس از سقوط تزار [ روسیه]، شروع به کار کرد. از پیش قدمان آن، افراد زیر را می توانم نام ببرم: اسدالله غفارزاده- رئیس، میرزا اقوام- منشی، ممی زاده، آقایف بهرام، آقایف محرم، ملا بابا، رستم کریم زاده، محم حسین صمد زاده، قاسم معروف به پیغمبر، مشهدی آقاوردی، قارداداش، سیف الله ابراهیم زاده، آقا بابا یوسف زاده، محمد فتح الله اوغلی، حسین خان طالب زاده.

به محض انتشار خبر تشکیل حزب عدالت در تمام کارخانجات دور و نزدیک[ باکو]، "همشهری" بود، که تمیزترین لباس های خود را پوشیده، و ریش سفید و سرشناس و با سواد خود را جلو انداخته، دسته دسته به محله صابونچی ( مدرسه تمدن ایرانیان، که محل مرکز حزب بود) می شتافتند، و در آن جا از طرف موسسین حزب پذیرایی شده، کارت عضویت می گرفتند.

هدف عدالت

کارگر ایرانی فهمیده بود، که جنگ [ اول جهانی]، اساس دنیای قدیم را متزلزل کرده، ریشه و بنیان دولت ها سست شده و نهضت عمومی جهان، آغاز گردیده است. او می خواست این نهضت را به میهن خود کشانده، انتقام بکشد و این انتقام، البته یک انتقام اساسی محکمی باشد. انتقامی باشد که دشمنان آزادی و استقلال کشور او نتوانند دیگر سربلند کرده، با عوض کردن لباس و اسم و عنوان، مانند مشروطه چی دو آتشه از آب در آمده، دوباره حکومت را به اسم مشروطه، به دست بگیرند. این یکی از هدف ها و آرزوهای دیرین کارگر بود، که پله اول[ تأسیس] حزب عدالت را تشکیل داد.
عدالت می خواست در انقلاب داخلی روسیه هم مداخله نماید. عدالت احساس کرده بود، که اگر در روسیه انقلاب فاتح شود، برای آزادی زارع و کارگر ایرانی هم راه نجاتی پیدا خواهد شد. عدالت خود را مدیون حزب سوسیال دموکرات قفقاز می دانست. عدالت چیان در میان مشروطه خواهان ایران، مجاهدین گرجی ها و ارمنی ها و ترک های قفقاز را دوش به دوش خود دیده، و شهدای این مجاهدین جسور را که با کمال افتخار در راه آزادی ایران جان خود را فدا کرده بودند، با دست خود به خاک سپرده بودند. عدالت تصمیم گرفته بود در انقلاب طبقاتی دخالت بکند و این کار را جداً شروع کرده بود. پس این جا می توانیم نتیجه گرفته، بگوییم، دومین هدف عدالت کمک و مساعدت عملی با انقلابیون روسیه بود.

علاوه بر همه این ها، عدالت برای کارگر یک سازمان فرهنگی هم بود. شعبات متعدد آن برای کار اجتماعی خصوصاً تحصیلی و تفریحی، پیوسته مهیا و آماده بود. "همشهری" دیگر قهوه خانه نمی رفت. وقت خود را به کارهای نا شایست و یاوه سرایی تلف نمی کرد. در هر کارخانه، حزب عدالت، شعبه و محلی که در عین حال باشگاه فرهنگی هم بود، تأسیس کرده و با پشتیبانی خود کارگران، همه نوع وسایل فرهنگی در آن جا فراهم آورده بود. اغلب باشگاه ها، بین المللی هم بود. در این باشگاه های کوچک، کتابخانه، قرائتخانه، تالار چای خوری و بازی و سالن تئاتر و همه گونه وسایل وقت گذرانی برای آن ها مهیا بود. اینجا، ملل مختلف را به هم نزدیک و رفیق و دوست مینمود. دیگر کسی نمی توانست به کارگر ایرانی، " همشهری" بگوید. اصلاً با تشکیل حزب عدالت، " همشهری" سرپرست پیدا کرده، کسی شده بود. کسانی که تا دیروز از سایه " همشهری" دوری می کردند، امروز ناچار بودند او را رفیق خطاب کنند. این را " همشهری"، از حزب عدالت می دانست
.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات از وبلاگ جمهوری شورایی

1*- کلمه " محصل" در اینجا، به معنی تحصیل کننده، دریافت کننده و یا کسب کننده مالیات و بهره مالکانه، و نه در معنای رایج کنونی ( دانش آموز) آمده است.

2*- عبارت " جنگ گذشته " در متن، جنگ اول جهانی را مد نظر دارد، و نه جنگ دوم جهانی که در این مقطع، هنوز پایان نیافته است. همچنین متن توضیح نویسنده نیز، به همین اشاره دارد.

3*- زیر تیتر ششم، " حزب عدالت و نهضت مشروطه"، این توهم را ایجاد میکند، که گویا حزب عدالت، در دوره انقلاب مشروطیت هم، وجود داشته است. اما توضیح مطلب نشان میدهد که نویسنده، به تاریخ شکل گیری و تأثیر انقلاب مشروطیت در تأسیس حزب در سالهای بعد، میپردازد. در دوره انقلاب مشروطیت، سوسیال دموکراسی انقلابی، یک نیروی متشکل و سازمانیافته بود؛ اما هنوز حزب عدالت، تشکیل نشده بود

4*- زیر تیتر هفتم، عبارت " اسناد و مدارک ادبی نخستین تشکیلات عدالت "، اندکی برای خواننده، نامأنوس جلوه خواهد کرد. کلمه " ادبی " در چنین موردی، در زبان فارسی طور دیگری بکار میرود. اما نویسنده در واقع، یک عبارت در زبانهای اروپایی را به فارسی ترجمه کرده است. برای مثال در فارسی کنونی، عبارت " ادبیات حزبی ، ادبیات سازمانی"، رایج است. اما " ادبی "، فقط در رابطه با ادبیات غیر حزبی، حتی عمدتاً غیر سیاسی، بکار می رود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برخی تصحیحات کوچک، که به امروزی ساختن و قابل فهم نمودن مطلب کمک کند، از سوی بازنویس صورت گرفته و غلطهای اندک چاپی هم، تصحیح شده است. این تغییرات در حداقل و در ضروری ترین موارد، انجام یافته است. محتوا و شکل قدیمی متن، همچنین ویژه گیها و روش بیان نویسنده، بطور کامل حفظ شده است. همه توضیحات در مقاله که با پرانتز( ) مشخص شده، از نویسنده، و توضیحات درون کروشه [ ] از بازنویس است. پرانتز های بکار رفته برای شماره گذاری، از بازنویس و برای توضیحات ارائه شده در بالا، بکار رفته اند. مهمترین تصحیحات انجام یافته، به قرار زیر هستند:

- در مقاله باز نویسی شده، در تمام متن، کلمه همشهری در درون علامت نقل قول " " قرار داده شده است. همانگونه که نویسنده اشاره میکند، " همشهری " عنوانی تحقیر آمیز برای کارگران ایرانی محسوب شده، و در محتوا، با کلمه همشهری که در ایران بکار میرود، تفاوت دارد. از این رو برای پرهیز از خلط مفهوم، در تمام مقاله باز نویسی شده، این تفاوت از طریق گذاردن آن در درون علامت ذکر شده، مشخص شده است.

- در سراسر متن، بجای کلمه " دهات "، کلمه " روستاها " و بجای دهاتی، " روستایی" آورده شده است.

- درمتن اصلی در موارد متعددی کلمات " عمله " و " عملگی"، همچنین در مواردی نیز کلمات کارگر و کارگری، بکار رفته است. برای ایجاد همگونی در خود مطلب و نزدیک ساختن آن به مباحث سیاسی و زبان امروز، در همه جا در متن بازنویسی شده، کلمات کارگر و کارگری، مورد استفاده قرار گرفته اند.

- پاراگراف اول: بجای عبارت " این یکی" و " آن یکی"، عبارت " این حزب " و " حزب عدالت سابق"، قرار داده شده است. این با روال بیان نویسنده در تمام متن، انطباق بیشتری دارد.

- پاراگراف دوم: بجای کلمه "بچه"، کلمات " کودک و نوجوان"، قرار داده شده است. این به لحن سیاسی نویسنده در همین جمله، نزدیکتر است؛ بویژه اینکه، عبارتی در آغاز جمله است. ضمیر " ما "، در این جمله، حاکی از اشاره نویسنده به کسان دیگری، غیر از خود او هم هست. همچنین کلمه " توی"، با کلمه "در میان " تعویض شده است. در همین پاراگراف، " درب خانه "، به جای " در کوچه "، آورده شده است.

- پاراگراف چهارم: موضوع " بسیار مهمی "، بجای "بسیار جالبی" آورده شده است. منظور نویسنده از جالب بودن، تأکید بر اهمیت بحثی است که در اینجا ارائه میدهد، و نه به معنی جذاب بودن موضوع.

- پاراگراف پنجم: بجای فروش" زور بازوان" خود، عبارت فروش" نیروی بازوان " خود، آورده شده است.

- زیر تیتر چهارم: در متن اصلی " چه جور کار میکردند"، به جمله " کارگران چگونه کار میکردند"، تغییر یافت. این با محتوای همین بخش و روال نگارش نویسنده، خوانا تر، و با صراحت بیشتری بر مطلب ذیل آن، اشاره میکند.
******************************************************