Sunday, May 08, 2005

سـری ســرخ و قلبـــی آتشین و اراده ای پولادین

بســـوی بوسـه می رویم
بســـوی بوسـۀ عشـــــق
...بســـوی جاودانه لحظۀ



سرایندۀ شعر کوتاه بالا، مطمئناً نظیر دهها هزار نفر از زنان و مردانی که سری سرخ، قلبی آتشین و اراده ای پولادین داشتند، امروز دیگر درمیان ما نیست. بر گور او هم، سالها ست که سبزه و گل میروید و او در هر بهار در طبیعت و در زندگی جاری می شود. افتخار و هزاران درود بر او! بر قلب بزرگ و عا شق او! بر آرمانخواهی و آرمانهای بلند او! بر استواری واستقامت و پیگیری او! بربه هیچ گرفتن مرگ، بر شجاعت و بی باکی او! بر صمیمیت، بر نجابت، بر صداقت او
*********************************

قطعه قابل خواندن شعری از یک زندانی سیاسی گمنام که در سلولی در بند بازجویی زندان گوهر دشت در زیر زمین ودر روزهای انتقال برای اعدام قرار داشت. او شعر را بر روی دیوار در زیر کاسۀ دستشویی، در کنار درب سلول با چیزی شبیه مداد ویا شیء دیگری، حک کرده بود. برای اینکه اگر پاسدار، پنجرۀ کوچک سلول را باز می کرد، او را در حال نوشتن نبیند. در روز های بهار هزاروسیصدوشصت وچهار. درست بیست سال پیش