Sunday, May 28, 2006

اعتراض علیه جنایات رژیم اسلامی در آذربایجان و بلوچستان


!فعالین کارگری و دانشجویی، زنان آزادیخواه، مدافعین حقوق شهروندی

جنایات رژیم اسلامی در آذربایجان همچنین در بلوچستان، نقض حقوق اولیه انسانی و جنایتی علیه همه مردم ایران است. رژیم اسلامی، این تجسم بربریت عریان، این جناح راست رژیم هیتلری و یکی از ضد انسانی ترین حکومتها در طول تاریخ ایران، نباید با دست باز همچنان قتل عام کند و زندگی را بیش از این که هست، به جهنم مبدل سازد. شرایط داخلی و جهانی برای مقابله با این ماشین آدم کشی تغییر کرده است. بهر وسیله ای که برایتان ممکن است، در برابر توحش افسار گسیخته این رژیم ضد انسانی علیه مردم جامعه خود، علیه دوستان، بستگان، همشهریان و همکاران خود، اعتراض کنید!

در روزهای اخیر یکی از ارگانهای رسمی این رژیم وحشی، آشکارا و کاملاً هدفمند، دهها میلیون نفر از شهروندان کشور را با حیوان و حشره مقایسه کرده، ضد انسانی تر از آن، سرکوب خشن علیه آنها را، صرفاً بدلیل صحبت به زبان مادری خود، توصیه میکند. اعتراضات بحق مردم در این رابطه، که در هر کشوری عادی است و چه بسا به سقوط یک دولت منجر میگردد، در این رژیم پلید اما، با گلوله و مرگ پاسخ گرفته است. در همین حال مردم محروم سیستان و بلوچستان، به یکباره مورد تهاجم بیش از 20 هزار نفر نیروی هار و سرکوبگر این رژیم درنده خو قرار گرفته، باز هم به قعر فقر و بدبختی و مرگ و نیستی، پرتاب میشوند. توسل برخی از مخالفین این رژیم ددمنش به اقدامات مسلحانه کور در بلوچستان، قبل از هر چیز از شرایط استیصال ناشی از سلطه ماشین آدم کشی رژیم اسلامی ناشی میگردد.

تظاهرات مردم در آذربایجان و تهران، از نفرت عمومی جامعه از رژیم اسلامی و تبهکاریهای آن طی 27 سال بربرمنشی، سرچشمه میگیرد. تبلیغات برخی گروههای ارتجاعی در این میان، آنهم عمدتاً در خارج از کشور که شعارهای قومی مطرح نموده اند، نباید کسی را ذره ای در ماهیت دموکراتیک اعتراضات مردم تبریز و سایر شهرهای آذربایجان، دچار تردید سازد. اصل اعتراض مردم، اعتراض علیه یک رژیم ضد دموکراتیک، ضد کمونیست و دشمن بدیهی ترین حقوق مردم است. در آذربایجان که مرکز و منشاء سوسیال دموکراسی انقلابی ایران است، جریانهای قومی با همه شعارهای نفرت انگیزی که سر میدهند، قادر به تسلط بر شعور و آگاهی مردم نبوده، شانسی برای ابراز وجود جدی نخواهند داشت. خود-آگاهی سیاسی مردم آذربایجان با الگوهای برجسته خود، حیدر عمواغلی، ستارخان، پیشه وری و صمد بهرنگی، هرگز به سطح بدویت سیاسی دسته جات قومی، که در قرن بیست و یکم به شاهان آدمخوار عصر بربریت چنگ زده اند، سقوط نخواهد کرد.
*** *** ***
سرنگونی رژیم تروراسلامی - اعلام آزادیهای عمومی - فراخوان کنگره شوراها

- کنگره شوراها، یک کنگره عمومی است که در لحظات سرنگونی رژیم اسلامی، از تجمع نماینده گان شوراها، سندیکاها و اتحادیه ها، کمیته ها، نهادها و ارگانهای صنفی و دموکراتیک همه اقشار و طبقات سهیم در سرنگونی رژیم اسلامی، در داخل کشور تشکیل میگردد. این کنگره، از قدرت گیری سازمان مجاهدین و سلطنت طلبان، بمثابه جریانات سرکوبگر و ارتجاعی ممانعت بعمل آورده، راه سوء استفاده از خلاء قدرت برای شروع کشمکشهای قومی، توسل به تخریب و انتقام جویی را سد نموده، خطوط کلی نظام سیاسی آتی را روشن ساخته، موعد انتخابات ارگانهای دائمی در کشور را معین میکند.
----------------------------------------------
وبلاگ جمهوری شورایی، 7 خرداد 1384- 28 مه 2006

www.j-shoraii.blogspot.com www.kapital.blogfa.com
damawand58@yahoo.com

Wednesday, May 24, 2006

! شکستن بن بست سیاسی

بن بست حاکم بر فضای سیاسی کشور، بطور قطعی می شکند؛ این شرایط سیاسی خود ویژه، از طریق شکست جناح اصلاح طلبان حکومتی و قدرت گیری همتای نظامی آن، تهاجم دولت جدید به بدیهی ترین حقوق مردم، توسل رژیم به سیاست تشدید رقابت با قدرتهای بین المللی و امکان شروع یک جنگ خارجی، شکل گرفته بود. این وضعیت برزخ گونه، به جو بی تفاوتی سیاسی، ناشی از سرخورده گی امید بستگان به اصلاح طلبان و ترس مردم از آینده دامن زده، باعث تقویت نقش جریانات مدافع غرب و طرحهای انتقال قدرت از بالای سر مردم گردید. تغییر این شرایط بزرگترین دستاورد مبارزات کارگری، دانشجویی و توده ای طی چند ماه اخیر در کشور است؛ از آنجا که توقف شدت یابی سیاست سرکوب رژیم و کاهش خطر تهاجم نظامی امپریالیستی، درست به همین ضرورت، یعنی تشدید دخالتگری مردم در تعیین سرنوشت سیاسی خود، گره خورده است. در این لحظه در کشور چندین حرکت اعتراضی، عمدتاً در ملاء عام و بعضاً ضمن درگیری فیزیکی با عناصر سرکوب اسلامی در جریان است. به این ترتیب میتوان ادعا کرد، سرنوشت تحولات سیاسی آتی در کشور، تا حد امیدوارکننده ای روشن شده است: مردم ایران، آگاهانه و فعالانه برای تعیین تکلیف با رژیم اسلامی گام به میدان گذاشته، اجازه تبدیل کشور به یک عراق جدید را نخواهند داد. هرچند در صورت کاهش فاصله رژیم با تولید سلاح هسته ای و جدی شدن خطر آن برای قدرتهای رقیب منطقه ای، احتمال تهاجم نظامی به مراکز هسته ای آن افزایش خواهد یافت.

روز گذشته 1 خرداد، تبریز شاهد تظاهرات 100 هزار نفری مردم بجان آمده از سلطه رژیم تبهکار اسلامی بود؛ اما این هنوز شروع کار است. هنوز ارومیه و سایر شهرهای بزرگ آذربایجان اقدام اعتراضی خود را در سطح خارج از دانشگاه آغاز نکرده اند. برخورد چندش آور روزنامه سلطنتی- اسلامی " ایران " به مردم آذربایجان، نه فقط شامل تحقیر فاشیستی دهها میلیون نفر از شهروندان کشور بود، بلکه مهمتر از آن و با صراحت، راه سرکوب خشن صرفاً بدلیل صحبت به زبان دیگری را توصیه میکند. تظاهرات 100 نفری مردم و به آتش کشیدن مراکز سرکوب و غارت رژیم در تبریز، افسانه قدرقدرتی رژیم اسلامی در دور جدیدی تحکیم سلطه آن را به مصاف طلبید. اولین مقاومت بزرگ از سوی جنبش کارگری در ماه مه سال گذشته، سپس تظاهرات زنجیره ای و جنگ و گریز خیابانی در شهرهای کردستان در تابستان سال قبل، قصد مردم به مقابله محکم با رژیم ترور را آشکار ساخت. مبارزات کارگران شرکت واحد و اقدام به اعتصاب 8 بهمن کارگران مبارز این مؤسسه، علیرغم سرکوب آن، یک گام دیگر مقاومت توده ای علیه تثبیت شرایط جدید را بجلو راند. برگزاری چندین تجمع کارگری در خیابانها و قبل از همه از سوی کارگران شرکت واحد در اول ماه امسال نیز نشان داد، سرکوب بربرمنشانه اعتصاب 8 بهمن، اخراج 180 نفر و هنوز زندانی بودن منصور اسانلو، توده کارگران را مرعوب نساخته است.

اعتراضات وسیع دانشجویی و در این لحظه مردم آذربایجان همچنین، فضای کشور را آشکارا تحت تأثیر قرار داده است. اگر در سالهای گذشته این مبارزات به بخش محدودی از دانشجویان، آنهم عمدتاً در تهران متمرکز بود، هم اینک در چندین شهر کشور تحصن و اعتراضات دانشجویی جریان دارد. از این گذشته در سالهای قبل هنوز جریان ارتجاعی موسوم به اصلاح طلبان حکومتی بر فضای دانشگاهها مسلط و در تعیین سمت و سوی رویدادهای جنبش دانشجویی، نقش مهمی ایفا میکرد. در کنار آن در سالهای پیش، جنبش کارگری ایران پس از دهه ها رکود ناشی از سیاست ترور رژیم، هنوز قدرت عرض اندام در ابعاد توده ای و سازمانیافته را نداشت. اما امروز یک سندیکای نیرومند کارگری و تنها نهاد دموکراتیک- کارگری در کشور شکل گرفته که فعالانه دست به دخالتگری زده، حتی به عضویت یک سازمان بین المللی نیز پذیرفته شده است. رژیم اسلامی همچنین در مقایسه با دور سابق اعتراضات دانشجویی، بیش از همیشه در گرداب بحرانهای داخلی و خارجی گرفتار شده و جز توسل به ایجاد ارعاب علنی، راه پس و پیش برای آن باقی نمانده است. مبارزات کنونی در دانشگاههای کشور، میتواند و باید به عقب نشاندن تهاجم رژیم و پیدایش تشکلهای مستقل و تماماً غیر مذهبی دانشجویی منجر شده، کار بزرگ کارگران مبارز شرکت واحد را تکمیل کند.

روز دوشنبه 1 خرداد، محوطه دانشگاه صنعتی امیرکبیر در تهران( پلی تکنیک)، صحنه اعتراض بزرگ دانشجویان علیه اقدامات سرکوبگرانه مسئولین این دانشگاه و دسته جات بسیجی گردید. این اعتراضات بدنبال ممنوعیت برگزاری انتخابات انجمن دانشجویان این مؤسسه رخ داد. دانشجویان طی روند معمول انجام انتخابات، با معرفی 3 گروه از داوطلبین، دوشنبه و سه شنبه( یکم و دوم خرداد) را روزهای برگزاری انتخابات تعیین نموده بودند. همچنین مسئولین دانشجویی برگزاری انتخابات، شجاعانه از نامزدی بسیجیان خارج از دانشگاه و یا عضو باندهای سرکوب ممانعت بعمل آورده، صلاحیت آنان را رد کرده بودند. بناگهان اطلاعیه بی نام و نشانی که تنها امضای هیئت نظارت دانشگاه را بر خود داشت، انتخابات را غیرقانونی و دسته جات بسیجی نیز بشیوه کودتا گرانه، با به راه انداختن یک تریبون عربده کشی، انجمن دانشجویان را منحله اعلام نمودند. این اقدام موجب واکنش سریع دانشجویان، انجام تحصن و مقابله بعضاً فیزیکی با بسیجیان سرکوبگر در محوطه دانشگاه گردید. شرایط دانشگاه امیرکبیر تا حدی رو به تشنج رفت که حضور رفسنجانی جنایتکار نیز، که سخنران یک نمایشگاه نظامی در دانشگاه امیرکبیر بود، لغو گردید. مأمورین رژیم طی چند روز اخیر دست به راه اندازی این نمایشگاه ارعاب زده، با انتقال سلاحهای سبک و نیمه سنگین، فضای دانشگاه را به یک پادگان نظامی تبدیل ساخته اند. هم اینک دانشجویان، محوطه دانشگاه را در اختیار خود گرفته، آن را موقتاً تعطیل اعلام نموده و شبانه گروهی از آنان برای جلوگیری از تسلط بسیجیان، به نگهبانی مشغول شده اند. دانشجویان این دانشگاه، مستقلاً دست به تشکیل کمیته منتخب دانشجویان، برای هدایت تحصن و راهپیماییهایی خود در درون دانشگاه زده اند. یکی از فعالین دانشجویی در دانشگاه صنعتی امیرکبیر، عابد توانچه، در نتیجه تهاجم عناصر سرکوبگر، مجروح و بیهوش شده و به بیمارستان منتقل گردیده است.

روز 1 خرداد، دانشگاه تهران نیز به صحنه اعتراض دانشجویان مبدل گردید. بدنبال احضار 19 نفر از دانشجویان توسط نهادهای سرکوب دانشگاه( " کمیته انظباطی" )، بیش از 500 نفر از معترضین جهت لغو این تصمیم، در برابر ساختمان دانشکده فنی دست به تجمع زدند. دانشجویان سپس به راهپیمایی به سوی دفتر رئیس انتصابی دانشگاه اقدام نموده، علیرغم محبوس شدن در محوطه داخلی، در مقابل درب خیابان 16 آذر تجمع کرده، به دادن شعار علیه مسئولین دانشگاه و رژیم اسلامی پرداختند.

تحصن و اعتراضات دانشجویی دیگری نیز در چندین دانشگاه کشور از روز گذشته و امروز، آغاز گردیده است. در دانشگاه اهواز دانشجویان در اعتراض به تشدید سرکوب در محیط دانشگاه دست به یک تحصن زده، خواهان توقف اعمال محدودیتهای کنونی گردیده اند.

در روز 30 اردیبهشت، تحصنی 400 نفره در دانشگاه سیستان و بلوچستان در اعتراض به تشدید شرایط سرکوب در دانشگاهها برگزار گردید. دراین تجمع بزرگ، دانشجویان به اقدامات سرکوبگرانه مسئولین دانشگان در جلوگیری از فعالیتهای دانشجویان اعتراض کرده، طی قطعنامه ای خواهان خاتمه تعرض مداوم دسته جات وابسته به رژیم علیه خود گردیده اند.

در روزهای 13 و 14 اردیبهشت نیز دانشگاه صنعتی سهند تبریز به صحنه زد و خورد دانشجویان و دسته جات بسیجی، تبدیل گردید. عناصر سرکوبگر با همکاری مسئولین دانشگاه، مانع از برگزاری جشنواره دو روزه تشکلها و کانونهای دانشجویی شدند. پس از آن دانشجویان بعنوان یک اقدام اعتراضی، دست به تحصن و اعتصاب غذا تا تحقق بخشی از خواستهای خود زدند. همچنین طی چند روز گذشته، دانشگاههای کردستان، کرمانشاه و شبستر نیز صحنه اعتراضات دانشجویی گشته اند.

دور جدید برآمد جنبش دانشجویی، بر محور حفظ تشکلها و کانونهای سیاسی- فرهنگی، ممانعت از اخراج و محروم سازی از تحصیل، جلوگیری از برقراری آپارتاید جنسی و علیه اسلامیزه کردن هر چه بیشتر دانشگاهها، صورت میگیرد. این مبارزات در صورت پیدایش تشکلهای مستقل دانشجویی، نظیر سندیکای کارگران شرکت واحد، نه فقط بر شرایط تحصیل دانشجویان بلکه بر وضعیت عمومی جامعه بویژه، تأثیراتی جدی بر جای خواهد گذاشت. دانشجویان باید بتدریج به سوی تبدیل مبارزه روزمره، به رشته اصلی تحصیلی خود حرکت کنند. مبارزه روزمره و حرفه ای باید بخش اعظم انرژی نسل کنونی در دانشگاهها را بخود اختصاص داده، خلاء نابودی کامل نسل مبارز گذشته در نتیجه کشتارهای دسته جمعی را جبران سازد. عدم مقابله روزمره با سرکوب افسار گسیخته کنونی در دانشگاهها، در حالی که یک تشکل مستقل کارگری هم اینک شکل گرفته است، از دست دادن یک فرصت طلایی است.
*** *** ***

سرنگونی رژیم تروراسلامی - اعلام آزادیهای عمومی - فراخوان کنگره شوراها

- کنگره شوراها یک کنگره عمومی است که در لحظات سرنگونی رژیم اسلامی از نماینده گان شوراها، سندیکاها و اتحادیه ها، نهادها و ارگانهای صنفی و دموکراتیک همه اقشار و طبقات سهیم در سرنگونی رژیم اسلامی، تشکیل میگردد. این کنگره، از قدرت گیری مجاهدین و سلطنت طلبان بمثابه جریانات سرکوبگر ممانعت بعمل آورده، راه سوء استفاده از خلاء قدرت برای شروع کشمکشهای قومی، توسل به تخریب و انتقام جویی را سد نموده، خطوط کلی نظام سیاسی آتی را روشن ساخته، موعد انتخابات ارگانهای دائمی در کشور را معین میکند
.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
http://www.j-shoraii.blogspot.com/ http://www.kapital.blogfa.com/ damawand58@yahoo.com
اکبر تک دهقان، 2 خرداد 1384- 23 مه 2006






Friday, May 19, 2006

! روشنفکر" فاشیست و احترام به هموطن خود

در چند روز اخیر، بناگهان خبری در راُس اخبار داخلی کشور قرار گرفت؛ موضوع به مطلبی در یکی از شماره های یک روزنامه رسمی رژیم، در روز جمعه 22 اردیبهشت، مربوط میگردد. روزنامه ایران، ارگان رسمی خبرگزاری جمهوری اسلامی، در نسخه "ایران جمعه" خود، طی مطلبی در پوشش طنز و کاریکاتور به شیوه ای آشکارا نژادپرستانه، دست به تحقیر دهها میلیون نفر از شهروندان کشور زده، راه سرکوب خشن علیه آنها را توصیه میکند. بدنبال آن هزاران نفر از دانشجویان در تهران، آذربایجان و زنجان که خود در حال اعتراض به تشدید اختناق در دانشگاهها قرار داشتند، فوراً عکس العمل نشان داده، به مقابله با برخورد سرکوبگرانه فوق اقدام میکنند. روزنامه ایران که به جناح رفسنجانی نزدیک بوده و علناً مروج عادات راسیستی است، در شماره جمعه بعد خود بازهم طی مطلبی در صفحات کودکان( " چنگیز میمیرد") و مقاله ای در ظاهر از موضع عذر خواهی، به شکل دیگری به تحقیرمردم و ترویج شوینیسم فوق ارتجاعی ادامه داد.

اینکه یک ارگان تبلیغی رسمی رژیم اسلامی در چنین شرایطی دست به این اقدام میزند، مطمئناً به نیاز رژیم در انحراف افکار عمومی، تبلیغ درگیریهای قومی، و تست کردن جامعه به امکان یک جنگ داخلی در کشور برمیگردد. رژیم اسلامی با همه جناحبندیهای درونی آن، راه حل ایجاد و دامن زدن به جنگ قومی را در کنار جنگ خارجی، یکی از راههای حفظ خود ازتعرض هر روز گسترش یابنده مردم میداند. از این طریق برخوردی علنی و چنین سرکوبگرانه که در عین حال بر زمینه فضای شدت گیری برخی درگیریهای قومی در شرق کشور رخ میدهد، از یک اقدام فکر شده حکایت میکند. اما این حقیقت مانع از برخورد به محتوای سیاسی و همه زمینه های واقعی این رویداد نمی گردد.

واقعیت این است که افراطی ترین نیروی حافظ رژیم اسلامی، شوینیسم فاشیستی، اتحادی از مدافعین حکومت مذهبی و سلطنت طلب ایرانی است، که خود را با بیشرمی به شهروند معمولی فارس زبان منسوب میکند. عناصر شکنجه و اعدام در زندانها، نه افرادی صرفاً مطیع دستورات مذهبی، بلکه همچنین بر زمینه انگیزه های شوینیستی، متکی بر منافع راست ترین جناح سرمایه بزرگ عمل میکنند. مذهب و سلطنت و سرمایه داری، احکام قرآنی و درنده خویی سلطنتی، و قاضی اسلامی و شکنجه گر " ایرانی"، همواره یک پدیده واحد را تشکیل داده اند. بدون حمایت فعالانه نیروی اجتماعی کلاسیک فاشیسم در جامعه ایران، بربریت اسلامی قدرت ادامه حیات نمیداشت.

همواره این ایدوئولوژی طبقات حاکمه است که فرهنگ حاکم بر جامعه را میسازد. "فرهنگ ایرانی"، این عادات و روحیات صاحبان سلطنت و مالکان مذهب، در اساس به مقوله فاشیسم کلاسیک تعلق دارد. یکی از سمبلهای اصلی این فرهنگ فوق ارتجاعی، شاعر به اصطلاح ملی، فردوسی است. اشعار فردوسی آکنده از روح نژاد پرستی، برسمیت شناسی" حق" قوی به سلطه بر ضعیف تر، تحقیر بدوی مردم زیر دست، تبلیغ خودستایی طبقات حاکمه و تأیید سرکوبگری دستگاه سلطنت است. فردوسی هرگز شاعر ملی مردم زحمتکش و آزادیخواه و دهها میلیون مردم غیر فارس زبان ایران نبوده است؛ تقدس ارتجاعی که برای این به اصطلاح شاعر ملی ساخته شده، چیزی جز کشاندن ابهت سلطه گران از اعماق تاریخ به میان جامعه مدرن، برای ارعاب مردم و سرکوب جنبشهای انقلابی نیست. هم رژیم سلطنتی و هم رژیم اسلامی، درست از همین آبشخور فرهنگی غیر انسانی تغذیه کرده اند. استقرار رژیم اسلامی در شرایط یک انقلاب و ادغام روشهای سلطه آن در فرهنگ سیاسی شوینیسم " آریایی"، فردوسی را که زیر فشار یک انقلاب توده ای جایگاه سیاسی سابق خود را از دست داده بود، باز هم به " شاعر ملی" جامعه مبدل ساخت.

فاشیسم بمثابه فرهنگ سیاسی پوشیده و آشکار رژیمهای حاکم بر کشور، در عین حال یک نیروی اجتماعی است. بخش بزرگی از خرده بورژوازی و بورژوازی، بویژه با زبان مادری فارسی، حتی در درون سازمانهای چپ و لیبرال اپوزیسیون، به این منجلاب فرهنگی آلوده هستند. شوینیسم غالب و تحقیر ملی شهروندان غیر فارس زبان، پدیده ای رایج و یک پایه فرهنگی و اصلی سلطه رژیمهای ترور در ایران، محسوب میگردد. این نیروی ضد مردمی با سقوط سلطنت به رژیم اسلامی امید بسته، بر زمینه ترور علنی کمونیستها و مبارزین، موقعیت سابق خود را حفظ و تحکیم نمود. همه مهره های اصلی سرکوب و توحش، در هر سه رژیم سرمایه داری ایران از دوره رضا شاه تاکنون، به این نیروی تبهکار وابسته هستند.

راه حل پایان سیاست رسمی تحقیر ملی درایران، به عملی شدن یک رشته اقدامات بنیادی پیوند خورده است:

1- استقرار یک نظام دموکراتیک- شورایی در کشور، درهم شکستن نقش مذهب و مدافعین سلطنت در نظام اداری- اجرایی.

2- خود مختاری وسیع اداری- اجرایی برای همه مناطق، حق استفاده از زبان مادری تا انتهای تحصیلات دانشگاهی، زبان مردم هر منطقه زبان اداری- آموزشی رسمی.

3- لغو زبان فارسی بمثابه زبان " ملی" و تبدیل آن به یکی از زبانهای شهروندان، جایگزینی تدریجی نقش کنونی آن با زبان انگلیسی.

4- اداره همه نهادهای فرهنگی سراسری از طریق شرکت برابر حقوق نماینده گان زبانهای گوناگون مردم ایران.

5- تسویه کامل و بدون مماشات همه محیطهای فرهنگی و رسانه های دولتی و غیر دولتی از مروجین فرهنگ تحقیر مردم، ممنوعیت کسب مشاغل دولتی برای چنین عناصری.

6- برپایی یک نظام مدرن تعلیم و تربیت برای ریشه کنی افکار و عادات ناشی از دهه ها سلطه تروریستی شوینیسم سلطنتی- اسلامی.

7- انتقال پایتخت از تهران به شهری با ترکیب تنوع فرهنگی.

راه حل فوق، شرایط پس از سرنگونی رژیم اسلامی را در بر میگیرد. اما شروع تغییراتی در این زمینه، نباید فقط به روز بزرگ موکول گردد. مردمی که خود را تحت شرایط تحقیر ملی احساس کرده، طوق بندگی ناسیونال- شوینیسم نفرت انگیز، زندگی را برای آنها به عذاب روزمره مبدل ساخته است، میتوانند از همین امروز بجای التماس و تمنا از این یا آن آخوند آدمکش، از طریق ارگانهای توده ای دست به اقدام بزنند. حق استفاده از زبان مادری، یک حق شهروندی و در موازین حقوقی بین المللی نیز برسمیت شناخته شده است. تشکیل کمیته ها و نهادهای دموکراتیک- شورایی، که تحقق این امر را هدف فوری خود قرار دهند، حق مردم و امکانپذیر است. با تشخیص این ارگانهای دموکراتیک، میتوان گامهای اولیه در استفاده از زبان مادری و رواج زبان انگلیسی در سیستم اداری- آموزشی را، برداشت.

اعتراضات مردم، بویژه دانشجویان علیه تحقیر ملی در ایران، یک واکنش طبیعی، حق دموکراتیک و دفاع از حقوق انسانی خود است. اما جریانات ارتجاعی- قومی نیز که هیچ تفاوتی با رژیم حاکم نداشته، خود مدافع دستگاه بوروکراتیک- نظامی سرمایه داری هستند، از این اعتراضات بهره برداری میکنند. جریان ضد کمونیست"مجمع دانشگاهیان آذربایجانی"، به شیوه ای ارتجاعی، ضمن تلاش برای سوار شدن بر موج اعتراضات بحق دانشجویان، چاپلوسانه از مأمورین سرکوب رژیم برای برخورد " خوب"؟! آنها، تقدیر میکند؛ حتی دانشجویان معترض را در سالنی در دانشگاه تهران، وادار به سردادن شعارهای" نیروی انتظامی، تشکر تشکر" میسازند. این گروه در یکی از قطعنامه هایی که درتجمعات دانشگاهی در آذربایجان مطرح نمود، خواستار مقابله رژیم با عناصر مسلح ضد رژیمی (یعنی کرد) در غرب کشور گشته، سرکوب فاشیستی غیر ترک زبانان را تشویق میکند. تبلیغات سیاسی این جریان، تماماً ناسیونالیستی، اشراف منشانه("دکتر"، "مهندس"، ...) و ریاکارانه بوده، از ددمنشی شاهان گذشته، به بهانه ترک زبان بودن آنها دفاع میکند. جریان فوق نه مدافع حقوق شهروندی مردم آذربایجان، بلکه مروج نوع ایرانی پان ترکیسم فاشیستی است؛ فرصت طلبانه از سرکوب و تحقیر مردم استقبال کرده، به سرمایه اندوزی سیاسی از آن دست میزند. جریان ارتجاعی فوق، نماینده دفاع از حقوق دموکراتیک مردم آذربایجان نمیباشد، خود در چهارچوب قانون اساسی ضد انسانی این رژیم و بر زمینه تبلیغات ارتجاعی مذهبی آن عمل میکند. از دید این جریان، مردم آذربایجان از خادمان اسلام و برای حفظ وتحکیم مذهب شیعه فداکاریها نموده اند! این در حالی است که آذربایجان مرکز سوسیال دموکراسی انقلابی و روشنفکران لائیک ایران بوده و نقش اصلی را در مبارزه با مذهب و سلطنت ایفا کرده است. از این گذشته، همه کشورهای ترک زبان در منطقه، نزدیک به صد سال است بر دخالت مذهب در سیاست خاتمه داده و در توسعه دموکراتیک جامعه، بمراتب در شرایط بهتری در مقایسه با ایران قرار دارند. این جریان که خود به جناحی از همین رژیم جنایتکار وابسته است، نباید ابتکار عمل در اعتراضات مردم علیه تحقیر ملی را کسب کند. این زمانی ممکن است که معترضین نهادهای مستقل خود را تشکیل داده، به جلب حمایت سایر دانشجویان، زنان و مدافعین حقوق شهروندی اقدام نموده، و در هر تجمعی خواست سرنگونی این رژیم پلید را مطرح سازند.
*** *** ***

سرنگونی رژیم ترور اسلامی - اعلام آزادیهای عمومی - فراخوان کنگره شوراها
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اکبر تک دهقان، 29 اردیبهشت 1384- 19 مه 2006
www.j-shoraii.blogspot.com www.kapital.blogfa.com








Thursday, May 18, 2006

! گسترش مبارزات علنی وسازمانیافته کارگری

مبارزات کارگری در اول ماه مه امسال، نه فقط یک گام به پیش در مقایسه با سال قبل را به نمایش گذاشت، بلکه از تشدید اعتراضات عمومی در سطح گسترده تری نیز خبر داد. در فاصله ای کوتاه چندین حرکت اعتراضی در میان کارگران، دانشجویان و مدافعین حقوق شهروندی شکل گرفته، بعضاً هنوز ادامه دارند. رژیم اسلامی که با تعقیب سیاست تولید سلاح هسته ای و کسب فرصت جدیدی از غرب، به تسلط بیشتر بر شرایط داخلی امید بسته بود، هم اینک با مبارزه طلبی وسیع تر توده های مردم مواجه شده است. آنچه جنبشهای اعتراضی کنونی در کشور را مشخص میسازد، تهاجم افسار گسیخته رژیم از یکطرف و عکس العمل فوری مردم از سوی دیگر است. مبارزات هر دم شتاب یابنده کنونی و در رأس آن جنبش کارگری ایران، افسانه انتقال قدرت از بالای سر توده ها و تعیین سرنوشت مردم در پشت درهای بسته را بهم پیچید و به هیچ و پوچ مبدل ساخت.

سندیکای کارگران شرکت واحد بمناسبت اول ماه مه 1385، طی اطلاعیه ای برگزاری یک اقدام اعتراضی در مقابل ساختمان مرکزی این مؤسسه را اعلام کرده بود. هنوز 180 نفر از اخراج شده گان این شرکت به سر کار بازنگشته، رئیس هیت مدیره سندیکا منصور اسانلو نیز، از بهمن ماه سال گذشته در زندان است. کارگران مقاوم شرکت واحد در اطلاعیه خود به معضلات بزرگ مالی خانواده های کارگران اخراجی اشاره کرده، خواهان گسترش حمایتهای تاکنونی از مبارزات خود گردیدند. حضور کارگران شرکت واحد در یک اعتراض خیابانی، فضای مبارزات کارگری را در مسیر کسب و تثبیت حق تشکل مستقل کارگری، صراحت داد.

رژیم اسلامی در طول روزهای اول ماه مه همچنین، فعالین کارگری محکوم شده در سقز را از احکام صادره زندان، تبرئه ساخت. این تصمیم رژیم اسلامی، بعد از 2 سال اعتراضات لاینقطع کارگران صورت گرفت. کارگران سقز بدلیل اعلام برگزاری مراسم مستقل کارگری در اول ماه مه سال 1383 بازداشت گردیده، به زندانهایی از 2 تا 5 سال محکوم شده بودند.

مبارزات کارگران در اول ماه مه امسال، مبارزاتی سازمانیافته، از پیش برنامه ریزی شده، و با اشکالی از اقدامات تعرضی، حتی در مرکز سلطه یک رژیم ترور توأم بود. نه فقط چندین تجمع علنی، بزرگتر از سال گذشته و در خیابانها برگزار گردید، بلکه کارگرانی که مورد تهاجم دسته جات سرکوبگر قرار میگرفتند، آشکارا از خود دفاع نموده، بساده گی حاضر به عقب نشینی نبودند. رژیم اسلامی حتی ناچار شد، تحت شرایط قدرت گیری مداوم اعتراضات کارگری، بازداشت شده گان مراسمهای اول ماه مه امسال را بعد از چند روز، بدون سپردن وثیقه آزاد کند.

دیگر حقیقتی مسلم و انکارناپذیر است که جنبش کارگری ایران دوران شکوفایی برگشت ناپذیر خود را آغاز کرده و هیچ جناحی از اپوزیسیون بورژوایی قادر به یک رقابت سیاسی مؤثر با طبقه کارگر نیست. بورژوازی اپوزیسیون در داخل کشور هنوز قادر به سازماندهی هیچ شکلی از اقدامات علنی که نیرو بسیج کند، نگشته است؛ این در حالی است که این جریان ارتجاعی، ضد کمونیست و سرسپرده قدرتهای امپریالیستی، برای تبدیل شدن به یک قدرت جدی، ریاکارانه به جنبش دانشجویی آویزان شده بود. شواهد کنونی اما به همگان نشان میدهد، بخش پیشرو و فعال جنبش دانشجویی، راه خود را در همراهی با طبقه کارگر یافته است. عجیب نیست جناحهای متعددی از بورژوازی در داخل و خارج، آشکار و پنهان، به حمله هوایی ارتش آمریکا به تأسیسات هسته ای رژیم اسلامی چشم دوخته، با سرعت دست به ائتلافها و جبهه سازیهای ارتجاعی زده، و یا در داخل به تشدید و تحریک کشمکشهای " قومی" روی آورده اند.

در زیر، 3 سند از مبارزات کارگری و دانشجویی در اول ماه مه امسال، درج میگردد. در اینجا، جوهر سیاسی و ارتقاء یافته جنبش کارگری و بخش پیشرو جنبش دانشجویی در ایران، بوضوح قابل تشخیص است.

اکبر تک دهقان، 28 اردیبهشت 1385- 18 مای 2006
www.j-shoraii.blogspot.com
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ



قطعنامه كميته پيگيري ايجاد تشكلهاي آزاد كارگري

به مناسبت اول ماه مه


روز اول ماه مه روزيست كه بردگان مزدي در سراسر جهان با برپايي اجتماعات و برگزاري تظاهرات، كيفر خواست خود را برعليه نظام سرمايه داري اعلام مي دارند. اين روز، روز اعتراض به فقر و سركوب ، نابرابري و تباهي انسان است. كارگران در اين روز به خيابانها مي آيند تا خواستار بر پايي دنيايي شايسته انسان شوند. مدتهاست كه به يمن رشد و تكامل توليد اجتماعي ، جامعه به جايي رسيده است كه طبعا" نبايستي اثري از فقر و فلاكت ، بيعدالتي ، گرسنگي وجنگ باقي مانده باشد.كارگران در اين روز اعلام مي كنند كه تنها را خلاصي از اين وضعيت محو نظام سرمايه داري است.و اين فقط از طريق اتحاد طبقاتي ممكن است. اول ماه مه در ايران نيز سالهاست ازسوي كارگران بعنوان سرآغازي دوباره به منظور تلاش براي باز نگري و جمع بندي از مبارزات خود و ارايه راهكارهاي تازه در آمده است.
امسال كارگران ايران مطالبات فوري و حداقلي خودرا تحت شرايط زندگي در ساختار سرمايه داري را به اين شرح اعلام مي دارند:

1- ايجاد تشكلهاي كارگري امر خود كارگران است و كارگران حق دارند بدون كسب اجازه و دخالت مقامات و نهادهاي دولتي، تشكلهاي مورد نظر خود را ايجاد نمايند. آزادي ايجاد تشكلهاي كارگري، انحلال شوراهاي اسلامي كار و رفع هر گونه ممنوعيتي از فعاليتهاي سنديكاي كارگران شركت واحد خواست فوري ما كارگران است.

2- بر پايي مجامع عمومي كارگري طي ساعات و در محيط كار با اختيار كامل خود كارگران بايستي به رسميت شناخته شود. و ما خواهان شركت و دخالت مستقيم نمايندگان كارگران در كليه تصميم گيريهاي مربوط به خود هستيم، نمايندگاني كه از طريق مجامع عمومي كارگري و با راي مستقيم كارگران انتخاب شده باشند.

3- ما اعتصاب را تحت هر شرايطي حق مسلم خود ميدانيم و خواهان آزادي اعتصاب و منع هر گونه دخالت پليسي ونظامي در اعتصابات و اعتراضات كارگري هستيم.

4- ما ضمن اعلام همبستگي با مبارزات كارگران شركت واحد خواهان آزادي فوري و بي قيد و شرط منصور اسا لو، منع تعقيب و رفع هر گونه اتهامي از كارگران شركت واحد، بازگشت به كار كارگران اخراجي و پرداخت خسارت به آنان و بر آورده كردن كليه خواسته هاي كارگران شركت واحد هستيم.

5- احكام صادره در باره پنج نفر از فعالين كارگري در شهر سقز بايستي فورا" لغو گشته و به هر گونه آزار و اذيت،بازداشت و ايجاد محدوديت براي كارگران و فعالين كارگري پايان داده شود.

6- ما كارگران سه جانبه گرائي را در اقليت قراردادن طبقه كارگردانسته وضمن خواست لغو فوري آن شركت نمايندگان واقعي كارگران در نشستهاي دوجانبه بين كارگران و كارفرمايان را خواهانيم.

7- در شرايط حاضر و با توجه به خط فقر و ميزان تورم موجود در جامعه ما خواهان افزايش حداقل دستمزدها تا سطح پانصد هزار تومان و پرداخت بيمه بيكاري بر اساس سقف حداقل دستمزدها هستيم.

8- دستمزدهاي معوقه بايد فورا" پرداخت شده و عدم پرداخت به موقع دستمزدها جرم تلقي شود.

9- ما خواهان بر چيده شدن قراردادهاي موقت كارواستخدام رسمي كارگران ازطريق انعقاد پيمانهاي جمعي هستيم.

10- ما خواهان برقراري و تامين رايگان بيمه هاي اجتماعي براي همه افراد جامعه و افزايش مستمري بازنشستگان و از كار افتادگان جهت برقراري يك زندگي انساني و شرافتمندانه هستيم.

11- هيچ كودكي نبايد كار كند. جاي كودكان كارخانه ، كارگاه و خيابان نيست. بلكه جایگاه واقعی آنها کلاس درس و بازي است. ما خواستار به رسميت شناخته شدن شخصيت مستقل و قانوني براي تمامي كودكان بوده در عين حال خواهان يك زندگي انساني، تحصيل اجباري و رايگان مطابق با استانداردهاي امروزي، جدا از موقعيت اقتصادي خانواده، جنسيت، نژاد، مليت، مذهب ، زبان و محل تولد براي آنان هستیم

12- برابري انسانها خواست ما كارگران است . ما خواهان بر چيده شدن هر نوع تبعيض جنسي بر عليه زنان و برابري كامل زنان و مردان در تمامي عرصه هاي زندگي اعم از اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي هستيم.

13- از مبارزات بر حق معلمان، پرستاران، دانشجويان و دانش آموزان حمايت و دفاع مي كنيم و خواهان آزادي و نشربدون قيد و شرط ، انديشه و بيان هستيم.

14- هرنوع سياست جنگ افروزانه را توسط هر دولتي كه باشد به شدت محكوم مي كنيم . ما كارگران جنگ نمي خواهيم- قربانيان اصلي جنگ كارگران ،زحمتكشان و سربازان مي باشند- ما صلح، شادي، برابري، رفاه و نان مي خواهيم . ما ازكارگران سراسر جهان مي خواهيم با آمدن به خيابانها بطور فعال خواستار دنيايي عاري از جنگ و خونريزي باشند.

15- روز اول ماه مه بايد تعطيل و در تقويم رسمي كشور گنجانده شود. بر گزاري مراسم اين روز حق مسلم كارگران است و بايستي هر گونه ممنوعيت و يا محدوديت در برگزاري آن بر چيده شود.

16- ما ضمن تبريك گفتن پيروزي كارگران فرانسه در لغو قراردادهاي موقت اعلام مي داريم دستاورد آنان پيروزي همه كارگران جهان در مبارزه با قرار داد موقت بوده و ما نيز خواهان لغو قرار دادهاي موقت هستيم.

17- ما ضمن قدر داني از همه حمايت هاي بين المللي از مبارزات كارگران در ايران، خواهان ادامه اين حمايت ها بوده و بيش از هر زمان ديگري بر همبستگي بين المللي كارگران براي رهايي از مشقات نظام سرمايه داري تاكيد مي كنيم.


ما همه كارگران را به برگزاري مراسم اول ماه مه و حمايت متحدانه از اين قطعنامه فرا مي خوانيم.


يازدهم ارديبهشت 1385
كميته پيگيري ايجاد تشكلهاي آزاد كارگري

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ



قطعنامه مراسم اول ماه مه، روز جهانی کارگر در سنندج

مراسم اول ماه مه و ياد جانباختگان مبارزه با سرمايه داری را در اوضاع و احوالی برگزار می کنيم که جايگزينی کارگران قراردادی و پيمانی به جای کارگران رسمی، عدم امنيت شغلی ما را شدت بخشيده است. به علت پايين بودن سطح دستمزدها وادار به اضافه کاری و چند شغل بودن شده ايم. اخراج کارگران را هر روزه مشاهده می کنيم. فقر و بيکار گريبانمان را گرفته است. فحشا و ستم بر زنان و کودکان افزايش يافته است. کارگران معترض اخراج و يا روانه زندان می شوند ... خلاصه اينکه تمام درد و رنج های ناشی از نظام سرمايه داری وسعت بی سابقه ای يافته است.
تمامی اين شرايط غير انسانی در ساير کشورهای سرمايه داری نيز رواج و شدت گرفته است. مبارزات اخير کارگران فرانسوی عليه سرمايه و حکومت سرمايه داری فرانسه که به امنيت شغلی کارگران هجوم آورده اند و به موازات اعتصاب، اخراج و دستگيری کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران نشان داد که آسمان سرمايه داری همه جا به يک رنگ است.
همچنين اول ماه مه فرصت ديگری است تا ضمن همبستگی با همه کارگران جهان اعلام کنيم که اگر همه توليدات حاصل رنج ودست ماست چرا ما خود نبايد از بهره مندترين انسانها باشيم؟
کارگران
اتحاد و همبستگی و دخالتگری سراسری امری مبرم و ضروری است. برای از ميان برداشتن نظام سرمايه داری متشکل شويم. ما رهايی طبقه کارگر را در گرو الغای اين نظام ميدانيم و کارگران را به مبارزه برای تحقق اين هدف فرا می خوانيم در عين حال ما تحقق اين هدف را مستلزم پيشروی در عرصه مطالبات جاری کارگران می دانيم و اين مطالبات را به شرح زير اعلام می داريم:
۱- دولت جمهوری اسلامی موظف است برگزاری علنی، آزادانه و بدون مجوز روز اول ماه مه را به رسميت بشناسد و امنيت فعالان کارگری را برای برگزاری اين روز تضمين کند.
۲- قراردادهای موقت کار تعرض به پايه ای ترين حقوق کارگری و به شدت ضد انسانيست، اين ماده بايد فورأ لغو و کليه قراردادهای موقت و سفيد امضاء به استخدام رسمی همراه با بيمه و مزايا تبديل شود.
۳- دستمزد معوقه کارگران همراه با خسارت آن بايد يک جا و فوری پرداخت گردد.
۴- دستمزد کارگران به نسبت تورم افزايش يافته و کفاف کامل زندگی انسانی و مرفه يک خانواده ۵ نفره را بدهد، تنها مرجع صلاحيت دار برای تعيين افزايش دستمزد نمايندگان واقعی کارگران و منتخب مجامع عمومی آنهاست.
۵- تعديل نيرو و اخراج کاگران به هر بهانه ای محکوم و کارگران اخراجی بايد فورا" به محل کار خود باز گردانده شوند.
۶- پرداخت بيمه بيکاری کافی برای کليه افراد بالای ۱۸ سال.
۷- قانون کار بايد به نيرو تشکلهای کارگری و توسط نمايندگان منتخب کارگران تعيين و تدوين گردد.
۸- ما خواهان کاهش شدت کار و کاهش ساعات کار و افزايش ظريب ايمنی کار در محيط های کار و دور روز تعطيلی متوالی در هفته هستيم.
۹- اعتراض و اعتصاب حق ماست. ما حق خود می دانيم در مقابل پايمال شدن حقوق صنفي و اجتماعی خود دست به اعتصاب بزنيم و حقوق و مزايای دوران اعتصاب بايد پرداخت گردد.
۱۰- آزادی بی قيد و شرط تشکل ، عقيده ، بيان و مطبوعات حق همه ماست. کارگران بايد بتوانند تشکلهای آزاد کارگری و سراسری خود را تشکيل دهند.
۱۱- بر پايی مجامع عمومی کارگری در ساعات و محيط کار بايد به رسميت شناخته شود.
۱۲- تعقيب آزار و دستگيری فعالين کارگری و مدافعين حقوق و آزاديهای مدنی و اجتماعی به هر بهانه ای محکوم است.
۱۳- کار کودکان ممنوع و جرم تلقی شود. برخورداری کودکان از محيطی امن و سر شار از شادی و نشاط و امکانات آموزشی بهداشتی و رفاهی حق کودکان است.
۱۴- ما از مبارزه ساير بخشهای کارگری همچون معلمان و پرستاران و نيز جنبشهای زنان و دانشجويان عليه استثمار و بردگی حمايت ميکنيم.
۱۵- ما خواهان برابری کامل حقوق زن و مرد و لغو آپارتايد جنسی و تمام قوانين ضد زن هستيم.
۱۶- ما هرگونه اخراج و استثمار کارگران را تحت نام مهاجر و خارجی محکوم ميکنيم.
۱۷- ما جنگ افروزی و تحريم اقتصادی که زمينه استثمار و سرکوب هر چه بيشتر طبقه کارگر را مهيا ميسازد را محکوم می کنيم و خواهان دنيای عاری از جنگ هستيم.
۱۸- ما دستگيری و محاکمه فعالان کارگری سقز را محکوم ميکنيم و خواهان لغو احکام صادره عليه آنان هستيم.
۱۹- منصور اسانلو عضو هيئت مديره سنديکای شرکت واحد بايد فوری و بی قيد و شرط آزاد شود سنديکای شرکت واحد به رسميت شناخته شده و خواسته هايشان به اجرا درآيد.

کميته برگزاری اول ماه مه ۲۰۰۶ سنندج

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بیانیه دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد به مناسبت روز جهانی کارگر

طبقه کارگر ایران در برهه اخیر در جدالی سرنوشت‌ساز قرار گرفته است: جدالی بر سر تعیین سرنوشت سیاسی و اقتصادی خویش و کل جامعه در مقابل دخالت‌های داخلی و خارجی. از یک سو او در برابر کارشکنی‌های دولت در مقابل تاسیس تشکلها و سندیکاهای کارگری و تحدید اساسی‌ترین آزادی‌ها قرار گرفته و در سوی دیگر تهدیدات امپریالیستی امریکا در مقابل جمهوری اسلامی، وی را با خطر سلب حق تعیین سرنوشت خویش مواجه ساخته است.
طبقه کارگر می‌داند که جنگ احتمالی امریکا علیه جمهوری اسلامی بر سر منافع او و دموکراسی نیست. امریکا خواهان جایگزینی قدرت حاکمه با طبقه‌ای است که منافع امریکا را در خاورمیانه در مقابل رقبای اقتصادی او نظیر چین و اروپا تامین کند.
وضعیت نابسامان اقتصادی ایران و فقر گسترده اجتماعی تنها عامل موفقیت دولت جدید در رسیدن به قدرت است و این خود بیانگر قدرت نهان توده ایران برای گرفتن خواسته‌ها و حقوق خویش است. خواسته‌هایی که ابتدایی‌ترین آنها در دولت به اصطلاح عدالت‌گستر به وقیحانه‌ترین وضعی سرکوب گشت: سندیکای اتوبوسرانی تهران. آگاهی طبقاتی از وضعیت خویشتن و اتحاد و سازماندهی مجدد کارگران، تتها راه گذار از وضعیت تلخ امروز است..ما کارگران ایران، خواستار حقوق خویش هستیم:
١- آزادی بی قید و شرط بیان و تشکلهای کارگری.
٢- آزادی رهبران کارگری و به ویژه منصور اسانلو، دبیر سندیکای اتوبوسرانی تهران.
٣- هرگونه طرح حمله هیات حاکمه امریکا به ایران را محکوم می‌کنیم. طبقه کارگر خود باید سرنوشت خویش را تعییین کند.
٤- خواهان لغو قراردادهای موقت و استخدام دائم تمامی کارگران هستیم.
٥- تامین بهداشت، مسکن و تحصیلات رایگان برای کارگران.
٦- در حالی دولت حداقل دستمزد کارگران را 200 هزار تومان اعلام کرده است که نه تنها این مقدار حقوق سبب استمرار زندگی کارگران در زیر خط فقر می‌شود، بلکه حتی همین مقدار اندک نیز به دلیل فقدان نهادهای مستقل کارگری به کارگران پرداخت نمی‌شود.. ما مخالفت خود را با چنین وضعیتی که تنها به گسترده‌تر شدن فقر طبقه کارگر منجر می‌شود، اعلام می‌کنیم.
٧- وضعیت قراردادهای موقت کارکنان دانشگاه فردوسی مشهد که منجر به تعویق پرداخت حقوق آنان شده را محکوم کرده و خواهان استخدام همه کارکنان دانشگاه و تضمین پرداخت دستمزدهای آنان هستیم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Sunday, May 14, 2006

! پیرامون کشمکشهای "قومی" در ایران

بنا به خبری که جدیداً منتشر شده است،* شهرهای گچساران و دهدشت در استان کهگیلویه و بویر احمد، در 3 روز اخیر به صحنه درگیریهای مسلحانه قومی تبدیل شده، زندگی را برای توده های مردم به خطر انداخته است. حتی عناصر وابسته به یکی از طرفین درگیری برای قدرت نمایی و ایجاد ارعاب علیه مردم، با نصب مسلسل بر یک خودرو، دست به یک نمایش خیابانی زده اند. دستجات ارتجاعی و عوامل رژیم که خود عامل اصلی در آفریدن این شرایط هستند، فضای نا امنی و ترس را بر شهرهای فوق حاکم ساخته، طوری که در 2 روز اخیر، شهر گچساران به حالت نیمه تعطیل در آمده، مردم از اعزام کودکان خود به مدارس وحشت دارند. نزاعهای دسته جات رقیب، تاکنون حداقل 3 نفر کشته در شهر دهدشت و 6 نفر کشته در شهر گچساران بر جای گذاشته است؛ در هر دو شهر، 17 نفر در اثر درگیریها، زخمی شده اند. تا دریافت این خبر، هنوز بطور پراکنده صدای تیراندازی در هر دو شهر بگوش میرسید. منطقه مزبور دارای تنوع شهروندی گوناگون و از محروم ترین نقاط ایران محسوب میگردد. درگیریها ظاهراً در درون یکی از گروههای جمعیتی رخ داده است.

کشمکشهای قومی در ایران اما، حادثه ای ابتداء به ساکن نیست. طی چند ماه گذشته بویژه برخی گروهها و " شخصیتهای " بی مسئولیت، مدام بر کوره اختلافات قومی دمیده و جامعه فرسوده از تبهکاری رژیم و مردم مستأصل از این شرایط جهنمی را عملاً به شروع درگیریهای ارتجاعی- قومی، تشویق میکنند. این بویژه تأثیرات مخربی در پی دارد، از آنجا که عدم وجود یک سازمان سراسری چپ، فعال و مورد اعتماد مردم، جامعه را در برابر زورآزمایی دسته جات قومی، خلع سلاح ساخته است. یک چنین سازمانی قادر بود در این شرایط بحرانی، نظیر رشته پیوندی، پیشروترین نیروها را در هر شهر و منطقه بسیج کرده، از سلطه رژیم اسلامی و گروههای ترور بر زندگی مردم، جلوگیری کند.

اخیراً حتی افراد و دسته جات ارتجاعی در خارج با انتشار نامه هایی، دست به بده بستانهای قومی در داخل زده، حد و حدود و منطقه زندگی برای مردم ستمدیده تعیین میکنند؛ مردمی که خود تحت شرایط ترور و تهدید احتمال جنگ خارجی، به فردای خود مطمئن نیستند. چنین عناصری در قرن بیست و یکم و خود در قلب اروپا، با استفاده از پیشرفته ترین وسایل ارتباطی، عقب مانده ترین افکار ارتجاعی را تبلیغ نموده، سرنوشت مردم محروم در روستاهایی با ترکیب تنوع جمعیتی را به بازی میگیرند. چنین اقدامات غیر انسانی از سوی آنان که خود را لیبرال و مدرن میدانند، بهترین گواه این حقیقت است که طبقه سرمایه دار در ایران ظرفیت هیچ سطحی از دموکراتیسم را نداشته و هر گونه نزدیکی به این نیروی ارتجاعی، سند خود کشی سیاسی یک فرد و یا جریان سیاسی است. افراد به اصطلاح روشنفکر بدون کمترین احساس دلسوزی، ارضاء نیازهای روحی عصر حجری را پیشه خود ساخته، در کشوری که از سرتاپای آن مصائب و معضلات لاینحل میبارد، برای یکدیگر خط و نشان جنگ قومی میکشند؛ در حالیکه مردم ساکن این مناطق، خود مطلقاً از این اختلافات فرضی خبر نداشته، کمترین منافعی در نزاعهای قومی ندارند. در این میان حتی برخی احزاب سیاسی در کردستان، علیرغم سابقه طولانی مبارزه برای کسب حقوق شهروندی، بدنبال این نوع نامه پراکنی ها افتاده، به این کشمکش ارتجاعی در کشوری با صد سال تاریخ مبارزات کمونیستی - دموکراتیک، دامن میزنند.

در طی ماهها و هفته های اخیر همچنین، دسته جات ارتجاعی- قومی تحت عنوان " جندا لله" و نظایر آن در بلوچستان قد علم کرده، ظاهراً تحت پوشش مبارزه با رژیم اسلامی، به آدم کشی علنی روی آورده اند. این گروه سرکوبگر نیز بشیوه رژیم اسلامی و جریانات جنایتکار در عراق، در مقابل دوربین فیلم برداری دست به قتل گروگان های خود زده، این توحش اسلامی- تروریستی برای ترساندن مردم را، با افتخار حتی در شبکه جهانی اینترنت نمایش میدهد.

امروزه در نتیجه سلطه رژیم اسلامی، رشد سوء ظن، روحیات خشن و سرکوبگرانه و بازتولید فضا و عادات عصر بربریت، فرهنگ سیاسی جامعه بویژه در میان " روشنفکران" طبقات دارا، هرچه بیشتر سقوط کرده است. بافته های ضد علمی این به اصطلاح نخبگان مرتجع، صفحه اول سایتهای اینترنتی جریانات اپورتونیست و راست افراطی را به خود اختصاص داده است. بر اساس مهملات این عناصر عوامفریب برای مثال ادعا میشود که: < مردم آذربایجان یک قوم ایرانی بوده، زبان اصلی آنها شاخه ای از گروه زبانهای پهلوی است >. از این طریق نتیجه گرفته میشود که < خلق و یا ملت و یا ملیت آذربایجان وجود نداشته، حق تعیین سرنوشت، مفهومی ندارد.> مرتجع دیگری از همین نوع، دروغ گو و عوامفریب به اندازه او، پاسخ میدهد: < خیر! مردم آذربایجان یک قوم مستقل ترک بوده، در این یا آن هزاره در فلان و یا بهمان منطقه زندگی و حکومت کرده اند؛ اصلاً اکثریت مردم ایران و جهان ترک هستند و زبان فارسی شاخه ای از زبان عربی است.> چنین " محققین " ریاکاری که بعضاً طی دهها سال در غرب سکونت دارند، برخی حتی پست استادی دانشگاه و مدارک گوناگون تحصیلی را یدک میکشند، بدیهی ترین حقایق علمی را انکار میکنند. آنها کمترین تأثیر مثبتی از دستاوردهای فکری انقلابات بورژوایی در غرب، نظیر انقلاب فرانسه و جنگ استقلال آمریکا در قرن هجدهم نگرفته اند. در حالی که یک کارگر آگاه در ایران، که در کنار خط تولید شاغل و به نان شب محتاج است، روشن ترین پاسخ را به ترهات ضد علمی این عقب مانده ترین نوع " روشنفکران " جهان، خواهد داد.

یک قوم یک ساختار طبیعی، بسته، ساده و بدوی است؛ کشور- ملت اما در مقایسه با قوم، یک ساختار سیاسی، باز، پیچیده، و مدرن است. اعضاء یک قوم بر اساس رابطه خونی یعنی فامیلی، در کنار یکدیگر قرار گرفته، نظیر اعضاء یک خانواده، آنهم نوع ساده آن را میسازند. اعضاء یک ملت اما، نه فامیل یکدیگر بلکه شهروند، اعضاء طبقات و اقشار اجتماعی و آزاد از موانع نظامات طبیعی محسوب شده، روابط آنها نه بر ملاحظات شخصی، که بر مناسبات حقوقی استوار است. مناسبات اجتماعی یک قوم، روابطی متکی بر پیوندهای خونی است؛ روابط اقتصادی آن بر اساس کار همگانی ساده در تولید نیازهای اولیه اعضاء قوم استوار است. اعضاء یک ملت اما بر پایه رابطه سیاسی، یعنی میزان نقش و قدرت افراد و طبقات در تولید و مبادله کالا، به یکدیگر پیوند خورده اند؛ مناسبات ملت، مناسباتی متکی بر مالکیت بر سرمایه، زمین، محصول تولید و یا مالکیت بر نیروی کار آزاد است. در یک قوم، حقوق انسانی، مناسبات تولید و مبادله، تفکر و اندیشه های مدرن و برابر حقوقی شهروندان مفهومی ندارد. در یک کشور- ملت اما، حقوق شهروندی، تولید و مبادله مدرن واندیشه های متکی بر حقوق فرد و جامعه حاکم بوده، عضو جامعه، عنصری دخالتگر در تعیین سرنوشت سیاسی خود و دارای خودآگاهی شهروندی است. اعضاء یک قوم، نه شهروند که برده و نیمه برده هستند؛ اعضاء یک ملت اما، انسانهای مستقل محسوب شده، حق دارند برای فروش و یا خرید نیروی کار با یکدیگر رابطه ایجاد کنند، یا به رابطه موجود پایان دهند. ضوابط اعمال قدرت در یک قوم، غیر انسانی، دلبخواهی و عصر حجری است؛ ضوابط اعمال قدرت در یک کشور اما، تابع موازین حقوقی معینی بوده، قوانین مشترکی مناسبات شهروندان را تنظیم میکند.

تاریخ ملتها و شهروندان جوامع کنونی، به تاریخ اقوام ربطی پیدا نمی کند؛ تاریخ ملتها یک تاریخ سیاسی و پروسه ای از رشد نیروهای مولده و مبارزه طبقاتی نیروهای اجتماعی ناشی از آن را در بر میگیرد. از گذشته اقوام و ایرانی و غیر ایرانی بودن آنها، زبان فارسی و یا ترکی آنها، نه رشد نیروهای تولیدی جامعه و نه مقوله مبارزه طبقاتی، قابل استنتاج نیست. از این رو گروهبندی های جمعیتی کنونی در ایران و حدود زندگی هر انسانی، نه با پیشینه قومی، بلکه با نتایج و تبعات سیاسی- اقتصادی توسعه سرمایه داری قابل توضیح است. اینکه در دوره های گذشته این گروه قومی با این یا آن زبان رایج در میان آنان، در کجا سکونت داشته، فاقد هرگونه ارزشی در قضاوت پیرامون شهروند امروزی و حقوق انسانی او است. شهروند جامعه سرمایه داری، مطلقاً نیازی به تاریخ دور و دراز و هویت یابی خود با سمبلها و اشکال مبارزه و زندگی دوره بدویت ندارد. تاریخ مستقیم او، به تاریخ توسعه سرمایه داری تعلق داشته، و این در ایران کنونی، از اواسط قرن نوزدهم آغاز شده، در انقلاب مشروطیت به جریان تعین کننده سمت و سوی تحولات اجتماعی فراروئید.

ملت یک ساختار سیاسی، مختص اقتصاد سرمایه داری است. در دورانهای تاریخی گذشته، ساختار ملت وجود نداشت و نمی توانست شکل بگیرد؛ از آنجا که تولید مدرن و توده کارگر فروشنده نیروی کار و بازار خریداران نیروی کار وجود نداشت. شرط شکل گیری ملت، پیدایش نیروی کار آزاد، بمثابه یک پدیده عمومی و نه عناصر اتفاقی است. اعضای ملت تنها و تنها میتوانند، انسانهای آزاد از قیودات تولید فئودالی را شامل گردند. از این طریق روشن است، پیدایش ملت محصول تکامل خطی قوم نیست. مقوله قوم را نمیتوان جزئی از مقوله ملت محسوب کرد؛ قوم و ملت هیچ تشابهی نه در اقتصادیات، نه در مناسبات سیاسی و نه روابط انسانی و کاراکتر آنها با یکدیگر ندارند؛ وجود پیشینه غیر مستقیم قومی برای انسان کنونی، مجوز الصاق کاراکتراجتماعی- قومی کنونی به او نیست؛ در غیر اینصورت چرا نباید انسان کنونی را مستقیماً به میمون نسبت نداد؟ پیدایش ملتها نه نتیجه تکامل اقوام، که نتیجه تکامل نیروهای مولده و ارتقاء آن به تولید و مبادله مدرن در یک بازار ملی، یعنی جغرافیای معینی( کشور) است. چنین مناسباتی نه در چهارچوب زندگی بدوی قومی، بلکه در مراکز قدرت سیاسی که از وجود صنعتگران شهری، منابع طبیعی برای تولید کالا، نیروی کار هجوم آورده از روستاها و راههای ارتباطی توسعه یافته ای برخوردار باشند، رشد میکند. ملت از فروپاشی جامعه فئودالی در نتیجه توسعه تولید و مبادله سرمایه داری در درون آن شکل میگیرد و نه از اتحاد اقوام و یا تجمع عددی اعضاء نیمه برده آنها در کنار یکدیگر! چسباندن تاریخ شکل گیری ملت، بمثابه یک پدیده فوق العاده پیچیده و متنوع و تو در تو، به موجودیت رو به زوال تجمات ساده و طبیعی اقوام، بیگانگی محض با بدیهی ترین یافته های علمی است و فقط از یک "نخبه " احمق ایرانی، با عنوان پروفسور دانشگاهی در غرب ساخته است. یک عضو کشور- ملت، با یک عضو قوم، دارای دو کاراکتر، شیوه کار و زندگی، عادات، روحیات، دنیای روحی و احساسات کاملاً متفاوتی هستند؛ حتی زمانی که مستأصل و درمانده از کلنجار با یک رژیم ترور، در مرکز اروپای قرن بیست و یکم، از "قبیله من" سخن گفته، حسرت عصر بدویت را میخورد.

مدافعین نظریات ضد علمی مبنی بر طرح خواست حقوق قومی، در توضیح مسئله ملی در ایران نیز، به بیراهه میروند. هم مخالفین شوینیست دسته جات قومی و هم طرفداران فدرالیسم بورژوایی(" فدرالیسم قومی")، از یک روش برای بررسی مسئله ملی، استفاده میکنند. جناحی در میان شوینیستها از عدم وجود اقوام گوناگون، بلکه از وجود یک قوم واحد، قوم ایرانی سخن میگوید؛ از دید آنها < در نیتجه صدها سال مهاجرت و تبعید و جابجایی اجباری اقوام از سوی پادشاهان، ترکیب جمعیتی ایران بهم خورده، دیگر در این کشور، فارس و ترک و کرد " اصیل" (؟!) باقی نمانده است.> از این طریق از نظر او موضوع خلق و ملیت و ملت، منتفی میشود. حریف قوم زده او، با شدت و حرارت اثبات میکند که < شهروندان عرب، یا بلوچ و فارس و ترک ...، دارای تاریخ قومی خاص خود و زبان مستقل بوده، پس یک ملت محسوب شده، از این طریق کشور ایران، ترکیبی از ملتهای مختلف است.> نگاهی کوتاه به موضوع مورد مشاجره یعنی مسئله ملی در جامعه سرمایه داری، ماهیت ضد علمی و غیر دموکراتیک چنین نظریاتی را بر ملا میسازد.

شکل گیری ملت محصول توسعه سرمایه داری است. اما این حقیقت را نه در شکل ساده و مکانیکی آن، بلکه باید بر فرض شرایط از پیش موجود، محتوا و سطح مبارزه طبقاتی در اواخر دوران فئودالیسم در یک سرزمین معین، سطح توسعه یافتگی اقتصادی- سیاسی بورژوازی در مقایسه با ملل همسایه، معادلات قدرت منطقه ای، کشمکشها و نقش قدرتهای مسلط در جهان هر دوره، از این طریق بر زمینه امکانات واقعی شکل گیری یک ملت در نظر گرفت. از توسعه ساده سرمایه داری در هر نقطه فرضی و هر مقطع زمانی، و پیدایش ملت در یک هوای آفتابی، نمیتواند سخنی باشد؛ بویژه اینکه هیچ تحول تاریخی بدون نقش قهر قابل تصور نیست. وجود هر سرزمین با مردمانی دارای یک زبان واحد، بطور اتوماتیک به سر بر آوردن یک ملت منجر نمیشود؛ همانگونه که ملتهای کردستان، ایرلند شمالی، فلسطین، باسک و صحرای غربی در افریقا، هنوز شکل نگرفته اند؛ از آنجا که توسعه نیافتگی بازار کالا و نیروی کار در این مناطق در دوران قدرت گیری نظام سرمایه داری، با توسعه یافتگی فوق العاده بازارسرمایه داری و یا قدرت نظامی ملل همسایه همزمان گردید. از این گذشته، عدم وجود نظامات دولتی و ثبات اداری- نظامی مستقل، یک کمبود جدی در مجموعه امکانات موجود، برای تبدیل این مناطق به کشور- ملت محسوب میشود. صحبت از توسعه سرمایه داری بطور کلی نیست؛ بلکه توسعه سرمایه داری در یک سرزمین مشخص و این بدون نظامات از سابق موجود عملاً امکان پذیر نیست. کشوری نظیر ایران، یک نمونه کلاسیک برای شکل گیری مسئله ملی در چهارچوب توسعه سرمایه داری در عصر امپریالیسم محسوب میشود. در چنین کشوری، اگر امکانات واقعی پیدایش دو ملت( ملت ایران و ملت کردستان و یا نظیر: ملت ترکیه و ملت کردستان و یا نظیر: ملت عراق و ملت کردستان) وجود نداشته باشد، در اینصورت یک ملت و یک مسئله ملی شکل میگیرد.

مسئله ملی کرد در ایران و خاورمیانه، یک مسئله واقعی است. این هنوز اما بمعنی وجود همه زمینه ها وامکانات مادی پیدایش یک ملت جدید در این منطقه نیست. پیدایش ملتها در این منطقه (و نه در آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی)، مشروط به وجود نظامات تثبیت شده سیاسی است. بدون وجود سرزمینی مشخص با سیستم اداری بر جای مانده از دوران فئودالیسم، زمینه عینی پیدایش ملت در این منطقه نزدیک به صفر است. سرزمین کردستان اما دارای این پیشینه از وجود یک قدرت سیاسی تثبیت شده نبود. کردستان نه بعنوان یک کشور معین، بلکه عمدتاً بدلیل ایزولاسیون طبیعی بخش اعظم آن در یک منطقه کوهستانی و صعب العبور برای قدرتهای صاحب نفوذ، از امتیازی موقتی برخوردار بود. این امتیاز طبیعی اما در هیچ دوره ای به پیدایش یک نظام سیاسی مستقل منجر نگشت؛ از آنجا که قادر نبود بدلایل گوناگون و بویژه در محاصره قدرتهای نیرومند، به سطح یک نقطه قوت سیاسی ارتقاء پیدا کند. از این طریق نمی توان سرزمین کردستان را با فقدان این مشخصه مهم، با کشورهای ایران و یا ترکیه، با وجود امتیاز استحکام سیاسی- نظامی آنها، یکسان گرفت. این کمبود در مجموعه امکانات توسعه ملی، تنها میتوانست با گسترش بازار بورژوایی در این منطقه، یا حمایت بورژوازی بین المللی و یا حمایت طبقه کارگر جهانی جبران گردد. توسعه بازار ملی نیروی کار و کالا در کردستان در اوایل قرن بیستم در ایران اما، قادر به ایجاد دینامیزم توسعه مستقل و متکی بخود نگشت. بازار اقتصادی کردستان نیز نظیر اکثر شهرها و مناطق ایران، مغلوب توسعه (اقتصادی- سیاسی) بورژوازی در تهران و تبریز گردید. در کردستان ایران، تنها سطحی از زمینه های پروسه ملت شدن و نه همه عناصر لازمه چنین روندی وجود داشت؛ از این رو پیدایش ملت کرد با موانع جدی مواجه شده، بجای آن، مسئله ملی کرد شکل گرفت. به این ترتیب روشن میشود، پیدایش و یا عدم شکل گیری ملت، نه به مسئله وجود یک گروه جمعیتی با یک زبان واحد، بلکه به شرایط عینی که مستقل از زبان، مذهب و قومیت عمل میکنند، بستگی دارد. این شرایط عینی بطور کلی، سطح توسعه یافتگی بازارداخلی کالا و نیروی کار، وجود نظام سیاسی تثبیت شده حافظ این مناسبات و توانایی مقابله آن با حریفان نیرومندتر در شرایط اولیه توسعه سرمایه داری را در بر میگیرد.

پیرامون زبان واحد باید در انتها، به نکته ای اشاره شود. وجود زبان واحد در میان گروهی از مردم، با پروسه ملت شدن رابطه مستقیم نداشته، عاملی مادی در پیدایش کشور نیست. در انقلاب مشروطیت ایران، زبان فارسی و یا ترکی، نه موضوع خواستهای مردم و نه موضوع مشاجرات نیروهای انقلاب علیه یکدیگر بودند. زبان تنها در شرایط وجود مراکز قدرت سیاسی و کاربرد آن در سیستم اداری- آموزشی اهمیت سیاسی کسب کرده، به عنصری در تسهیل ایجاد پیوندهای اجتماعی تبدیل شده، و یا با بکارگیری عامل قهر، چنین نقشی به آن تحمیل میگردد. اما عامل زبان نیز نظیر بازار تولید کالا، در یک مسیر خطی قادر به تبدیل شدن به یک عنصر تأثیرگذار سیاسی نیست. بلکه باید در رقابت با مناسبات فرهنگی تثبیت شده، خود به ابزار یک توسعه ملی بهتر و سریعتر ارتقاء یافته، بر حریفان نیرومند تر غلبه کند. نگاهی به اکثریت کشورهای آمریکای لاتین و آفریقا، که دارای زبان سراسری(" زبان ملی") کشورهای اروپایی هستند، آشکار میسازد، وجود زبان متفاوت از زبان رایج در کشوهای مسلط و یا همسایه، نقشی متمایز کننده و خودویژه برای یک گروه جمعیتی، در پیدایش ملت ایفا نمی کند. در جهان کنونی بین 5000 تا 7000 گروه قومی با زبانهای متعدد وجود دارند، اما تنها 191 کشور- ملت شکل گرفته اند. آنچه که مسلم است، تنوع ملی کنونی در جهان، محصول تنوع زبانی و یا قومی نیست.

شرایط سیاسی حساس کنونی و خطر احتمال بروز یک جنگ خارجی، آشکارا به وخامت اوضاع داخلی کشور منجر شده است. نه فقط رژیم ترور اسلامی به سرکوب عریان و علنی کمترین مخالفتی متوسل شده، بلکه دسته جات ارتجاعی- قومی نیز روزهای قدرقدرتی خود را نزدیک دیده، برای تسویه حساب با مخالفین خود و بکار گیری سیاست پاکسازی قومی آماده میشوند.
*** *** ***
www.j-shoraii.blogspot.com www.kapital.blogfa.com
damawand58@yahoo.com
اکبر تک دهقان، 24 اردیبهشت 1384- 14 مه 2006

توضیحات


علامت < > در دو طرف یک جمله و یا عبارت، از سوی نگارنده این سطور، برای مشخص کردن آنها بعنوان نقل به معنی از فرد و یا افراد دیگری بکار رفته است؛ از آنجا که نقل کامل و منطبق بر بیان اولیه، بدلیل در دسترس نبودن منبع اصلی، میسر نیست. نگارنده این سطور برای ارائه نقل قول منطبق بر اصل، از علامت استاندارد " " به این منظور استفاده خواهد نمود.

* اصل خبر مربوط به درگیریهای طایفه ای، مورد استناد در آغاز مقاله، در این نشانی قابل دریافت است:
http://web.peykeiran.com/new/iran/iran_news_body.aspx?ID=30720
http://web.peykeiran.com/new/iran/iran_news_body.aspx?ID=30741











Monday, May 08, 2006

! خطر اعدام یک زندانی سیاسی دیگر


زندانی سیاسی ولی الله فیض مهدوی، در معرض اعدام توسط رژیم جنایتکار اسلامی قرار دارد. بر اساس اعلام عوامل رسمی اجرای احکام در زندان گوهردشت، موعد اجرای این حکم ضد انسانی برای روز 26 اردیبهشت، تعیین گردیده است. پس از اعدام زندانی سیاسی و معلم مدارس روستایی حجت زمانی در 18 بهمن سال گذشته، این دومین بار طی فقط 3 ماه است، که رژیم ترور با استفاده از فضای نظامی و بحران آفرینی در مناسبات بین المللی، به ارتکاب توحش آشکار علیه زندانیان سیاسی بی دفاع، متوسل میشود.

رژیم اسلامی در شرایط کنونی، درست نظیر تابستان 1367، سال شکست خود در جنگ ارتجاعی، به اقدامات افسار گسیخته و تحکیم جو رعب و وحشت در جامعه، روی آورده است. این فقط آغاز اقدامات سرکوبگرانه گسترده تر این رژیم تبهکار است که نه فقط بازهم مستعد توسل به کشتارهای دسته جمعی است؛ بلکه تا کشاندن کشور به لبه پرتگاه یک جنگ هسته ای نیز، پیش خواهد رفت.

در همین حال زندانیان سیاسی دیگری، در شرایط حتمی شدن و یا حتی اجرای حکم اعدام بسر میبرند. بر اساس گزارشهای منابع متعدد، زندانیان سیاسی سعید ماسوری، غلامحسین کلبی، خالد هردانی، فرهنگ پورمنصور، شهرام پور منصور، امیر پرویزیان و علیرضا کرمی خیر آبادی نیز در معرض اعدام قرار دارند. بجز زندانیان نامبرده، دو زندانی عادی زن که در هیچ نظام بدوی قضایی هم، به مرگ محکوم نمیشوند، حتی در آستانه اجرای حکم اعدام قرار گرفته اند. زندانیان عادی، کبرا رحمان پور و فاطمه حقیقت پژوه، در پی تصمیم این یا آن ارگان آدمکشی، هر آن ممکن است به دار آویخته شوند. همه تلاشهای تاکنونی فعالین فرهنگی- اجتماعی در داخل و خارج، برای لغو این احکام ضد انسانی نیز به نتیجه نرسیده است.

رژیم اسلامی در تعقیب سیاست ارتکاب جنایت، بنوعی مهارت در اجرای آن دست یافته است. در مواردی، صدور چندین حکم اعدام و یا تهدید به اجرای آنها را، و یا آزادی زندانیان و طرح برخی ادعاهایی مبنی بر سست کردن محدودیتهای خیابانی را برای گمراه ساختن افکار عمومی بکار گرفته است؛ سپس با استفاده از فضای مناسب ایجاد شده، مهمترین مورد هدف خود را به مورد اجرا گذارده است. هم اینک بخش بزرگی از بازداشت شده گان اول ماه مه آزاد شده، حتی گروهی از کارگران اخراجی شرکت واحد به کار باز گشته اند. بطور ناگهانی احکام زندان برای فراخوان دهنده گان مراسم اول ماه مه سال 83 در سقز، لغو میشود. در همین حال اجرای فوری حکم اعدام زندانی، کبرا رحمانپور، موقتاً مسکوت گذارده شده است. این آن فضایی است که زندانی سیاسی ولی الله فیض مهدوی، با قطعیت در انتظار اجرای حکم اعدام است. اعدام زندانیان در رژیم اسلامی به قصد ارعاب مردم، هسته اصلی سیاست داخلی آن را میسازد؛ اما پیشبرد این سیاست در شرایط کنونی، با نوعی پیچ و تابهای فریبکارانه، بعضاً مصلحت جویانه توأم شده، و یا با چشم انداز تحمیل سکوت به بخشی از معترضین در قبال جاری ساختن یک و یا چند حکم اعدام، همراه گردیده است. در این روش جنایت، سرکوبگران حاکم، حداکثر اهداف ارعاب و آدم کشی را علناً اعلام میکنند؛ اما با تخفیف و یا مسکوت گذاردن برخی از موارد، جنایت پیش بینی شده اصلی خود را، با هدف کسب بیشترین نتایج سیاسی برای حفظ جو رعب و وحشت در جامعه، عملی میسازند.
جان زندانی سیاسی ولی الله فیض مهدوی بطور واقعی در خطر است و رژیم اسلامی از این طریق قدرت خود را در کشاندن جامعه به شرایط سالهای دهه 60، بمعرض نمایش خواهد گذاشت. سران این رژیم پلید از این منطق تبهکارانه حرکت میکنند که ارتکاب هر میزان ددمنشی توسط آنان در این شرایط، هنوز قادر نیست برای مردم ایران، خسارات جانی و مالی نظیر حمله ارتش آمریکا به کشور را بدنبال آورد. از این رو با محاسبات رژیم، مردم و بخش آگاه جامعه، بناچار این شرایط جهنمی را تحمل کرده، از تهاجم امپریالیستی به کشور حمایت نخواهند کرد. فقط دامن زدن به مبارزات توده ای، بویژه در دور کنونی اعتراضات کارگری و دانشجویی، سیاست تشدید سرکوب و ترور توسط رژیم اسلامی را بشکست خواهد کشاند.
*** ***

اکبر تک دهقان، 18 اردیبهشت 1384- 8 مای 200
www.kapital.blogfa.com www.j-shoraii.blogspot.com
damawand58@yahoo.com
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


متن پیام زندانی سیاسی ولی الله فیض مهدوی، از زندان گوهردشت

این پیام از نوار حامل آن پیاده، و منبع چاپی خبر در زیر قید میگردد. تاریخ ارسال پیام روشن نیست؛ اما میتوان روز ضبط آن را، روزهای 14 و یا 15 اردیبهشت حدس زد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

با درود به تمامی هموطنان عزیزم که در ایران و سراسر جهان، صدای مرا می شنوند. من ولی الله فیض مهدوی، متولد پنجم بهمن ماه 1358 هستم، که در مهرماه سال 1380 در سن 22 سالگی، به دست مامورین وزارت اطلاعات، به اتهام تلاش برای پیوستن به سازمان مجاهدین خلق، و اقدام علیه امنیت کشور دستگیر شدم. بعد از دستگیری، مدت 546 روز در سلول های انفرادی وزارت اطلاعات، تحت بازجویی و شدیدترین شکنجه های فیزیکی و روحی قرار گرفتم. در طول این مدت در زندان انفرادی، چیزهایی که همیشه و همه جا با من بود دستبند و پابند و یک چشم بند مشکی بود، و در یک سلول 4 متری که نور کافی هم نداشت به سر میبردم.

این دوران، سخت ترین دوران زندگی من بود. بعضی از شب ها مامورین وزارت اطلاعات و بازجو، مرا از خواب بیدار میکردند و به محوطه خارج از سلولم می بردند، و به من میگفتند که آخرین حرفهایت را بگو؛ بعد با شلیک یک گلوله مرا می ترساندند. من فکر میکردم که گلوله به من اصابت کرده، و مدتی شوکه بودم اما دوباره دست مرا میگرفتند و به سلولم باز میگرداندند. بعد از اتمام دوران انفرادی، در سال 1382 در شعبه 26 یا 23 دادگاه انقلاب تهران، فقط در یک جلسه دادگاه که مدتش هم بسیار اندک بود، به ریاست قاضی حداد، به اعدام محکوم شدم. در همان جلسه دادگاه، تمام اتهاماتی را که به من وارد شده بود صریحا رد کردم، و با صدای بلند فریاد زدم، که دادگاه رژیم را به رسمیت نمی شناسم؛ چرا که نه وکیلی از طرف من در دادگاه حضور داشت و نه هیئت منصفه ای. در همان روز به علت اعتراضم به قاضی دادگاه، به زندان دیزل آباد کرمانشاه منتقل شدم، و چند ماه در آن زندان
در بدترین شرایط ممکنه نگهداری می شدم.

اواخر سال 1382 بود؛ به زندان اوین تهران منتقل شدم، و بعد از چند ماه یک بار دیگر به علت درگیری لفظی ام با بختیاری رییس سابق سازمان زندان های کل کشور، به زندان گوهر دشت کرج موسوم به رجایی شهر تبعید شدم. یادم می آید در بدو ورودم به این زندان، یعنی همین زندان رجایی شهر، رییس سابق زندان آقای ملکی به من گقت، که دیگر در این زندان هیچ کسی به داد تو نمی رسد. از آن زمان تا امروز، مورد آماج تهدیدات و حتی حمله زندانیان خطرناک، به تحریک مسئولین زندان قرار گرفتم، و در سخت ترین شرایط ممکنه با حداقل امکانات که برای یک زندانی لازم است، زندگی میکنم. البته زندانیان سیاسی در زندان رجایی شهر، اکثراُ[ به همین ترتیب]* نگهداری میشوند و این کاملا طبیعی است.

چند روز قبل از فرا رسیدن نوروز سال 1385 بود که توسط معاون قضایی زندان رجایی شهر آقای علیمحمدی، برگه ای به من ابلاغ شد که حاکی از اجرای حکم اعدام من، در 26 اردیبهشت سال 1385 بود. البته این حکم اعدام من، بارها به صورت شفاهی از زبان رییس فعلی زندان آقای علی حاج کاظم و رییس بند 6 محمد جارویی، به من ابلاغ شده بود. همین هفته گذشته بود که رییس بند 6 محمد جارویی، مرا به دفترش احضار کرد و با لحنی خشن و تهدید آمیز به من گفت، که چرا اخبار مربوط به حکم خود را به بیرون از زندان میدهی؟ این کارها اصلا به نفع تو نیست، همانطور که به نفع حجت زمانی نبود.
بله. خلاصه هموطنان و دوستان عزیزی که صدای مرا می شنوید، من در طول مبارزاتی که داشتم آموختم، که برای یک فرد مبارز اهمیتی ندارد، که حتما خودش به هدف نهایی اش برسد، بلکه مهم تر از همه چیز، تداوم مبارزه در راه رسیدن به هدف است، و معتقدم که عدالت و آزادی و دمکراسی، مثل تنفس برای هر انسانی حیاتی و لازم است، و برای همین از شما می خواهم، که در برابر زورگویی های حکومت آخوندی حاکم بر ایران، دست از مبارزه خود نکشید. در پایان هم پیامی دارم برای عمال و سرکردگان حکومت و به آنها میگویم، که ما هرگز تن به ذلت و پستی در مقابل شما نخواهیم داد و به حکومت دیکتاتوری شما، به قیمت از دست رفتن جانمان هم، " آری " نخواهیم گفت.

زنده باد آزادی ملت ایران از قید ستم و ظلم و استثمار

ولی الله فیض مهدوی هستم، از زندان رجایی شهر

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات از وبلاگ جمهوری شورایی

- شکل بعضی ترکیبات کوچک در متن چاپی اصلی، به دلیل تبدیل آن به یک متن نوشتاری معمولی از سوی این وبلاگ، اندکی تغییر کرده است. برای مثال، کلمات گفتاری نظیر"منو"، " حرفهاتو"، " تو( بمعنی در درون)"، با جایگزین نوشتاری آنها، نظیر " مرا "، "حرفهایت را"، و یا " در"، تعویض شده است. این روش نیز در پیاده کردن مباحث سیاسی از نوار و نگارش آن برای انتشار عمومی، رواج دارد.

- تأکیدات از طریق استفاده از بکارگیری حروف کج، خط کشی بر زیر جملات خاصی و یا علامت گذاریهای ویژه نگارش، از وبلاگ جمهوری شورایی است. همچنین، نگارش اعداد به جای حروف که در متن چاپی اصلی بکار رفته اند، از طریق این وبلاگ صورت گرفته است. با توجه به کثرت تاریخها، روزها و شماره ها در متن، این روش برای تفکیک و بیان روشن آنها، ضروری است.

* در اینجا در متن اصلی، چند نقطه قرار گرفته است؛ دلیل آن، ناروشن بودن کلمه ای در صدای ضبط شده گوینده است. با توجه به مفهوم جمله قبلی، عبارت " بهمین ترتیب "، در محل نقطه گذاری شده در متن چاپی اصلی، قرار میگیرد.

- منبع برداشت متن چاپی اصلی تهیه شده از پیام:
www.golku.blogspot.com

- منبع دریافت صدای زندانی سیاسی ولی الله فیض مهدوی، که مورد استناد برای تهیه متن چاپی در منبع فوق است:
http://penlog-news.blogspot.com/2006/04/blog-post_114575610948332607.html


Thursday, May 04, 2006

اطلاع به بازدید کننده گان گرامی

وبلاگ جمهوری شورایی از این پس هر 1 هفته و یا 10 روز، به روز میگردد؛ مطالب جدید بعدی، تنها در همین وبلاگ درج خواهند شد. موضوع مقایسه و بازنویسی جلد اول ترجمه فارسی کاپیتال نیز به امکانات نگارنده بستگی داشته، در حال حاضر بطور نامنظم و تنها در وبلاگ کاپیتال منتشر خواهد گشت. با تشکر از بازدیدهای تاکنونی شما
www.j-shoraii.blogspot.com www.kapital.blogfa.com

Tuesday, May 02, 2006

! درخت آتش

ساده، صمیمی و انسانی! تا چه میزان خلاقیت، شور و زندگی را در همین چند جمله کوتاه میتوان احساس و لمس کرد؟ آن را با فرهنگ رژیمی که جز درنده خویی و بربریت عصر آدمخواری چیزی در چنته ندارد، مقایسه کنید!
ـ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ياران شعر
***
،من درخت آتش‌ام، پیام دار آرزو
.سخن گوی پنجاه ميليون عاشق
اندوه گساران در آغوش من آرام می گيرند
گاه برایشان کبوتری می سازم
.و گاه بوته ياسی
،دوستان
من زخمی هستم که هرگز
!سلطه خنجر را نپذيرفت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نزار قبانی، در بندر آبی چشم‌هایت...، ترجمه احمد پوری، نشر چشمه
بیست و نهم آوریل 2006 - نهم اردیبهشت 1385، وبلاگ شبح
http://shabah.org
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بازتکثیر قطعه شعر از: وبلاگ جمهوری شورایی