Sunday, February 26, 2006

انقلاب بهمن وشوراها


سالگرد انقلاب بهمن، در عین حال سالگرد پیدایش شوراهای کارگری و توده ای در ایران است. این ارگانها، هر چند در اشکال ابتدایی در انقلاب مشروطیت( 1288-1285) شکل گرفتند، اما تاریخچه واقعی آنها، به تعمیق جنبش انقلابی پس از کودتای 28 مرداد سال 32 و بطور مشخص، به شرایط رشد و شکوفایی انقلاب بهمن( 1359- 1357) برمیگردد. شوراهای کارگری در ایران دهه 20 تا آغاز دهه 30، در دوره حضور ارتش سرخ و نقش حزب توده( بمثابه گرایش چپ جامعه بطورکلی)، همچنین وجود تشکلهای نیرومند کارگری تشکیل نشدند؛ بویژه، مقطع کودتای28 مرداد، ظاهراً مناسبترین لحظه فرارویی شوراهای کارگری، حداقل در صنایع نفت بود؛ از آنجا که فضای حاکم بر جامعه، میزان سازمانیافتگی کارگران، و درک از قدرت سیاسی در میان توده کارگران مساعد و رهبران عملی کارگری، هنوز با سنتهای انقلاب مشروطیت و جمهوری گیلان، رابطه کم و بیش مستقیم داشتند. از این گذشته، صنعت نفت خود به گره گاه تضادهای سیاسی در جامعه تبدیل شده، بیشترین کمیت کارگران پیشرو صنعتی کشور، در این رشته مدرن و کلیدی متمرکز بودند. چرا در دوره انقلاب بهمن، از دل مبارزات اقتصادی و سیاسی در کشور، شوراها سر بر آوردند؟

فروپاشی سیاسی حزب توده در سال 32، به نقطه تلاقی چندین رویداد پر اهمیت در جامعه ایران مبدل گشت. مبارزه سیاسی " چپ" از نوع حزب توده، در میان زحمتکشان بکلی بی اعتبار شده، همراه با آن، سندیکالیسم محافظه کار ایرانی نیز به انتها رسید. این تحول در عین حال با سرکوب شدید کارگران پیشرو، اخراجهای وسیع آنان و سلطه کامل دستگاه امنیتی رژیم بر صنایع نفت، توأم گردید. ساختار عمدتاً کارگاهی- سنتی سرمایه داری ایران، قادر به بازتولید نسل جدید کارگران پیشرو، سنتهای مبارزاتی و تشکلهای کارگری منطبق بر شرایط جدید نبود؛ این بنیادهای اقتصادی- اجتماعی، خود کهنه، فرسوده و بدون آینده بود. برخی سندیکاهای کم تأثیر در حاشیه تحولات باقی مانده، مبارزات صنفی عموماً در کارگاههای قدیمی و یا تازه تأسیس به پیدایش نماینده گان کارگر، که برای رژیم ساواک قابل تحمل بود، منجر گشتند. طبقه کارگر سنتی ایران، خود در حال کشیده شدن به درون تحولات ساختاری جدید بود؛ تحولاتی که از تسریع روند توسعه سرمایه داری ناشی شده، بر صنایع جدید، بزرگ و مدرن متکی بودند. از این رو، جنبش سازمانیابی کارگری، نمی توانست از اشکال جدیدتر تولید کالایی، جدا باشد. در این دوره دیگر سندیکالیسم ایرانی، با سنت نزدیکی به حزب توده و جبهه ملی، امکانی برای عرض اندام نداشته و شکل گیری صنایع جدید، با پیدایش و گسترش نقش یک طبقه کارگر جدید همزمان میگردد. طبقه کارگر جدید، که عمدتاً از نیروی کار روستایی تشکیل شده، در محیط شهری با فرهنگ و سیاست سرکوبگرانه از یکطرف و عدم وجود یک قدرت تأثیر گذار چپ و کارگری در جامعه و در کارخانجات روبرو میشود. این محدودیت عینی، علیرغم فداکاری انقلابیون کمونیست از نیمه دوم دهه 40 به بعد، همچنان تأثیر گذارده، و تنها در پناه وجود شرایط سیاسی دموکراتیک در جامعه قابل جبران بود؛ این اما در شرایط غیر ممکن بودن هر گونه رفرم جدی در رژیم ساواک، به سرنگونی رژیم سلطنتی پیوند خورده بود.

شوراها در ایران نه بمثابه تشکلهای کارگری کلاسیک، بلکه به عنوان ارگانهای کنترل کارگری شکل گرفتند. نبود سنت سازمانیابی سندیکایی در کارخانجات جدید، عدم وجود قشری از کارگران پیشرو متکی بر سنتهای دوره قدیم، اضمحلال سیاسی حزب توده و جبهه ملی، وغلبه مبارزه مسلحانه علیه رژیم سلطنتی، این روند را تسهیل ساخت. شوراهای کنترل کارگری بویژه بدلیل محتوای رادیکال مبارزات سیاسی پس از کودتای 28 مرداد، که هدف نابودی سلطنت و سلطه امپریالیسم را در برابر خود قرار داده بود، امکان تولد یافتند. سلطه دیکتاتوری پلیسی، هرسطحی از مبارزات کارگری را به سرعت به مبارزه ای سیاسی ارتقاء داده، بر اشکال دخالتگری و سازمانیابی کارگران و مبارزات آنان، تأثیر می گذارد. پیدایش شوراهای کارگری همچنین بطور مشخص از مبارزه با تسلط ساواک و نماینده گان تحت کنترل آن در محیطهای کار نیز، متاثر بود. فرار تدریجی صاحبان و مدیران کارخانجات که وابسته به رژیم بودند، و شکل گیری کمیته های اعتصاب قبل و پس از هر اعتصابی، لحظات تعیین کننده در تولد شوراهای کارگری در ایران محسوب می شوند؛ بویژه اینکه فرار مدیران، خطر قطع تامین مواد اولیه و تعطیلی کارخانجات را بدنبال می آوردند. مضمون فعالیت شوراهای کارگری در ایران، به این اعتبار به محتوای سیاسی و شیوه کار کمیته های کارخانه در دوران انقلاب اکتبر نزدیک بوده، از مبارزه مستقیم طبقه کارگر متشکل برای کسب قدرت سیاسی ناشی نشده بود. اما با رادیکال شدن هر چه بیشتر مبارزه سیاسی در جامعه، توده کارگران و ارگانهای کارگری نیز نقش فعالی در تصمیم گیریها پیدا کرده، طوری که کارگران نفت با درخواستهای عمدتاً سیاسی، ضربه تعیین کننده را بررژیم سلطنتی وارد آوردند. سربرآوردن شوراهای کارگری در ایران در شکل سازمانی، به ادامه و تکامل کمیته های اعتصاب برمیگردد. به این ترتیب این ارگانها، بازتاب دخالتگری کارگران در شرایط گسترش مبارزات سیاسی گشته، خود به تشدید این مبارزات و کشاندن توده کارگران به درون تحولات سیاسی، دامن زدند.

فقدان رشد یافتگی سیاسی و عملی نشدن گذار شوراهای کارگری به نهادهای اعمال قدرت، به عدم تعمیق مبارزات سیاسی کارگران، تشدید سرکوب در رژیم اسلامی و ضعف تشکل کمونیستی برمیگردد. علیرغم وجود مبارزه مسلحانه علیه رژیم سلطنتی، اما این مبارزات به پیوند تشکیلاتی قشر پیشرو روشنفکران انقلابی و اکثریت کارگران آگاه در کارخانجات فرا نروئید؛ و این در شرایط رژیم ساواک دور از انتظار نبود. مبارزه مسلحانه به تغییر فضای سیاسی منجر شده، گروههای وسیعی را به صف مخالفت علنی علیه رژیم سلطنتی کشانده بود. این واقعیت، مبارزه همگانی علیه رژیم را شدت داده، زمینه تضعیف کنترل بر مردم از سوی ساواک را آماده ساخته بود. چنین حالتی جامعه را که خرده بورژوازی شهری در آن وسیعاً به مبارزه سیاسی روی آورده بود، به سمت یک قیام مسلحانه سوق میداد و نه به سوی کار تدریجی برای تشکل یابی کارگران؛ صرفنظر از اینکه هر تلاشی برای تشکل یابی مستقل در رژیم شاه، با سرعت سرکوب میگشت. این اما در عین حال به این معنا است که هر چه صفوف کمونیستها متحد و متشکل تر عمل میکرد، به همان میزان جنبش کارگری از امکانات مساعدتری برای دخالت گری سیاسی برخوردار بود؛ حتی اگر یک حزب کارگری متشکل از کارگران کمونیست و روشنفکران انقلابی شکل نمی گرفت. اما محدود ماندن دامنه گسترش سازمان چریکهای فدیی خلق ایران، بدلیل عدم امکان عضوگیری وسیع در شرایط دیکتاتوری تروریستی و ضربات مهلک بر آن، توانایی های عملی آن را برای دخالتگری انقلابی در نیمه دوم دهه 50، به شدت کاهش داد. از این طریق مبارزه مسلحانه، زمینه وقوع قیام توده ای را فراهم ساخته، اما همزمان با این تأثیر بسیار جدی، قادر نشد ظرفیتهای آزاد شده را بکارگرفته، ابزار دخالتگری آگاهانه، یعنی یک سازمان نیرومند و تعیین کننده در جهت دادن به شرایط پس از قیام را، حفظ و گسترش دهد. در حالیکه برآمد توده ای به سوی تکوین شرایط یک قیام مسلحانه پیشروی میکرد، سازمان فدایی زیر ضربات خردکننده ساواک قرار گرفته، قادر به حفظ خود برای رهبری مستقل و آگاهانه قیام آتی نبود. قیام 22 بهمن 57 از این رو به یک قیام همگانی، بدون رهبری یک حزب سیاسی توده ای و با برنامه برای دوره پس از آن، تبدیل شد. این شرایط بطور روشن تأثیر خود را در برجسته شدن محدودیتها و کاستی های بعدی شوراهای کارگری باقی گذارده، بتدریج آنها را در برابر هجوم سیاسی و پلیسی رژیم به این ارگانها، خلع سلاح نمود. شوراهای غیر مسلح با تکیه صرف بر مصوبات خود، قادر به حفظ خویش و ادامه کاری نبودند؛ بوِیژه اینکه اقدامات آنها، عمدتاً در جهت جلوگیری از تعطیلی کارخانجات، تأمین خواسته های صنفی و ممانعت از اخراج کارگران قرار داشته، بر رعایت نوعی هماهنگی با مدیریت ها، ناچار بودند. تنها یک نیروی بزرگ و رادیکال که لحظه به لحظه در برابر تهاجمات روزمره رژیم علیه مردم، مقاومتی متشکل را سازماندهی میکرد، قادر بود فضایی برای تحکیم و قدرت گیری شوراها باز کند. شوراها در ایران که محصول خود ویژه گی شرایط سیاسی جامعه ایران بودند، تنها در صورت تداوم مبارزه انقلابی سیاسی، از امکانات بقاء خود برخوردار میگشتند؛ بویژه اینکه بمثابه نهادهای مستقل دموکراتیک- کارگری، جزء اولین اهداف سرکوبگری رژیم اسلامی محسوب میشدند. سلطه گرایش راست بر سازمان فدایی( جریان بعدی اکثریت) و تسلط گرایش چپ روشنفکری بر سازمان کومه له( گرایشات موسوم به خط 3 و نزدیک به آن)، انرژی و امکانات چپ انقلابی را هرز برده، طبقه کارگر ایران را از فرصت تاریخی تحکیم شوراهای خود و جلوگیری از تثبیت رژیم اسلامی، محروم ساختند.
*** *** ***
damawand58@yahoo.com www.j-shoraii.blogspot.com
اکبر تک دهقان، 7 اسفند 1384- 26 فوریه 2006
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
!زنده باد اول ماه مه 1385 در ایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ





















Friday, February 24, 2006

در بیست و هفتمین سالگرد انقلاب بهمن


بیست و هفت سال دیگر از پیروزی قیام 22 بهمن سال 57، و سرنگونی دیکتاتوری سلطنتی گذشت. هدف فوری این خیزش عظیم، در هم شکستن دیکتاتوری طبقات حاکمه، برچیدن سلطه سرمایه امپریالیستی، ایجاد قدرتی متکی بر ارگانهای اقتدار توده ای، از این طریق دموکراتیزاسیون کامل جامعه و هموارساختن راه تحولات بنیادی در کشور بود. انقلاب بهمن اما در ادامه خود قادر به پیشروی نگشته، با استقرار رژیم اسلامی و تحکیم سلطه آن از طریق جنگ و کشتارهای دسته جمعی، در سالهای 60 تا 67، با شکست مواجه گردید.

مبارزات انقلابی در ایران که از سال 49 با عملیات نظامی در سیاهکل آغاز شد، در 22 بهمن 57 در گام اول به بار نشست. همه آنها که پس از تثبیت قدرت امپریالیسم در کودتای 28 مرداد سال 32 ،به سرکوب مردم، شکنجه و کشتار کمونیستها و مبارزین پرداخته خواب یک سلطه جاودانی را میدیدند، ناچار شدند با چشمان خود فروریختن کاخ شاهان و امیران را در روزهای قیام مسلحانه نظاره کنند. انقلاب بهمن نشان داد هیچ قدرت سرکوبگری قادر نیست پس از آنکه مبارزات انقلابی در مسیر تقویت و اوج گیری قرار گرفت، به حیات ننگین خود ادامه دهد. قدرقدرتی و درنده خویی طبقات حاکمه تا زمانی امکان ترور مردم را دارا است، که توده های مردم و پیشگامان انقلابی آن به مبارزه مستقل و آگاهانه توسل نجسته، و به همین دلیل به قدرت تشکل خود و ناتوانی نیروهای سرکوبگر پی نبرده اند.

انقلاب بهمن پس از سرنگونی رژیم سلطنتی اما، در جلوگیری از سلطه دیکتاتوری تروریستی- مذهبی و استقرار یک نظام دموکراتیک از ادامه خود باز ماند؛ از آنجا که جناح دیگری از سرمایه داری ایران و متحدین امپریالیسم بر دستگاه دولتی مسلط گردید. طبقه سرمایه دار ایران که از وحشت یک انقلاب توده ای، بویژه قیام مسلحانه 22 بهمن و ظهور شوراهای کارگری بر خود لرزیده بود، با تکیه بر پشتیبانی امپریالیسم و بقایای رژیم سلطنتی، به سرکوب آشکارا فاشیستی رادیکالیسم آزاد شده از طریق انقلاب بهمن روی آورد. در این شرایط مبارزات مستقل توده ای، گام به گام در برابر سرعت گیری استحکام سلطه رژیم اسلامی، عقب نشست. دلیل این روند فاجعه بار، عدم تشکل یافتگی سیاسی طبقه کارگر بمثابه یک طبقه اجتماعی، و غلبه جناح دیگری از طبقه سرمایه دار ایران بر سرنوشت مبارزات مردم بود. بورژوازی متوسط و خرده بورژوازی ارتجاعی که در شرایط سلطه علنی سرمایه انحصاری در سیاست واقتصاد، از موضعی ارتجاعی به صف اپوزیسیون رانده شده بودند، با بخدمت گیری دستگاه ارتجاعی مذهب، بر مقدرات انقلاب سوار شدند. این نیروی ارتجاعی، در شرایط وضعیت انقلابی در اتحادی علنی با قدرتهای امپریالیستی قرار گرفته، به نماینده جدید طبقات حاکمه برای حفظ مناسبات موجود از تعرض توده ها، فرا روئید. هدف این ائتلاف ارتجاعی، از همان آغاز چیزی جز جلوگیری از وقوع یک قیام مسلحانه و مقابله با قدرت گیری توده های مردم نبود. در شرایط فوق تنها و تنها یک طبقه کارگر متشکل، قادر به جلوگیری از سرنوشت بعدی این انقلاب، بود.

طبقه کارگر جدید ایران از دهه 30 و بویژه دهه 40 به بعد، در شرایط تسریع توسعه سرمایه داری از یک طرف، و فروپاشی بقایای مناسبات فئودالی در پی رفرم ارضی از سوی دیگر، شکل گرفت. این نیروی بزرگ اجتماعی با روی آوری به شهرها و گسترش کار صنعتی، نه با سنتها و مناسبات دموکراتیک، بلکه با سلطه یک دیکتاتوری تروریستی، روبرو گردید. طبقه کارگر جدید اما، قادر نبود فرهنگ مبارزه سیاسی در جامعه را بیکباره تغییر داده، خود سمت و سوی تحولات سیاسی را تعیین کند. سنت مبارزه سیاسی در کشور، هنوز از نقش بورژوازی ملی در دوره ملی شدن صنعت نفت متأثر بوده، در شرایط عقب نشستن کامل حزب توده از شرکت در مبارزه، حتی تقویت شده بود. پیوستن هر چه بیشتر سایر بخشهای غیرانحصاری بورژوازی به این سنت سیاسی، علیرغم فروپاشی اقتصادی کامل بورژوازی ملی، باز هم به سنگین شدن هر چه بیشتر نقش آن بمثابه اپوزیسیون بورژوایی رژیم سلطنتی انجامید. از این طریق نیز در مبارزات سیاسی در کشور یک اتوریته کم و بیش حاضر و آماده از بورژوازی ارتجاعی وجود داشت. پیوستن تدریجی خرده بورژوازی ارتجاعی، که بوِیژه به دستگاه مذهب نزدیک بوده، و جناح افراطی آن در اتحادی دیرپا با بورژوازی تجاری قرار داشت، اپوزیسیون شبه فاشیستی را از یک پایگاه اجتماعی پرشمار برخوردار نمود. سرکوب و ترور علیه کارگران کمونیست و روشنفکران انقلابی، و در کنار آن، امکانات گسترده سیاسی و مذهبی اپوزیسیون ملی – اسلامی، باز هم امکانات شکل گیری یک قدرت ارتجاعی در اپوزیسیون را مساعدتر ساخت.

آنچه که میتوانست روند شکل گیری یک نیروی ارتجاعی جایگزین در رژیم سلطنتی را مختل نموده، آلترناتیو انقلابی- دموکراتیک را در مقابل آن قرار دهد، طبقه کارگر ایران بود. این نیروی اجتماعی اما، پس از شکست و هزیمت حزب توده، و سرکوب و بی اثر ساختن نقش کارگران پیشرو شکل گرفته از دهه 20 تا 30، خود بدرون تغییرات ساختاری جدید اقتصادی- اجتماعی کشیده شده، نیازمند تجدید سازمان سیاسی- صنفی بود. این تغییرات ساختاری به جایگزینی یک طبقه کارگر صنعتی و صنایع مدرن، بر جای طبقه کارگر سنتی- کارگاهی دوره قبل برمیگردد؛ از این طریق در عین حال، نقش سازمانیابی اتحادیه ای محافظه کار دوره گذشته نیز به دلایل متعددی، به انتها رسید. به این ترتیب نه فقط یک آلترناتیو ارتجاعی، بمثابه مانع بزرگ تحولات دموکراتیک آتی شکل گرفته بود، بلکه طبقه کارگر ایران، هنوز میبایست سنت سیاسی نوین و موقعیت یک اپوزیسیون انقلابی را ایجاد میکرد. مبارزات انقلابی نسل جدید کارگران کمونیست و روشنفکران انقلابی از دهه 30 و 40، بویژه از عملیات سیاهکل به بعد، میبایست این عقب مانده گی ساختاری جناح انقلابی از جریان ارتجاعی در اپوزیسیون را هرچه سریعتر جبران کرده، میدان را برای قدرت گیری یک نیروی جایگزین در حد اقل زمان، باز میکرد. مبارزات مسلحانه در رژیم سلطنتی، به تقویت روح انقلابی گری، عدم تمکین در برابر طبقات حاکمه، شکستن فضای اختناق و تشویق روی آوری بخش پیشرو جامعه بویژه نسل جوان، به مخالفت و مبارزه علنی منجر گشت. مخالفتهای کم تأثیر و محفلی جای خود را به یک مبارزه سازمانیافته و سراسری سپرده، راهی برای مقابله با سلطه رژیم ساواک بر سرنوشت مردم، گشوده شد. این مبارزات فرهنگ کار و تلاش و امید و جسارت، و توسل به اقدامات رادیکال در جامعه را گسترش داده، زمینه یک قیام مسلحانه توده ای را فراهم ساخت. با شدت گیری مبارزات توده ای و قبل از همه قدرت گیری جنبش کارگری، عاقبت ضربه تعیین کننده بر پیکر رژیم حاکم وارد آمده، تومار دستگاه سلطنتی از طریق قیام 22 بهمن، درهم پیچیده شد. در دوره مبارزات منجر به سقوط رژیم سلطنتی، بیشترین نقش را اعتصاب بزرگ کارگران نفت و قیام مسلحانه 22 بهمن 57، ایفا نمودند. نقش اعتصاب کارگران نفت به پشتوانه شکل گیری و تأثیر شوراهای کارگری، و نقش قیام مسلحانه 22 بهمن، به امکان قدرت گیری هر چه بیشتر جنبش کمونیستی و تقویت جنبش دموکراتیک کردستان، انجامید.

با استقرار دولت موقت بازرگان و انجام رفراندوم ارتجاعی 12 فروردین 58، اولین سنگر مهم سیاسی، یعنی ادارات و دستگاه سرکوب، به دست رژیم تازه به قدرت رسیده افتاد. از طریق تسلط نماینده گان سیاسی بازار سنتی( بورژوازی تجاری)، سرمایه متوسط صنعتی و جناح بزرگی از خرده بورژوازی ارتجاعی بر دستگاه دولتی، عملاً همه بخشهای سرمایه داری ایران، تحت پرچم این نیرو متحد شدند. هدف از این اتحاد مقابله با نتایج سیاسی یک انقلاب توده ای، بازسازی ضربات وارد شده بر دستگاه دولتی و مالکیت سرمایه داری، و سرکوب قطعی جنبشهای کارگری- کمونیستی بود. اگر از رژیم اسلامی با همه جناحبندیهای اسلامی، ملی، و ملی- اسلامی آن، بمثابه سردمدارافراطی ترین نوع ضد کمونیسم در جهان دوره خود نام ببریم، مطمئناً این یک اغراق نیست. شکل گیری چنین رژیمی که خود به استراتژی سرمایه داری جهانی در حفظ کنترل بر منابع انرژی خلیج فارس تعلق داشت، در عین حال در خدمت تکمیل " کمر بند سبز" قدرتهای امپریالیستی علیه اتحاد شوروی، قرار گرفت. همه سردمداران رژیم اسلامی، همچنین متحدین لیبرال آنان، بدون هیچ تردیدی از موقعیت خود در چهارچوب این استراتژی سیاسی آگاه بوده، ادامه حیات رژیم را در حفظ جایگاه آن در متن طرحهای قدرتهای سلطه گر جهانی، جستجو میکردند.

انقلاب بهمن با تأثیرگیری از مبارزه مسلحانه، نه فقط به یک قیام توده ای بلکه تا پیدایش شوراهای کارگری و ارگانهای اعمال قدرت مردمی، بویژه در کردستان و ترکمن صحرا، پیشروی کرد. اما این در شرایط قدرت گیری دوباره طبقه سرمایه دار، تحت شرایط سلطه دستگاه مذهب بر ماشین اداری- نظامی، رقیبی به مراتب نیرومندتر از قبل را در برابر شوراها و چپ انقلابی متشکل در جامعه قرار داد. با راهزنی دارودسته جناح اکثریت در بهار 59 در سازمان فدایی، تضعیف مداوم شوراها در اثر تهاجم ضد کمونیستی رژیم اسلامی، و بدنبال آن با آغاز جنگ ارتجاعی ایران و عراق در تابستان 59، سیر عقب نشینی انقلاب بهمن سرعت گرفت. مقطع 30 خرداد سال 60، شروع ترور فاشیستی و کشتارهای دسته جمعی، شرایط تعیین تکلیف انقلاب و ضد انقلاب در ایران، و لحظه تحمیل ضربه تعیین کننده بر جنبش انقلابی مردم ایران محسوب میشود. از این پس توازن قوای سیاسی در جامعه، بطور قطعی به نفع بورژوازی تغییر کرده، با وجود همه فداکاریهای کارگران کمونیست و فعالین سازمانهای مبارز، فروپاشی کامل انقلاب بهمن مسلم گشت. با نسل کشی زندانیان سیاسی در تابستان سال 67، آخرین سنگرهای بجای مانده از انقلاب بهمن نیز، در هم شکست.

علیرغم وجود زمینه های بسیار نامناسب داخلی و بین المللی اما، شکست فاجعه باری که از سرگذشت، سرنوشت محتوم انقلاب بهمن نبود. در صورت شکل گیری یک اتحاد پایدار میان سازمان چریکهای فدایی خلق ایران- اقلیت، سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران (کومه له) و یک توافق جدی با حزب دموکرات کردستان، هنوز از سال 59 به بعد نیز، امکان جلوگیری از تثبیت رژیم اسلامی وجود داشت. از این رو که شکل گیری یک ائتلاف میان پیشروان جنبش کارگری سراسری و جنبش دموکراتیک کردستان، زمینه تشدید صف بندیها در درون مجاهدین را تقویت کرده، همچنین بخشی از لیبرالهای حاشیه رژیم را به موضع بیطرفی سوق داده، بسیج نیروهای مبارز علیه رژیم را تسهیل میساخت. این اما مستلزم آن بود که در میان سازمانهای نامبرده، بمثابه نیروهای تعیین کننده، استراتژی روشن جلوگیری از تثبیت رژیم، همه پراتیک سیاسی آنها را به خود اختصاص میداد. از طریق تمرکز نیرو بر این هدف اصلی، شکل گیری یک قطب رادیکال- دموکراتیک در جامعه ممکن شده، و این خود حفط قدرت شوراها در کارخانجات را، امکان پذیر میساخت. هر میزان توسعه انقلاب بهمن و قدرت گیری آن در مقابله با رژیم اسلامی، با سرنوشت شوراهای کارگری و جنبش دموکراتیک در کردستان، و با قدرت و مناسبات سه نیروی سیاسی نامبرده در بالا، رابطه مستقیم داشت. امکانات دیگری برای ادامه انقلاب و حفظ دست آوردهای قیام بهمن، وجود نداشت. احزاب سیاسی فوق اما نه فقط دچار شناخت نادرست از شرایط، بلکه اسیر لاابالیگری و تئوری بافی های روشنفکرانه شده، از توسل به اقدامات عملی جدی و مسئولانه نسبت به سرنوشت مردم، غافل گشتند. نتیجه آنکه، هر چه رژیم اسلامی در سرکوب مبارزات مردم پیشروی میکرد، بهمان میزان نقش سازمان مجاهدین و جناحی از لیبرالهای ناراضی( بنی صدر) تحکیم شده، فرصتهای ارزشمند آتی از دست میرفت. از آنجا که شوراهای کارگری در ایران مسلح نبودند، تنها وجود نیروهای متشکل کمونیست و دموکراتیک قادر به پر کردن این خلاء و مقابله با خطر اضمحلال آنها بود. این قطب انقلابی- دموکراتیک اما شکل نگرفت و شوراها نیز یکی پس از دیگری، به کنترل مدافعین رژیم اسلامی در آمده، از این طریق توده های متشکل مردم از دور دخالتگری مستقل سیاسی خارج شدند. جنبش دموکراتیک در کردستان نیز، بدون نقش و تأثیرگذاری شوراهای کارگری و سازمان فدایی، در موقعیت توقف توحش افسار گسیخته رژیم ترور، علیه جنبشهای توده ای نبود. از این پس دیگر مقاومت انقلابی علیه تثبیت رژیم اسلامی، شانسی برای پیشروی نداشت. انقلاب بهمن بازهم پیش از شروع ترور فاشیستی دهه 60، قادر بود آخرین ظرفیتهای خود را برای کاهش خسارات ناشی از ترور فاشیستی، کوتاه ساختن دوران عقب نشینی و رکود سیاسی بکار گیرد. این اما بشرطی ممکن بود که با آماده گی قبلی از اواخر سال 59، نیروهای بزرگ سیاسی خود را بموقع برای شرایط یک عقب نشینی احتمالی و استقرار در کردستان آماده می ساختند. چنین سیاستی به معنی حفظ یک منطقه آزاد شده در کردستان ایران، و تبدیل آن به منطقه ای تصرف ناپذیر بود. دستیابی به این موقعیت، امکان تنفسی را برای جنبشهای توده ای فراهم نموده، از قلع و قمع کامل و نابودی همه امکانات موجود جلوگیری میکرد. همچنین در خیزش بعدی توده های مردم، وجود چنین نقطه پرش بزرگی، بهترین شرایط را برای شکل گیری یک قدرت انقلابی ایجاد میکرد.

از وقوع انقلاب بهمن، یکی از توده ای ترین و بزرگترین انقلابات قرن بیستم، 27 سال دیگر گذشت. اکثریت کمونیستها و مبارزینی که قیام مسلحانه روزهای 21 و 22 بهمن سال 57 را به سرانجام رساندند، از دهه 60 به بعد، طعمه بربریت سرمایه داری شده، توسط رژیم جنایتکار اسلامی کشتار گردیدند. اما این نه فقط از اهمیت این خیزش تاریخی توده های زحمتکش ایران کم نمیکند، بلکه بر عکس، بر ماهیت عمیقاً انسانی آن مهر تأکید میکوبد. انقلاب بهمن اگر در محتوای سیاسی، ماهیت اهداف فوری و در حقانیت تاریخی نیروی محرکه اصلی آن، یک انقلاب اجتماعی نمی بود، مطمئناً تا بدین حد خشم و سرکوبگری قدرتهای امپریالیستی و طبقات ستمگر ایران را بر نمی انگیخت. ددمنشی رژیم اسلامی در کشتار مبارزین و کمونیستها، چیزی جز بازتاب نفرت طبقات حاکمه از جسارت مردم به تقدس قدرت دولتی ارتجاعی و راهزنی مالکیت سرمایه داری نبود.

انقلاب بهمن بطور قطعی بر نقش همه جناحهای بورژوازی و خرده بورژوازی، بعنوان نیروهای مدعی تحولات سیاسی آتی نقطه پایان گذارده، طبقه کارگر را بمثابه پرچمدار حقیقی تحولات انقلابی- دموکراتیک به میدان آورد. همه جناحهای بورژوازی ایران طی 27 سال با سلطه بر دستگاه دولتی و ثروتهای کشور، در سرکوب مبارزات توده ای، کشتار مبارزین و کمونیستها شرکت کرده، در حفظ و تحکیم رژیم ترور سهیم گشته اند. این دیگر حقیقتی بدیهی است که حتی دستیابی به آزادیهای پارلمانی نیز به میزان سازمانیافتگی، قدرت و میزان دخالتگری آگاهانه طبقه کارگر، گره خورده است. اوج گیری اعتصابات کارگری، بویژه شجاعت کارگران متشکل شرکت واحد در توسل به چندین اعتراض و اعتصاب، به روشنی مسیری را که در برابر جامعه ایران قرار دارد، بازتاب میدهد.
*** *** ***
لیست مطالبی که در سمت راست، در رابطه با هر ماه ظاهر میشود، همه مطالب موجود در وبلاگ را در بر نمی گیرد. برای دریافت همه مطالب در ذیل ماه مورد نظر، لطفادر ستون سمت چپ، یعنی ستون اصلی مطالب به پایین حرکت کنید.
damawand58@yahoo.com www.j-shoraii.blogspot.com .
اکبر تک دهقان، پنجم اسفند 1384- 24 فوریه 2006
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
!زنده باد اول ماه مه 1385 در ایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Saturday, February 18, 2006

علیه هیستری ضد فدایی


سی و پنجمین سالگرد حماسه سیاهکل، و تأسیس سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، نه فقط فرصتی برای بزرگداشت این نقطه عطف تاریخی، بلکه در عین حال فرصتی برای نفرت پراکنی دوستان دروغین مردم، و مخالفین هیستریک جریان فدایی فراهم آورد. عناصر کاسبکار، خود گنده بین و انفرادمنش، بی عمل و پر حرف، که طی دوره سلطه رژیم ساواک جز پراکندن ترهات پوچ، آنهم در خارج از کشور، اقدام دیگری از آنها سرنزد، امروز هم دروغ وتحریف و بغض و کینه جریانات راست افراطی را تحت پوشش چپ رادیکال، بر زبان می آورند. فدایی بمثابه پیشروترین نیروی سیاسی از مردم ایران، بار اصلی مبارزه با رژیم سلطنتی، همچنین بار اصلی تعرض سازمانیافته به مراکز حساس رژیم را در قیام بهمن بر دوش کشید؛ اگر کسی هنوز هم قادر به درک این حقیقت نیست، این دیگر مشکل خود اوست. در حالیکه مخالفان ابدی جریان فدایی، جرأت و شجاعت حداقلی از دخالت انقلابی در تمام آن سالهای سیاه را بخود ندادند؛ از آنجا که با تمام وجود به گذران امور یک روشنفکر بی عمل چسبیده، لذت بردن از عبارت پردازی را پیشه خود ساخته بودند. امروزه برخی از آنها در واقعیت ضعف و پراکنده گی در صفوف فدایی اغراق کرده، ادعاهای تحقیر کننده، ملال آور و فاقد ارزش علمی را با بدوی ترین لحن بیان و بی نزاکتی یک ضد کمونیست دو آتشه، بر زبان می آورند. روشن است چنین خصومت ورزی با تلاش بزرگ آگاه ترین شهروندان کشور، تنها نمایش انفعال و نفرت و ترس چنین عناصر خودستا، از فداکاری پیشروان و انقلابی گری توده های مردم است؛ باقی عبارت پردازیهای آنها نظیر همیشه، پند و اندرزهای کشیشان " چه باید کرد" ورق زده است، که مردم بی نیاز از آنها هستند. بزرگترین خدمت چنین ناصحانی به فداییان، ختم همین اندرزهای خسته کننده آنهاست. درهم ریختگی و " فروپاشیده گی" در صفوف کارشناسان خود خوانده تاریخ فدایی، بمراتب بیش از صفوف فداییان است.

اخیراً در این رابطه مقاله ای در یک سایت اینترنتی مربوط به پالتاک، برای چندمین بار طی ماههای اخیر، سرباز کردن کینه ها و بغض های فروخورده قدیمی علیه جریان فدایی را به نمایش گذاشته است. مقاله مزبور سخنرانی (درست یا نادرست) عباس توکل را بهانه قرار داده، بر زمینه تفکری نهیلیستی، مشتی ادعاهای تحریف شده پیرامون تاریخ فدایی( حتی عنوان فدایی!) را بهم بافته، با گستاخی یک سلطنت طلب افراطی، انقلابیون کمونیست را تحقیر کرده، به جانباختگان پیشگام فدایی لگد میزند. مقاله مورد بحث به شیوه ای تماماً غیر سیاسی و آشکارا ارتجاعی، نظریات تئوریک و دیدگاههای سیاسی سازمان فدایی را به چند صفحه "جزوه ناقص" و بی ارزش تنزل داده، آنها را به تمسخر میکشد. فداییان و هر مبارز سیاسی جدی از دوره گذشته، مطمئناً کمترین ارزشی برای چنین برخوردهای کینه توزانه ای علیه پیشروترین مبارزین دهه های 40 و 50 این کشور، قائل نخواهند گشت. چنین افرادی به جای تکثیر ادعاهای مبتذلی که از فرط تکرار، مبتذل تر شده است، بهتر بود اندکی از آنچه خود به عنوان یک جریان سیاسی انجام داده اند، سخن میگفتند؛ تا شاید برای مردم مستأصل ایران الگویی از دخالتگری انقلابی در شرایط کنونی شکل میگرفت. مگر جریان فدایی در دوره تسلط رژیم گذشته، در مقابل " کار سیاسی" آنها ایستاده، و مانع از رفتن آنها به " درون کارخانجات " میشد؟ انسان باید در کمون های اولیه و پول پوتیسم درجا بزند، اگر تصور کند، کار سیاسی یعنی اینکه یک سازمان کمونیستی باید دانشجو و شاعر و نویسنده و مهندس و دکتر و استاد دانشگاه را، به کارخانجات اعزام نماید تا کارگر شوند! (" ما از برنج خلق شده ایم"!، خیو سام، معاون پول پوت) و چون فداییان اساس کار انقلابی خود را بر چنین تصورات عصر حجری قرار ندادند، پس کار کمونیستی را نمی شناختند! حاصل کار آنهایی که چنین دیدگاههای بیگانه با کمونیسم را تبلیغ میکردند، چه بود و چه شد؟ چرا آنها از شدت بزدلی و چسبیدن چهاردست و پا به منافع شخصی خود، از دیواری که " موش" داشت، هزاران کیلومتر فاصله گرفته، در اروپا و آمریکا لم داده، حاضر به ریسک کردن و ایجاد یک تشکیلات انقلابی نمی شدند؟ چنین افرادی حتماً در دوره اخیر تا این حد رشد کرده و یاد گرفته اند، که آنها باید به خود زحمت داده، و شخصاً دست به عملی ساختن تئوری های ساخته خود میزدند. فداییانی که برای شکستن ابهت ساواک، نابودی فضای اختناق وایجاد فضای تنفس برای جنبشهای اجتماعی، خود را به آب و آتش میزدند، برای تحقق چنین تئوریهای بدوی، قدم به عرصه مبارزه نگذاشته بودند. از طرف دیگر و بویژه، چنین منتقدینی در سرتاپای ادعاهای بی پایه خود علیه فداییان، همواره سرکوب و ترور در رژیم های حاکم را از قلم انداخته، مخاطبین خود را فریب داده، حتی بطورغیر مستقیم نیروهای مبارز را مسئول دامن زدن به اختناق حاکم معرفی میکنند؛ از آنجا که هیچگونه تصور واقعی از زندگی و مبارزه در شرایط رژیمهای ترور در ایران ندارند. در دنیای ذهنی آنها، در ایران هم فضای مناسب کار علنی سیاسی حاکم بوده، اما فداییان آن را درک نکرده، به عملیات مسلحانه و " ماجراجویی " متوسل گشتند.

هم اینک 27 سال از سلطه شوم این رژیم پلید، در شرایط تضعیف فدایی و تقویت مخالفان آن گذشته است. خیل " سیاسی کاران " و انبوه نوابغ جنبش کمونیستی زحمت کشیده، یک حزب سیاسی انقلابی بزرگ و قابل اعتماد برای بخش پیشرو جامعه را به مردم نشان دهند؛ تا اینهمه چشمهای ملتمس به سوی پنتاگون و رامسفلد خیره نشوند. در این سالها مطمئناً دیگر جریان فدایی مزاحم کسی در" آگاه سازی" کارگران و تشکل آنان نبوده است. بوِیژه اینکه برای حذف و دور زدن جریان فدایی در" فرصت طلایی" زمین گیر شدن آن، بقدر کافی احزاب "طبقه کارگر" هم تشکیل شده اند؛ طوری که " انسان از فرط وفور در مضیقه می افتد". با اینحال سرنوشت اعتصاب اخیر کارگران شرکت واحد نشان داد، حاصل کار جریانهای "کارگری" در ایجاد یک سازمان کمونیستی تأثیرگذار، طی 27 سال، اندکی بیش از هیچ و پوچ بوده است. حاصل کار فداییان در کشاندن مردم به مبارزه و قیام مسلحانه، پایه ریزی جنبش نوین کمونیستی و ایجاد یک سازمان بزرگ اما، آنهم فقط طی 8 سال، دهها بار بیش از این بوده است.

بخش اعظم نقد تئوری و پراتیک سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در رژیم سابق، هرگز از کینه توزی و خصومت ورزی علیه دخالتگری انقلابی فداییان فراتر نرفت؛ از آنجا که فعالیت عملی فداییان، ادعاهای " سیاسی کاران" حرفه ای را بر ملا ساخته، آنها را ناچار به آشکار ساختن ماهیت منفعل و ترس مفرط خود از ایجاد یک تشکیلات مبارز در شرایط رژیم ساواک نمود. منتقدین پر کینه علیه فداییان، اگر روزی هزار بار هم از مرزبندی با حزب توده دم بزنند، در عمل اما کمترین تفاوتی با روحیات، عادات، انگیره ها، آرزوها، دلخوشیها و شیوه زندگی، یک توده ای ندارند. از این رو " نقد " چنین جریاناتی به فداییان همواره و مستقیماً، هم در تئوری و هم در پراتیک، از حزب توده و " نقد " ضد مارکسیستی آن به فداییان، سر در آورده است.
*** *** ***
damawand58@yahoo.com http://www.j-shoraii.blogspot.com/
اکبر تک دهقان، بیست و نهم بهمن 1384- هجدهم فوریه 2006
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
!زنده باد اول ماه مه 1385 در ایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ











Thursday, February 09, 2006

! سیاهکل، آغازی نوین در تاریخ معاصر ایران


.سی و پنج سال از حماسه سیاهکل گذشت
*****************************

" تاریخ همه جوامع تاکنونی، تاریخ مبارزه طبقاتی است". عملیات سیاهکل در شامگاه نوزدهم بهمن سال 1349 و نقش آن در شکل دادن به تاریخ سیاسی اخیر ایران، بیان پراتیک آشکار این جمله مشهور مانیفست کمونیست است. شکست مبارزات انقلابی و پارلمانی طبقات پیشرو و اقشار دموکراتیک، پیشگامان انقلابی نیروهای محرکه جدید مبارزه طبقاتی را، بسوی توسل به اشکال مستقیم و رادیکال تر مبارزه سوق داد. سیاهکل محصول پاسخگویی به این ضرورت عینی در دوره ای از تاریخ جدید ایران بود. درک دوره اخیر تاریخ کشور از دهه 40 تا کنون، بدون درک علل پیدایش، و جایگاه مبارزه مسلحانه فداییان که در مرکز تحولات سیاسی این دوره قرار گرفته اند، ممکن نیست.

مبارزات توده های مردم، انقلابی و یا پارلمانی، از انقلاب مشروطیت، جمهوری گیلان، دولتهای خودمختار در آذربایجان و کردستان، تا جنبشهای کارگری- دموکراتیک 1332 - 1320، با شدت تمام سرکوب گشته، به شکست کشانده شده بودند. دولت محمد مصدق که محصول انتخابات پارلمانی - دموکراتیک، در شرایط فشار نیرومند جنبش کارگری و نتایج جنگ دوم جهانی بود، به نحو تحقیر کننده ای از طریق دخالت آشکار امپریالیستی، سرنگون گردیده بود. جبهه ملی و حزب توده، بمثابه احزاب تعیین کننده در کشمکشهای این دوره، بدلیل بی عملی، خیانت و اضمحلال سیاسی کامل، دیگر مورد اعتماد توده های مردم نبودند. با سلطه کامل امپریالیسم آمریکا و ماشین سرکوب رژیم سلطنتی، و با قلع و قمع هر مقاومت جدی،آرامش گورستانی کشور را فرا گرفته، ترس و یأس و سرخورده گی و بی اعتمادی به نیروی خود بر توده های مردم، حتی روشنفکران مبارز، غلبه کرده بود. جامعه دیگر به توانایی خود برای برچیدن اختناق پلیسی حاکم، باور نداشت.

مقطع تاریخی 28 مرداد سال 1332، از سوی دیگر، شرایط را برای ورود نیروی اجتماعی نوینی به عرصه تحولات سیاسی آتی ایران، فراهم آورد. دهه 30 با همه تلخی و صدمات بزرگ برای میلیونها نفر از مردم زحمتکش، نسل جدیدی از انقلابیون کمونیست را که نقش گورکنان اختناق سلطنتی را بر دوش گرفتند، به عرصه تحولات سیاسی فرا خواند. این دوره که مبدأ حقیقی پیدایش کمونیستهای فدایی است، نه فقط نقد علل شکست جنبشهای انقلابی و تأثیر پذیری از تجارب مثبت این مبارزات را در بر گرفت، بلکه سرنوشت این نقد را که بخشی از پراتیک انقلابی روزمره این گروه بود، به شرایط سر برآوردن نسل بعدی طبقه کارگر نیز پیوند زد. طبقه کارگر جدید با سرعت گیری توسعه سرمایه داری وابسته، بویژه پس از رفرم ارضی دهه40، بر جای طبقه کارگر عمدتاً کارگاهی- سنتی ایران نشست. این یک تحول ساختاری جدید بود که شکل گیری آن با ظهور نسل جوان کمونیستها، همزمان گشته بود. دهه 40، به معنی واقعی کلمه، به دهه درک و جذب این چرخش تاریخی جامعه از سوی کارگران کمونیست و روشنفکران انقلابی، ارتقاء یافت. نه فقط یک نیروی جدید اجتماعی به عرصه تحولات اجتماعی وارد شده بود، بلکه در همان حال، یک نیروی سیاسی انقلابی از نسل جوان را که بر تئوری و پراتیک مبارزات گذشته هم مسلط بود، به همراه آورده بود. اینکه گروهها و عناصر کمونیست در تهران، شمال، تبریز و مشهد، هر یک مستقل از دیگری به سوی مبارزه مسلحانه تمایل پیدا کرده بودند، خود بازتاب این شرایط عینی را در خود- آگاهی پیشروترین بخش جامعه در این دوره، بیان میکند.

عملیات سیاهکل، وحدت کامل گروههای پیش برنده آن را تسریع نموده، به اعلام رسمی تشکیل سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، در اواخر فروردین سال 1350، منجر گشت. با تشکیل سازمان فدایی، به دو دهه سکوت و خفقان غیر قابل توصیف و قدر قدرتی رژیم ساواک پایان داده شد. از این پس فضای اعتراض و انتقاد در میان همه اقشار و طبقات ضد رژیم سلطنتی و یا ناراضی از آن، گسترش یافت. نیروی سیاسی جدیدی که عملیات تحت هدایت آن در سیاهکل به لحاظ نظامی شکست خورده بود، بزودی به نیروی مسلط بر فضای سیاسی جامعه فرا روئیده، راه مبارزه علیه دیکتاتوری حاکم را هموار ساخت. از سیاهکل به بعد، تحولات سیاسی و فرهنگی درکشور، در هر شکلی، مستقیم و یا غیر مستقیم، به این آغاز نوین مربوط است. سیاهکل و تاریخ آن، هسته اصلی هویت سیاسی- فرهنگی مبارزه طبقاتی انقلابی در ایران، از دهه 40 تاکنون را میسازد.

عملیات سیاهکل، هدف آغاز مبارزه برای سرنگونی رژیم سلطنتی را در برابر خود قرار داده بود. پیشروان این تلاش بزرگ خود به این امر آگاه بودند، یک عملیات نظامی کوچک، قادر به تحقق این هدف نیست؛ اما آنان به شکستن فضای اختناق، غلبه بر جو ناامیدی، آموزش سیاسی نسل جوان، و تأثیر گذاری مثبت بر روحیات توده های زحمتکش می اندیشیدند. مبارزه انقلابی فداییان، بطور مستقیم، ایجاد یک سازمان انقلابی، ترویج روح شجاعت در ابراز وجود سیاسی در جامعه، و آماده سازی قیام مسلحانه توده ای را، نشانه گرفته بود. قیام 22 بهمن 57، در دقیق ترین بیان خود، بدون سیاهکل و فرهنگ مبارزه مسلحانه رواج یافته از طریق آن، غیر ممکن بود. شرایط مبارزه و میزان نیروی متشکل و مبارز در سال 1332،
به مراتب مساعدتر از سالهای 50 بود. با اینحال، این شرایط به سطح وقوع قیام توده ای و سرنگونی رژیم سلطنتی پیشروی نکرد. از آنجا که نیروی رهبری کننده، فضای سیاسی و عادات توده های مردم، از نقش و عملکرد شیوه های انقلابی تأثیر نگرفته بود. فداییان با کار و تلاش بزرگ خود در دهه40 و 50 ، این خلاء شرایط ذهنی جامعه را، پر کردند.50

سیاهکل در جامعه تحقیر شده و فضای ترس و خفقان غیر قابل تحمل، روحیه جسارت و تعرض علیه صاحبان قدرت و ثروت را ترویج کرد. روی آوری گروههای متعدد به مبارزه مسلحانه و پیوستن هزاران نفر به مدافعین فعال و غیر آشکار آن در دوره رژیم سلطنتی، این حقیقت را اثبات میکند. اما بارزترین اثر مبارزات فداییان در این جهت، در رادیکالیزه شدن جنبش کارگری و پیدایش شوراهای کارگری در شرایط وضعیت انقلابی نمایان گشت. شوراهای کارگری در ایران پرتلاطم دهه 20 و 30، شکل نگرفتند. نه فقط به دلیل عدم وجود طبقه کارگر صنعتی در سطح دهه 50، بلکه بویژه عدم رشد یافتگی روحیه برخورد شجاعانه علیه صاحبان ثروت و قدرت در محیطهای کار نیز، نقش جدی ایفا کرد. جنبشی که با سیاهکل آغاز گردید، فعالترین کارگران پیشرو را در رو در رویی با طبقات حاکم تحت تأثیر قرارداده، راه ابراز وجود سیاسی جسورانه آنها را از طریق تشکیل شوراهای کارگری هموار نمود.

مبارزه مسلحانه نسل پیشرو فداییان، به پیدایش جنبش نوین کمونیستی، و ایجاد اعتماد دوباره به کمونیسم در جامعه ایران، پس از سلطه اپورتونیسم و خیانت حزب توده انجامید. تشکیل سازمان فدایی و مبارزه فداکارانه چریکها، دخالتگری انقلابی، صداقت و اومانیسم کمونیستی را، بمثابه ارزشهای سیاسی- فرهنگی نوین، در جامعه گسترش داد. آرمانخواهی کمونیستی که از طریق عملکرد حزب توده بی اعتبار شده بود، بازهم جای خود را بعنوان عنصر اصلی محتوای پراتیک انقلابیون کمونیست، باز کرد. اینکه پس از سرنگونی رژیم سلطنتی، چپ مبارز در ایران، رادیکال ترین و فعالترین گرایش اپوزیسیون را شکل داد، امری اتفاقی نبوده، و تنها از مطالعه آثار مارکسیستی ناشی نشده بود. از آنجا که توده های مردم، نه از طریق مطالعه کتاب، بلکه از تجربیات روزمره در کشمکشهای سیاسی، آشنایی و تماس با شیوه و میزان فعالیت، تعهد، جدیت و صداقت فردی مبارزین، تآثیر میگیرند.

تشکیل سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، طی 8 سال پس از سیاهکل، تغییرات سیاسی- فرهنگی بزرگی، بوِیژه سرنگونی رژیم سلطنتی از طریق یک قیام مسلحانه را، به دنبال آورد. اما 24 سال زمان پس از آغاز دهه 60، که با تضعیف جریان فدایی و تقویت گرایشهای انحلال طلب مشخص میشود، به ایجاد حداقلی از حزبیت انقلابی، تشکل نیروهای مبارز و قابل اعتماد برای بخش پیشرو جامعه منجر نگشت. این نشان میدهد که جامعه ایران، هنوز هم به سنت سیاهکل در مبارزه برای سرنگونی رژیمهای دیکتاتوری نیاز دارد؛ سنتی که در مرکز آن، تشکل پیشروترین کمونیستها و دخالتگری انقلابی آن، برای تغییر شرایط سیاسی قرار دارد.

در سی و پنجمین سالگرد حماسه سیاهکل، بمثابه بیان انقلابی گری کارگران کمونیست در دوره گذشته، مبارزات کارگری وارد دور تازه ای از گسترش خود گردیده است. جنبش کارگری با پشت سرگذاردن رکود سنگین ناشی از عواقب ترور فاشیستی دهه 60 تاکنون، از آغاز سال جاری به دوره اعتلاء و رشد خود گام گذارده، میرود تا در رأس تحولات انقلابی قرار گیرد. کارگران متشکل شرکت واحد که در برابر رژیمی تا به دندان مسلح، به سلاح اعتصاب متوسل شدند، ورود جامعه به دوره ای پرتلاطم از مبارزات انقلابی را نوید دادند. حمایت عملی از این مبارزات، دخالتگری وسیع به نفع قدرت گیری جنبش کارگری و ایجاد تشکل در صفوف کمونیستها، محتوای درک و بکار گیری تجربه سیاهکل در شرایط کنونی را میسازد
.
*** *** ***
damawand58@yahoo.com http://www.j-shoraii.blogspot.com/
اکبر تک دهقان، بیستم بهمن 1384- نهم فوریه 2006
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
!زنده باد اول ماه مه 1385 در ایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ