Thursday, May 31, 2007

تشدید وخامت جسمی زندانی سیاسی محمود صالحی

وضعیت جسمانی محمود صالحی بحرانی است

روز دوشنبه 7 خرداد ماه 1386 محمود صالحی طی تماس تلفنی که با همسرش نجیبه صالح زاده داشته است، وضعیت جسمانی خودش را بسیار بحرانی توصیف کرده، به طوری که درد کلیه همراه با پایین آمدن فشار خون سلامتی وی را بطور جدی به مخاطره انداخته است. محمود صالحی خواستار رسیدگی فوری به وضعیت جسمانی خود شده است.

ما از کارگران و تمامی انسانهای برابری طلب و آزادیخواه می خواهیم، ضمن تداوم اعتراض به زندانی شدن محمود صالحی و خواست آزادی بدون قید و شرط وی، رژیم جمهوری اسلامی را تحت فشار قرار دهند، تا در اسرع وقت امکانات پزشکی مناسب جهت مداوا ی ایشان فراهم گردد
کمیته دفاع از محمود صالحی
------------------------------------
تاریخ صدور اطلاعیه بالا، باید روز دوشنبه 7 خرداد 1386- 28 مه 2007 باشد. این خبر از نشانی زیر برداشت شده است.

Wednesday, May 30, 2007

! سندیکای کارگران شرکت واحد و تهاجم دوست و دشمن


یکی از بیدادگاههای رژیم اسلامی، در هفته گذشته با صدور حکمی، منصور اسانلو رئیس هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد را به 5 سال زندان محکوم کرد. این اقدام سرکوبگرانه در آستانه برگزاری دومین مجمع عمومی سندیکای کارگران شرکت واحد صورت گرفته است. از این رو، نه فقط در ادامه اقدامات ضدکارگری تاکنونی، بلکه بمثابه تلاشی عملی بمنظور جلوگیری از برگزاری مجمع عمومی دوم، به این وسیله، سلب پایگاه اجتماعی سندیکای کارگران شرکت واحد محسوب میگردد.

سندیکای شرکت واحد در داخل، نه فقط از سوی آدمکشان خیابانی و دستگاه قضایی فاشیستی، بلکه همچنین از سوی عناصر شبه کارگر وابسته به دارودسته " اصلاح طلبان" نیز تحت فشار سیاسی قرار دارد. اصلاح طلبان اسلامی تلاش میکنند، مسئولین سندیکا را از توسل به اقدامات مستقل و پاسخگویی به وظایف دموکراتیک خود منع کرده، فعالیتهای اجتماعی و تبلیغی آن را متوقف نموده، امور را به کانال دوایر دولتی رژیم اسلامی احاله دهند. روشن است در انتهای این راه پذیرش سلطه جریان سرکوبگر و راهزن شورای اسلامی قرار داشته، چیزی از یک تشکل مستقل کارگری باقی نمی ماند.

سندیکای کارگران شرکت واحد، همچنین در دوره اخیر بویژه، از سوی دو گروه از افراد و گروههای غیرمسئول در خارج از کشور نیز مورد تهاجم مداوم قرار گرفته است. گروه اول در میان این عناصر به جریانات روشنفکری منفعل که از تغییرات سیاسی در ایران و به خطر افتادن موقعیت خود در خارج در وحشت فرورفته اند، تعلق دارند. آنها با به اصطلاح نقد " سندیکالیسم" که چیزی جز مهمل بافیهای پوچ مشتی شکم سیر و" سبکباران ساحلها" نیست، تلاش میکنند، توده کارگران را به رهبری سندیکا بدبین ساخته، این تشکل مستقل را از درون به انحلال بکشانند.*1

جناح دیگری از روشنفکران منفعل و پرگو و فاقد احساس مسئولیت، به جریانات انشعابی از کومه له و مدافعین ظاهری طبقه کارگر کارگاهی در کردستان نزدیک هستند*2. این گروه در هر مناسبتی برای سندیکای شرکت واحد تکلیف تعیین کرده، از آن میخواهند به میل این جریان پیرامون این یا آن مسئله موضع گیری کرده، دست به صدور اطلاعیه بزند. جریان فوق قادر به درک جایگاه و مفهوم یک تشکل مستقل کارگری، آنهم در شرایط سلطه یک رژیم فاشیستی نبوده، تصوری از حق توده های مردم به تعیین سرنوشت خویش ندارد. عناصر این جریان، دفاع از استقلال کشور را نظیر یک فحش بکار میبرند، کارگران و نویسنده گان مستقل را مورد تهاجم و برخوردهای تحقیر آمیز قرار داده، حتی دفاع از یک نویسنده ضد سانسور و در بستر بیماری را لعن و نفرین میکنند.*2

این حق همه مردم ایران و مبارزین صنفی و سیاسی در داخل است، از محافل روشنفکری و غیرمسئول در خارج بخواهند که آنها را به حال خود بگذارند. اعمال فشار سیاسی و روحی
علیه اسیرشده گان در جهنم اسلامی را قطع نموده، برای معضلات بی پایان سیاسی خود راهی پیدا کرده، خود را در مبارزه علیه رژیم اسلامی متشکل و متحد سازند.
-------------------------
توضیحات

*1 - جریان خارج از کشوری موسوم به " لغو کارمزدی" در این گروه قرار دارد. نوشته های آنها بسیار غیر منصفانه، آکنده از بی صداقتی و بیگانه با زندگی توده های محروم و تحت سرکوب در ایران است. آنها فراموش میکنند که سندیکا را توده محروم و زحمتکشی تشکیل داده اند، از آنجا که قادر به پرداخت کرایه خانه خود نیستند. کارگر محروم و اخراجی شرکت واحد، کاری با " سازمان" و " سرمایه داری" و " سوسیالیسم" نوع شما ندارد. او باید به وضعیت زندگی غیرقابل تحمل روزمره پرداخته، برای بچه های کوچک خود نان و کیف و کتاب تهیه کند، تا آنها به کودکان خیابانی و دختران فراری تبدیل نشوند. روشنفکر ناقص العقل و خارجه نشین اشراف منش، اگر ایده های غول آسا و " مارکسی"!!؟؟ دارد، باید خود آستین بالا زده، در شرایط خفقان و ترور، حزب سیاسی تأسیس کند و به جنگ "کارمزدی" برود. اگر او در مبارزه سیاسی، جدی و صحیح و مؤثر عمل کند، در اینصورت بعنوان یک حزب سیاسی، میتواند بر روی سطحی از حمایت جامعه از جمله در میان کارگران، حساب کند.

*2- این گروه پرخاشگر و بی اطلاع از مسائل مبارزه سیاسی، برخوردی بسیار محدود نگرانه و ناسیونالیستی با کارگران کردستان دارد. طبق دیدگاههای پایه ای عناصر این جریان، بخش پیشرو و رادیکال طبقه کارگر ایران، همانا طبقه کارگر کارگاهی کردستان است. این نوع تحلیل دلبخواهی باید با تاریخ این جریان، یعنی تأسیس دسته بندی فرقه ای، ضد فدایی و ضد شوروی موسوم به " حزب کمونیست ایران" در سال 1362 سازگار گردد. طبق این تصورات بدوی، هرچیز دیگری خارج از این تاریخ سراپا خودساخته، کمونیستی نیست. از این رو وقتی محمود صالحی توسط عوامل رژیم در کردستان بازداشت میشود، فردی از جناح افراطی این گروه بنام محمود قزوینی، بلافاصله با انتشار مقاله ای تحت عنوان " چرا سندیکای شرکت واحد بازداشت محمود صالحی را محکوم نمی کند؟"، دست به اعمال فشار سیاسی علیه سندیکای شرکت واحد می زند؛ تشکل مستقلی که اکثریت فعالین آن اخراج شده و مداوماً در حال رفت و آمد به این بیدادگاه و آن زندان هستند. فرد دیگری از این جریان در مقطع اعتصاب کارگران شرکت واحد، حتی خواهان برکناری مسئولین سندیکا از سوی کارگران شده، طالب انتخاب یک رهبری رادیکال شده بود!! البته یکی از " فعالین" خارج از کشوری وابسته به کومه له در خارج در سال گذشته نیز، درست فرمانی از همین نوع نویسنده نامبرده در بالا را برای سندیکای شرکت واحد صادر کرده بود، که بازهم به موضوع محمود صالحی مربوط بود.

این جریان و با همین شدت، سازمان هنوز موسوم به " حزب کمونیست ایران"، مداوماً و کاملاً مصنوعی وغیرصادقانه، در تلاش شخصیت سازی از برخی کارگران کردستانی بوده، مرتباً آنها را بعنوان " فعال سرشناس" و رهبر جنبش کارگری ایران معرفی میکنند. در حالیکه معلوم نیست چرا باید از دید اکثریت کارگران صنعتی کشور، موقعیت و شرایط اقتصاد صنفی و توسعه نیافته کردستان، منشاً پیدایش رهبران و سازماندهان بزرگ کارگری گردد؟ محمود صالحی تحت شرایط فقر و سرکوب در کردستان، کاملاً قانونی و علنی در مسئولیت یک انجمن صنفی شهری و صندوق تعاونی مسکن قرار داشته، خود ابداً تصوری از موقعیت غیر واقعی ای که محافل منفعل و بی مسئولیت خارج از کشوری از او میسازند ندارد. جریانات فرقه ای و ضد انقلابی در خارج، این تصور ارتجاعی را تبلیغ میکنند، که گویا کمونیسم در ایران، تازه از طریق حرافیهای روشنفکرانه آنها در کردستان متولد شده، و از این طریق، هم اینک رهبران بزرگ و " سرشناس" کارگری برخاسته از کردستان، در رأس جنبش کارگری ایران قرار گرفته اند. در پس همه تبلیغاتی که حول زندانی سیاسی محمود صالحی صورت میگیرد، چیزی جز عملکرد ناسیونالیسم قومی کومه له و جناح افراطی انشعابی از آن قرار ندارد. همچنین آگاهی به این حقیقت از سوی سایر فعالین صنفی، یکی از علل کمبود حمایت از زندانی سیاسی نامبرده در دیگر مناطق کشور است. روشن و صریح، فعالین صنفی مایل نیستند، با دنباله روی از تبلیغات جریانات نزدیک به کومه له و تسلیم شدن به فضاسازی فرقه ای – ناسیونالیستی پیرامون محمود صالحی، به وسیله برای تحقق اهداف سیاسی جریانات غیرکمونیست و بیگانه با تاریخ انقلابات در ایران مبدل شوند. این بوِیژه اهمیت دارد، از آنجا که چنین گروههایی نه فقط حامل نظریاتی بی رابطه با شرایط ایران، نظیر" حق تعیین سرنوشت برای خلقها تا مرز جدایی"، بلکه بدتر از آن حتی خواهان انجام رفراندوم در این منطقه و یا استقلال کردستان از ایران هستند.

بهترین خدمت چنین جریاناتی به جنبش کارگری، از جمله به زندانی سیاسی محمود صالحی، از یک طرف خاتمه اعمال فشار سیاسی- روانی به سندیکای کارگران شرکت واحد بدلیل عدم دنباله روی آن از فضاسازی تبلیغاتی آنها، از سوی دیگر عدم کشاندن محمود صالحی و دیگران به درون کشمکشهای فرقه ای و ارزان خود است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Saturday, May 26, 2007

! لیبرالیسم خیانتکار ایرانی و جنبش دانشجویی

اگر شما تصاویر تهاجم وحشیانه جانیان اسلامی به دانشجویان در دانشگاه امیرکبیر را هنوز ندیده اید، حتماً در اولین فرصت آن را از دست ندهید. وقتی به این تصاویر، که چیزی جز اسناد درنده خویی این دستگاه بربرمنشی نیستند نگاه میکنید، این جملات را از آخرین اطلاعیه*1 جریان باند سیاهی " نهضت آزادی ایران"، این مبتکر اصلی تأسیس حکومت اسلامی فاشیستی در ایران، بخاطر آورید. البته لازم به ذکر است که سردسته این جریان جانی، ابراهیم یزدی، تاکنون چندین بار صریحاً و با افتخار به نقش خود در تأسیس ماشین آدم کشی اسلامی اعتراف کرده است. نکته زیر از اطلاعیه اخیر این جریان تبهکار، که در یک انقلاب مردمی، شایسته چیزی جز حسابرسی و نابودی کامل نیست، نقل میگردد.

... " در اين راستا ضرورت دارد که مسوولان قوه قضاييه با اعمال صريح و سريع قانون اجازه ندهند که عده يي به بهانه بروز تخلفي احتمالي، با راه اندازي گروه هاي فشار، درخواست هاي غيرمنطقي و مخالف منافع ملي شان را مطرح و براي به کرسي نشاندن آنها آشوب بيافرينند..."

درست فهمیدید! ابراهیم یزدی لاجوردی صفت، از سرکوبگران میخواهد که " با اعمال صریح و سریع قانون"، یعنی قانون یک رژیم ترور فاشیستی، جریانات مبارز در دانشگاهها را به شدیدترین وجهی سرکوب کنند. امروز هم که در دانشگاهها، اقدام دیگری، بجز عمل به رهنمودهای این جریان خیانتکار حرفه ای صورت نمی گیرد.

نسل کنونی مبارزین چپ، باید هر چه زودتر از محافل ارتجاعی، ضدکمونیست و ضدانقلابی موسوم به " انجمن اسلامی " فاصله گرفته، تمام نیروی خود را صرف ایجاد یک سازمان کمونیستی و سراسری، متشکل از انقلابیون حرفه ای کند. دارودسته تروریستی " نهضت آزادی ایران" و نهاد دانشجویی آن، " انجمن اسلامی"، چیزی جز ابزارهای کند ساختن، کنترل و به بیراهه بردن مبارزات دانشجویی نیستند. ملاقات اخیر این به اصطلاح منتخبین دانشجویان دانشگاه امیرکبیر با " کروبی"، یکی دیگر از عناصر اصلی این رژِیم جنایتکار، مؤید این حقیقت است
.
--------------------------------
توضیح از وبلاگ جمهوری شورایی

*1- اطلاعیه جریان اسلامی " نهضت آزادی ایران"، تحت عنوان " پی آمد رادیکالیسم در دانشگاهها" که از سوی خبرگزاری رژیمی ایلنا در 19 اردیبهشت سال جاری، با عنوان " هشدار به فعاليت گروههاي اولتراچپ" منتشر شده است. در نشانی زیر، اصل اطلاعیه از سایت این جریان ارتجاعی نقل میگردد.
http://www.nehzateazadi.org/bayanieh/86/86_b_2014.htm
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Friday, May 25, 2007

! کاش " مسلسل پشت شیشه مال من" بود

" صورتم افتاد روی خونی که از بینی ام بر زمین ریخته بود. پاهایم را بر زمین زدم و هق هق گریه کردم. دلم می خواست مسلسل پشت شیشه مال من باشد."

صمد بهرنگی، 24 ساعت در خواب و بیداری، تابستان 1347

اطلاع به بازدیدکننده گان

!خواننده گرامی

وبلاگهای " دموکراسی اقتصادی" و " کاپیتال" به روز شدند.

http://nirouye-kar.blogfa.com/post-34.aspx

Thursday, May 24, 2007

! شهروند آزاده! سرپیچی کن، سرپیچی


زن ایرانی، بویژه روشنفکران و دانشجویان! تو مجبور به حمل " حجاب اسلامی"، این نماد آپارتاید جنسی نیستی! از هر فرصتی برای دور انداختن این طوق برده گی استفاده کن!

دانشجوی مبارز! در قرن بیست و یکم، تو مجبور به تحمل هیولایی بنام " ولی فقیه " و "رهبر" و " حراست" و " نماینده ولی فقیه" نیستی! با صدای بلند به سلطه چنین جانورانی اعتراض کن!

کارگر مبارز! داشتن تشکل مستقل و پرداخت بموقع دستمزدها، حق اولیه توست! در هیچ کجای دنیا، سرمایه داران و دولتهای آنها، اینهمه بیرحمانه با کارگران رفتار نمیکنند.

مردم مبارز! دستگاه قضایی اسلامی در ایران، حتی از نظام حکومتی محمد تاجر در عربستان قرن هفتم هم عقب مانده تر و ضد انسانی تر است. فرامین " دادگاه انقلاب"، " دادستانی انقلاب"، "بسیج "، " سپاه پاسداران" و نظایر آنها را برسمیت نشناسید!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Monday, May 21, 2007

! مقاومت علیه ترور خیابانی



هم اینک صدها نفر از کارگران، دانشجویان، معلمان، زنان، وبلاگ نویسان و روزنامه نگاران در زندانهای رژیم اسلامی اسیر هستند. مهمتر از آن، هر روز در کارخانه و دانشگاه و خیابان، خبر از سرپیچی و مقاومت مردم علیه دسته جات ترور خیابانی می رسد. همه این حوادث به چه معناست؟: جامعه شکست خورده و له شده، بازهم بیدار شده است. مردم به مقاومت علنی و آشکار علیه ترور روزمره ماشین سرکوب و جنایت اسلامی روی می آورند. توده های تحت ستم قد راست میکنند. مردم به حق و حقوق انسانی خود آگاه شده، تلاش میکنند بختک سرکوب و ترور را از روی سینه خود پرت کنند. بهاران خجسته باد
------------------------

Sunday, May 20, 2007

! ننگی بر پیشانی روشنفکران خیانتکار

رژیم جنایتکار اسلامی و فرهنگ ضد انسانی آن، چه برسر جامعه ایران آورده است، در تصویر دردناک بالا و گزارش هولناک زیر، در چندش آورترین شکل آن نمایان است:
http://hamedmottaghi.rsfblog.org/images/hammihan.jpg

Thursday, May 17, 2007

! رؤیایی که به خون نشست


دختر جوانی که تصویر او در بالا است، رؤیا سارانی، دانش آموز 12 ساله زاهدانی، عصر روز چهارشنبه 26 اردیبهشت 1386، توسط جانیان خیابانی رژیم اسلامی، موسوم به " نیروی انتظامی"، در نهایت سبعیت به قتل رسید. او به همراه برادرش در حال بازگشت به خانه بود، که طعمه آدمکشان رژیم گردید. مأموران رژیم، اتوموبیل حامل او را به هر دلیلی تعقیب میکنند. راننده در کنار خانه خود توقف کرده، از اتوموبیل پیاده میشود. مأمور مسلح به سرعت خواهر کوچک او را در داخل اتوموبیل به رگبار بسته، در دم به قتل میرساند. رؤیای زیبا، با دنیایی از امید، هفته ها و روزها، خود را برای انجام امتحانات تحصیلی آماده میکند و پس از اتمام آزمون در حال بازگشت به خانه، به این شیوه غم انگیز، جان میسپارد.

اینکه چنین جنایتی تا چه حد بربرمنشانه، و به جزء اصلی ماهیت این رژیم پلید تعلق دارد، نیازی به توصیف آن نیست. اما این اولین بار نیست که جنایتکاران حاکم در سیستان و بلوچستان، چنین ساده و در روز روشن، دست به قتل مردم بیگناه، فقیر و تحت ستم این منطقه میزنند. مأموران رژیم گویی دارای اختیار تام بوده، اساساً مردم بلوچ را نظیر طعمه ساده ای که صاحب هیچ حق و حقوقی نیستند، محسوب میکنند.
----------------------

- نشانی منبع اصلی انتشار خبر در زیر. این سایت اینترنتی، علیرغم رعایت کلی موازین خبررسانی معمولی، اما با اشاره به " قومیت" مأمور انتظامی جانی، از تقویت ارتجاع قومی در بلوچستان غفلت نکرده است.
http://marzeporgohar.mihanblog.com/Post-38.aspx

- در نشانی دیگری در زیر، نقل و تفسیر دلبخواهی خبر و سوءاستفاده از جنایت عناصر رژیم برای تشدید کشمکشهای قومی به حد افراط میرسد. مفسر مغرض و بی مسئولیت ادعا میکند، مأموران رژیم در ضمن تعقیب، از شلیک به سوی اتوموبیل خودداری میکنند، چون مطمئن نبودند که آیا سرنشینان آن، بلوچ و یا فارس هستند! وقتی که اتوموبیل در کنار خانه متوقف میشود، و آنها از بلوچ بودن خواهر و برادر اطمینان کسب میکنند، آن را به رگبار می بندند! این تحلیل پلیسی- قومی باید کمک کند، که مردم بلوچ با روحیات ضد فارس و ضد سیستانی رشد کنند، تا قوم پرست مرتجع ایرانی، برای خود صاحب یک" ملت" و کشور شود.

این نوع خبررسانی که هدف اصلی خود را تبلیغ خصومتهای قومی قرار میدهد، مطمئنناً هیچ کمکی به توقف جنایات رژیم اسلامی در منطقه نمیکند. بدتر از آن، پیشاپیش نیروهای سیاسی را متهم میکند، که برای " جیغ و فریاد یک دختر جوان تهرانی"، بیش از جنایت رژیم در نمونه بالا اهمیت قائل میشوند. چرا " جیغ و فریاد"!؟ شما چه مخالفتی با مقاومت مردم، آنهم زنان تحت ستم علیه یورش روزمره مأموران رژیم دارید!؟

همه جریانات قومی در ایران، جنایات رژیم اسلامی را قبل از همه، بهانه ای برای تسویه حساب با سازمانهای سراسری قرار می دهند؛ سازمانهایی که خود چیزی جز تکه پاره هایی از سازمانهای بزرگ گذشته نیستند. این جریانات اگر به این شیوه جلب حمایت خود خاتمه دهند، خدمت بیشتری به مردم مناطق موضوع بحث نموده اند. گروههای قومی، خود به شدت منفعل و تنبل و آویزان به احزاب و دولتهای امپریالیستی، به جای اینکه فعالانه دست به افشاء سرکوبگریهای رژیم در کشور بزنند، برای سازمانهای سراسری تکلیف تعیین کرده، به دیگران درس دفاع از حقوق مردم را میدهند.

http://www.iran-chabar.de/news.jsp?essayId=9587
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Wednesday, May 16, 2007

! سنگسار عشق


در هفته های اخیر، موضوع سنگسار یک دختر 17 ساله کرد عراقی، " دوعا "، به بحث کم و بیش اصلی بسیاری از رسانه های ایرانی در خارج از کشور مبدل گردید. اینکه چنین جنایت ضد انسانی و غیرقابل تصوری، در شرایط وجود یک نظام پارلمانی در کردستان عراق به وقوع پیوسته است، غم انگیز، دردناک و توصیف ناپذیر است؛ توصیف ناپذیر بمعنای واقعی کلمه! ما کلام دیگری برای بیان عمق اندوه خود نمی یابیم!

بروز این رویداد ددمنشانه، سندی است بر اینکه، نیروی چپ در کردستان و عراق و ایران، تا چه حد ناتوان است، تا از زندگی و حقوق اولیه توده های مردم دفاع کند. ما ضعیف و ناتوان هستیم، و هیچ نوعی از مقاله نگاری و " کنفرانس" و " کنگره" و " پلنوم" و "نوشداروی بعد از مرگ سهراب"، قادر به کتمان فلاکت، ضعف و درمانده گی ما نیست! فکرکردن به " دوعا " ی عزیز، چیزی شبیه مرگ، یا بدتر از آن است! تلخ، غیرقابل تحمل، هولناک! او از ما بود! درست انسانی مثل ما ! با روحیات، عادات، علائق، فانتازیها و آرزوهایی مثل ما ! مثل ما، این اسیرشده گان در لابلای بربرمنشی سرمایه و سنت و اسلام!

این جنایت وحشیانه و تروریسم علنی، که تنها فکر کردن به آن، هر انسان آزاده ای را به لحاظ روحی فلج میسازد، بدبختانه، حتی در قوانین رسمی عراق کنونی، نوعی حق مرد به حساب آمده، قانوناً به رسمیت شناخته شده است. حتماً اینهم از محسنات " دموکراسی" کنسرنهای تسلیحاتی و نفتی آمریکایی است، که چیزی جز راهزنی و کشتارهای دسته جمعی در تاریخ خود ندارند! ننگ و نفرت بر " دموکراسی" شما ! ما را از آن بی نیاز کنید، بی نیاز!

این دیگر چه دنیای واژگونه ای است، که به برخی مردان سرکوبگر و احمق و بدوی و زورگو و حیوان صفت و جانی حق می دهد، که زنی را به " جرم" عدم اطاعت از موازین فوق ارتجاعی موسوم به " سنت" به قتل برسانند! ما به خود و " تمدن " و حقوق بشر و ارزشهای بدیهی شک می کنیم!

قتل وحشیانه " دوعا " ی عزیز و عاشق، زیبا و دوست داشتنی، کسی که مثل ما بود، دختر نوجوانی از طبقات زحمتکش و شهروندی عادی بود، با همه بربرمنشی عاملین آن اما، نباید به قضاوتی منفی علیه " اتحادیه میهنی کردستان عراق- یکه تی" منجر شود. اتحادیه میهنی کردستان عراق، خود در محاصره سنتهای بدوی، کشوری اشغال شده، باندهای تروریستی، دسته جات ناسیونالیست افراطی کرد، کشورهای همسایه گرسنه جنگ و آدمکشی، و معضلات عظیم اداره منطقه ای با همکاری " حزب دموکرات کردستان عراق" تحت رهبر مسعود بارزانی قرار دارد- همان حزبی که مأموران آن، " دوعا " ی عاشق و زیبا را به قاتلین او می سپارند.

امید که " اتحادیه میهنی کردستان عراق – یکه تی"، در این جهنم آدمکشی و انفجار و تروریسم امپریالیستی، به تعهدات خود در دفاع از حقوق اولیه شهروندان عادی، بویژه زنان و کودکان عمل کند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــ

Tuesday, May 15, 2007

! ضد تهاجم

:سایتهای خبری

- مجوز انجمن اسلامی دانشگاه علامه طباطبائی لغو شد.

- طبق ابلاغيه کتبی، انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه شهركرد، تا اطلاع ثانوی حق فعاليت ندارد.
-----------

امید که دانشجویان مبارز، از وضعیت موجود فراتر رفته، بر محافظه کاری و لختی سیاسی حاکم غلبه کرده، هر چه زودتر ایجاد تشکل سراسری مستقل دانشجویی و یا تأسیس یک سازمان سیاسی انقلابی را در دستور کار خود قرار دهند. راه خروج از شرایط کنونی، درجا زدن در تشکلهای قانونی- اسلامی نیست. این نهادها نه قادر به بسیج نیروی مبارز دانشگاهها هستند و نه رژیم اسلامی حاضر به پذیرش چنین نقشی برای ارگانهایی است، که خود آنها را بوجود آورده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Saturday, May 12, 2007

! این همان " شکوفایی جمهوری اسلامی" است


!به این خبر دقت کنید! به شهروندان جوان این کشور، فقط به دلیل گوش کردن به موزیک دلخواه آنها، شلیک
میشود
این خبر تاکنون از سوی منبع دیگری ، بجز منبع بالا که به جریانات قومی نزدیک است، مخابره نشده است.
-----------------------


به گزارش آذر پرس نیوز: طبق خبرهای رسیده، ديروز 11 ارديبهشت 1386 حوالی ساعت 2 بعد از ظهر، درجه دار يگان ويژه تبريز ستوان جواد نادری، در خيابان پاستور به دو نوجوان دانش آموز بنام هاي آرمين ابراهيم نژاد فرزند خسرو نوزده ساله و بهمن عباس زاده بیست ساله و متاهل كه در پژوی شخصی جي ال ايكس، درحال گوش دادن به آهنگ های شاد ترکی بودند، دستور ايست داده و سپس خودرو و سرنشینان آنرا به گلوله بسته است.
بعد از تیراندازی به دو نوجوان، در شرایطی که در حالت بحرانی و وخیمی قرار داشته اند، آنها توسط نظاميان به بيمارستان ارتش [ در تبریز] منتقل شده و سپس به علت وخامت اوضاع و نبود امکانات کافی در این بیمارستان، به بيمارستان " امام " خمینی اعزام و هم اینک در " آی سی یو" و تحت مراقبتهای ویژه قرار دارند. گفته می شود مامور یگان ویژه، هم اینک در بازداشت بسر مي برد. بنا به توصيف شاهدان عيني، پس از توقف و ایست کامل خودرو، تير اندازي مداوم صورت گرفته است. گفته می شود به بهمن عباس زاده، 3 تير ( دوتیراز قلب و يكي از صورت ) و آرمين ابراهیم نژاد، يك تير از جمجمه اصابت نموده است. پزشكان وضعیت عمومي اين دو نوجوان را وخيم اعلام نموده، و احتمال زنده ماندنشان را 10 درصد ارزيابي كرده اند. در همین راستا ديروز دادستان تبريز و مامورين اطلاعات و رئيس بيمارستان، جهت بررسي موضوع، به بيمارستان امام خميني فرا خوانده شده اند. به هيچ كس اجازه ملاقات با نامبرده گان داده نمی شود.
http://www.tabriznews.net/news=1145.htm
-------------------------
همچنین وبلاگ " یادداشتهای اولیه" به روز شد
http://omid1917.blogfa.com/
------------------------
*1- سازمان " اکثریت"، در سالهای همدستی فعال با رژیم اسلامی، سیاست خود را " شکوفایی جمهوری اسلامی" قرار داده بود

" چپ" و " چپ انقلابی"


!خواننده گرامی

در بحث کوتاه زیر، توضیح مفاهیم " چپ " و " چپ انقلابی "، بر زمینه شرایط ایران از آغاز انقلاب مشروطیت تا شکست انقلاب بهمن مبتنی بوده، بحثی عام برای همه کشورها و همه دورانها نیست.
-------------------------

" چپ" بمثابه یک جریان، بطور کلی، معادل ترقیخواهی در جامعه سرمایه داری، بطور خاص، معادل مبارزه برای سوسیالیسم است. چپ در مفهوم خاص و دقیقترین بیان، همان "چپ انقلابی"، یعنی تئوری و پراتیک انقلاب اجتماعی، مارکسیسم- لنینیسم[ بلشویسم] و بخشی از طبقه کارگر مدرن محسوب میگردد. هر نوع دیگری از چپ، حتی مسلح به عبارات و ادبیات سیاسی رایج، نظیر " تروتسکیسم"، " مائوئیسم"، " سوسیالیستهای انقلابی"، " جمهوری سوسیالیستی"، " سوسیالیستها"، " کمونیسم کارگری"، " گرایش رادیکال سوسیالیستی"، " لغو کار مزدی"، "چپ رادیکال"، " چپ کارگری"، " سوسیالیسم از پایین" و " چپ نو"، مطرح در فضای سیاسی ایران، بیان محتوایی جز گرایشی از لیبرالیسم بورژوایی نبوده، تفاوتی ماهوی با مفهوم کلاسیک "چپ انقلابی" دارند.

تفاوت اصلی تئوری و پراتیک چپ انقلابی، که تام و تمام بر سنت انقلاب اکتبر و انقلابات توده ای متأثر از آن در جهان استواراست، با هر نوع دیگری از چپ، در نوع برخورد عملی با دستگاه دولتی بورژوایی و هویت یابی خود با جنبشهای انقلابی در قرن بیستم است. تنها در اینجا است که مبارزه انقلابی کمونیستی و متشکل میتواند عرض اندام کرده، گامی عملی در مبارزه، در مفهوم چپ انقلابی بردارد. شرط دست یازیدن به چنین مبارزه ای اما، ایجاد تشکلی مبارز و فعال از انقلابیون حرفه ای است. درگیری مستقیم با دستگاه دولتی بورژوایی، تلاش برای عقب راندن و سرنگونی انقلابی آن، هسته اصلی و خصلت نمای هویت سیاسی چپ انقلابی است. نگارش مقالات اعتراضی، تظاهرات مجاز در پناه دولتهای سرمایه داری و فعالیت فردی قانونی، هنوز به پراتیک چپ انقلابی تعلق نداشته، بلکه جزئی از پراتیک چپ بطور کلی، بمثابه ترقیخواهی در جامعه سرمایه داری را شامل میگردد.

چپ انقلابی بمثابه یک نیروی سیاسی، پیشروترین کارگران آگاه و روشنفکران انقلابی را در برمیگیرد. این گروه از مبارزین پیگیر، حتی ادامه حیات و زندگی فردی خود را با موجودیت نظام سیاسی حاکم در تناقض دیده، راهی بجز مبارزه رودر رو و حرفه ای با وضع موجود ندارند. کسب یک موقعیت شغلی- اجتماعی بورژوایی، برای عناصر این گروه بسختی و تنها بطور استثنائی مقدور است. آنها نه خود مایل و نه قادر به پذیرش نظام برده گی سیاسی- اقتصادی حاکم هستند. علاوه براین، بورژوازی در محیط تولید و یا بوروکراسی، قادر به تحمل آنها نبوده، ادغام این نیروی انقلابی در نظامات موجود غیرممکن میگردد. از این طریق، برای این گروه از جسورترین و سازش ناپذیرترین مخالفین نظم سرمایه داری، راهی جز توسل به یک مبارزه انقلابی برای درهم شکستن رژیم سیاسی حاکم باقی نمیماند. این آن نیرویی است که قادر است بمثابه انقلابیون حرفه ای، سخت ترین شرایط مبارزه مخفی را تحمل کرده، مستقیماً دستگاه دولتی ارتجاعی را به مصاف طلبد. این نیروی معترض، جوهر تاریخاً انقلابی اعتراضات هر روزه کارگران علیه سرمایه داران را منعکس کرده، آن را به سطح نفی کامل نظام سرمایه داری ارتقاء میدهد. از آنجا که این نیرو، بر نقش تاریخی طبقه کارگر آگاه است، تلاش میکند، هر مبارزه و اعتراض کوچکی را به مبارزه با رژیم سیاسی سرمایه داران سوق دهد.

یک حزب انقلابی چپ توده ای، با اندکی چشم پوشی در عین حال، حاصل ائتلاف فعالترین و سازش ناپذیرترین مخالفین سرمایه داری از یک طرف و توده های کارگر از سوی دیگر است. بدون وجود چنین پروسه واقعی در جامعه، در نتیجه عملکرد اتوماتیک " ضرورت" ها بطور کلی، طبقه کارگر قادر به کسب استقلال سیاسی و ایجاد تشکل سیاسی- طبقاتی خود نیست. همچنانکه هر نسلی از کارگران، حاصل بازتولید آن توسط نسل پیشین است، هر نسلی از پیشروترین انقلابیون هم به موازات فعل و انفعالات طبقه کارگر، خود را عمدتاً از نسل گذشته خود بازتولید میکند. توده های کارگر و کمونیستهای مستعد مبارزه متشکل و انقلابی، هر یک تاریخ خود را دارند. اما آنها به موازات و درکنار یکدیگر و در رابطه ای ارگانیک، از دوران اولیه تا فرارسیدن شرایط تشکل حزبی رشد میکنند. از این رو، جنبش کارگری- کمونیستی، علیرغم وجود گرایشهای سیاسی کارگران آگاه، روشنفکران انقلابی و توده های کارگر اما، دارای تاریخ واحدی بوده، بخشهای مختلف آن، به یک پیکره کم و بیش یکدست تعلق دارند.

پیدایش لایه ای از پیشروان انقلابی در هر جامعه ای، از نوع توسعه اقتصادی- اجتماعی و مراحل خاص هر دوره ای تبعیت میکند. نیروی سیاسی انقلابی، در هر شرایط و موقعیتی شکل نمیگیرد. همچنانکه امروز در جامعه ایران، یک نیروی سیاسی انقلابی شکل گرفته و قوام یافته وجود ندارد؛ از آنجا که نضج یابی نسل جدیدی از عناصر آگاه و معترض، از زمینه ها و امکانات پیدایش بسیار نامساعدی برخوردار بود. در تاریخ معاصر ایران، سربرآوردن یک نیروی انقلابی در اولین دور ظهور آن، محصول شرایط گذار جامعه از مناسبات فئودالی به سرمایه داری در دوران آغازین آن، یعنی تشکل سوسیال دموکراسی انقلابی به رهبری حیدرعمواغلی بود. سپس با پیروزی انقلاب اکتبر از یک طرف و شروع جنبش جمهوریخواهی در مقطع تأسیس جمهوری انقلابی گیلان در سال 1922 از سوی دیگر، این نیروی انقلابی در هیئت حزب کمونیست ایران ظاهر گردید. از آغاز جنبشهای اعتراضی دهه بیست شمسی به بعد، بخشی از جناح چپ اتحادیه های کارگری و حزب توده و جناح انقلابی در دولت ایالتی آذربایجان، چپ انقلابی جامعه ایران را میسازند. با شکست جنبشهای کارگری- دموکراتیک در جریان کودتای امپریالیستی 28 مرداد سال 1332، نیروی انقلابی جدید بتدریج در چهارچوب تئوری و پراتیک سازمان چریکهای فدایی خلق ایران سربلند میکند. پس از شکست انقلاب بهمن در دهه 60، به دلایل گوناگونی، جامعه ایران قادر به بازتولید یک نیروی سیاسی انقلابی، بمثابه یک قشراجتماعی، نگشت. جنبشهای اعتراضی کارگران طی دوسال اخیر نیز، هنوز به سطح یک جنبش انقلابی ارتقاء نیافته، از این رو قشر پیشرو آن نیز ظاهر نشده، عدم وجود چنین نیرویی، با روحیات و عادات خاص عناصر آن، و متکی بر سنتهای انقلابی در جامعه ایران کاملاً مشهود است. همچنین بخش اعظم نیروی چپ علنی کنونی در محیطهای مبارزات اقتصادی و دانشگاهها، آشکارا از انتساب خود به مبارزات انقلابی در تاریخ معاصر ایران پرهیز کرده، خواهان کسب موقعیت اپوزیسیون چپ قانونی، یعنی چپ در مفهوم ترقیخواهی، نظیر کشورهای پیشرفته سرمایه داری است.

مبارزه با نظام سرمایه داری، بمثابه یک مبارزه انقلابی، مبارزه ای مستقیم برای جایگزینی دستگاه دولتی موجود با یک نظام شورایی است. نظام سرمایه داری، قبل از هر چیز در وجود بوروکراسی مافوق مردم تبلور یافته، این ساختار سیاسی- نظامی است که شرایط بازتولید جامعه سرمایه داری را تضمین میکند. در انقلاب کمون پاریس درسال 1871، در انقلاب اول روسیه در سال 1905 و همزمان با آن انقلاب مشروطیت همچنین، جهت گیری تأسیس یک نظام شورایی در مرکز مبارزه انقلابی قرار دارد. انقلاب سوسیالیستی اکتبر با عمومیت بخشیدن به نقش شوراها، بطور قطعی تکالیف ناتمام کمون پاریس را به انتها رساند. از این پس، مبارزه طبقاتی انقلابی، بطور خلاصه، مبارزه سیاسی آشکار علیه دستگاه دولتی بورژوایی، بمنظور استقرار یک دولت شورایی است. روشن است این، اشکال و مراحل گوناگون مبارزه، با اهداف اقتصادی و یا مختص یک رشته معین را نفی نمیکند. اما هرگونه نتیجه گیری حقیقی از مبارزات توده ای، که نیروی محوری آن بطور اجتناب ناپذیری طبقه کارگر مستقل است، مقدم بر هر چیز، به تغییرات واقعی در مناسبات قدرت در جامعه گره خورده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Thursday, May 10, 2007

نویسنده نسل انقلاب بهمن


علی اشرف درویشیان، همراه نوجوانی و جوانی اکثریت نسل مبارزین انقلاب بهمن، مدتی است که بیمار است. افسوس و صد افسوس، اگر او دیگر ننویسد! او نظیر صمد بهرنگی، به بخشی از تاریخ انقلاب بهمن و وجود همه ما، به جزئی از کاراکتر سیاسی بخش پیشرو جامعه ایران تعلق دارد. امید که او بزودی صحیح و سالم برخیزد و بنویسد؛ از مردم، از زندگی و امید و از زیبایی بنویسد! این جامعه به علی اشرف درویشیان نیاز دارد، و نه به راهزنان و قداره بندان و پست ترین جانیانی که تاریخ معاصر جهان، آنها را به خارج از زندگی انسانی پرتاب کرده است.

علی اشرف درویشیان نه فقط دشمن سانسور و سرکوب است، بلکه آن را با صدای بلند و علناً اعلام میکند. او چندی پیش در رابطه با آخرین کتاب خود که وزارت سانسور اسلامی انتشار آن را رد کرده بود، گفت: حتی یک کلمه هم حذف نخواهم کرد!

در اینجا، متنی که یکی از علاقمندان به او در داخل کشور، در وبلاگ خود ثبت کرده است، درج میگردد.
--------------------------------------

تو جرات ترانه یی، در این قلم شکسته گی


زنده بمان عمو اشرفِ کودکی های من، زنده بمان! این جهان پلشت نکبتی، بدون تو دیگر جای نفس کشیدن نیست رفیق! زنده بمان " لطیف" شیطانی های خانه ی مادربزرگ. زنده بمان امید تلخستان.

حالا اگر بروی، " رنگینه " چه کند، روی پشت بام آن خانه ی روستایی. اگر بروی، " گل طلا " چه کند با " کلاش های قرمز". حالا با کدام روزنامه دیواری، « پیروز » مدرسه شویم.

کناره ی " آبشوران " را خالی نکن در " فصل تلخ نان". اگر بروی رفیق، « داداش جان » دیگر به خانه برنمی گردد. تنها تویی که هنوز توی این روزهای سیاه، این روزهای خالی بی امید، این فصل سترون زمین، با چراغی در دست دنبال داداش های رفته ی نیامده می گردی. نگاه کن رفیق! عمو اشرف! زمین خاوران بی تو خالی می ماند. نگاه کن عموی قصه های بچگی! داداش جان ها اینجا زیر خاک خوابیده اند. *1

حالا تو اصلا با اجازه ی کدام بی شرفی می خواهی بروی. وقتش نیست برادر، زنده بمان! " کفتارها " و " کلاغ " های بسیاری هستند، که شایسته ترند برای مرگ. نه عمو جان این لباس سفید یک دست به تو نمی آید. این چشم ها عمو اشرف! نباید برود زیر خاک. برگرد! می دانم تحمل زمین، تحمل این کثافت جاری، تحمل این هوای عفن نامردمی سخت است؛ اما برای دل من هم که شده، برای همین چشم هایی که روی کتاب های تو فرستادمشان پشت شیشه های ذره بینی، تحمل کن! کودکی های من همین طوری هم بی همه چیز است. تنهایم نگذار عموی خوب روزهای بچگی
!

http://havari2.blogfa.com/post-5.aspx
-------------------------------------
*1- تأکید از وبلاگ جمهوری شورایی

Friday, May 04, 2007

اخراج وحشیانه کارگران افغانستانی

اخراج کارگران افغانستانی که سالهاست در ایران، در مشاغل سخت و با دستمزد کم بکار اشتغال داشته اند، با شدت و حدت ادامه دارد.
بگفته مسئولان رژیم اسلامی، طی 10 روز اول اجرای این طرح سرکوبگرانه علیه مردم زحمتکش، بیش از 50000 نفر با زور از کشور اخراج شده اند.

اخراج کارگران افغانستانی در این میان، از هیچیک از معیارهای ساده برخورد با خارجیان هم برخوردار نیست. مأموران سرکوبگر به محل کار مردم فقیر و نیازمند می ریزند، حتی بدون اینکه امکان تسویه حساب با شرکت صاحبکار را ایجاد کنند، با بیرحمی تمام کارگران مهاجر را روی زمین کشیده، همراه می برند. در موردی حتی مأموران جنایتکار اسلامی، ضمن ضرب و شتم شدید، سه نفر از کارگران مهاجر را از ساختمان محل کار آنها به پایین پرتاب میکنند. یکی از مجروحان این حادثه اخیراً در بیمارستانی در شهر هرات جان سپرده، دو نفر دیگر با زخمهای شدید بستری هستند. پیش از این، یکی از کارگران افغانستانی طی مصاحبه ای، موضوع اخراج و وضعیت دردناک اخراج شده گان را اینگونه توصیف نموده است

" این طرح به عنوان یک طرح ضربتی از ششم آبان ماه [ 1385] و با اعلام آن از تلویزیون شروع شده است. از ششم آبان ماه به این طرف ماموران اداره کار با همراهی نیروهای انتظامی ساختمان به ساختمان میگردند و آنهایی را که دستگیر میکنند روانه مرز کرده و صاحبکاران را نیز جریمه میکنند. البته این چیز جدیدی نیست و هر سال تقریبا تکرار شده است، منتها اینبار جدیتر است، همانطور که خود دولت اعلام کرده تا آخر آذر ماه قرار است تمام کارگران افغان را از ایران اخراج کنند. رفتار آنها با کارگران خیلی غیر انسانی است، نیروهای انتظامی با شدیدترین وجه ممکن با ما برخورد میکنند، توهین میکنند، کتک میزنند، گاها برخی از آنان [ وسایل و پول ]2* ما را بر میدارند، بعد هم ما را راهی اردوگاه میکنند، در اردوگاه نیز رفتار بسیار توهین آمیز و بدی با ما دارند، حتی اجازه دستشویی رفتن نمیدهند، گرسنگی یکی دیگر از مسائلی است که در اردوگاه با آن مواجهیم."

----------------------------------

1*- سایت شورا 19/8/1385
http://www.shora-b.com/Contents/News/htm/281.htm
2*-در اصل چاپی مصاحبه در اینجا، سه نقطه قرار دارد.
- موارد باعلامت [ ] از وبلاگ جمهوری شورایی است
.

Wednesday, May 02, 2007

آیا راهی برای توقف اینهمه وحشی گری وجود دارد؟

خبرگزاری دیده بان حقوق بشر کردستان

یک شهروند از اهالی شهر ربط سردشت که مقیم کشور نروژ است، در جریان دیدار نوروزی[ سال 1386] با خانواده اش، به اتهام نوشیدن مشروبات الکلی (آبجو)، بازداشت و محکوم به اجرای حد شرعی شد. گفته می شود نامبرده بنا به توصیه پزشک از مشروب آبجو استفاده میکرده و در جریان دیدار با خانواده همسرش در تفرجگاه بویه بانه توسط نیروهای انتظامی بازداشت و محکوم به اجرای حد 130 ضربه شلاق شد. حکم حد شرعی روز پنجشنبه 6 اردیبهشت در انظار عموم به اجرا در آمد.
---------------------------

! هشدار: خطر قتل منصور اسانلو

اکبر تک دهقان
12 اردیبهشت 1386- 2 مه 2007


اعتراضات کارگری در اول ماه مه امسال، بویژه در تهران، بار دیگر قدرت اصلی در برابر رژیم ترور اسلامی را به همگان معرفی کرد. این مبارزات در همان حال، تشدید سیاست سرکوب و خشونت افسارگسیخته ای را که به ویژه در دوره اخیر، به روش غالب رژیم اسلامی مبدل شده، عریان ساخت. در سنندج و تهران و کرمانشاه، مراسمهای مستقل اعلام شده کارگران از سوی مأموران حکومتی ممنوع اعلام شده، جنایتکاران موسوم به " نیروی انتظامی" به سوی کارگران هجوم برده، به ضرب و شتم دیوانه وار آنان پرداخته اند.

در این میان، تهاجم علنی به منصور اسانلو، رئیس هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد و اقدام به بازداشت و بهمراه بردن او، همچنین بازداشت یعقوب سلیمی، عضو دیگر هیئت مدیره سندیکا در همین روز، برجستگی خاصی داشت. بنا به اعلام آقای اسانلو در یک مصاحبه رادیویی در روز واقعه1*، سرکوبگران در ایستگاه مترو " هفت تیر" تهران، در روز 1 مه- 11 اردیبهشت، با حمله به او، قصد بهمراه بردن نامبرده را داشتند که با مقاومت اسانلو، همکاران و مردم معترض در محل، قادر به بازداشت او نمی شوند. مأموران سرکوبگر، از ارائه هر گونه حکم مأموریت خودداری کرده، ارگان محل توطئه گری مربوطه را اعلام نمیکنند. بدنبال آن منصور اسانلو و حدود 30 نفر از کارگران شرکت واحد در اعتراض به این توطئه آشکار بقصد احتمالاً قتل او، در مقابل یکی از ادارات " دادگستری" رژیم دست به تحصن زده، خواستار تضمین امنیت جانی خود میشوند. پیش از این نیز، در آخرین مورد بازداشت منصوراسانلو در ماههای گذشته، پس از ربودن علنی او در خیابان و ضرب وشتم شدید نامبرده و همراهان، مأموران رباینده، او را در یکی از خیابانهای خلوت از اتوموبیل پیاده کرده، مجدداً و به شدت مورد ضرب و شتم قرار میدهند. چنین اقداماتی در دوران سلطه این رژیم وحشی، بنا به شواهد منتشره، صدها بار اتفاق افتاده است. از آن میان، قتل کارگر مبارز جهانگیر قلعه میاندوآب است. او در میتینگی اعتراضی در روز 17 بهمن سال 1359 در میدان آزادی تهران، توسط عناصر سرکوبگر رژیم اسلامی ربوده شد؛ پس از چند روز، جنازه بشدت شکنجه شده او در اطراف تهران پیدا شد.

تهاجم برای ربودن منصوراسانلو، حلقه ای از زنجیره اقدامات تروریستی نظیر آن در هفته ها و روزهای اخیر در سراسر کشور است. مأموران رژیم اسلامی در روزهای گذشته، در خیابان و محوطه دانشگاههای مازنداران، دانشگاه امیرکبیر تهران و دانشگاه لرستان دست به آدم ربایی و تهاجم با سلاح سرد به دانشجویان زده اند. تلاش برای ربودن منصور اسانلو از این رو، نباید رویدادی اتفاقی و بدون نقشه، بلکه جزئی از سیاست توحش افسارگسیخته کنونی علیه رشد جنبشهای اعتراضی قلمداد شود. بنا به تجارب متعدد، رژیمهای سرکوبگر در ایران، با شروع " خطر" رشد مبارزات توده ای، بلافاصله به سیاست قتل رهبران و سازماندهان اعتراضات مردمی روی می آورند. قتل 9 زندانی سیاسی، قبل از همه بیژن جزنی، به بهانه فرار از زندان در روز 29 فروردین سال 1354 و به دستور مستقیم شاه در زندان اوین نیز، بدون تردید سندی انکارناپذیر در راستای چنین سیاستی است.
----------------------------

توضیحات

1*- مصاحبه منصور اسانلو با رادیو برابری، منتشره در سایت
http://www.rahekargar.net/ ، تحت عنوان: " کارگران متحصن را با حمایت خود یاری کنید:
گزارش منصور اسانلو از برگزاری مراسم اول ماه مه"، همچنین مصاحبه های جدید دیگری در همین رابطه و در نشانی بالا تحت عناوین:

- حدود 30 تن از فعالین سندیکای شرکت واحد در تحصنی مقابل دفتر آقایی، مدیر کل دادگستری...
- مصاحبه با ابراهیم مددی و یعقوب سلیمی از اعضاء هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد ...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Tuesday, May 01, 2007

! روز شکوفایی هر چه بیشتر جنبش کارگری

بنا به اطلاعات تاکنونی، کارگران ایران در اول ماه مه امسال، بطور آشکار، قدرتمندتر و سازمانیافته تر از سال گذشته، علیه تبهکاریهای سرمایه داران و رژیم اسلامی دست به اعتراض زدند.