Saturday, August 20, 2005

آزمون بزر گ برای مردم ایران


رژیم سرکوبگر اسلامی، با تعیین یک حزب اللهی افراطی بعنوان رئیس جمهور خود، در یک چرخش تند سیاسی، کشور را به سوی پرتگاه هولناکی سوق می دهد، که در بهترین حالت، بمراتب نکبت بارتر از شرایط کنونی خواهد بود. حکومت اسلامی اما در شرایط پیش رو، راهی بجز این نمی شناسد، و دیگر راهی جز این ندارد. رژیمی که هر لحظه در باتلاق تبهکاریهای خود فرو میرود، آشکارا کشور و مردم ایران را هم، آگاهانه به اعماق این باتلاق فرو می کشد. این شرایط فوق العاده حساس و سرنوشت ساز، جنبش کارگری – دموکراتیک در ایران و نیروهای اجتماعی آن را، در معرض یک آزمون بزرگ قرار می دهد.

با تهاجم ارتشهای امپریالیستی به عراق در مارس 2003، اقدامات نهایی برای تجدید تقسیم شرایط سلطه، و تضمین منافع استراتژیک امپریالیسم آمریکا در خاورمیانه وخلیج فارس، آغاز گردید. دولت آمریکا با سود جستن از اقدامات دسته جات تروریستی، که خود آنها را بوجود آورده، آموزش داده و علیه کمونیستها و اتحاد شوروی بکار گرفته بود، برای انجام تغییرات سیاسی جدی در خاورمیانه، دست به کار شد. در این کشمکش، که طرفهای در گیر درآن را، آمریکا، اروپای متحد، روسیه، چین و ژاپن تشکیل میدهند، بر سر منابع انرژی و شرایط سیاسی تضمین آن برای یک تا دو دهۀ آینده، رقابت آشکار و بیرحمانه ای جریان دارد. اما هر تغییر سیاسی جدی در منطقۀ خلیج فارس، بدون تماس با موقعیت ایران و نقش آن در این تغییرات، غیر ممکن است. این در عین حال اهمیت ویژه ای دارد، از آنجا که تاکنون نیز، روابط متعارف و فاقد اصطکاک، بین دولت آمریکا و رژیم اسلامی، شکل نگرفته است.
همۀ شواهد کنونی، از تشدید رویارویی میان رژیم اسلامی، و قدرتهای رقیب آن در جهان، خبر می دهند. از سوی دیگر حکومت اسلامی نیز، به تمرکز هرچه بیشتر قدرت در دست گروه معدودی از سران خود اقدام کرده، به محدود ساختن هر چه بیشتر حقوق اجتماعی مردم، و سیاست تبدیل کشور به یک پادگان نظامی، روی آورده است. اما چنین جهت گیری سیاسی در شرایط فعلی ایران و جهان، حامل پتانسیل تخریبی عظیمی است، که شیرازۀ جامعۀ ایران را فرو پاشیده، زندگی مردم را بطور کامل به اضمحلال، چه بسا دردناک تر از عراق کنونی خواهد کشاند. گذشته از آن، تشدید مبارزات توده ای، که در مقاومت کنونی در کردستان به بهترین شکلی تجلی پیدا کرد، رژیم اسلامی را به وسوسۀ یک قدرت نمایی نابود کننده، با حامیان دیروز خود در جهان انداخته است. حکومت اسلامی از این طریق، به دست یافتن به دوره ای نظیر سالهای جنگ 8 ساله، و استفاده از آن، برای حفظ سلطۀ نکبت بار خود امیدوار است. اما تشدید بحران کنونی، تا درجه ای از توسعۀ خود، و نه در مراحل پیشرفتۀ آن، قابل کنترل و محدود ساختن است. وقتی بنا به گزارشهای موجود، طرحهای حمله به کشور و برخی جابجایی های نظامی ناروشن در کشورهای همسایه، در حال آماده شدن است، این از تعمیق بحران و جهت گیری آن در مسیری متفاوت از ماههای گذشته، حکایت می کند.
مشخصۀ اصلی شرایط بین المللی کشور در لحظۀ کنونی، تغییر تدریجی اما آشکار، در سیاست های امپریالیسم آمریکا، در مناسبات با رژیم اسلامی است. دولت آمریکا علناً به شق دوم در سیاست خود در قبال "مسئلۀ ایران"، در چهارچوب هدف فعلی خود در خاورمیانه عبور می کند؛ و آن به سرانجام رساندن سیاست تغییر رژیم اسلامی، از طریق توسل به اقدامات مستقیم است. حکومت اسلامی در ایران، دیگر به بخشی از الزامات حفظ موقعیت امپریالیسم در منطقه تعلق نداشته، و در جهان غرب کسی آن را نمی خواهد؛ از این رو حذف این رژیم، از دو سال قبل به هدف اصلی دولت آمریکا در خاورمیانه تبدیل گشته، و اشغال افغانستان و عراق را باید بنوعی، بمثابه زمین تمرین اقدامات بعدی قدرت های امپریالیستی، در رابطه با رژیم اسلامی محسوب نمود. بروز تدریجی تنش های جدی در روابط دولت آمریکا و رژیم اسلامی، نمود جدیدی از تغییراتی است، که از مقطع انتخابات ارتجاعی رژیم اسلامی آغاز گردید، و اخیراً با از سرگیری فعالیتهای هسته ای تعلیق یافتۀ آن تشدید گردید؛ این یک تغییر واقعی است، و بر خاتمۀ اقدامات تاکنونی دولت آمریکا، در عین حال بر لزوم به انتها رساندن هر چه سریعتر آن، تا پیش از به پایان رسیدن دورۀ فعلی ریاست جمهوری در این کشور، دلالت می کند. برای انحصارات نظامی و نفتی در آمریکا، دولت کنونی در آن کشور، بهترین شرایط تصمیم گیری منسجم و تمرکز نیرو، برای به سرانجام رساندن سیاست های استراتژیک این جناح در دورۀ کنونی را، در اختیار دارد. جناح مالی – نظامی امپریالیستی، در صورت جابجایی قدرت میان دوحزب حاکم در آمریکا، چنین موقعیت " ایده آلی " را، در رقابت با اروپا، روسیه، ژاپن و چین، دارا نخواهد بود. استراتژی جناح اپوزیسیون در آمریکا، که تکیه گاه عمدۀ آن را سرمایۀ صنعتی امپریالیستی، بوروکراسی اتحادیه ها، و بخشهای اقتصادی وابسته به بازار داخلی آمریکا، تشکیل می دهند، به ادامۀ یک سیاست فرسایشی در برخورد به رژیم اسلامی تمایل دارد. این جناح بر نزدیکی میان آمریکا و اروپا، و تلاش برای ادغام روسیه در این اتحاد متکی بوده، از این طریق بر ایجاد یک قطب نیرومند غربی، در مقابل چین و ژاپن، استوار است. از این رو تغییر در سیاست های امپریالیستی در رابطه با ایران در شرایط حاضر، در عین حال به دینامیزم فعل وانفعالات سیاسی داخلی آمریکا، طی دورۀ 3 سال آتی نیز گره خورده است. انتخابات ریاست جمهوری اخیر، نه فقط به یک دور از حیات رژیم اسلامی پایان داد، بلکه به یک دور از استراتژی امپریالیسم، در مقابل این رژیم نیز خاتمه داد. اما محاسبات رژیم اسلامی تحت سرکرده گی احمدی نژاد، بنا به ماهیت فوق ارتجاعی آن، فرسنگها از یک ارزیابی عینی و درک واقعی شرایط جهانی، فاصله دارد. رژیم اسلامی در اتخاذ تاکتیک های سیاسی خود، هنوز بر فاکتورهای مؤثر در گذشته، بزرگنمایی تضادهای درونی جبهۀ رقیب، اغراق در قدرت "مقاومت" در عراق، و اعتماد غیر قابل اثبات به حمایت " ملی" و جهانی از خود در صورت یک تهاجم خارجی، حساب باز می کند. در حالیکه این محاسبات، در پرتو شرایط کنونی ایران و جهان، با واقعیات بیرونی، واز این طریق با نقش و قدرت تأثیر گذاری عوامل موثر جدید، سازگار نیست. رِژیم اسلامی همچنین نقش عامل " حقوق بشر" در کنار مسئلۀ هسته ای مطرح شده از سوی دولت آمریکا را، جدی نگرفته و آن را " دخالت در امور داخلی"، می نامد. اما موضوع " حقوق بشر"، یک فاکتور حقیقی در مناسبات دو طرف محسوب می شود. طرح این خواست از سوی دولت آمریکا، صرفنظر از دلایل همیشگی آن، یعنی بهبود موقعیت بورژوازی " مدرن" داخلی، وافزایش نقش سرمایه گذاری های خارجی، همچنین بر جدی بودن ضرورت تغییرات سیاسی در عملکردهای رژیم، و از این طریق قابل اعتماد شدن آن در برابر نظامات حقوقی بین المللی متکی است.
دولت آمریکا در سال گذشته، با انتخاب دوبارۀ جرج دبلیو بوش، تمایل خود به یک راه حل صلح آمیز، در انتقال قدرت در ایران را بروز داد. تبدیل شدن عراق به یک باتلاق برای ائتلاف امپریالیستی، حتی خروج نیروهای برخی از قدرت های شریک در آن از عراق، تلاش برای حفظ سیاست مشترک با اروپای متحد، و امید به پیروزی اصلاح طلبان حکومتی در ایران، در اتخاذ این سیاست، نقش اساسی ایفا کردند. از این رو طراحان سیاسی در دولت آمریکا، به حمایت از اقدامات اروپا و آژانس بین المللی انرژی اتمی، پشتیبانی از معاملات اقتصادی و سیاسی اروپا برای مهار ساختن رژیم در دستیابی به سلاحهای هسته ای، و چشم دوختن به نتایج انتخابات رژیم اسلامی، روی آوردند. در چنین شرایطی است که همچنین، طرح رفراندوم قانون اساسی رژیم اسلامی نیز، شکل گرفت. مدافعین این طرح در خارج از کشور، با راه انداختن جنجال بی سابقه ای تلاش کردند، آرزوهای خود در تقسیم پست های نداشتۀ دولتی آینده را، به طرح رفراندوم پیوند زده، آن را به طبقۀ متوسط شهری وقدرتهای بین المللی، عرضه کنند. در این میان اپوزیسیون جمهوری خواه در خارج، به سطحی ترین و عقب مانده ترین روش برخورد سیاسی به مسائل کشور، در غلطید. آنها در بحثهای خود چنان مجذوب کشف جدید خود گشته بودند، که گویا عاقبت راه سرنگونی رژیم اسلامی را به دست آوردند، و آن اینکه از طریق جمع آوری 30 یا 40 هزار امضاء، آنهم از طریق اینترنت، به سراغ رهبر قسی القلب و متحد دیروزی شان بروند، واز او بخواهند، " لطفاً " از قدرت کنار بروند. حتی مشکل نبود، این توهم را در میان هواداران رفراندوم، حدس زد، که آنها این راه حل را می توانستند، خیلی پیش از این کشف نموده، چه بسا از همۀ جنایات تاکنونی این رژیم پلید هم، جلوگیری می کردند! فقط کافی بود، بیانیۀ جهانی حقوق بشر و "میثاق های" آن را با دقت بیشتری می خواندند! جمهوری خواه همدست دیروز رژیم، به تملق گویی افراطی برای کسی نظیر سازگارا، که از موضع یک آخوند حوزۀ " علمیه"، به تازه گی در حال آشنا شدن با برخی مفاهیم قرون وسطایی از دموکراسی بود، توسل جست. آنها در بحثهای خود، به کمونیستها و مبارزین، که هزار هزار در مقابل جوخه های اعدام ایستاده، به حقوق دموکراتیک مردم و رهایی آنان پایبند ماندند تاخته، آنها را بعنوان غیر دموکرات، اما بنیانگذاران سپاه پاسداران، دوم خردادی ها، اکثریتیها و سلطنت طلبان را، دموکرات معرفی نمودند. برای این شبه اپوزیسیون کاسه لیسان احزاب دولتی در غرب، فراخوان طرح رفراندوم قانون اساسی رژیم، به فرصت جدیدی برای یک جنگ صلیبی ضد کمونیستی بدل گشت. آنها که بطرز ساده لوحانه ای، روزهای وکالت و وزارت را برای خود نزدیک می دیدند، دیگر لزومی به رعایت احتیاط و ادب نمی دیدند. آنها دیگر ضروری تشخیص ندادند، از سازمانهای انقلابی و تلاشهای بزرگ جانباختگان کمونیست، حتی بطور تشریفاتی و ظاهری قدرانی کرده، به سهم جنبش کارگری و چپ انقلابی، در پی ریزی یک نظام دموکراتیک در کشور، اشاره کنند. طبق نظرات مبلغین این اپوزیسیون دروغین، کمونیستها باید خود را بعنوان دموکراتهای پیگیر، فوراً منحل می کردند، یک شبه در کنار داریوش همایون، فرخ نگهدار و محسن سازگارا قرار گرفته، از یک طرح ارتجاعی و سراپا بورژوایی، حمایت می کردند؛ در غیر این صورت نیروهای دموکراتیک محسوب نمی شدند. سرکوبگر دیروز و جمهوری خواه امروز، انتظاری غیر از این از یک فعال کارگری و کمونیست این کشور نداشت، و " حقی" جز خود کشی سیاسی برای او، قائل نبود. از این گذشته جریان فوق ارتجاعی سلطنت طلبان، که به لطف جمهوری خواهان و جناح دوم خرداد رژیم، به سردمدار حقیقی طرح رفراندوم تبدیل گشته بود، از طریق سخنرانان ونویسنده گان خود، بیشرمانه حتی از رفراندوم، میان جمهوری و سلطنت دم می زدند. بورژوازی اپوزیسیون که فرصتی برای ابراز وجود و جدی گرفته شدن بدست آورده بود، نشان داد، تا چه میزان ارتجاعی و غیر قابل اعتماد است، که پس از 26 سال که از یک انقلاب توده ای و نابودی سلطنت می گذرد، هنوز هر فرصتی را، به امکانی برای احیاء سلطنت مبدل می سازد. برای قدرتهای غربی، یک اپوزیسیون جدی جمهوری خواه، باید قادر می شد، با برقراری گسترده ترین روابط بویژه با نیروهای رادیکال جامعه، همچنین امکان یک انقلاب را، از این طریق نیز به حد اقل می رساند. در حالیکه جمهوری خواه عصر قاجاریۀ ایرانی، فوراً به سوی سلطنت طلبان و وابستگان به رژیم اسلامی شتافته، و حتی به بلند گویی برای بازگشت سلطنت، و تحکیم دوبارۀ رژیم اسلامی از طریق یک رفراندوم، تبدیل شدند. راست ترین نوع آنان، نظیر فرخ نگهدار حتی زبان به گلایه گشود، که طرح رفراندوم اعلام شده، چپ روی بوده، و باید امکان شرکت طرفداران ولایت فقیه را هم در فراخوان رفراندوم، فراهم می ساخت!! روشن است، امید بستن قدرتهای امپریالیستی به چنین اپوزیسیونی، که نه فقط مستعد تملق گویی، بلکه از شانس بد اربابانشان، با کودنی سیاسی مفرط خود، پیشاپیش شکست هر نقشه ای را تضمین کرده است، بنا کردن بر شن روان است. با شکست این نوع اپوزیسیون، در جلب حمایت برای آلترناتیوی از نوع خود، برای قدرتهای امپریالیستی، راه حل دخالت مستقیم، باز هم به اصلی ترین انتخاب تبدیل می گردد.
چرخش در سیاستهای امپریالیستی در رابطه با رژیم اسلامی، همچنین به شکست اصلاح طلبان حکومتی در انتخابات اخیر و به تبع آن بی اعتبار شدن طرح رفراندوم قانون اساسی رژیم، در این دوره نیز بر می گردد. هر سطحی از پیشروی برای اصلاح طلبان، هنوز برای طراحان سیاست های امپریالیستی، امکانی از تحکیم صلح آمیز موقعیت خود در ایران، در رقابت با سایر گروهبندی های بین المللی را فراهم می ساخت. پذیرش ابتکارات قدرت های اروپایی در مذاکره پیرامون پروندۀ هسته ای رژیم، کشاندن مداوم چهره های اپوزیسیون بورژوایی به مصاحبه با رسانه های غربی، و اعطای انواع جایزه ها و نشان ها به این گروه، همین هدف را دنبال می کرد. اما این امکان دیگر نظیر گذشته، وجود ندارد. اصلاح طلبان حکومتی بعد از 8 سال در رأس قدرت اجرایی، حتی قادر به یک رقابت جدی با حریفان بسیجی، که خود، آنها را مسلح ساخته، و به جان مردم انداخته اند، نشدند. با شکست اصلاح طلبان حکومتی در این نمایش انتخاباتی، موقعیت اروپای متحد در مقابل امریکا در کشمکش پیرامون پروندۀ هسته ای، آشکارا تضیعف گشته، وحساب باز کردن بر روی طرح رفراندوم قانون اساسی رژیم حد اقل در این دوره نیز، کنار گذاشته شد. اما اصلاح طلبان حکومتی، فقط یک شکست انتخاباتی را که همواره، عمیقاً ضد دموکراتیک بود، به نمایش نگذاشتند؛ به این دلیل که اساساً انتخابات در یک رژیم ترور، خود جزئی از سیاست سرکوب، و فقط همدستان رژیم، به نمایش هایی از این نوع، عنوان یک انتخابات دموکراتیک را می چسبانند. از این رو شکست اصلاح طلبان در انتخابات اخیر را قبل از همه، باید در عدم وجود هیچگونه ظرفیت اصلاح طلبی و بطریق اولی، فقدان هر گونه ظرفیت سازگاری با معیارهای رایج در مناسبات بین المللی، ارزیابی کرد. آنهم درست در مقطعی که یک چنین هماهنگی با نظامات به رسمیت شناخته شده، بویژه در مسئلۀ منازعات هسته ای، اهمیت اساسی دارد. به این ترتیب، برای قدرت های غربی نتایج اخیر رقابت های درونی رژیم، نوعی چراغ سبز برای آنها، به ورود مستقیم به یک کشمکش خارج از نرمهای پارلمانی با رژیم اسلامی هم، محسوب می شود. اصلاح طلبان نه فقط شکست خوردند، بلکه به زبان دیگری به قدرت های بین المللی اعلام کردند، که در کنترل جامعه و تحولات سیاسی رادیکال آتی، چه از سوی جناح حاکم کنونی و چه از سوی توده های به جان آمده، دیگر کاری از دست آنها ساخته نیست. هم اصلاح طلبان حکومتی و هم جمهوری خواهان مقیم خارج، با افزودن برخی تبصره ها و انتشار برخی گلایه ها، برای حفظ امتیازات کسب شده در رژیم ترور، و فرار از پاسخ گویی به جنایات خود، در دخالت های امپریالیستی در این یا آن شکل، ذینفع هستند. در کنار آن باید به عامل مهمی در شرایط کنونی، که باز هم به انتخابات اخیر رژیم مربوط است، اشاره کرد: دولت آمریکا که چندین بار پیش از این نیز اعلام کرده بود، برخی تصمیمات پیرامون رژیم اسلامی را، به نتایج انتخابات آن محول ساخته بود. شرایط پس از انتخابات بیان آن موقعیتی است، که تصمیم گیری پیرامون برخورد به رژیم اسلامی را، صراحت بیشتری داده، و آن را به تنها معضل حل نشده در منطقه، مبدل ساخته است. از آن رو که " انتخاب " دوبارۀ جناح اصلاح طلبان، می توانست، به نوعی راه حل نظامی در برخورد به رژیم اسلامی را، غیر ضروری سازد. همچنین هرگونه تحریکات نظامی در شرایط پیش از انتخابات می توانست، نوعی ایجاد مزاحمت از سوی دولت آمریکا، در پروسۀ تغییرات مسالمت آمیز ادعایی در ایران تلقی شود. از این رو بخش بزرگی از موضع گیریهای پیش از انتخابات از سوی دولت آمریکا، بر دامن نزدن به فضای تشنج در مناسبات با رژیم اسلامی، استوار گشت. مسلم است، این محدودیت در برخورد به موضوع، با نتایج پیش آمدۀ انتخابات، دیگر برای دولت آمریکا وجود ندارد. در همین حال موقعیت احمدی نژاد، که عمدتاً از طریق تقلب و بند و بستهای مافیایی بر سر کار آمده، و به همین دلیل نیز از دید دولت آمریکا طرف گفتگوی قابل اعتمادی نیست، دست طراحان امپریالیستی را در تمرکز بر روی طرحهای فعلی خود باز تر می کند؛ صرفنظر از اینکه احمدی نژاد، خود را از آغاز بعنوان نیروی درگیر شدن با قدرتهای حریف، و نه سازش با آنان معرفی می کند. تعیین احمدی نژاد بعنون رئیس جمهوراز سوی دسته جات حاکم نیز، علیرغم عدم اعلام صریح آن اما، خود با وجود امکان حملۀ نظامی از سوی آمریکا، در محاسبات سیاسی سران رژیم نیز، ارتباط دارد. تسلط یک جناح نظامی، و بویژه نیروی بسیج و سپاه پاسداران بر قدرت اجرایی، مطمئناً تلاش رژیم اسلامی، برای ایجاد مناسبترین شرایط، نه فقط در تمرکز هر چه بیشتر بر سرکوب مبارزات روبه رشد مردم، بلکه همچنین ایجاد حداکثر آماده گی نظامی، در صورت وقوع یک تهاجم خارجی نیز هست. سران رژیم اسلامی، تهدیدات کنونی غرب را، یک " بلوف " می نامند، اما در همان حال دست به تجدید سازمان تمام ساختار سیاسی- نظامی خود، برای یک درگیری نظامی با غرب می زنند.
انتخابات در عراق و افغانستان، یک " مشروعیت" سیاسی در هر دو کشور، همچنین توانایی نسبی این دولتها در ادارۀ امور کشور را به دنبال آورده است. اینکه طبقات حاکم در دو کشور، در تثبیت چنین روندی به زمان نیاز دارند، پی ریزی پایه های اولیۀ آن را که هم اینک شاهدیم، رد نمی کند؛ و این بویژه در عراق، اهمیت دارد. در پناه اشغال کشور و جنایات هر روزۀ نظامیان آمریکایی و دسته جات تروریستی، بورژوازی عراق، به بازسازی دستگاه دولتی خود پرداخته، و موقعیت خود در برابر توده های زحمتکش را تحکیم می سازد. هر تحول جدی در سیاست های دولت آمریکا درارتباط با رژیم اسلامی، در عین حال به موقعیت آمریکا در عراق، و سطح ثبات سیاسی و نظامی دولت در این کشور، همچنین سامان گرفتن نسبی، روابط میان مردم کردستان و بخشهای دیگر عراق نیز، مربوط است. مطمئناً آغاز پروسۀ تجزیۀ عراق و عدم وجود یک استحکام اداری – نظامی، مقبولیت طرحهای امپریالیستی در ایران را، برای جمهوری خواهان در خارج، و جناحی از اصلاح طلبان حکومتی، که باید در چهارچوب این طرحها ادارۀ امور کشور را بعهده بگیرند، زیر سؤال می برد.]آنآآ
موقعیت فعلی رژیم اسلامی و محتوای منازعات آن با قدرتهای رقیب در جهان، از عناصر جدیدی از حساسیت و اهمیت برخوردار شده است، که در هفته های گذشته فاقد آن بود. کشمکشهای فعلی رژیم اسلامی بر سر برنامۀ هسته ای آن با قدرتهای غربی، یکی از عناصر تشدید بحران در شرایط جدید است. جناح به قدرت رسیده که پیش از انتخابات اخیر رژیم، مقاصد خود را در صورت به چنگ آوردن پست ریاست جمهوری، اعلام کرده بود، بلافاصله دست به اقدام زده، فعالیت های هسته ای تعلیق یافتۀ سابق را، از سر گرفت. دولتهای اروپا و امریکا فوراً واکنش نشان داده، و امکان ارجاع پروندۀ هسته ای رژیم به شورای امنیت، و برقراری تحریمهای وسیع اقتصادی علیه رژیم را، مطرح ساختند. در مقابل، مسئولین رژیم نیز در آخرین موضع گیریها، غرب را به بستن تنگۀ هرمز تهدید کردند. بنا به اخبار منتشره در رسانه های غربی، طراحان نظامی دولت آمریکا، همچنین طرحهای نظامی ویژه ای را برای حفظ تنگۀ هرمز از تسلط نیروهای رژیم، آماده نموده اند. رژیم اسلامی از چندین هفته قبل برای مقابله با یک تهاجم احتمالی، سازماندهی و آموزش دسته جات ترور اسلامی، برای عملیات "استهشادی" را آغاز کرده است. در کنار تهدیدات واقعی، رژیم اسلامی هنوز امیدوار است، به یک " بازی موش و گربه" با حریفان خود ادامه داده، و از ثمرات این نوع پیروزیها در داخل، جهت حفظ سلطه، و از سر گذراندن این دور از بحران استفاده کند؛ غافل از اینکه در استراتژی جدید امپریالیسم در تسلط کامل بر منطقۀ خلیج فارس، حلقۀ اصلی نه عراق و افغانستان، بلکه ایران است؛ از این رو بمحض آنکه برای طراحان امپریالیستی، نوعی ثبات سیاسی – نظامی، و امکان خروج از باتلاق عراق قابل تصور شود، نوبت به تکمیل این استراتژی، یعنی تعیین تکلیف با رژیم اسلامی می رسد. برای سردمداران نظامی در دولت آمریکا، تجارب وسیع نظامی وسیاسی آنها در عراق و افغانستان، بدون تردید بعنوان یک پیش شرط جدی، در برخورد به رژیم اسلامی، به کار گرفته خواهد شد. شواهد تاکنونی نیز نشان می دهند، تهاجم به عراق و افغانستان، همچنین باید شرایط سیاسی و نظامی لازم، برای اقدامات بعدی در رابطه با ایران را فراهم می کرد؛ اما پیشبرد تغییرات سیاسی در ایران، از طریق استفاده از اشغال عراق و افغانستان بعنوان عامل فشار علیه رژیم، با شکست کامل اصلاح طلبان، به بن بست رسید.
در این میان، دولت آمریکا بتدریج افکار عمومی، همچنین امکانات نظامی و لجستیکی خود را، برای اقدامات بعدی، آماده می سازد. در هفته های گذشته، اخباری حاکی از آغاز بررسیهایی در پنتاگون، پیرامون طراحی یک حملۀ نظامی، حتی اتمی به ایران، علنی گردید. این خبر که نه تکذیب و نه تأیید شد، اما قبل از هر چیز، هدف عادی سازی بحث علنی، و طرح مسئلۀ امکان یک حملۀ نظامی را، دنبال می کرد. رئیس جمهور امریکا، و طراح کهنه کار سیاست های امپریالیستی کیسینجر، آشکارا از امکان راه حل نظامی، در برخورد به رژیم اسلامی، صحبت کرده اند. در طی هفته های گذشته همچنین با استناد به منابع نا روشن، برخی جابجایی ها از سوی نیروهای آمریکایی در یکی از کشورهای همسایۀ شمالی، و سفر غیرمنتظرۀ یکی از مقامات این کشور به آمریکا نیز، گزارش شد. در چند روز اخیر دولت آمریکا از نقشه های خود در خروج تدریجی از عراق، از اواخر سال جاری میلادی خبر داد؛ که این خود در عین حال از موقعیت باثبات تر آن در عراق، ضرورت آزاد ساختن نیرو، و تمرکز بر اهداف دیگری حکایت می کند. هر چند جناح " شیعیان " در دولت کنونی عراق، با طرح خواسته های کاملاً غیر منتظره در بحثهای تدوین قانون اساسی، اما احتمالاً با هدف کند ساختن طرح خروج ارتش امریکا، واکنش نشان دادند. در عین حال نباید فراموش کرد، معضلات نظامی امریکا در عراق، نه فقط احتیاط در گشودن یک جبهۀ جدید، بلکه بهمان میزان، عجله در گشودن یک جبهۀ جدید برای جبران شکست های خود در عراق را هم، بعنوان یک آلترناتیو در مقابل طراحان استراتژی سیاسی دولت آمریکا قرار می دهد. مقالات اخیر در برخی از روزنامه های بزرگ غربی، حتی از وجود نقشه های دقیق حملۀ سنگین هوایی و موشکی به مراکز هسته ای، نظامی و مراکز قدرت سیاسی رژیم، سخن می گویند. اطلاعات و تحلیل های منابع دولت آمریکا، در همین حال به کاهش عملیات انتحاری در عراق نیز اشاره می کنند؛ یک چنین ادعایی چه واقعی و چه از سوی منابع اطلاعاتی جعل شود، تظاهر به موقعیت بهتر آنها در عراق را مد نظر دارد. در اینحال یکی از دولت هایی که در عراق نیروی نظامی مستقر ساخته است (السالوادور)، اقدام به افزایش نیروهای خود در عراق کرده است. اما هدف از این اقدام در شرایط تلاش ارتش آمریکا برای کاهش نیروهای خود در عراق، روشن نیست. شواهد جسته و گریختۀ کنونی، در کنار یکدیگر بر وجود، و یا کار بر روی یک نقشۀ عملیات نظامی مشخص، در رابطه با ایران، گواهی می دهند.
در چند روز اخیر نیز بطور ناگهانی، برخی اعضاء و مقامات مؤثر از یکی از احزاب سیاسی فرانسه، با مسئولینی از سازمان مجاهدین دیدار و گفتگو کردند. در کنار آن همچنین در هفته های گذشته، اخباری از ضرورت خارج ساختن تدریجی سازمان مجاهدین، از لیست موسوم به سازمانهای تروریستی در نزد دولتهای غربی منتشر گشت. این تحولات از تغییر موضع تدریجی غرب نسبت به این سازمان، و در شرایط کنونی از امیدواری به آن، به عنوان یک آلترناتیو سیاسی احتمالی خبر می دهند. در 2 روز گذشته یکی از مسئولین این سازمان در یک مصاحبۀ مطبوعاتی در لندن، با اشاره به اطلاعات افشاء شدۀ سابق از طریق مجاهدین، مبنی بر وجود فعالیتهای هسته ای در ایران، نسبت به کم توجهی آژانس بین المللی انرژی هسته ای در این زمینه، اعتراض کرده، به تقویت موضع آمریکا در مقابل اروپای متحد، در برخورد به فعالیتهای هسته ای رژیم، پرداخت. مسئول اصلی سازمان مجاهدین در پاریس نیز، با تأکید بر نقض توافقنامۀ پاریس از سوی رژیم اسلامی، خواهان ارسال فوری پروندۀ هسته ای رژیم اسلامی، به شورای امنیت سازمان ملل گردید.
امپریالیسم آمریکا در وارد آوردن یک ضربۀ نظامی احتمالی به رژیم اسلامی، بر حمایت طبقۀ متوسط شهری و بورژوازی بزرگ، سلطنت طلبان، سازمان مجاهدین، جمهوری خواهان در خارج، جناح محافظه کار در کردستان و احزاب قومی – ارتجاعی، حساب می کند. سلطنت طلبان، سازمان مجاهدین و مدافعین انواع فدرالیسم، بیشترین نفع را در یک تهاجم نظامی به کشور دارند. فدرالیسم در ایران با هر پیشوند وپسوندی، و در شرایط یک جامعۀ سرمایه داری، چیزی جز تجدید سازمان قومی جامعه نیست، و این نه از طریق حمایت توده های زحمتکش، بلکه فقط از طریق حمایت جناح هایی از بورژوازی، و قدرتهای امپریالیستی، عملی است. هر چند در کردستان، به دلیل سنتهای مبارزاتی چپ و دموکراتیک احزاب مدافع فدرالیسم، و پیوند طولانی آنها با مبارزات سایر توده های مردم ایران، نمی توان از آنان به عنوان مدافعین حقیقی دخالتهای امپریالیستی نام برد.
بخش بزرگی از بورژوازی متوسط ایران و لایه هایی از خرده بورژوازی شهری نزدیک به آن، که "دموکراسی" را از جبهۀ دوم خرداد، و "مدرنیسم" خود را از سلطنت طلبان، و رسانه های ارتجاعی آنان، کسب کرده اند، به چیزی جز مقابله با یک انقلاب توده ای فکرنمی کند. همۀ دارایی سیاسی آنان را، ارتجاعی ترین نوع ضد کمونیسم، و انکار هر گونه ابتکار شورایی توده های کارگر می سازد. این نیروی ارتجاعی که خود در اشکال گوناگون، در کشاندن کشور به وضعیت بن بست کنونی، نقش مؤثری ایفا کرده، امروز آشکار و شرمگین، به یک تهاجم همه جانبۀ ارتشهای امپریالیستی، چشم دوخته است؛ تا از یک طرف از گسترش جنبشهای توده ای جلوگیری کند، و از طرف دیگر یک سلطۀ پارلمانی– ارتجاعی را، در پناه حمایت قدرتهای بین المللی، بر جای رژیم فاشیستی فعلی بنشاند. بورژوازی لیبرال ایران از هر نوع آن، چه در داخل و چه در خارج، به لحاظ سیاسی یک نیروی عمیقاً ارتجاعی، و مطلقاً غیر قابل اعتماد است. آنها نه فقط داوطلبانه، صلیب آهنین خود را بر دوش می کشند، بلکه توده های زحمتکش را نیز، به تکرار این خود کشی سیاسی چندین باره در تاریخ جدید کشور، فرا می خوانند. حتی جناح چپ آن، یعنی روشنفکران، نویسنده گان و هنرمندان، به دسته جات ضد کارگری – ضد دموکراتیک، نظیر انواع اصلاح طلبان داخلی و خارجی متوسل شده، از این طریق، کارگران را از دست زدن به ابتکارات مستقل سیاسی، و ایجاد یک نظام دموکراتیک- شورایی، منع می کنند.
جامعۀ ایران اما هنوز، یک دخالت نظامی امپریالیستی را جدی نمی گیرد؛ و این در وجود یک سری روحیات و عادات ویژۀ شهروند ایرانی نیز، ریشه دارد. برای بسیاری از مردم، "ایران مسئلۀ مهمی است، نقش و جایگاه ویژه ای در جهان دارد، تاریخ آن سراسر تمدن و جهان گستری است، ایران نظیر هر کشوری نیست و حملۀ نظامی به آن، سراسر جهان را درجنگ و بحران فرو می برد". یک چنین تصوراتی از خود، هم نادرست و هم آغشته به توهمات ناسیونالیستی است، و برای یک بررسی سیاسی جدی در قرن بیست و یکم، فاقد اهمیت است. اتفاقا تاریخ ایران، هم در دورانهای قدیم و هم در دوران توسعۀ صنعتی، بر وجود تهاجمات خارجی، اشغال بدون دردسر کشور در شرایط بی تفاوتی سیاسی، و فرسوده گی روحی مردم دلالت دارد. در جنگ دوم جهانی، در مدت کوتاهی کشور به طور کامل، به اشغال ارتشهای متفقین در آمد. حکومت رضا شاه که به اخطاریۀ قدرتهای بین المللی وقعی نگذاشته بود، حتی قادر نشد، 24 ساعت در مقابل تهاجم به کشور، مقاومت کند. هیچ بخشی از جامعه، نه بورژوازی، نه خرده بورژوازی شهری، نه کارگران و نه دهقانان، دست به یک مقاومت جدی در مقابل تهاجم خارجی نزدند. روشن است دلایل این تهاجم و شرایط بین االمللی آن، امر بزرگ مبارزه با فاشیسم و ضرورت حمایت از آن، با شرایط کنونی تفاوت دارد؛ واز یکسان بودن مقطع کنونی با دورۀ مورد بحث، نمی تواند سخنی باشد. اما هر دو دورۀ تاریخی گذشته وکنونی، دارای یک نقطۀ مشترک می باشند: مردم از رژیم حاکم بیزار بوده، و مطلقاً حاضر نبودند، تحت عنوان دفاع از کشور، در مقابل ورود ارتشهای خارجی دست به مقاومت بزنند. نفرت اکثریت قاطع مردم ایران از رژیم اسلامی، از نفرت آنها از رژیم رضا شاه اگر بیشتر نباشد، مسلماً کمتر نیست. مردم زمانی در مقابل یک تهاجم خارجی دست به مقاومت می زنند، که چیزی برای از دست دادن داشته باشند. رژیمی که ابتدایی ترین حقوق دموکراتیک مردم را لگد مال می کند، قاتل و تیر خلاص زن را، بعنوان رئیس جمهور و وزیر منصوب می کند، در خصوصی ترین زوایای زندگی مردم دخالت کرده، دست به سرکوب وتحقیر روزمرۀ مردم زده، و فقر و فلاکت هولناکی را بر توده های مردم تحمیل کرده است؛ درجامعه انگیزه ای برای مقاومت در مقابل یک تهاجم خارجی، باقی نمی گذارد. انتخابات اخیر رژیم همچنین، آشکارا شرایط استیصال حاکم بر روحیات مردم را منعکس ساخت، و چنین شرایط روحی، مناسبترین زمینه برای دخالت های خارجی است.
از این گذشته، این تصور که تهاجم به ایران منجر به یک بحران بزرگ نفتی شده، و یا روابط قدرتهای بین المللی با یکدیگر قطع شده، و صدمه می بیند، تصوری است یکسره نا درست. نظام امپریالیستی که هم اینک چین و روسیه نیز به آن تعلق دارند، علیرغم همۀ تناقضات و رقابت های درونی، نظامی یکدست و دارای منافع مشترک بنیادی است. این نظام، نظام صاحبان قدرت و ثروت در جهان است، که به مرور زمان، مکانیزم های حل و یا تخفیف دوره ای بحران ها را نیز ایجاد، و در شیوۀ سلطه گری خود، ادغام نموده است. هم بحرانهای سرمایه داری و هم تلاطمات مالی - اقتصادی ناشی از عملکردهای سیاسی دولتها، مقولاتی شناخته شده بوده، و تصمیم گیرنده گان حاکم در کمال خونسردی، بر اساس معیار ها وتصمیمات کما بیش استاندارد و جا افتاده، بسراغ آنها می روند: آنها نیازی به کشاندن مردم به خیابانها، و سوار شدن بر امواج هیجانات آنها ندارند؛ بقدر کافی نهاد و ارگان و امکان تصمیم گیری و عمل، در سطح ملی و بین المللی، در اختیار دارند.
عامل دیگری که به عنوان مانعی، در مقابل یک تهاجم امپریالیستی به ایران، مطرح می شود، موضوع مخالفت و حتی قیام ملتهای دیگر، به دلیل حمله به یک کشور " اسلامی"، و یا انجام حملات تروریستی در جهان، از سوی دسته جاتی از این نوع است. مثال عراق و افغانستان، آشکارا نشان داد، که در جهان یک جنبش توده ای اسلامی، برای دفاع از یک کشور " اسلامی "، شکل نمی گیرد. جنبش های اجتماعی بر زمینۀ عوامل مشخص در هر کشور، و با تکیه بر منافع اقتصادی – سیاسی نیروهای اجتماعی معینی شکل می گیرند. این یا آن راهپیمایی اعتراضی در مقابل یک سفارتخانۀ غربی، که تازه هزاران پلیس و گارد امنیتی " خودی "، به دور آن حلقه زده اند، یک جنبش اجتماعی حقیقی نیست؛ یک جنبش انقلابی و مردمی که جای خود دارد. از این رو دلخوش کردن به مقاومت " امت اسلامی"، که خود جریانی ارتجاعی- ضد دموکراتیک بوده، و از سوی قدرتهای غربی نیز جدی گرفته نمی شود، نه ارائۀ یک ارزیابی واقعی از اوضاع پیش رو، بلکه نوعی تبلیغات سیاسی – مذهبی، و جلب حمایت برای رژیم اسلامی است.
"جنگ ادامۀ سیاست، با وسایلی دیگر است"، و شرایط کنونی در خاورمیانه می رود، تا از طریق برخورد دو سیاست هژمونی طلبانه، باز هم در مقابل چشمان همۀ مردم جهان، نتایج رقابت های دسته جات ارتجاعی را عریان سازد. درمنطقۀ خلیج فارس یک قدرت هژمونیک، بمثابه ژاندارم خلیج فارس، دیگر وجود ندارد؛ و شرایط تاریخی شکل گیری مجدد آن نیز، به سر رسیده است. جنگ 8 سالۀ ارتجاعی و سپس تهاجم ارتش رژیم سابق عراق به کویت نیز، قادر به حل سرنوشت قدرقدرتی یکی از دولتها، در منطقۀ خلیج فارس نشد. از این رو پس از اشغال کویت، این دخالت مستقیم امپریالیسم امریکا است، که معضل هژمونی در این منطقۀ حساس، و تضمین جریان انرژی برای جهان سرمایه داری را، تعیین می کند. هم اینک در یک طرف، امپریالیسم آمریکا که مصرانه برای تسلط کامل بر منطقه، همۀ موانع را با توسل به تهاجم نظامی، از سر راه بر میدارد قرار دارد؛ در طرف دیگر رژیم اسلامی، که برای تداوم سرکوب فاشیستی در ایران، به گسترش تروریسم اسلامی در خارج اقدام کرده، همچنین به تلاش جهت تجهیز خود به سلاحهای هسته ای، با چشم انداز ارعاب توده های مردم در کشور، و مقابله با موقعیت هژمونیک آمریکا و اسرائیل در خلیج فارس و خاورمیانه، دست می زند. اصطکاک این دو سیاست ارتجاعی، شرایط را به سمت شعله ور شدن آتش یک جنگ ارتجاعی، و از این طریق ادامۀ تلاشهای طرفین درگیر برای تحقق اهداف خود، اینبار از طریق جنگ، سمت می دهد. اگر جامعۀ ایران درشرایط کنونی و درست در شرایط کنونی، قادر به ایجاد یک آلترناتیو دموکراتیک- انقلابی نگردد، قدرت گیری آلترناتیو بورژوایی- امپریالیستی وکشاندن کشور به عرصۀ جنگ و گسیختگی، قوی ترین احتمال است. یک تهاجم خارجی به ایران، کشور را به سوی جنگ داخلی و فروپاشی می کشاند؛ حتی یک تهاجم محدود نیز بسرعت، با واکنش های بعدی رژیم اسلامی و سرکوب هر چه بیشتر مردم، دینامیزم تشدید بحران را آزاد کرده، و مداوماً بر دامنۀ دخالت خارجی تا تعیین تلکیف نهایی، خواهد افزود. یک چنین شرایطی برای جنبش کارگری و چپ ایران نیز، فاجعه بار خواهد بود. در پی هر شکلی از دخالت امپریالیستی، ابتکار عمل در مبارزه با رژیم اسلامی، بطور کامل به دست نیروهای بورژوایی، چه بسا سلطنت طلبان افتاده، چپ انقلابی( نظیر آلمان پس از جنگ) بطور نهادی به یک نیروی غیر مؤثر تبدیل شده، و شرایط نکبت بار کنونی برای طبقۀ کارگر ایران، ابدی می گردد. هیچ میزانی از افشاء گری پیرامون مقاصد تجاوزکارانۀ امپریالیستی در این شرایط دیگر، پشیزی ارزش ندارد؛ و کسی در این جهان برای این تحصن و آن بست نشستن، در مقابل سفارتخانه های امپریالیستی در خارج، و یا طومارهای چندین هزارنفری، کمترین اهمیتی قائل نخواهد شد. جهان هزاران نمونه از تظاهرات و اعتراضات، بر علیه اشغال عراق را به چشم دید. هزاران طومار و سخنرانی و فیلم و مقاله وسند افشاگری، علیه جنایات ارتشهای امپریالیستی، تجاوز آشکار قدرتهای غربی را همراهی کردند. دولتهای رقیب آمریکا، سازمان ملل، ارگانهای تابعه و دبیر کل آن هم علناً، اعتراضات نوشتند و خواندند، و سرانجام به بایگانی سپردند. اما هیچیک از این اقدامات، کمترین تأثیری در سیر رویداد های واقعی نگذاشت. دلیل آن روشن است: مگر قرار بود قدرتهای حاکم بر جهان از طریق اعتراضات جناحهایی از بورژوازی، که خود از همین اشغالگریها نان می خورند، و سرمایه به هم می زنند، تغییر سیاست دهند؟ زمانی که مکانیزم نظام پارلمانی، یعنی سلطۀ قانونی سرمایه، برای جامعه پذیرفته شده است، پس اعمال قدرت و هرنوع جنایتی هم، از این طریق امکان پذیر و قانونی است. فقط باید، دولت "منتخب مردم"، آن را ضروری تشخیص دهد، و با نیازهای منافع ملی، و یا بهانۀ الزامات صلح جهانی توجیه کند. آنها که به مردم امید می دهند، که قدرتهای غربی، قادر به اقدامات نظامی در ایران نیستند، چون جهان با آن مخالفت خواهد کرد، بی تأثیر بودن مخالفت های جهانی با تهاجم به عراق را، نادیده می گیرند.

جامعۀ ایران باید بر توانایی و امکان اصلی نجات خود، یعنی دخالتگری فعال مردم متشکل در نهاد های مستقل توده ای و قبل از همه، سازمانهای مستقل کارگری، دانشجویی، معلمان و پرستاران، بعنوان فعالترین بخشهای جامعه، متکی شود. تنها سازمانهای توده ای، که متعلق به مردم هستند، و شرایط فعالیت آنان را نیز، مردم مبارز خود تعیین می کنند، قادرند اهرمهای کشاندن کشور به سوی نابودی را، از دست رژیم حاکم و رقیبان جهانی آن خارج ساخته، راهی برای خروج از بحران مهلک کنونی یافته، و کشور را در مسیر برپایی یک نظام حقیقتاً دموکراتیک، و متکی بر منافع اکثریت مردم ایران، سوق دهند.

Tuesday, August 09, 2005

جنگ و گریز خیابانی در مقابل " نا فرمانی مدنی"


از آغاز دور جدید تهاجم رژیم اسلامی به توده های مردم در کردستان، و مقاومت تعرضی علیه این یورش جنایتکارانه، یک ماه می گذرد. مقاومت انقلابی مردم اما، نه فقط تضعیف نگشته، بلکه آشکارا تقویت شده، و به مراحل رشد یافته تری ارتقاء یافته است. اعتصاب عمومی بزرگ روز یکشنبه، که همۀ شهرهای کردستان را فرا گرفت، بر این حقیقت گواهی می دهد. بویژه اینکه این اعتصاب، نه یک اقدام خود بخودی و پراکنده، بلکه در پی فراخوان کمیتۀ کردستان یکی از احزاب سیاسی کشور ، حمایت آشکار و یا ضمنی چند حزب سیاسی فعال دیگر در کردستان، و بر زمینۀ یک حکومت نظامی اعلام نشدۀ رژیم اسلامی بوقوع پیوست. از این رو باید بدون هیچ تردیدی، آن را یک اقدام سازمانیافتۀ سیاسی، آگاهانه، یکپارچه و سراسری محسوب کرد. این در عین حال نشان دهندۀ استعداد سازمانیابی، امکان سمت گیری مشخص، و پتانسیل توده ای شدن مبارزات کنونی در کردستان، به تبع آن در کشور است.

مبارزات توده های مردم برعلیه رژیم سلطنتی در سالهای 56 و 57، بر اشکال جنگ و گریز خیابانی، اعتصاب و تظاهرات متکی بود. مبارزات اخیر در کردستان، بار دیگر همین خصلت سنت شدۀ مبارزات توده ای در ایران را، بسرعت به نمایش گذاشت؛ از این رو باید پیدایش آن در مبارزات کنونی را، به معنی آغاز گذار تدریجی جامعه، به شرایط سیاسی متفاوت از ماههای گذشته، ارزیابی کرد. روشن است، این به معنی مقایسۀ کامل شرایط کنونی، با دورۀ ذکر شده در مبارزه با رژیم گذشته نیست. جهت گیری ناگهانی شکل مقاومت مردم به جنگ و گریز خیابانی، درعین حال مهر پایانی بر اشکال خیالی اعتراضات ادعایی بورژوازی اپوزیسیون، مبنی بر "مبارزه " از طریق نافرمانی مدنی گذارد. دسته جات ارتجاعی که " دگر اندیش" ترین آنها، در دورۀ قدر قدرتی خود، " سپاه پاسداران را به سلاح سنگین مجهز " ساختند؛ شورا " پورا " ها را در هم شکستند؛ تا غلبه بر مقاومت مردم، " چکمه های شان را از پایشان " در نیاوردند؛ و به هر شکلی از مدنیت خیانت ورزیدند، امروز برای تضمین امتیازات کسب شده، به یاد مدنیت نداشتۀ خود افتاده اند. نافرمانی مدنی بورژوازی، از یک رژیم ترور در خواست می کند، به قانون اساسی فوق ارتجاعی خود، احترام بگذارد، و حقوق مردم را رعایت کند. این سیاست همچنین از مردم هم می خواهد، تا به سر عقل آمدن رژیم و رعایت حقوقشان از سوی آن، صبر کنند؛ این همۀ جوهر نافرمانی مدنی بورژوازی اپوزیسیون در ایران است. نافرمانی مدنی بورژوازی رانده شده از قدرت، که رژیم اسلامی پشیزی برای آن ارزش قائل نمی شود، این هدف را دنبال می کند، که ابتکار عمل در مبارزات روزمرۀ مردم را، از دست سازماندهان جنبش کارگری و سازمانهای کمونیستی خارج کند؛ این مبارزات را در چهارچوب حفظ ماشین دولتی سرکوبگر بورژوایی محصور ساخته، و یک انتقال قدرت از بالا را بدون دخالت و ابتکارات مستقل توده های مردم، عملی سازد. سربر آوردن جنگ و گریز خیابانی در مقابل نافرمانی مدنی، در کنار اعتراضات کارگری هر روزه، در عین حال بیان آن تغییر کیفی در شرایط سیاسی کنونی است، که امکان دخالتگری توده های وسیع مردم را در تعیین سرنوشت خود، بجای ادامۀ تسلط بوروکراسی موجود، تضمین می کند. بورژوازی اپوزیسیون، که از نافرمانی مدنی دم می زند، هنوز قادر به سازماندهی ساده ترین اعتراضات، در برابر درنده خویی دسته جات حاکم نشده است؛ چرا که امیدوار است، رژیم اسلامی از طریق توسل به سیاست تشدید سرکوب، بقاء خود را برای یک دورۀ دیگر تضمین کرده، سپس در شرایط فرسوده گی جامعه و غلبۀ روحیۀ شکست و ناامیدی، مردم ناچار به پذیرش نسخه های سیاسی آنان گردند. نافرمانی مدنی بورژوازی اپوزیسیون در بهترین حالت، باید به پلۀ پرش آن، در عملی ساختن رفراندوم قانون اساسی رژیم اسلامی منجر شده، و نهایتاً ماشین بوروکراتیک – نظامی موجود را، دست نخورده به جمهوری خواهان آن در خارج از کشور، تحویل دهد. اما دخالتگری سیاسی فعال مردم کردستان در یک ماه گذشته، چیز زیادی از این آروزهای شیرین دسته جات از قدرت به بیرون پرتاب شده، باقی نگذاشت.
رژیم اسلامی در سطح رهبری سیاسی، در گسیختگی و ناتوانی بی سابقه ای بسر می برد. انتخابات اخیر فقط بیان برتری جناح رهبر بر جناحهای دیگر نبود، بلکه قبل از همه، بیان بحران مهلک دامنگیر رژیم اسلامی، و ناتوانی آن از حفظ " وحدت کلمۀ " جناح بندی های درونی، در ارائۀ راه حل برای خروج از این بحران بود. اما عدم توانایی در ارائۀ راه حل در اینجا، خود قبل از همه به نا توانی رژیم اسلامی، در اتخاذ یک سیاست سرکوب نظیر گذشته، در شرایط شدت گیری مبارزات توده ای و " خطر" حقیقی یک انقلاب توده ای، مربوط می شود. از آنجا که حیات رژیم اسلامی اساساً بر سرکوب مستقیم و افسار گسیتختۀ توده های مردم متکی است، تشتت درونی آن را نیز باید در عدم امکان عمل متحد جناحهای شریک در قدرت، در همین عرصه جستجو کرد. این یک وااقعیت عینی است، و از تفاوت سلیقه ها و انحصار طلبی شخصی سران رژیم ناشی نمی شود. جناح بندی های رژیم اسلامی طی 26 سال گذشته، چنان در پایه های اقتصادی خود جا افتاده، و تحکیم گردیده اند، که ذوب شدن در یکدیگر و حرف شنوی از یک خلیفۀ اسلامی، در شرایط داخلی و بین المللی کنونی برای آنها مشکل، و چه بسا غیر ممکن شده است. گذشته از این، شرایط بین المللی پس از تعیین احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور، آشکارا باز هم به زیان رژیم اسلامی تغییر کرده است. در کنار آن باید به رئیس جمهور جدید رژیم که فاقد هرگونه توانایی در اعمال اتوریته بر جناحهای حاکم و غیر حاکم است، اشاره کرد. " "نفوذ کلام" و ابهت سیاسی این تیر خلاص زن، در ساکت کردن حریفان ناراضی، چیزی در سطح صفر است، و او در برخورد به کمترین معضلی، باید دست به دامن رهبر، و یا آدم کشان خیابانی خود شود. احمدی نژاد که جز یک مهرۀ بی ارادۀ شورای نگهبان و رهبر رژیم نیست، اساساً قادر به اتخاذ تصمیم گیریهای مؤثر نبوده، و در سیستم بوروکراسی موجود نیز، از حمایت نیروی تثبیت شده ای از جناح خود، برخوردار نیست. روشن است، باند هایی که طی سلطۀ رژیم اسلامی، در موقعیت های اداری – اقتصادی جا خوش کرده اند، به این ساده گی میدان را به کسی که از طریق تهدید و تقلب و ترور، رئیس جمهور شده است، نخواهند سپرد: صحبت از هزاران مدیر و مشاور و کارشناس متعلق به دسته بندی های دیگر، و همچنین دهها هزار کارمندان همفکر آنها، در لایه های مختلف دستگاه اداری سنتی بورژوایی است. کشمکش بر سر منافع، میان جناح بندی های بورژوایی در شرایط حدت یابی بحران سیاسی، واقعیتی کاملاً جدی، مستقل از ارادۀ فردی، سلایق شخصی و یا مذهبی آنها است؛ آنها چاره ای جز حضور در این کشاکشها و دفاع از موقعیت خود ندارند. از آنجا که هر یک، راه حلهای جناح دیگر را برای حفظ نظام سرمایه داری از " خطر " خیزش توده های مردم، زیانبار و چه بسا نابود کننده می دانند. قدرت گیری جنبش های توده ای در شرایط کنونی، نه یک حادثۀ ابتداء به ساکن، نه شورش کور توده های عصیان زده، بلکه بازتاب شم سیاسی مردم در درک چنین موقعیت سیاسی حساسی در رأس هرم قدرت، تلاش در استفاده از این شرایط، و وجود امکان واقعی پیشروی، در محاسبات سیاسی مردم را آشکار می سازد.
کردستان به سمتی می رود که مردم به زندگی در شرایط جنگ و گریز خیابانی، اعتصابات و تظاهرات عادت کنند؛ واین هزار بار از زندگی برده واری که این رژیم پلید به مردم سراسر ایران تحمیل کرده است، بهتر و انسانی تر است. مطمئناً پیروزی های به دست آمده، تأثیر مثبت خود را در ابراز وجود شخصی و اجتماعی، و در زندگی روزمره بر جای خواهد گذاشت، و به همین دلیل مردم دیگر، به ساده گی به خانه های خود نخواهند رفت. مقاومت کنونی در کردستان، نه مقاومت احزاب سیاسی در برابر سرکوب، که امکانات رژیم در مقابله با آن به مراتب بیشتر است، بلکه عمل آگاهانۀ میلیونها مردمی است، که حتی با تعرض جسورانه وغیر منتظرۀ خود، احزاب سیاسی را نیز غافلگیر ساختند. از این رو کش و قوسهای بعدی این مبارزات نیز، یکسره از قانونمندی دیگری تبعیت می کند. همچنین شعارهای " مرگ بر جمهوری اسلامی" و " زندانی سیاسی آزاد باید گردد"، که دو شعار اصلی در مبارزات جاری هستند، بر خصلت سراسری این مبارزات و چشم انداز توده های مردم، در تأثیر گذاری آتی آن بر شهرهای دیگر کشور، دلالت می کند. انتخاب این دو شعار بعنوان رایج ترین شعارهای مقاومت تعرضی کنونی، درعین حال آگاهی و هوشیاری رهبران عملی را، به این حقیقت نشان می دهد که مردم، هر پیروزی جدی در کردستان را، مشروط به شرکت فعال بخشهای دیگر جامعۀ ایران می دانند.
takdehghan2@arcor.de





Friday, August 05, 2005

! ای طلایه داران


رژیم ترور اسلامی که سرمست از سرهم بندی کردن یک انتخابات سراپا ضد دموکراتیک، تهاجم به مردم ستمدیدۀ ایران را آغاز کرده بود، با مقاومت کوبندۀ توده های زحمتکش مواجه گشته است. مردم کردستان با ایستاده گی در برابر درنده خویی رژیم تیر خلاص زنان، همۀ آرزوهای آن برای تبدیل کشور به شرایط یک آرامش گورستانی را، نقش بر آب ساختند. مقابلۀ تعرضی مردم مبارز علیه وحشیگری رژیم، نه فقط مقاومت در برابر یک یورش جنایتکارانه، بلکه پس از مبارزات کارگری در جریان برگزاری مراسمهای اول ماه مه امسال در چندین شهر کشور، یک نقطه عطف دیگر در پایان رکود سیاسی در جنبش انقلابی، و شاهدی دیگر بر آغاز اعتلاء جنبش کارگری- دموکراتیک در ایران است. مبارزات انقلابی مردم همچنین، محاسبات دسته جات ارتجاعی موسوم به جمهوری خواهان و قدرت های امپریالیستی، در انتقال قدرت از بالای سر مردم را در هم پیچیده، به هیچ و پوچ تبدیل کرد. مقاومت تعرضی مردم به عینه نشان داد، هر تحول سیاسی بزرگ در کشور، بطور اجتناب ناپذیری از منطق دخالتگری فعال توده های مردم پیروی کرده، مهر و نشان یک انقلاب توده ای، و اعمال قدرت ارگانهای اقتدار آن را، بر پیشانی خود خواهد داشت.

دور جدید شدت گیری مبارزات توده ای در کشور، از مهاباد آغاز گردید. بدنبال تحریم گستردۀ نمایش انتخاباتی اخیر در کردستان، مأموران رژیم در پی فرصت مناسبی برای انتقام کشی از مردم مبارز شهر، و اعلام عملی سیاست تشدید سرکوب علیه توده های مردم بودند؛ بویژه آنکه در یکسال اخیر نیز مهاباد، صحنۀ چندین تجمع اعتراضی، و جشن وسرور توده های مردم بود. مأمورین سرکوبگر رژیم اسلامی، عصر روز 18 تیر ماه، گروهی از فعالین اعتراضات و افشاگریهای علیه انتخابات رژیم در مهاباد را، به قصد بازداشت آنها، مورد تعقیب قرار می دهند. در ادامۀ این اقدام سرکوبگرانه، دو نفر از تعقیب شده گان، مورد اصابت گلولۀ مأمورین رژیم قرار می گیرند. عوامل سرکوبگر رژیم، پیکر نیمه جان شوانه قادری، یکی از زخمی شده گان را، به مرکز استقرار خود منتقل ساخته، به ضد انسانی ترین وجهی شکنجه کرده، او را به قتل می رسانند. روز بعد جنازۀ بشدت شکنجه شدۀ مبارز جان باخته را به خانوادۀ او تحویل داده، و برای به رخ کشیدن هر چه بیشتر قساوت خود، به بستگان او اعلام می کنند، کلیه های او را نیز از بدن خارج ساخته اند. بدنبال اطلاع مردم از این اقدام بربرمنشانه، خشم ونفرت توده های مردم نسبت به مأمورین رژیم اسلامی اوج می گیرد: توده های معترض به خیابان می ریزند. به این ترتیب همۀ محاسبات آدم کشان رژیم اسلامی، در زهر چشم گرفتن از مردم و مرعوب ساختن آنان، به شکست کامل منجر می شود.
مردم مبارز مهاباد به محض اطلاع از جنایت رژیم، از چندین نقطۀ شهر شروع به حرکت کرده، نفرت خود از رژیم و جنایات آن را آشکار نموده، دست به اعتراض می زنند. بسیاری از مغازه ها تعطیل شده، مردم معترض در خیابانها دم به دم افزایش یافته، با افروختن آتش، علیه رژیم و سران جنایتکار آن، شعار های خشمگینانه سر می دهند. مردم در شعارهای خود، جنایت مأمورین رژیم را محکوم ساخته، و خواستار شناسایی و مجازات شکنجه گران و قاتلین مبارز جان باخته می گردند. نیروهای سرکوبگر رژیم، تقویت شده از طریق شهرهای دیگر، برای مقابله با اعتراضات توده ای، در تمام شهر مستقر شده، دست به حملات وحشیانه علیه مردم می زنند. سرکوبگران در عین ضرب و شتم تظاهر کننده گان، به تیراندازی و پرتاب گاز اشک آور، حتی به درون خانه های مردم دست می زنند. تا سه روز اول مقاومت، نزدیک به 50 نفر از مردم مبارز شهر، مورد ضرب و شتم مأمورین رژیم قرار گرفته، بازداشت می شوند. از روز چهارم درگیری ها در مهاباد، کلیۀ مغازهای باقی ماندۀ شهر نیز در اعتراض به سرکوبگری رژیم تعطیل شده، و فضای نظامی کامل بر شهر، حاکم می گردد. علیرغم جو به شدت نظامی اما، مقاومت کننده گان بتدریج شرایط خود را، به سرکوبگران تحمیل می کنند. مردم با تهیۀ برخی امکانات اولیۀ دفاعی، مأموران رژیم را از نزدیک شدن به مراکز تجمع خود منع نموده، و کنترل رفت و آمد به محلات و مراکز حضور توده های معترض را به دست می گیرند. در روز ششم تظاهرات، مردم معترض از آغاز شب، در یکی از میدانهای شهر تجمع کرده، با افروختن آتش، اقدام به شعار دادن بر علیه سران رژیم می کنند، که تا ساعت 5 صبح نیز ادامه می یابد. تجمع مصمم مردم در این شب، مأموران سرکوبگر رژیم را، علیرغم قصد قبلی برای تهاجم به تظاهرات آنها، به عقب نشینی وادار ساخته، از تعرض به مردم پرهیز می کنند. روز هفتم مقاومت انقلابی در مهاباد(25 تیر)، شهر همچنان در یک فضای نظامی قرارداشته، ونیروهای سرکوبگر رژیم در حالت آماده باش کامل بسر بردند. در روزهای اعتراضات مردمی در مهاباد، فرماندار مزدور شهر نیز در یک اقدام آشکارا سرکوبگرانه، دست به ارعاب مردم زده، آنها را تهدید به اقدامات سرکوبگرانه، نظیر سالهای اوائل انقلاب در کردستان می کند. علیرغم تسلط نظامیان و سلطۀ شرایط ارعاب، یکی از مأمورین رژیم نیز در درگیری با مردم، کشته می شود.
عناصر سرکوبگر رژیم اسلامی، متشکل از نیروهای انتظامی، نیروهای گارد ویژه، مزدوران محلی و " لباس شخصی" ها، طی روزهای تظاهرات، صدها نفر از مردم مبارز مهاباد را، بازداشت می کنند. بسیاری از بازداشت شده گان که در شرایط بسیار وخیمی قرارداشتند، جهت کنترل و بازجویی های بعدی، توسط مأمورین رژیم، به بیمارستان های دولتی تحت کنترل نظامیان منتقل می شوند. بازداشت شده گان به شدت مورد بد رفتاری و شکنجه های وحشیانه قرار می گیرند. با اطلاع از شکنجه های مأمورین رژیم علیه بازداشت شده گان، و با خواست آزادی فوری آنها، شناسایی قاتلین شوانه قادری و پایان دادن به حکومت نظامی در شهر، توده های معترض دست به یک اعتصاب عمومی زده، در مقابل زندان مرکزی شهر، تجمع می کنند. در این تجمع اعتراضی بزرگ در روز اول مرداد، در دومین هفتۀ اعتراضات مهاباد، هزاران نفر از مردم شرکت می کنند. در روزهای اوائل مرداد، مأمورین رژیم، جنازۀ 4 نفر از بازداشت شده گان در حوادث مهاباد را، که یا تیرباران شده، و یا تحت شکنجه و در زندان به قتل رسیده اند، به شهر برمی گردانند. اما مقاومت انقلابی مردم مهاباد، فقط آغاز یک مقاومت سراسری در کردستان بود. در حالیکه که مبارزات روزمره و تعطیلی عمومی در مهاباد، کم و بیش ادامه داشت، سایر شهرهای کردستان نیز به عرصۀ تظاهرات و در گیری مردم با سرکوبگران، بدل گردیدند.

در شهر اشنویه نیز از روز سوم مرداد، اعتراضات گستردۀ مردمی، علیه اقدامات سرکوبگرانۀ رژیم در مهاباد آغاز شد. هزاران نفر از مردم اشنویه به خیابانها ریخته، و علیه جنایات رژیم دست به تظاهرات زده، به شعار دادن علیه سران رژیم اسلامی پرداختند. مردم با افروختن آتش و برگذاری تجمعات وسیع، به جنایات رژیم در مهاباد اعتراض کرده، خواستار شناسایی و مجازات سرکوبگران گردیدند. پس از چندین روز اعتراضات خیابانی، با تیراندازی مأمورین جنایتکار رژیم، یک نفر دیگر از مردم شهر جان خود را از دست می دهد. در روزهای اعتراضات مردمی در اشنویه، مردم با بستن مراکز تجاری شهر، و خودداری از رفتن به سرکار، خواستار خروج نیروهای سرکوبگر از شهر شدند. تا روزهای ارسال گزارشها( روز 7 مرداد)، در تیراندازیهای مأمورین رژیم، 4 نفر از مردم مبارز اشنویه کشته، و بیش از 10 نفر نیز مجروح گشته اند. شهر اشنویه برای 4 روز پیاپی بطور کامل تعطیل بود، و مأمورین رژیم تلاش می کردند، با تهدید اتحادیه ها و انجمن های صنفی، اوضاع را به حالت عادی در آورند. مردم شهر اشنویه، بدلیل احتمال شکنجۀ بازداشت شده گان از سوی مأمورین رِژیم، عمدتاً از انتقال زخمی شده گان به بیمارستان ها خود داری نموده، خود در خانه و با امکانات محدود، به مداوای آنان می پرداختند.

اعتراضات خیابانی مردم سردشت به جنایات رژیم در کردستان، از روز دوم مرداد آغاز گردید. در این روز مردم شهر با تعطیل مراکز تجاری، در خیابانها دست به تجمع زده و با افروختن آتش، به شعاردادن بر علیه سران جنایتکار رژیم اسلامی اقدام نمودند. دسته جات سرکوبگر موسوم به نیروی ضد شورش، با تهاجم به مردم، به شلیک گاز اشک آور پرداخته، و با ضربات باطوم به ضرب و شتم تظاهرکننده گان دست زدند. مردم شهر حملات آنها را پاسخ داده، به دفاع از خود پرداختند. در تظاهرات شهر سردشت همچنین، بسیاری از مردم مبارز از روستاهای اطراف، خود را به شهر رسانده، فعالانه در مقابله با نیروهای سرکوبگر، شرکت کردند.

مبارزات مردم شهر بانه علیه سرکوبگری رژیم در شهرهای کردستان، از روز هفتم مرداد آغاز شد. در این روز مأموران رژیم، با تیر اندازی به سوی یک اتوموبیل در نزدیکی شهر، دو نفر از سرنشینان آن را به قتل رساندند. با انتشار این خبر، مردم مبارز شهر بانه اقدام به تعطیل مغازه های خود نموده، و فضای اعتراض شهر را فرا گرفت. همچنین در شهر، بین مردم معترض و نیروهای سرکوبگر رژیم، درگیریهای متعدد و پراکنده ای نیز، روی داد.

مردم پیرانشهر همزمان با شهرهای دیگر در اعتراض به جنایات رِژیم در مهاباد، دست به تظاهرات خیابانی زده، علیه سران رژیم اسلامی شعار داده، خواستار شناسایی و مجازات عاملین جنایات رژیم در شهرهای کردستان گردیدند. در جریان اعتراضات مردم مبارز پیرانشهر نیز مأمورین رژیم، با حمله به توده های معترض و ضرب و شتم آنها، بیش از 50 نفر از آنان را بازداشت کرده، به شکنجه گاههای خود منتقل ساختند.

مردم شهر دیواندره از غروب روز هشتم مرداد، به یک تظاهرات یکپارچه بر علیه سیاستهای سرکوبگرانۀ رژیم دست زده، به خیابانها ریختند. توده های معترض با بستن مغازه ها، به شعار دادن بر ضد سران جنایتکار رژیم پرداختند. نیروهای سرکوبگر " ضد شورش " رژیم، با ضرب و شتم بیرحمانۀ مردم و پرتاب گاز اشک آور به سوی آنان، به مقابله با اعتراضات مردم دست زدند. مردم معترض ضمن دفاع فعالانه از خود در برابر تهاجمات سرکوبگران، دست به تعرض متقابل زده، به ساختمانهای تعدادی از مراکز دولتی خسارت وارد ساختند. سرکوبگران که با آماده گی قبلی و وسیعاً از شهرهای دیگر نیز به دیواندره اعزام شده بودند، با شدت بی سابقه ای به ضرب وشتم تظاهر کننده گان میپرداختند. مردم مبارز دیواندره در شعارهای خود ضمن محکوم ساختن جنایات رژیم در شهرهای مهاباد، سردشت، پیرانشهر و اشنویه، خواستار شناسایی و محاکمۀ عاملین این جنایات گردیده، و از مبارزات مردم سایر نقاط کشور، برای سرنگونی رژیم اسلامی حمایت کردند.

از روز هشتم مرداد به تدریج شهر سنندج به عرصۀ کشمکش مردم معترض و مأمورین رژیم اسلامی مبدل شد. در این روز از ساعت 12، ابتدا حدود 300 نفر از مردم شهر در یک تجمع صلح آمیز در مقابل ساختمان استانداری رژیم گرد آمده، در اعتراض به جنایات رژیم در شهرهای دیگر، دست به یک تحصن زدند. تحصن کننده گان که به شدت تحت محاصره و کنترل مأمورین رژیم قرار داشتند، در ساعت 16،30 به تجمع خود خاتمه دادند. معترضین، جنایات مأمورین رژیم در شهر های کردستان را محکوم کردند. آنها با انتشار بیانیه ای خواستار تشکیل یک دادگاه علنی برای پیگیری عاملین جنایات رژیم در مهاباد و سایر شهرها گردیدند. تحصن کننده گان خواستار آزادی بی قید وشرط بازداشت شده گان، خاتمۀ حکومت نظامی، پایان دادن به تبعیض ها و آزادی کلیۀ زندانیان سیاسی و مطبوعاتی در کشور شدند. معترضین که پلاکارد هایی نیز در محکومیت جنایات رژیم حمل می کردند، اعلام نمودند، درصورت عدم پاسخ گویی مسئولین رژیم به خواستهای آنان، اعتراضات خود را به شیوه های دیگری ادامه خواهند داد. اما این فقط جرقه ای از آتش خشم توده های مردم در سنندج بود.
مردم مبارز سنندج از ساعت 13،30 بعد از ظهر روز دهم مرداد، شروع به تعطیل مراکز تجاری و مغازه های شهر کرده، خود را برای دست زدن به یک اقدام اعتراضی بزرگ آماده ساختند. بتدریج حرکت مردم گروه گروه به سمت پارک بزرگ شهر آغاز گشته، جمعیت در محوطۀ پارک تجمع کرده، و فضای مقاومت در برابر تعرض، در میان مردم حاکم می شود. علاوه بر این، صد ها نفر از مردم روستاهای اطراف سنندج نیز، به تدریج به مردم مبارز شهر می پیوندند. این در شرایطی است، که شهر تماماً حالت شرایط حکومت نظامی داشته، و مأموران سرکوبگر رژیم، قدم به قدم در سطح شهر مستقر شده، و یا با خودروهای نظامی در حال گشت دادن در خیابانها بودند. مأمورین رژیم که بیش از 5000 نفر از عوامل سرکوبگر خود را، شامل یگان ویژه و نیروی ضد شورش، در شهر مستقر کرده بودند، از همان آغاز تجمع اعتراضی، در پی فرصتی برای تهاجم به توده های مردم بودند. اما فضای ارعاب ایجاد شده توسط سرکوبگران، تودۀ هزاران نفری معترضین در محوطۀ پارک را، دچار وحشت نساخت. از ساعت 18،30، بتدریج سردادن شعار"مرگ بر جمهوری اسلامی "، " زندانی سیاسی آزاد باید گردد"، و شعار هایی بر علیه سران جنایتکار رژیم، و در محکومیت اقدام ضدانسانی عوامل رژیم در مهاباد، از سوی تظاهر کننده گان آغاز شد. نیروهای سرکوبگر با تهاجم به مردم، و ضرب و شتم آنها، واکنش نشان داده و تلاش کردند، مردم را از محوطۀ پارک پراکنده کنند. با تهاجم مأموران رژیم، جمعیت هزاران نفری در پارک، به سرعت به خیابانهای شهر سرازیر شدند، و از این پس تیر اندازی بی وقفه، در گیری و جنگ وگریز خیابانی بی سابقه ای آغاز شد، که سیمای شهر را، به روزهای قیام بهمن 57 باز گرداند.
با سرازیر شدن مردم به خیابانها، شعار های تظاهر کننده گان نیز هر چه بیشتر، مستقیماً علیه رژیم و سران جنایتکار آن، نشانه گیری شد. مردم با بر افروختن آتش، و با سنگ باران کردن مهاجمین که بعضاً در مقابل تهاجم آنها، دست به عقب نشینی می زدند، همۀ خیابانهای مرکزی شهر را به میدان مقابله با سرکوبگران مبدل ساختند. در مدت کوتاهی حدود 10 هزار نفر از مردم شهر و برخی روستاهای اطراف، به درون تظاهرات و درگیری با نیروهای سرکوبگر کشیده شدند. نیروهای رژیم که از همان آغاز با ضرب و شتم، تیراندازی هوایی و شلیک گاز اشک آور، در تلاش برای تسلط بر اوضاع بودند، بتدریج به تیراندازی مستقیم متوسل شدند. مردم نیز حملات مأموران را بی جواب نگذاشته، آشکارا از خود دفاع می کردند. معترضین در مسیرهای متعددی در داخل شهر، در واکنش به تیراندازی به سوی تظاهر کننده گان، دست به تخریب مراکز سرکوب و غارت رژیم زدند. تظاهر کننده گان، مأموران رژیم را که در حال فیلم برداری از مبارزین بودند، مورد حمله قرار می دهند. در طول تظاهرات، چندین پایگاه جنایتکاران بسیجی در هم کوبیده شد؛ همچنین یک پاسگاه کلانتری به تصرف مردم در آمده، و خساراتی به آن وارد گردید. تظاهر کننده گان بدون کمترین هراسی در مقابله با حملات سرکوبگران، خودروهای متعلق به سرکوبگران را مورد حمله قرارداده، و آنها را به آتش می کشیدند. در پاسخ به تهاجم مأموران به مردم، بانکها، ساختمانهای دولتی و مراکز ارگانهای وابسته به رژیم مورد حملۀ مردم قرار گرفته، به آتش کشیده شده، آسیب دیدند. در برخی خیابانها درگیری چنان شدید بود، که عملاً شرایط کاملاً جنگی حاکم شده، صدای تیر اندازی لحظه ای قطع نمی شد. بخشی از خیابانهای اصلی شهر به تصرف مردم در آمده، عوامل سرکوبگر رژیم ناچار دست به عقب نشینی زدند. در خیابانهای بسیاری، مردم شهر درب خانه های خود را باز گذاشته، مبارزین را به درون خانه ها راه داده، و از طریق تأمین آب و نوشیدنی، آنها را در ادامه مقاومت یاری می کردند. مبارزین در سنندج با تقسیم شدن در دسته های 50 تا 60 نفری، عملاً همۀ قدرت سرکوب رژیم در شهر را به مصاف طلبیدند. در این درگیری ها همچنین، دهها نفر از عناصر سرکوبگر رژیم نیز، که مردم را مورد ضرب و شتم قرار می دادند، در اثر مقابلۀ مردم و برای دفاع ازخود، مورد حملۀ متقابل مردم معترض قرار گرفته و مجروح شدند.
در جریان مقاومت انقلابی سنندج بر اساس برخی از آخرین آمار های منتشر شده از سوی سازمانهای اپوزیسیون، تاکنون 6 نفر از مردم مبارز شهر، توسط سرکوبگران جنایتکار به قتل رسیده، دهها نفر مجروح، و بیش از 750 نفر نیز، بازداشت گردیده اند. اخبار متعددی از بد رفتاری شدید، توهین و شکنجۀ بازداشت شده گان از طرف عوامل رژیم، در زندانهای شهر حکایت می کنند. از محل نگهداری بسیاری از بازداشت شده گان، هنوز اطلاع دقیقی در دست نیست. درگیری مردم و نیروهای سرکوب رژیم در همۀ خیابان ها ومحله های اصلی شهر سنندج تا ساعت 22، و بطور پراکنده نیز تا ساعت 24 دهم مرداد، ادامه داشت. پس از آن، درگیریها فروکش کرده و مأموران رژیم باردیگر قادر شدند، شهر را تحت کنترل کامل خود در آورند. حتی پس از نیمه شب نیز، هنوز از برخی محلات شهر، صدای تیراندازی به گوش می رسید. عناصر سرکوبگر رژیم پس از پایان درگیری ها، به خانه های مردم مراجعه کرده، تلاش کردند افراد بیشتری را بدلیل شرکت در مقاومت انقلابی بازداشت کنند.
در اولین روز پس از درگیری، از صبح زود صد ها نفر از اعضای خانواده های بازداشت شده گان، در مقابل ادارات رژیم در سنندج، دست به تجمع زده و خواستار آزادی بستگان بازداشت شدۀ خود گردیدند. اقدام سریع خانواده ها در عین حال علامتی بود، که مردم شهر از سرکوبگری وخشونت اعمال شده از سوی نیروهای رژیم، مرعوب نشده و به مقاومت وتلاش خود، در اشکال دیگری ادامه خواهند داد. مراکز تجاری و مغازه های شهر نیز در اولین روز پس از خاتمۀ درگیری ها، به عنوان اعتراض مردم به وحشیگری نیروهای سرکوب رژیم، در حالت تعطیلی باقی ماندند. همچنین در طی اولین روز پس از درگیریهای سنندج، چندین نفر از فعالین حقوق بشر در شهر، با اینکه هیچگونه نقشی در در گیریها نداشتند، از سوی مأمورین رژیم، بازداشت گردیدند.

پس از پایان درگیری های سنندج، اعمال فشار و کنترل سرکوبگران در شهر مریوان نیز تشدید شد.
مردم مریوان پس از تهاجم رژیم علیه اعتراضات مردم در شهرهای دیگر، در همبستگی با مردم این شهرها، فوراً دست به عکس العمل زده، و درست یک روز پس از پایان درگیریها در سنندج، مراکز تجاری و مغازه های شهر را، بطور کامل به تعطیلی کشاندند. مأمورین رژیم با اعمال فشار و تهدید مردم تلاش کردند، از تعطیلی مراکز تجاری شهر جلوگیری کنند؛ اما با مقاومت مصممانۀ مردم مبارز مریوان مواجه شده، عقب نشستند. مأمورین رژیم، شهر را به شدت تحت کنترل خود در آورده، عملاً حکومت نظامی اعلام می کنند. گروههایی از مردم مریوان نیز که در تجمعاتی در شهر شرکت نموده بودند، بازداشت شده، به مراکز اطلاعات رژیم منتقل می شوند. در شهر مریوان در یکی از جاده های شهر نیز، مردم مبارز با گروهی از عوامل سرکوب درگیر شدند، که مزدوران رژیم، بعداً با در دست داشتن فیلمی از صحنۀ درگیری، در شهر بدنبال مبارزین می گردند.

اولین روز پس از فروکش کردن مبارزۀ انقلابی در سنندج، فضای شهر سقز نیز ملتهب و آمادۀ درگیری بین مردم و نیروهای سرکوبگر رژیم می گردد. مأموران رژیم اسلامی که تجربۀ مقابله با تعرض انقلابی مردم سنندج را، یک روز پیش از آن پشت سر گذارده بودند، خود را برای توسل به حداکثر تهاجم سرکوبگرانه به مردم سقز، آماده می کنند. روز 12 مرداد، یعنی دو روز پس از رویداد های سنندج، در ساعات اولیۀ صبح، تمام مغازه ها و مراکز تجاری شهر سقز در اعتراض به جنایات رژیم در مهاباد، و سایر شهرهای کردستان تعطیل گردیده، شهر در حالت اعتصاب عمومی کامل قرار گرفت. از ساعت 9،30، هزاران نفر از مردم سقز، بسرعت با تجمع در نقاط مختلف شهر، دست به راهپیمایی زده، به دادن شعار بر علیه رژیم و سران آن پرداختند. لحظاتی بعد، مأمورین رژیم به سوی مردم حمله ور شده، به ضرب وشتم تظاهر کننده گان دست زدند. مردم معترض برای مقابله با تهاجم دسته جات سرکوبگر، فوراً عکس العمل نشان داده، به گروههای 100 و150 نفری تقسیم شده، و به ساختمانهای مراکز دولتی، نظیر فرمانداری سقز، همچنین بانکها و نهاد های سرکوب مذهبی رژیم، یورش می برند. مردم خشمگین سقز به طرف ساختمانهای مراکز سرکوب وجنایت رژیم، یعنی دادگاههای انقلاب اسلامی، دادگستری رژیم، حسینیه و یک مرکز صندوق قرض الحسنه، هجوم برده، آنها را تخریب و یا به آتش می کشند. همچنین 20 نفر از عناصر سرکوبگر رژیم نیز، مجروح می شوند. مقاومت انقلابی مردم سقز، چنان قاطعانه و مصممانه بود، که حتی تا ساعت 10،30، قادر شدند مرکز شهر را، بطورکامل تحت کنترل خود در آورده، نیروهای سرکوبگر رژیم را علیرغم آماده گی قبلی آنها، به عقب برانند. از ساعت 11 نیروهای سرکوب رژیم، تهاجم مسلحانۀ سنگین خود را آغاز کرده، مردم غیر مسلح را به رگبار گلوله می بندند. در همان آغاز تیراندازی شدید عوامل جنایتکار رژیم، 3 نفر از مردم مبارز شهر جان خود را از دست داده، و بیش از 20 نفر مجروح می گردند. بتدریج مرکز شهر سقز به کنترل نیروهای رژیم در آمده، و مردم در محلات حاشیۀ شهر، تجمع می کنند. مأموران رژیم دست به اقدام سرکوبگرانۀ بی سابقه ای در درگیریهای شهری زده، و توده های معترض سقز را، از طریق هلیکوپترها به رگبار گلوله بسته، و از مسلسلهای سنگین در شلیک به سوی مردم استفاده می کنند. نیروهای سرکوب رژیم، به کشتار مردم بی دفاع در خیابانها بسنده نمی کنند؛ آنها حتی به خانه های مردم هجوم برده، با شکستن درب خانه ها، به ضرب و شتم و بازداشت مردم شهر، دست می زنند. مأموران وابسته به نیروی ویژۀ رژیم، سوار بر موتورسیکلت و خودروهای خود، به سوی تجمعات مردم شلیک کرده، محل را ترک می کردند. مأمورین جنایتکار حتی به بیمارستانهای سقز دستور داده بودند، از پذیرش مردم مجروح خودداری کنند. تا اوائل شب، 13 نفر از مردم مبارز سقز، در اثر رگبار گلوله های سرکوبگران جان باخته، دهها نفر مجروح گشته، و بیش از 500 نفر نیز بازداشت می شوند. مأموران رژیم، در نقاط مختلف شهر نیز، با بلند گو مردم را تهدید، و از آنها می خواستند، از خانه های خود خارج نشوند. با آغاز تاریکی شب، عوامل سرکوب رژیم، حتی جریان آب شهر سقز را نیز قطع کردند، تا با اعمال فشار هرچه بیشتر، بر مقاومت مردم مبارز سقز غلبه کنند. پاسداران جنایتکار، بسیاری از زخمی های درگیری شهر سقز را از بیمارستانها خارج، به نقاط نامعلومی منتقل می کنند. در بیمارستان تأمین اجتماعی سقز، با یورش پاسداران برای دستگیری و خارج ساختن مجروحان از بیمارستان، پزشکان معالج زخمی های درگیریها، دست به مقاومت می زنند. پاسداران جنایتکار ضمن ضرب و شتم وحشیانۀ پزشکان، مجروحین را به زور به همراه خود می برند. شدت در گیریها و کنترل نظامی شهر سقز طوری بود، که حتی کارمندان دولت تا ساعت 19، قادر به خروج از محل کار، و مراجعه به خانه های خود نبودند. نیروهای سرکوب با بیش از 200 خودرو نظامی از یک تیپ ویژه، و هزاران نفر از سرکوبگران، از شهرهای دیگر به سقز اعزام شده بودند. شدت عمل نیروهای سرکوبگر رژیم در سقز، و همچنین تعرض جسورانه و فوری مردم، در تمام درگیریها و تظاهرات کنونی مردم کردستان، بی سابقه بود. همچنین بر اساس آمارهای تا کنونی سازمانهای اپوزیسیون نیز، بیشترین جانباختگان مبارزات اخیر مردم، از تهاجم بی رحمانۀ مأموران رژیم، و مقاومت فعالانۀ مردم در مقابل آن در این شهر، ناشی شده است. شهر سقز یک روز پس از درگیریهای شدید، هنوز در تعطیلی کامل قرار داشته و مغازه ها و مراکز تجاری شهر در حالت اعتصاب بسر می بردند.

از ساعات بعد از ظهر روز 12 مرداد، پس از پایان درگیریهای سقز، مردم مبارز بوکان نیز با اطلاع از جنایات رژیم در سقز و شهرهای دیگر، در یک اقدام یکپارچه، مراکز تجاری و مغازه های شهر را تعطیل کرده، به برگذاری تجمعات خیابانی اقدام کردند. در مدت کوتاهی هزاران نفر از مردم بوکان در خیابانها ومیدانهای شهر گرد آمده، و دست به یک راهپیمایی اعتراضی علیه سیاستهای سرکوبگرانۀ رژیم اسلامی زدند. مأمورین سرکوب رژیم از بعد از ظهر، با انتقال نیروی وسیعی از سرکوبگران اعزامی از شهرهای دیگر، مناطق حساس شهر را تحت کنترل خود گرفته، در خیابانها و چهارراهها مستقر شدند. مردم معترض شهر بوکان در مسیر راهپیمایی، بر علیه سران جنایتکار رژیم شعار داده، و جنایات عوامل رژیم در شهرهای کردستان را محکوم کردند. در مناطقی از شهر بوکان نیز، تیراندازیهایی صورت گرفت. شهر بوکان در شرایط حکومت نظامی قرار داشته و مأمورین سرکوب، در مقابل کلیۀ ساختمانهای دولتی و بانکها، مستقر گردیده اند. شهر بوکان روز بعد، یعنی 13 مرداد نیز در یک حالت غیر فعال و نیمه تعطیل قرار داشت، و واحد های سرکوب رِژیم، در تمام مناطق شهر مستقر بودند.
مقاومت تعرضی توده های زحمتکش کردستان، جنبش انقلابی مردم ایران برای سرنگونی رژیم ترور اسلامی را، چندین گام به جلو برد. کشتار بی رحمانۀ مردم مبارز، صد ها زخمی و هزاران بازداشت شده روزهای گذشته، برای رژیم جنایتکار اسلامی تبدیل به طناب داری خواهد شد، که هر چه بیشتر شرایط ادامۀ حیات ننگین آن را، مشکل و مشکل تر خواهد ساخت. تعرض جسورانۀ مردم مبارز، بعد از بیش از دو دهه ترور و قدرقدرتی رژیم اسلامی، به تقویت اعتماد به نفس مردم ستمدیدۀ ایران منجر می گردد. مردم تحت سلطۀ بربریت این رژیم پلید، برای اولین بار تصویر روزهای مبارزۀ رویارو، برای سرنگونی رژیم اسلامی را در مقابل چشمان خود، به عینه دیدند. روزهای پرشور قدرت نمایی علنی توده های مردم همچنین، انبوهی از تجارب سیاسی و سازماندهی برای فعالین جنبشهای انقلابی برجای گذاشت؛ تجاربی که بدون کسب آنها، سازمان دادن به یک مبارزۀ توده ای پیروزمند برای سرنگونی هارترین رژیم جهان، غیر ممکن بود.
takdehghan2@arcor.de