Tuesday, August 09, 2005

جنگ و گریز خیابانی در مقابل " نا فرمانی مدنی"


از آغاز دور جدید تهاجم رژیم اسلامی به توده های مردم در کردستان، و مقاومت تعرضی علیه این یورش جنایتکارانه، یک ماه می گذرد. مقاومت انقلابی مردم اما، نه فقط تضعیف نگشته، بلکه آشکارا تقویت شده، و به مراحل رشد یافته تری ارتقاء یافته است. اعتصاب عمومی بزرگ روز یکشنبه، که همۀ شهرهای کردستان را فرا گرفت، بر این حقیقت گواهی می دهد. بویژه اینکه این اعتصاب، نه یک اقدام خود بخودی و پراکنده، بلکه در پی فراخوان کمیتۀ کردستان یکی از احزاب سیاسی کشور ، حمایت آشکار و یا ضمنی چند حزب سیاسی فعال دیگر در کردستان، و بر زمینۀ یک حکومت نظامی اعلام نشدۀ رژیم اسلامی بوقوع پیوست. از این رو باید بدون هیچ تردیدی، آن را یک اقدام سازمانیافتۀ سیاسی، آگاهانه، یکپارچه و سراسری محسوب کرد. این در عین حال نشان دهندۀ استعداد سازمانیابی، امکان سمت گیری مشخص، و پتانسیل توده ای شدن مبارزات کنونی در کردستان، به تبع آن در کشور است.

مبارزات توده های مردم برعلیه رژیم سلطنتی در سالهای 56 و 57، بر اشکال جنگ و گریز خیابانی، اعتصاب و تظاهرات متکی بود. مبارزات اخیر در کردستان، بار دیگر همین خصلت سنت شدۀ مبارزات توده ای در ایران را، بسرعت به نمایش گذاشت؛ از این رو باید پیدایش آن در مبارزات کنونی را، به معنی آغاز گذار تدریجی جامعه، به شرایط سیاسی متفاوت از ماههای گذشته، ارزیابی کرد. روشن است، این به معنی مقایسۀ کامل شرایط کنونی، با دورۀ ذکر شده در مبارزه با رژیم گذشته نیست. جهت گیری ناگهانی شکل مقاومت مردم به جنگ و گریز خیابانی، درعین حال مهر پایانی بر اشکال خیالی اعتراضات ادعایی بورژوازی اپوزیسیون، مبنی بر "مبارزه " از طریق نافرمانی مدنی گذارد. دسته جات ارتجاعی که " دگر اندیش" ترین آنها، در دورۀ قدر قدرتی خود، " سپاه پاسداران را به سلاح سنگین مجهز " ساختند؛ شورا " پورا " ها را در هم شکستند؛ تا غلبه بر مقاومت مردم، " چکمه های شان را از پایشان " در نیاوردند؛ و به هر شکلی از مدنیت خیانت ورزیدند، امروز برای تضمین امتیازات کسب شده، به یاد مدنیت نداشتۀ خود افتاده اند. نافرمانی مدنی بورژوازی، از یک رژیم ترور در خواست می کند، به قانون اساسی فوق ارتجاعی خود، احترام بگذارد، و حقوق مردم را رعایت کند. این سیاست همچنین از مردم هم می خواهد، تا به سر عقل آمدن رژیم و رعایت حقوقشان از سوی آن، صبر کنند؛ این همۀ جوهر نافرمانی مدنی بورژوازی اپوزیسیون در ایران است. نافرمانی مدنی بورژوازی رانده شده از قدرت، که رژیم اسلامی پشیزی برای آن ارزش قائل نمی شود، این هدف را دنبال می کند، که ابتکار عمل در مبارزات روزمرۀ مردم را، از دست سازماندهان جنبش کارگری و سازمانهای کمونیستی خارج کند؛ این مبارزات را در چهارچوب حفظ ماشین دولتی سرکوبگر بورژوایی محصور ساخته، و یک انتقال قدرت از بالا را بدون دخالت و ابتکارات مستقل توده های مردم، عملی سازد. سربر آوردن جنگ و گریز خیابانی در مقابل نافرمانی مدنی، در کنار اعتراضات کارگری هر روزه، در عین حال بیان آن تغییر کیفی در شرایط سیاسی کنونی است، که امکان دخالتگری توده های وسیع مردم را در تعیین سرنوشت خود، بجای ادامۀ تسلط بوروکراسی موجود، تضمین می کند. بورژوازی اپوزیسیون، که از نافرمانی مدنی دم می زند، هنوز قادر به سازماندهی ساده ترین اعتراضات، در برابر درنده خویی دسته جات حاکم نشده است؛ چرا که امیدوار است، رژیم اسلامی از طریق توسل به سیاست تشدید سرکوب، بقاء خود را برای یک دورۀ دیگر تضمین کرده، سپس در شرایط فرسوده گی جامعه و غلبۀ روحیۀ شکست و ناامیدی، مردم ناچار به پذیرش نسخه های سیاسی آنان گردند. نافرمانی مدنی بورژوازی اپوزیسیون در بهترین حالت، باید به پلۀ پرش آن، در عملی ساختن رفراندوم قانون اساسی رژیم اسلامی منجر شده، و نهایتاً ماشین بوروکراتیک – نظامی موجود را، دست نخورده به جمهوری خواهان آن در خارج از کشور، تحویل دهد. اما دخالتگری سیاسی فعال مردم کردستان در یک ماه گذشته، چیز زیادی از این آروزهای شیرین دسته جات از قدرت به بیرون پرتاب شده، باقی نگذاشت.
رژیم اسلامی در سطح رهبری سیاسی، در گسیختگی و ناتوانی بی سابقه ای بسر می برد. انتخابات اخیر فقط بیان برتری جناح رهبر بر جناحهای دیگر نبود، بلکه قبل از همه، بیان بحران مهلک دامنگیر رژیم اسلامی، و ناتوانی آن از حفظ " وحدت کلمۀ " جناح بندی های درونی، در ارائۀ راه حل برای خروج از این بحران بود. اما عدم توانایی در ارائۀ راه حل در اینجا، خود قبل از همه به نا توانی رژیم اسلامی، در اتخاذ یک سیاست سرکوب نظیر گذشته، در شرایط شدت گیری مبارزات توده ای و " خطر" حقیقی یک انقلاب توده ای، مربوط می شود. از آنجا که حیات رژیم اسلامی اساساً بر سرکوب مستقیم و افسار گسیتختۀ توده های مردم متکی است، تشتت درونی آن را نیز باید در عدم امکان عمل متحد جناحهای شریک در قدرت، در همین عرصه جستجو کرد. این یک وااقعیت عینی است، و از تفاوت سلیقه ها و انحصار طلبی شخصی سران رژیم ناشی نمی شود. جناح بندی های رژیم اسلامی طی 26 سال گذشته، چنان در پایه های اقتصادی خود جا افتاده، و تحکیم گردیده اند، که ذوب شدن در یکدیگر و حرف شنوی از یک خلیفۀ اسلامی، در شرایط داخلی و بین المللی کنونی برای آنها مشکل، و چه بسا غیر ممکن شده است. گذشته از این، شرایط بین المللی پس از تعیین احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور، آشکارا باز هم به زیان رژیم اسلامی تغییر کرده است. در کنار آن باید به رئیس جمهور جدید رژیم که فاقد هرگونه توانایی در اعمال اتوریته بر جناحهای حاکم و غیر حاکم است، اشاره کرد. " "نفوذ کلام" و ابهت سیاسی این تیر خلاص زن، در ساکت کردن حریفان ناراضی، چیزی در سطح صفر است، و او در برخورد به کمترین معضلی، باید دست به دامن رهبر، و یا آدم کشان خیابانی خود شود. احمدی نژاد که جز یک مهرۀ بی ارادۀ شورای نگهبان و رهبر رژیم نیست، اساساً قادر به اتخاذ تصمیم گیریهای مؤثر نبوده، و در سیستم بوروکراسی موجود نیز، از حمایت نیروی تثبیت شده ای از جناح خود، برخوردار نیست. روشن است، باند هایی که طی سلطۀ رژیم اسلامی، در موقعیت های اداری – اقتصادی جا خوش کرده اند، به این ساده گی میدان را به کسی که از طریق تهدید و تقلب و ترور، رئیس جمهور شده است، نخواهند سپرد: صحبت از هزاران مدیر و مشاور و کارشناس متعلق به دسته بندی های دیگر، و همچنین دهها هزار کارمندان همفکر آنها، در لایه های مختلف دستگاه اداری سنتی بورژوایی است. کشمکش بر سر منافع، میان جناح بندی های بورژوایی در شرایط حدت یابی بحران سیاسی، واقعیتی کاملاً جدی، مستقل از ارادۀ فردی، سلایق شخصی و یا مذهبی آنها است؛ آنها چاره ای جز حضور در این کشاکشها و دفاع از موقعیت خود ندارند. از آنجا که هر یک، راه حلهای جناح دیگر را برای حفظ نظام سرمایه داری از " خطر " خیزش توده های مردم، زیانبار و چه بسا نابود کننده می دانند. قدرت گیری جنبش های توده ای در شرایط کنونی، نه یک حادثۀ ابتداء به ساکن، نه شورش کور توده های عصیان زده، بلکه بازتاب شم سیاسی مردم در درک چنین موقعیت سیاسی حساسی در رأس هرم قدرت، تلاش در استفاده از این شرایط، و وجود امکان واقعی پیشروی، در محاسبات سیاسی مردم را آشکار می سازد.
کردستان به سمتی می رود که مردم به زندگی در شرایط جنگ و گریز خیابانی، اعتصابات و تظاهرات عادت کنند؛ واین هزار بار از زندگی برده واری که این رژیم پلید به مردم سراسر ایران تحمیل کرده است، بهتر و انسانی تر است. مطمئناً پیروزی های به دست آمده، تأثیر مثبت خود را در ابراز وجود شخصی و اجتماعی، و در زندگی روزمره بر جای خواهد گذاشت، و به همین دلیل مردم دیگر، به ساده گی به خانه های خود نخواهند رفت. مقاومت کنونی در کردستان، نه مقاومت احزاب سیاسی در برابر سرکوب، که امکانات رژیم در مقابله با آن به مراتب بیشتر است، بلکه عمل آگاهانۀ میلیونها مردمی است، که حتی با تعرض جسورانه وغیر منتظرۀ خود، احزاب سیاسی را نیز غافلگیر ساختند. از این رو کش و قوسهای بعدی این مبارزات نیز، یکسره از قانونمندی دیگری تبعیت می کند. همچنین شعارهای " مرگ بر جمهوری اسلامی" و " زندانی سیاسی آزاد باید گردد"، که دو شعار اصلی در مبارزات جاری هستند، بر خصلت سراسری این مبارزات و چشم انداز توده های مردم، در تأثیر گذاری آتی آن بر شهرهای دیگر کشور، دلالت می کند. انتخاب این دو شعار بعنوان رایج ترین شعارهای مقاومت تعرضی کنونی، درعین حال آگاهی و هوشیاری رهبران عملی را، به این حقیقت نشان می دهد که مردم، هر پیروزی جدی در کردستان را، مشروط به شرکت فعال بخشهای دیگر جامعۀ ایران می دانند.
takdehghan2@arcor.de