Friday, December 30, 2005

شادباش سال نو میلادی، سال 2006


!زنده باد اول ماه مه 1385 در ایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی


فرا رسیدن سال نو میلادی، سال 2006، بر همه شمامبارک باد
امید که مبارزات کنونی کارگران و دانشجویان ایران، آغازگر سال پیروزیهای بزرگ برای مردم ایران باشد.

اکبر تک دهقان - وبلاگ جمهوری شورایی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
www.j-shoraii.blogspot.com damawand58@yahoo.com
نهم دی 1384- سی ام دسامبر 2005


آدرس ای- مایل وبلاگ، تغییر کرده است. آدرس فوق، نشانی جدید است.

Monday, December 26, 2005

! شرکت واحد: مقاومت کارگران علیه تهاجم رژیم اسلامی


!زنده باد اول ماه مه 1385 در ایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی

*********************
!شرکت واحد: مقاومت کارگران علیه تهاجم رژیم اسلامی

اعتصاب سازمانیافته کارگران شرکت واحد اتوبوس رانی تهران، از اوائل بامداد روز یکشنبه چهارم دی ماه، آغاز شد. مسئولین ضد کارگری شرکت واحد، چماقداران دسته جات اسلامی در این موسسه، تهدیدات نیروهای سرکوب موسوم به نیروهای انتظامی، همچنین بکار گیری اعتصاب شکنان، قادر به ممانعت از اقدام متحد کارگران شرکت واحد نشدند. اهداف اصلی کارگران اعتصابی را، آزادی فوری مسئولین بازداشت شده سندیکای کارگران شرکت واحد، گشایش مجدد دفتر تعطیل شده سندیکا در تهران، و تأمین خواسته های صنفی معوقه، که طی 3 سال اخیر مداوماً برای تحقق آنها دست به مبارزه زده اند، تشکیل میدهند. اعتصاب کارگران شرکت واحد، تا همین لحظه، بازتاب بسیار مثبت و وسیعی را در سطح جامعه، بدنبال آورده است. در دوره سلطه دیکتاتوری سلطنتی نیز، هر اعتصاب کارگران اتوبوس رانی تهران، وسیعاً انعکاس سیاسی پیدا کرده، پشتیبانی اقشار و نیروهای دموکراتیک جامعه را، جلب میکرد.

مأمورین رژیم در شرکت واحد، در واکنش به اعتراض قاطع کارگران که در برخی مناطق حتی از شب قبل آغاز شده بود، در اولین ساعات شروع اعتصاب دست به عقب نشینی زده، اقدام به آزادی 7 نفر از بازداشت شده گان نمودند. بنابه گزارشهای گوناگون، دستگاه قضایی سرکوبگر رژیم اسلامی، هنوز از آزادی آقای منصور اصانلو رئیس هیئت مدیره سندیکا، همچنین تن دادن به شروع دوباره کار دفتر سندیکا، طفره می رود.

کارگران شرکت واحد در همه بخشهای آن، بعد از دریافت خبر بازداشت مسئولین سندیکا در روز اول دی ماه، نه فقط فوراً برای شروع اعتصاب روز 4 دی ماه فراخوان دادند، بلکه بدون تزلزل، آن را آغاز نمودند. در یکی از مناطق تهران، همسر یکی از راننده گان فعال سندیکا، با خوابیدن در مقابل یک اتوبوس که قصد حرکت داشت، از اعتصاب شکنی جلوگیری کرده، گوشه ای از محتوای رادیکال و اراده کارگران در مبارزه خود را به نمایش گذاشت. دستگاههای خبری وابسته به رژیم اسلامی، پس از سکوت اولیه و ناچیز جلوه دادن تعداد کارگران اعتصابی، بتدریج بر اهمیت اعتصاب و شرکت گسترده کارگران در آن اعتراف کردند.

اقدام سرکوبگرانه اخیر رژیم اسلامی، بعد از تهاجمات متعدد تروریستی به نشستهای فعالین و دفتر سندیکا، بازهم محکوم به شکست است. جنبش کارگری ایران، هم اینک در موقعیتی بمراتب نیرومند تر از یک سال پیش آن قرار دارد؛ از این رو هر اقدام سرکوبگرانه رژیم اسلامی، به تقویت هر چه بیشتر مبارزات کارگری، تحکیم جنبش سازمانیابی مستقل کارگری، و تضعیف شرایط موجودیت دسته جات اسلامی در محیطهای کار، منجر می شوند.

تهاجم کنونی جنایتکاران تحت سرکرده گی احمدی نژاد اما، اهدافی بمراتب بیش از محدود ساختن و یا ممانعت از رشد تشکلهای مستقل کارگری را دنبال می کند. تبلیغات و اقدامات سیاسی رژیم در مناسبات بین المللی آن در دوره اخیر، از ایجاد آماده گی نظامی و حتی تمایل رژیم اسلامی، بر شروع زود رس یک جنگ منطقه ای پرده بر میدارند. مأموران رژیم همچنین در ماههای اخیر به نحو بی سابقه ای به تشدید سرکوب در داخل روی آورده، بدیهی ترین حقوق انسانی مردم را با توسل به روشهای آشکارا بربر منشانه، لگد مال می کنند. در کنار آن، علائم متعدد دیگری از تحرکات دولتهای امپریالیستی، حتی طی دو روز اخیر، از تقویت خطر جنگ خارجی در نیمه اول سال آینده میلادی خبر می دهند. بازداشت مسئولین سندیکای شرکت واحد، در واقع اوجگیری سرکوب، برای ایجاد مناسبترین شرایط تصمیم گیری سیاسی – نظامی، از سر راه برداشتن امکان یک سازماندهی توده ای علیه رژیم و تمرکز امکانات آن، جهت توسل به یک جنگ خارجی را نیز بازتاب می دهند. از این رو مقابله قاطع کارگران با تهاجم دستگاه قضایی رژیم به سندیکای شرکت واحد، یورش جدید رِژیم اسلامی برای تثبیت شرایط اختناق رو به رشد کنونی را عقب رانده، در برابر اقدامات نابود کننده آتی سران جنایتکار آن، سدی ایجاد میکند. مقاومت کارگران شرکت واحد و حفظ سندیکای خود از تعرض کنونی رژیم اسلامی، جنبش سازمانیابی مستقل کارگری را یک گام بزرگ به جلو سوق داده، برای حفظ و تحکیم سندیکای کارگران شرکت واحد نیز، پشتوانه ای نیرومند در میان کارگران مؤسسات دیگر ایجاد می کند.
takdehghan2@arcor.de http://www.j-shoraii.blogspot.com/
پنجم دی ماه 1384- بیست و ششم دسامبر 2005






Friday, December 23, 2005

! آینده هولناکی که در پیش است


!زنده باد اول ماه مه 1385 در ایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی
***********************
!آینده هولناکی که در پیش است


در مقابل چشمان مردم ایران و تمام جهان، رژیم اسلامی گام به گام به سوی تشدید شرایط سرکوب پیش میرود. شدت گیری اقدامات وحشیانه تحت عنوان قصاص اسلامی، جداسازی و تهدید، اخراج و محروم سازی دانشجویان از تحصیل، انتصاب آخوند و پاسدار به عنوان استاندار و رئیس دانشگاه، ایجاد محدودیتهای وسیع برای روزنامه های مجاز، سایتهای اینترنتی، و صدور محکومیتهای پی در پی برای دانشجویان، وبلاگ نویسان، و روزنامه نگاران بطور بی سابقه ای اوج گرفته است. در هفته های اخیر بویژه اعمال فشار علیه زندانیان سیاسی، صدور حکم زندان برای کارگران برگزار کننده مراسم اول ماه مه، و در روز اول دی ماه نیز، بازداشت 8 نفر از مسئولین سندیکای کارگران شرکت واحد در تهران، از جدید ترین نشانه های گسترش سرکوب آشکار توده های مردم است. رژیم اسلامی، با سرعت کشور را به سمت شرایطی سوق می دهد، که امکان دست زدن به یک جنگ خارجی و در پناه آن، توسل به کشتار های دسته جمعی را فراهم کند. در اتخاذ چنین سیاستی که برای رژیم اسلامی حکم تیر آخر را دارد، بدون هیچ تردیدی جناحهای اصلی شریک در قدرت، به اتفاق نظر دست یافته اند.

رژیم اسلامی هم اینک در حاکم ساختن شرایط هولناک سرکوب گسترده آتی، چندین گام پیشروی کرده است. در روز 9 آذر، جلادان رژیم در شهر اهواز، دست و پای یک زندانی را در روز روشن و در مقابل چشمان تماشاچیان قطع کردند. صبح روز 29 آذر نیز، سه زندانی را در استادیوم ورزشی شهر سبزوار، به دار آویختند. دژخیمان رژیم در این مورد بویژه، با بکار گیری روشهایی نظیر دسته جات طالبان در افغانستان، پیام روشنی به مردم ایران دادند. همچنین اخبار متعددی از اعدامهای علنی در هفته های اخیر، یورش به مجالس شخصی و خانواده گی، و بستن کافی نت ها گزارش شده اند. در فاصله دیروز تا این لحظه نیز، دو زندانی در شهرهای ارومیه و سقز در ملاء عام اعدام شده اند. موارد بسیاری از توسل به ضد انسانی ترین شکل سرکوب، حکایت از تصمیم سران رژیم بر شروع اقدامات جدی، برای به شکست کشاندن دور کنونی مبارزات مردم ایران می کنند. بازداشت مسئولین سندیکای کارگران شرکت واحد در روز اول دی، بوضوح اوج گیری اقدامات سرکوبگرانه، پس از تعیین احمدی نژاد را آشکار می سازد. در شرایط فعلی، رژیم اسلامی به سوی تبدیل فضای سیاسی کشور به دوره ای نظیر دهه 60، پیش می رود. شروع هر سطحی از درگیری نظامی خارجی، برای دسته جات حاکم امکان کشتارهای وسیعی از مخالفان را فراهم آورده، مبارزات توده ای کنونی بر علیه آن را به شکست کشانده، و دور دیگری از ادامه حیات ننگین آن را ممکن می سازد. توسل به اقدامات سرکوبگرانه نظیر دهه 60، در عین حال دست قدرتهای بین المللی را برای دخالتهای نظامی وسیعتر باز کرده، امکان هر گونه تأثیر گذاری را از سوی مردم سلب نموده، سرنوشت کشور و زندگی توده های مردم را به سوی جنگ و فروپاشی سوق می دهد.

از سوی دیگر رژیم اسلامی درهفته های اخیر، علناً دست به تحریکات سیاسی و نظامی بر علیه اسرائیل، با هدف تشویق آن به انجام حملات هوایی بر علیه مراکز هسته ای خود می زند. این بویژه از آن رو اهمیت دارد که محدودیت های کنونی دولت آمریکا در برخورد نظامی با رژیم، از دید دولت اسرائیل نیز به امکان تولید سلاحهای هسته ای توسط آن طی چند ماه آتی، منجر می شود. در این میان اخبار و اطلاعات بسیاری، به موضوع عبور قدرتهای بین المللی و منطقه ای، به فاز جدیدی از برخورد به رژیم اسلامی طی 3 تا 6 ماه آتی، خبر می دهند. بویژه دولت آمریکا، با اتخاذ یک سیاست گمراه کننده، به رژیم اسلامی امکان فعال ساختن کنترل شده مراکز هسته ای خود را داده و از این طریق برای اقدامات نظامی احتمالی، اسناد قابل اتکاء تری در مقایسه با مورد عراق، فراهم می سازد. قدرتهای غربی در دو هفته گذشته، همچنین به موضوع نقض حقوق بشر از سوی رِژیم اسلامی پرداخته، تلاش می کنند، برای وادار ساختن آن به تغییر سیاستهای هسته ای خود، عامل فشار جدیدی را در کشمکشهای کنونی وارد نمایند. اما دولتهای غربی در جهان و هم اینک در عراق نیز، پرونده قطوری از نقض بدیهی ترین حقوق انسانی را به نام خود ثبت کرده اند؛ از این رو، در موقعیت امتیاز گیری از رژیم اسلامی با بکار گیری عامل ضرورت رعایت حقوق بشر در ایران نیستند. در کنار همه اینها، باید با تأکید به عامل عدم وجود یک آلترناتیو سازمانیافته و قابل محاسبه، چه برای مردم و چه برای قدرتهای بین المللی اشاره کرد. فقدان یک جایگزین سیاسی که حد اقل برای یکی از طرفین قابل اعتماد باشد، عرصه را برای رشد و مقبولیت سیاستهای مخرب نیز از همه طرف، و بی تفاوتی سیاسی از سوی توده های مردم در لحظات تعیین کننده، آماده ساخته است.

برای همه سران رژیم و آدم کشان خیابانی آنها، که 27 سال است به جان مردم ایران افتاده اند، ادامه سلطه و جان به در بردن از شرایط تهدید آمیز داخلی و بین المللی، موضوع شوخی و هیچ سطحی از " سهل انگاری" نیست. رژیم اسلامی تحت هیچ شرایطی به کمترین عقب نشینی حقیقی در مقابل مردم و حریفان ناراضی آن در عرصه جهانی، تن نخواهد داد. در حالیکه ادامه وضعیت کنونی، یعنی رشد مداوم مبارزات توده ای، درست همان عاملی است که موضوع بود و نبود آن را به عنوان یک واقعیت عینی، در برابر آن قرار میدهد. ارتکاب جنایات آشکار و روزمره و در پیش گرفتن سیاست سرکوب وسیع کنونی، تلاش رژیم برای مقابله با مردم، قبل از " دیر شدن " آن است.
*** *** ***
takdehghan2@arcor.de www.j-shoraii.blogspot.com
اکبر تک دهقان- دوم دی 1385- بیست و چهارم دسامبر 2005


Thursday, December 22, 2005

! زندانیان اعتصابی فراموش شده


!زنده باد اول ماه 1385 در ایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی

***********************
!زندانیان اعتصابی فراموش شده

از روز 24 آبان، گروهی از زندانیان سیاسی در اعتراض به شرایط حاکم و رفتار سرکوبگرانه مأموران رژیم اسلامی، در زندان گوهردشت دست به اعتصاب غذا زده اند. خبر اعتصاب غذای طولانی مدت آنها، تقریبا در لابلای اخبار روز و کشمکشهای گروهی احزاب و فعالین داخل و خارج، گم شده است. اخیرا سخنگوی زندانیان اعتصابی در گوهردشت آقای نقاشکار، طی فراخوانی از مبارزین و مخالفین رژیم اسلامی خواستار حمایت گردیده، با قرار دادن یک نشانی ای- مایل، امر پشتیبانی از زندانیان اعتصابی را، به سازمانهای اپوزیسیون یاد آوری نموده است.

زندانبانان جنایتکار اسلامی در زندان گوهر دشت، بویژه فشار و اعمال سرکوب را نسبت به یکی از زندانیان اعتصابی، بهروز جاوید تهرانی، به مرز نابودی جسمی او سوق داده اند. زندانی سیاسی نامبرده، زیر شکنجه های مأمورین رژیم، بخش اعظم بینایی خود را از دست داده، بدلیل اعتصاب غذای طولانی مدت اخیر نیز بشدت تضعیف شده، و مسئولین رژیم در زندان گوهر دشت، از هر اقدامی جهت استفاده او از امکانات درمانی، جلوگیری می کنند. همچنین زندانی اعتصابی دیگر، اسد شقاقی نیز، در وضعیت نامساعدی قرار داشته، به بیماری قلبی و کلیوی مبتلا بوده و هم اکنون به حمایت های پزشکی فوری، نیاز دارد. از وضعیت و محل نگهداری سومین زندانی سیاسی آقای حجت زمانی، هیچگونه اطلاعی در دست نیست؛ زندانبانان مانع از هر گونه تماس او با خارج از زندان می گردند. آخرین اطلاعات حتی از لغو ملاقاتهای حضوری زندانیان با خانواده های خود حکایت می کنند، که از روز 27 آذر، کتباً به زندانیان سیاسی در گوهردشت ابلاغ گردیده است.

در فاصله 16 تا 18 آذر ماه نیز شماری از زندانیان سیاسی- دانشجویی در زندان گوهر دشت، با طرح خواستهایی دست به یک اعتصاب غذای دو روزه زدند. زندانیان اعتصابی و از آن میان، جعفر اقدامی، امیر حشمت ساران، ولی فیض مهدوی، مهرداد لهراسبی و افشین با ایمانی، خواستار آزادی بی قید وشرط تمامی دانشجویان زندانی، برچیده شدن نیروهای امنیتی از دانشگاهها، توقف احضارهای دانشجویان از طریق نهادهای سرکوب و برکناری رئیس انتصابی جدید دانشگاه تهران گردیده اند.

در این میان کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان نیز طی اطلاعیه ای به تاریخ سی ام آذر، خبر از شروع اعتصاب غذای دو نفر از زندانیان سیاسی زندان دیزل آباد کرمانشاه داده است. محمد ویسی و اکبر سنجابی، دو زندانی نامبرده، در حمایت از اعتصاب غذای زندانیان سیاسی گوهر دشت، دست به اعتصاب غذا زده اند. آنطور که از قرائن و شواهد پیداست، زندانیان اعتصابی و خانواده های آنان، در چنگال مأموران پلید این رژیم درنده خو، اسیر و تنها مانده و از حمایت جدی از سوی سازمانهای سیاسی و یا نهاد های دفاع از زندانیان در خارج از کشور برخوردار نشده اند. مطمئناً صدور اطلاعیه و یا مراجعه فوری به سازمانهای بین المللی، میتواند به بهبود سریع تر وضعیت آنان یاری رساند.

تشدید شرایط سرکوب در کشور، اما فقط به موارد بالا مربوط نیست. در موارد متعدد دیگر نیز، اقدامات سرکوبگرانه علیه کارگران برگزار کننده مراسم اول ماه مه، وبلاگ نویسان، روزنامه نگاران، بازداشت شده گان تظاهرات خیابانی در شهر های کردستان و وکلای زندانیان سیاسی، به مرحله جدیدی رسیده است. از این رو امر دفاع از زندانیان به یک وظیفه فوری روز، مبدل گشته است. در چنین شرایطی حمایت هر چه سریع تر نماینده گان احزاب سیاسی کشور در خارج، قادر است حداقل بخشی از فشارهای علنی کنونی مأموران رژیم، علیه زندانیان و خانواده های آنان را کاهش دهد.

آدرسهای تماس و حمایت از زندانیان سیاسی اعتصابی:

komitedefa@yahoo.com کمیته دفاع از زندانیان سیاسی. این کمیته، خبر مربوط به اعتصاب غذای زندانیان سیاسی در زندان دیزل آباد را منتشر کرده است.

snaghashkar@yahoo.co.uk آدرسی در رابطه با زندانیان اعتصابی در زندان گوهردشت که از سوی سخنگوی زندانیان اعتصابی، آقای نقاشکار معرفی شده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
takdehghan2@arcor.de www.j-shoraii.blogspot.com
سی ام آذر 1384- بیست ویکم دسامبر 2005











Monday, December 19, 2005

! بیست و یکم آذر، روز توحش سلطنتی علیه مردم ایران


! ز نده باد اول ماه مه 1385 درایران
: اتحاد و بسیج نیرو
! علیه جنایات رژیم اسلامی
! علیه تبهکاریهای سرمایه داران
! علیه تجاوز امپریالیستی

**********************************************
! بیست و یکم آذر، روز توحش سلطنتی علیه مردم ایران

روز بیست و یکم آذر سال 1325، یاد آور جنایت بزرگ رژیم پهلوی و ماشین سرکوب آن، علیه مردم آذربایجان و کردستان است. در این روز و روزهای پس از آن، با تهاجم سنگین ارتش جنایتکار شاه و حمایت فعالانه قدرتهای امپریالیستی، دولتهای دموکراتیک و خود مختار در آذربایجان و کردستان سقوط کرده، سرنوشت مبارزات مردم ایران، برای چندین دهه به نحو فاجعه باری رقم خورد. ارتش سرسپرده و جنایتکار شاه که 5 سال پیش از آن، بدون کمترین مقاومتی، کشور را به ارتشهای متفقین تحویل داده بود، در کشتار کمونیستها و مردم زحمتکش و شرافتمند ایران، لحظه ای درنگ نکرده، به بربریت تمام عیار متوسل گشت. برای جنبش انقلابی کارگری- کمونیستی، یاد آوری این روز تلخ و گرامی داشت خاطره جان باختن دهها هزار نفر از مردم مبارز و محروم ایران، بزرگداشت سنتهای انقلابی تاریخ خود و درس گیری از تجارب آن است.

در میان دو جنبش انقلابی یاد شده، بویژه دولت پیشه وری بمثابه جناح چپ انقلابی جنبشهای دموکراتیک- کارگری دهه 20 تا اوائل دهه 30 ( جنبش ضد استعماری و ملی شدن صنعت نفت)، جایگاه ویژه ای کسب کرد. این دولت پس از پیروزی، قادر به تحقق یک برنامه مردمی در عرصه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی گشت. از دلایل اصلی پیدایش و قدرت گیری آن می توان از: 1- ریشه دار بودن سنتهای سوسیال- دموکراسی انقلابی در آذربایجان و وجود روحیات و سنتهای حزبیت و تشکل یابی در میان مردم 2- نقش تعیین کننده مردم آذربایجان در انقلاب مشروطیت و وجود سابقه و زمینه نیرومند در این منطقه برای تحقق کامل اهداف این انقلاب 3- توسعه دموکراتیک سرمایه داری در آذربایجان و از این طریق وجود زمینه خواست حقوق شهروندی از سوی کارگران و طبقه متوسط شهری 4- وجود تحقیر ملی آشکار علیه شهروندان غیر فارس زبان و نفی حقوق بدیهی مردم در کاربرد زبان مادری از سوی رژیم پهلوی 5- غلبه فرهنگ شوینیسم فوق ارتجاعی " نژاد آریا" بر مناسبات فرهنگی- اجتماعی و سیستم آموزشی، که با عادات دموکراتیک مردم آذربایجان سازگار نبود. 6- عدم امکان دخالت مردم آذربایجان در اداره منطقه، درحالیکه خود در انقلاب مشروطیت از بانیان انجمن های ایالتی و ولایتی بودند و این به بخشی از فرهنگ سیاسی مردم آذربایجان تعلق داشت. 7- انحصار موقعیت های اداری و قدرت از سوی وابستگان پهلوی و اعمال تبعیض تحقیر آمیز علیه شرکت مسئولین غیر فارس زبان در نظام اداری سراسری 8- سلطه دیکتاتوری افسارگسیخته و تمرکز افراطی حکومت مرکزی در رژیم پهلوی 9 - فقر هولناک حاکم بر زندگی زحمتکشان ایران، در کنار آن غارت علنی ثروتهای کشور از طریق کمپانیها و دولتهای امپریالیستی و نقش آشکار دربار در این تبهکاری 10- محدودیت وسیع آزادیهای سیاسی در کشور و بویژه سرکوب بی وقفه فعالیتهای کمونیستی و اتحادیه ای که رهبرانی نظیر پیشه وری بیشترین صدمات را از آن متحمل می شدند 11- نقش سلسله پهلوی در نابودی دست آوردهای دموکراتیک انقلاب مشروطیت و جمهوری گیلان که جزء مهمی از خود- آگاهی سیاسی مردم آذربایجان را می ساخت. 12- سرسپرده گی رژیم پهلوی به قدرتهای امپریالیستی و نقض مداوم استقلال کشور از سوی دربار سلطنتی، که با روحیات شکل گرفته مردم آذربایجان از طریق انقلاب دموکراتیک- استقلال طلبانه مشروطیت بیگانه بود. 13- تأثیر تجربه جمهوری گیلان، که بسیاری از انقلابیون آذربایجانی از رهبران آن بودند. 14 - تأثیر مثبت حضور ارتش سرخ در ایران، بویژه اینکه این ارتش قدرت مهیب فاشیسم را در جهان در هم شکسته بود. 15- اتوریته معنوی ناشی از موقعیت سیاسی جمهوری آذربایجان شوروی که بخشی از یک ابرقدرت جدید بوده، و در سطح توسعه یافتگی بهتری قرار داشت. 16- و ترس مردم از چشم انداز تحکیم دوباره نفوذ قدرتهای امپریالیستی و نابودی آزادیهای نیم بند ناشی از سقوط رضا شاه را نام برد. دولت پیشه وری، ادامه مستقیم انقلاب در نیمه راه متوقف مانده مشروطیت و جمهوری گیلان، در دوره شکوفایی شرایط جدید توسعه آن، در شرایط تضعیف قدرت سلطنت، و تقویت هر چه بیشتر قدرت شوروی و کمونیسم در جهان بود.

در شناخت ماهیت مبارزات سیاسی در هر دوره ای و تحت رهبری هر طبقه ای، آنچه برای کارگران کمونیست و روشنفکران انقلابی اهمیت دارد، نحوه برخورد این جنبش به حقوق سیاسی- اجتماعی توده های مردم، قبل از همه زحمتکشان است. در درک انقلابات اجتماعی و موضع گیری نسبت به آنها در ایران ، هیچ معیار دیگری بجز این، نمی تواند مبنا قرار گیرد. بر این اساس، دولت پیشه وری نه فقط در محتوای سیاست و برنامه های خود، نماینده مردم زحمتکش آذربایجان، بلکه بدون هیچ تردیدی نماینده حقیقی منافع اکثریت زحمتکشان ایران نیز بود. اقدامات گسترده دولت پیشه وری، در تأمین برابر حقوقی شهروندان و مبارزه با تبعیض علیه زنان، ایجاد امکانات وسیع سواد آموزی و کسب مهارت شغلی و سازمانیابی اجتماعی برای آنان، و درک و ترویج این ضرورت در توسعه اقتصادی- اجتماعی در کشوری با سنتهای سرکوبگرانه اسلامی، تنها یکی از عرصه هایی است که ماهیت عمیقاً مردمی این دولت را آشکار می سازد. دولت پیشه وری در مدت کوتاهی دست به اصلاحات ارضی سراسری در منطقه زده، قدرت مالکان، تجار بزرگ و دسته جات راهزن را درهم شکسته، با تقسیم زمینهای 3437 روستا، دهقانان زحمتکش را برای اولین بار در ایران و خاورمیانه، از داشتن زمین و ابزارهای ارتقاء سطح زندگی خود بهره مند ساخت. اقدامات اقتصادی و اجتماعی دولت پیشه وری، با و جود امکانات مالی ناچیز آن، به اعلام بسیاری از منابع، از همه برنامه های عملی شده دوران بیست ساله سلطه رضا شاه در این منطقه بیشتر بود. از این میان بویژه به طرحهای همگانی سواد آموزی ، ایجاد 500 مدرسه در عرض یک سال، تأسیس رادیو و دانشگاه تبریز، تأمین برق و آب آشامیدنی، ایجاد درمانگاه و مدارس در روستاها، ایجاد و گسترش راههای ارتباطی، شهر سازی و امور رفاهی دیگر، می توان اشاره کرد. دولت پیشه وری حق آزادی بیان و تشکل را بطور کامل تضمین نموده و هرگونه سانسور و سرکوب رایج در رژیم سلطنتی را ملغی ساخت. با برگذاری انتخاباتی آزاد و تشکیل انجمن ایالتی، وسیعترین سطح دخالت دموکراتیک مردم در تعیین سرنوشت خود در ایران شرایط مورد بحث، عملی گشت. دولت خود مختار همچنین حق مردم در بکار گیری زبان مادری خود در زندگی روزمره و در نظام اداری- آموزشی را به رسمیت شناخته، به تحقیر ملی و سلطه شوینیسم شبه فاشیستی رژیم پهلوی در آذربایجان خاتمه داد. دولت دموکراتیک پیشه وری، نه فقط دستاوردهای دموکراتیک انقلاب مشروطیت و حقوق مردم را احیاء نمود، بلکه منطبق با شرایط جدید داخلی و جهانی، چندین گام نیز از آن فراتر رفت.

هجوم جنایتکارانه ارتش شاه و دلایل متعدد دیگر، به سقوط دولت انقلابی- دموکراتیک در آذربایجان منجر گشت. 1- جنبش ملی در آذربایجان دارای سابقه و سنت نیرومندی نبود. در تاریخ جدید ایران، این اولین بر آمد یک جنبش ملی توده ای در آذربایجان بود. برای اکثریت مردم آذربایجان هنوز کاملاً روشن و قابل درک نبود که چه آینده ای در انتظار آنهاست، مردم با روحیات، عادات، احزاب و سنتهای یک جنبش ملی رشد نکرده بودند. تکیه بر حق استفاده از زبان مادری، علیرغم ضرورت و اهمیت دموکراتیک آن اما، نمی توانست یک حمایت با ثبات از دولت انقلابی بوجود آورد؛ بویژه اینکه بورژوازی و روشنفکران آذربایجان در مناسبات سراسری خود، به تسلط بر زبان فارسی و کاربرد آن نیاز داشتند. همچنین خواست تأمین دموکراسی، مبارزه با فقر، تأمین عدالت و یا احیاء انجمنهای ایالتی و ولایتی (شوراها) و تحکیم استقلال کشور، خواستهای فوری اکثریت مردم و نه فقط مردم آذربایجان بود. اگر یک جنبش ملی قادر شود خود را با مطالبات سراسری بیان و هویت یابی کند، دراین صورت دیگر یک جنبش ملی بمعنی حقیقی آن نیست، بلکه دارای خصلت سراسری، و این در تاکتیکهای سیاسی احزاب، و سرنوشت نهایی آن، بی تأثیر نیست. از این طریق هم، مطالبات سراسری یک حزب منطقه ای، قادر به بسیج نیروی خاص یک جنبش ملی نیست؛ از آنجا که نماینده گی خواستهای یک جنبش سراسری به آن تحمیل شده است. بخش اعظم مطالبات این جنبش خصلت فرا محلی داشته، و اعلام آن به عنوان پرچم یک جنبش ملی، نمی توانست بر زمینه نیرومندی از حمایت بورژوازی متوسط و خرده بورژوازی شهری که نیروی محرکه یک جنبش ملی است، بنا گردد. جنبش انقلابی در آذربایجان باید بر موجودیت عینی، سراسری، و رادیکال- دموکراتیک خود که مستقل از اراده افراد و حزب دموکرات وجود داشت مراجعه کرده، تعیین تکلیف با نظام سلطنتی را تا قبل از خروج ارتش سرخ، هدف مبرم استراتژی سیاسی – نظامی خود قرار می داد. تناقضات درونی و جوان بودن جنبش ملی در آذربایجان و عدم درک روشن از ماهیت و جایگاه آن را، می توان در گذشته سیاسی رهبر این جنبش، پیشه وری نیز بخوبی دریافت. پیشه وری از بنیانگذاران حزب عدالت است که در مقطع انقلاب گیلان از سوی کارگران کمونیست ایرانی در باکو تشکیل یافت. او در سال 1299 به کابینه انقلابی در جمهوری گیلان تعلق داشته، پستهای وزارت کشور و وزارت خارجه را، بر عهده گرفت. از سخنرانان اجلاس کمینترن در کنگره 1921 آن در مسکو، و یک انترناسیونالیست شناخته شده در جنبش کمونیستی بین المللی بود. در سالهای پس از سقوط جمهوری گیلان در تهران دست به فعالیتهای گسترده ای زده، شورای مرکزی اتحادیه های کارگری را با هزاران عضو تأسیس کرده، خود مسئول ارگان آن روزنامه حقیقت، که از بزرگترین و مؤثرترین روزنامه های تهران بود. با ورود ارتش سرخ و تجاوز ارتشهای امپریالیستی در شهریور سال 20، پیشه وری پس از 9 سال مقاومت بدون کمترین سازشکاری، از زندان رژیم رضا خانی آزاد گردید. سپس به تأسیس روزنامه سراسری آژیر در تهران اقدام نمود که به یک روزنامه پرخواننده، در میان روشنفکران و توده های کارگر تبدیل گشت. همانگونه که آشکار است، پیشه وری، برخاسته از یک محیط کارگری و از سن 12 سالگی شاغل، یک مبارز تربیت شده با انگیزه ها، ایده ها و آرمانهای یک جنبش ملی در آذربایجان نیست. برعکس، همه تئوری وپراتیک ناظر بر زندگی او، بر موقعیت او در مرکز جنبشهای کارگری در ایران و قفقاز و درک فرا محلی او از مبارزه دلالت می کند. او در بخش اعظم سخنرانی های خود در آذربایجان، به ایران و فقر و خفقان و نفوذ قدرتهای امپریالیستی در کشور می پردازد؛ آنجا که به آذربایجان اشاره میکند، عمدتاً موضوع به مبارزه با فقر، ارائه خدمات رفاهی به زحمتکشان و ضرورت گسترش حقوق دموکراتیک مردم مربوط است. این کاراکتر شخصی پیشه وری اما، یک پدیده عمومی در جامعه شناسی هویت سیاسی شهروند آذربایجانی در دوره مورد بحث را همچنین امروز، به نمایش می گذارد. واقعیت وجود یک چنین ویژه گی سیاسی- فرهنگی در نسل مبارز آذربایجان، بر زمینه عدم وجود یک سنت طولانی جنبش ملی در این منطقه، موجب شکل گیری عدم قطعیت در تشخیص ماهیت جنبش انقلابی در آذربایجان و عدم قاطعیت در تصمیم گیریهای سرنوشت ساز گردید. 2- دولت پیشه وری دست به تدوین یک استراتژی سیاسی- نظامی همه جانبه، برای دفاع از خود و مقابله با تهاجم احتمالی ارتش رژیم سلطنتی نزد. نیروی مسلح فداییان، قادر نشد به سطح یک نیروی نظامی بخوبی آموزش دیده، منظبط، نیرومند و مصمم، رشد کند. 2- دولت پیشه وری بر ناسازگاری نظام سلطنتی در ایران با هر سطحی از رعایت حقوق مردم، از جمله حقوق ملی آنها، آگاه نبود. این دولت حقیقتاً تصور می کرد، با وجود نظام سلطنتی و نفوذ همه جانبه امپریالیسم، امکان بقای یک دولت خود مختار، دموکراتیک و سوسیالیستی در آذربایجان وجود دارد. 3- دولت پیشه وری ماهیت جنبش انقلابی در آذربایجان را نه تماماً یک جنبش عدالت خواهانه و دموکراتیک، بلکه عمدتا یک جنبش ملی ارزیابی می کرد. از این رو بخش مهمی از فعالیت سیاسی بیرونی آن نیز، صرف اثبات این بود که این دولت " تجزیه طلب " نیست؛ بلکه صرفا کسب یک سری حقوق ملی در چهارچوب ایران را طلب می کند. این سیاست در نزد رژیم سلطنتی حمل بر ضعف آن و نشانه خوش باوری پیشه وری به رژیم حاکم تلقی گشته، بر عدم آماده گی آن برای دفاع از خود در صورت یک تهاجم نظامی گسترده تعبیر گردید. این ضعف همچنین، عدم ایجاد اعتماد کافی به قدرت و مصمم بودن پیشه وری، در میان کارگران و گرایشهای رادیکال در کشور را در پی داشت. 4- گرایش راست در این جنبش که صرفا بر حقوق ملی تأکید می کرد و پیشه وری به عنوان نماینده جناح میانی تحت فشار آن قرار داشت، به دنبال سازش با حکومت مرکزی و تثبیت موقعیت خود از این طریق، علیه زحمتکشان آذربایجان بود. این سیاست به انجام مذاکرات متعددی با دولت مرکزی و ایجاد توهم در میان مردم، نسبت به کوتاه آمدن رژیم سلطنتی در مقابل خواستهای دولت خودمختار انجامید. در دوره اخیر نیز رهبری سابق حزب دموکرات کردستان ایران، ضمن چندین تلاش، در پی سازش با حکومت اسلامی بر آمد. اما ترور جنایتکارانه دو دبیر کل این حزب توسط تروریستهای رژیم، غیر ممکن بودن هرگونه سازشی با رژیمهای سرکوبگر در ایران را برای چندمین بار روشن ساخت. 5 - دولت پیشه وری اهمیت خطر موجودیت خود برای کل طبقات حاکمه ارتجاعی، تا مغر استخوان فاسد و مزدوران قدرتهای امپریالیستی در ایران را کاملاً جدی نگرفت. این دولت تصور می کرد، برای حکومت مرکزی، حقیقتاً " خطر تجزیه " کشور، مسئله اصلی است. در صورتی که رژیم سلطنتی با ماهیت عمدتاً سوسیالیستی این دولت، با تأمین حقوق دموکراتیک مردم، دخالتگری سیاسی زحمتکشان و سرایت این خواستها به سراسر ایران ضدیت داشت. دستگاه فوق ارتجاعی دربار و احزاب نزدیک به آن، با حیله گری و حتی ایجاد نوعی خوش بینی در مسئولین دولت آذربایجان، در پس پرده اما، زمینه های نابودی آن را آماده می ساختند. 6- دولت پیشه وری دید روشنی از موقعیت استثنایی شکل گیری خود نداشت. در حالیکه بدون پدید آمدن شرایط بین المللی حاکم، امکان تشکیل این دولت با معضلاتی بزرگ مواجه، چه بسا غیر ممکن بود. از این رو، سیاست های عمومی آن نیز به نوعی بر تزلزل و عدم اطمینان از آینده خود گرایش داشته، به اقدامات بنیادی برای تضمین حیات خود درشرایط عدم حضور ارتش سرخ بهایی نداد. 7- حزب دموکرات آذربایجان بعنوان حزب حاکم در دولت، فاقد سیاست اتحاد ها و ائتلافها بوده، برای جلب حمایت احزاب سراسری، اتحادیه های کارگری و انجمنهای صنفی به فعالیتهای موثر دست نزد. در حالیکه پیشه وری خود به عنوان یک سازمانده شناخته شده جنبشهای کارگری در ایران و سردبیر نشریات چپ و اتحادیه ای، از زمینه مساعدی برای کسب پشتیبانی تشکل های دموکراتیک و کارگری برخوردار بود. جانبداری نیم بند، سازشکارانه و غیر مؤثر رهبری حزب توده که هرگز بطور علنی صورت نگرفت، قادر به پر کردن این خلاء نبود. حمایت دولت شوروی و یا مسئولین محلی ارتش سرخ نیز نمی توانست بمثابه یک حمایت قابل محاسبه و ادامه دار، بر جای حمایت توده های زحمتکش ایران بنشیند. 8 – دولت آذربایجان خودمختار بمثابه دولتی متشکل از کمونیستهای ایرانی، نظیر چپ انقلابی دوره انقلاب بهمن، عمدتاً به توضیح حقانیت خود و افشاگری علیه حکومت مرکزی و قدرتهای بین المللی پرداخته، به سیاست عملی سازماندهی و بسیج نیرو، و آماده گی سیاسی- نظامی برای روزهای تهاجم ارتجاع، اهمیت لازم قائل نشد. در صورتی که در مبارزه سیاسی در وحله اول، نه میزان و محتوای افشاگری و نه اثبات نظری حقانیت خود، بلکه شناخت از آرایش سیاسی – طبقاتی موجود و توازن قوای سیاسی نیروهای دخیل در تحولات این لحظه، هوشیاری در درک فوری شرایط چرخشهای سیاسی در جامعه و انطباق تاکتیکهای سیاسی خود با آن، داشتن یک استراتژی سیاسی روشن و مشخص و سیاست فعال ائتلافها و اتحادها در این راستا، درک از مسئله مبرم و تمرکز همه نیرو حول آن، جلب اعتماد مردم به قابلیتهای عملی خود، قدرت سازماندهی، بسیج نیرو، پیشروی و رشد مداوم، تعیین کننده است. در صورت وجود چنین مشخصه هایی در کار یک حزب و یا جنبش سیاسی، افشاگری، آگاهگری و حقانیت نظری نیز، مؤثر خواهد گشت. 9- دولت پیشه وری از درک شرایط جدید بین المللی و قصد قدرتهای امپریالیستی در تسلط استراتژیک بر ایران برای غارت منابع نفتی کشور و منطقه، تبدیل ایران به یک قلعه نظامی علیه شوروی، و جلوگیری از قدرت گیری بیشتر کمونیسم در جهان به هر بهایی، غافل ماند. برای قدرتهای امپریالیستی ادامه تسلط آنها بر منابع نفتی در ایران و خلیج فارس، ضامن اصلی رشد اقتصاد سرمایه داری غرب و حفظ برتری نظامی و اقتصادی بر علیه اتحاد شوروی محسوب می گشت. از این رو غلبه قطعی بر جنبشهای کارگری - کمونیستی در ایران، بعنوان مرکز ثقل سیاسی- اقتصادی خاورمیانه، بویژه در دوره مورد بحث، برای این دولتها اهمیت استراتژیک داشت.

دولت پیشه وری در آذربایجان از وجود چندین محدویت عینی و مستقل از عملکرد خود نیز رنج میبرد. 1- اشغال بخشهایی از کشور ایران در قفقاز و آسیای مرکزی توسط دولت روسیه تزاری در اوایل قرن نوزدهم، به بخشی از خود آگاهی شهروند ایرانی تعلق داشت. از این رو هر فعالیت دموکراتیک از سوی احزاب چپ، از سوی رژیم سلطنتی با حربه جلوگیری از تجزیه کشور سرکوب شده، و در میان لایه هایی از طبقه متوسط شهری و خرده بورژوازی مسموم شده با فرهنگ ارتجاعی سطنتی نیز با سکوت تأیید آمیز، چه بسا با حمایت فعال پاسخ می گرفت. سلطنت جنایتکار در ایران که خود مسئولیت بیزاری مردم مناطق مزبور از دولتهای سلطنتی و فرهنگ اسلامی حاکم بر ایران، مقبولیت نسبی سیاستهای روسیه تزاری در میان توده های مردم، از این طریق قدرت گیری نظامی آن در قفقاز و آسیای مرکزی را بر عهده داشت، همین سیاست خود را در عین حال به وسیله ای جهت ارعاب بیشتر مردم ایران و ممانعت از محدود شدن قدرت خود مبدل می ساخت. دولت پیشه وری برای اثبات عدم وابستگی خود به دولت شوروی و عدم وجود قصد جدایی آذربایجان از ایران، با معضلات بزرگی مواجه بود و جلب حمایت طبقه متوسط، حتی بخشی از کارگران برای آن ساده نبود. از این طریق نیز حمایت شوروی از دولت پیشه وری نه فقط یک حمایت واقعی و بسیار ضروری، در عین حال یک نقطه ضعف برای آن محسوب شده، و برای تحریکات ارتجاعی رژیم سلطنتی علیه آن، خوراک لازم را فراهم می ساخت. 2- حزب دموکرات آذربایجان، در مناسبات نزدیک با حزب توده، شکل گرفته و رشد کرده بود؛ هرچند پیشه وری خود هرگز عضو حزب توده نبود. از این رو برای جلب حمایت از طبقه کارگر و جناح چپ طبقه متوسط شهری ایران، دارای ابزارها و امکانات مستقلی نبود. این حزب باید به این منظور به حزب توده مراجعه کرده و حمایت علنی آن را جلب می کرد. اما رهبری حزب توده نیز، گرایشی متزلزل از جناح چپ و میانی طبقه متوسط شهری، حاضر و قادر به چنین ائتلاف سیاسی و از این طریق جلب حمایت اجتماعی از جنبش آذربایجان نبود. 2- سرنوشت جمهوری خودمختار نمی توانست در رقابتها و سازشهای اجتناب ناپذیر اتحاد شوروی و قدرتهای امپریالیستی به حساب نیاید. در شرایطی که غرب موقعیت برتر شوروی در اروپای شرقی را پذیرفته بود، دراین صورت امکان ادامه حمایت شوروی از جمهوری خودمختار آذربایجان، چیزی در حد صفر بود. از آنجا که شوروی نیز باید بطور اجتناب ناپذیری عدم حظور فعال در خلیج فارس و عدم ایجاد مزاحمت در صدور انرژی به جهان غرب را می پذیرفت. بویژه اینکه اتحاد شوروی نیز به دلایل متعددی، خواهان جدایی هیچ بخشی از ایران، حتی در صورت تمایل به الحاق آن به شوروی نیز نبود. شوروی باید بین قراردادهای متعدد که با غرب منعقد ساخته بود و یا حمایت از جنبش دموکراتیک در آذربایجان ایران، یکی را انتخاب می کرد. برای هر ناظر بی طرفی، باید نتیجه منطقی این انتخاب روشن باشد. 4- جامعه ایران دهه 20، کم و بیش یک ملت جدید است. گذشت 20 یا 30 سال از تاریخ شکل گیری آن از طریق انقلاب مشروطیت، هنوز به ایجاد و ثبات کامل پیوندها، عادات و روحیات ملی جدید منجر نشده است. بویژه اینکه در طول دوران پس از انقلاب مشروطیت نیز، جز دخالت قدرتهای امپریالیستی، دیکتاتوری و ترور حکومت نکرده، از این طریق نیز ایجاد وتحکیم پیوندهای ملی، یعنی پیوند های دموکراتیک- شهروندی با موانع جدی مواجه گشته بود. در چنین شرایطی این ملت ظاهراً مدرن هنوز خود چیزی قابل عرضه در عرصه حقوق ملی و شهروندی نداشته، از این رو خود آگاهی و درک سیاسی از حقوق ملی نقض شده مردم آذربایجان و کردستان نیز، به ساده گی به یک درک و پدیده همگانی تبدیل نمی گردد. صرفنظر از اینکه سلطه بربرمنشانه پادشاهان فئودالی از تیره ها واقوام گوناگون، برای صدها سال نیز مردم را طعمه قدرت این یا آن قوم و قبیله و راهزن ساخته، حساسیت علیه کشمکشهای قومی، فورا به تنزل اهمیت یک خواست ملی بحق منجر میشد.

دولت دموکراتیک آذربایجان در سال 1325- 1324، علیرغم وجود زمینه های بسیار نامساعد ادامه حیات آن اما، محکوم به شکست نبود. درصورت ایجاد انسجام سیاسی و قاطعیت در تصمیم گیریها، تدوین یک استراتژی سیاسی- نظامی همه جانبه، و قطع مذاکرات سازشکارانه با دولت مرکزی، دولت پیشه وری می توانست بعنوان پیشگام جنبش انقلابی- دموکراتیک در دوره خود، شرایط سیاسی کشور را تغییر دهد. تجربه شکست این جنبش و سقوط دولت مصدق در سال 32 بخوبی نشان می دهد، جنبش انقلابی آذربایجان باید همه قدرت خود را صرف بسیج یک جنبش سراسری برای برچیدن فوری سلطنت و استقرار یک نطام جمهوری در کشور می ساخت. دولت پیشه وری قادر بود با گذراندن مصوبه ای قانونی در پارلمان ملی آذربایجان و در تداوم انقلاب متوقف مانده مشروطیت، سلطنت در ایران را فوراً ملغی ساخته، در کشور جمهوری اعلام کرده و جاری شدن همه حقوق شهروندی، بویژه تأمین عدالت و رفاه برای مردم زحمتکش را فراخوان دهد. دولت خود مختار باید بی درنگ تبریز را پایتخت موقت کشور قرار داده، و همه نیروی خود را برای مقابله با تهاجم نظامی رژیم مرکزی آماده می نمود. در پی آن مردم سراسر ایران را برای انتخاب انجمنهای ایالتی و ولایتی ( شوراها ) دعوت نموده، موعد برگذاری انتخابات را معین می ساخت و در تاریخ تعیین شده نیز، انتخابات سراسری در آذربایجان را برگذار می کرد. یک چنین تحولی بسرعت صف آراییهای سیاسی و محتوای کشمکشهای نیروهای اجتماعی را، به شکل گیری دو اردوی سیاسی جمهوریخواهان و سلطنت طلبان تغییر میداد و شرایط مناسب برای سرنگونی رژیم پهلوی و جلوگیری از استقرار رژیم خلف آن را، بطور واقعی امکان پذیر می ساخت.

پس از شکست جمهوری خود مختار، طبقه سرمایه دار آذربایجان با سرعت، در سرمایه داری سراسری ایران ادغام گشت؛ بویژه اینکه سرمایه داران آذربایجانی خود آگاهانه به این روند شدت بخشیدند، تا شکست جنبش دموکراتیک به تضعیف موقعیت اقتصادی- اجتماعی آنان در برابر بورژوازی سراسری منجر نشود. در این میان نسل جدید روشنفکران انقلابی آذربایجان، متاثر از اقدامات دموکراتیک- سوسیالیستی دولت پیشه وری، با جذب و بکارگیری تجربه شکست دولت خودمختار، بر تقویت جنبش سراسری برای سرنگونی سریعتر رژیم سلطنتی روی آورده، رادیکال ترین جناح آن را شکل دادند. از تکامل این گرایش در دهه 30 و 40 خورشیدی، هسته کمونیستی تبریز و بنیانگذاران اصلی آن صمد بهرنگی، بهروز دهقانی و کاظم سعادتی شکل گرفت که دست به اولین اقدام مسلحانه، حتی پیش از عملیات سیاهکل زد. بدنبال آن در دهه 40، با تشکیل سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، ونقش فعال هسته کمونیستی تبریز در این روند، سوسیال دموکراسی انقلابی آذربایجان و رادیکالیسم جناح چپ دولت پیشه وری نیز، در جنبش انقلابی سراسری ادغام گردید. رژیم جنایتکار سلطنتی که در سال 1325 با توسل به بربریت آشکار، دهها هزار نفر از مردم آذربایجان را قتل عام کرد، خود با مبارزات میلیونی و قیام مسلحانه بهمن 1357 در هم شکست. مبارزات و قیامی که تأثیر گرفته گان از تجربه شکست دولت پیشه وری، بیشترین نقش را در آماده سازی و بر پا ساختن آن ایفا نمودند.

شکست جنبش انقلابی در آذربایجان دهۀ 20، و ناکام ماندن انقلاب بهمن از تحقق اهداف خود، سرنوشت گرایشات سیاسی در این انقلاب را به گونه ای دیگر رقم زد. جناح راست جمهوری خود مختار، بتدریج به نیرویی کاملاً ناسیونالیست تغییر جهت داد که جریانهای روشفکری کوچک نزدیک به آن، امروز در خارج از کشور به خواست جدایی تمایل دارند. تکامل جناح میانه رو در جمهوری آذربایجان، و بعضاً گرایشهای سیاسی علنی نزدیک به جناح دوم خرداد، به مدافعین ایجاد یک نظام فدرال سمت گیری کردند. همچنین عناصر و گرایشات لیبرال- دموکراتیک آذربایجانی جدا شده از احزاب چپ میانه رو، رفرمیست و یا لیبرال در خارج نیز، در این گروهبندی جای می گیرند. دو جریان نامبرده اما از دوران پس از شکست جنبش دموکراتیک آذربایجان غیر فعال بوده، حتی در پی ادغام سرمایه داری آذربایجان در بورژوازی سراسری، بلحاظ اقتصادی در شرایط حاکم در کشور ذینفع گشته اند. گرایشهای کمونیستی متاثر از تجربه جنبش انقلابی- دموکراتیک آذربایجان، که در جناحهای انقلابی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران پراکنده شدند، هر چند با تلقی های گوناگون، از تأسیس یک نظام شورایی در ایران دفاع می کنند
.
takdehghan2@arcor.de www.j-shoraii.blogspot.com
بیست و هفتم آذر 1384- هجدهم دسامبر 2005
*** *** ***




Friday, December 16, 2005

اطلاع به علاقمندان کتاب کاپیتال


!زنده باد اول ماه 1385 در ایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات حکومت اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اطلاع به علاقمندان کتاب کاپیتال

از کتاب کاپیتال اثر پایه ای مارکسیسم- لنینیسم، یک ترجمه فارسی رایج از ایرج اسکندری موجود است. این ترجمه که در سال 1352، منتشر شده است، مهر و نشان شرایط گذشته را نیز، کم و بیش بر پیشانی خود دارد. هم در ترجمه، هم در روال انشایی، و هم در چاپ آن، برخی نارسایی ها به چشم میخورد. اما این از اهمیت کار ارزشمند و علمی- انقلابی ترجمه اثر بزرگ کارل مارکس، چیزی کم نمی کند. طیف وسیعی از کارگران کمونیست، روشنفکران انقلابی و دموکراتهای پیگیر، چه بسا هزاران نفر از جانباختگان در رژیمهای سلطنتی و اسلامی، با مطالعه ترجمه کاپیتال از ایرج اسکندری، به شناخت علمی از جامعه سرمایه داری دست یافته، و یا آگاهی سیاسی و دانش خود را در این زمینه، وسعت بخشیدند.

وبلاگ جمهوری شورایی، که خود را تمام و کمال در خدمت جنبش انقلابی کارگری- کمونیستی ایران می داند، هدف بازنویسی کامل ترجمه فارسی کاپیتال، مطابقت دقیق آن با اصل آلمانی کتاب، و رفع نارسایی های موجود در ترجمه کنونی را، در برابر خود قرار داده است. اولین تلاش آزمایشی در این رابطه نشان داد، انجام این وظیفه، از ترجمه دوباره این اثر ساده تر نیست. از این رو دستیابی به هدف اعلام شده، بر اساس یک برنامه ریزی درازمدت، با اتخاذ یک روش کار منظم و آرام، و در منتهای دقت صورت خواهد گرفت. هر بخش بازنویسی وتصحیح شده، قبلاً در وبلاگ جمهوری شورایی منتشر گشته، بعد از سه روز آخرین تصحیح و کنترل نهایی انجام میگیرد. سپس در یک قسمت بهم پیوسته، به سایتهای اینترنتی متمایل به انتشار آن، و آدرسهای شخصی علاقمندان ارسال شده، و در شماره بعدی بولتن چاپی جمهوری شورایی نیز درج خواهد شد. آخرین تصحیحات انجام شده، همچنین به متن انتشار یافته در وبلاگ نیز، منتقل می گردد. نگارنده، خود برای بهبود هر چه بیشتر کیفیت بازنویسی ترجمه فارسی کاپیتال، آموزش و تمرین مجدد برخی نکات ظریف گرامری در زبانهای آلمانی و فارسی و بهبود مداوم توانایی خود در این زمینه، تسلط کامل به زبان انگلیسی و آشنایی ضروری با زبان فرانسه را، در دستور کار خود قرار داده است. از این گذشته، مطالعات روزمره، در عین حال با چشم انداز تأثیرگیری مثبت و بکار گیری آنها، بایستی در خدمت تأمین کیفیت هر چه بهتر باز نویسی ترجمه کاپیتال قرار گیرند.

همه توضیحات و اشارات اصلی از کاپیتال و یا مترجم فارسی آن ایرج اسکندری، بهمان روال و شکلی که در ترجمه منتشره و یا متن آلمانی آن آمده، ارائه میشوند. اشاره به تصحیحات و توضیحات ناشی از بازنویسی جدید، کاملاً مشخص و جداگانه آورده خواهند شد. برای ساده گی مطالعه و عدم تماس دائم چشم با علائم و شماره های مربوط به هر مورد، و پرهیز از رجوع مکرر به زیرنویسها، اشارات به تغییرات صورت گرفته از سوی بازنویس، در قسمت جداگانه ای در پایین هر بخش کامل مطلب ثبت شده، دلایل آن بیان می گردد. خواننده علاقمند از این طریق میتواند به تصحیحات انجام یافته، دسترسی پیدا کند. این بویژه از آن رو ضروریست که در ترجمه کنونی، بقدر کافی اشاراتی از این دست وجود دارند، طوری که برای برخی از خواننده گان کاپیتال، مراجعه مداوم به زیرنویسها، به نوعی منجر به قطع مطالعه و تمرکز بر مطلب، میگردد.

وبلاگ جمهوری شورایی، در بازنویسی ترجمه فارسی کاپیتال، از بکار گیری اصطلاحات نامأنوس که اخیراً وارد زبان فارسی شده اند خودداری نموده، در عین حال بیان سلیس تر، روان تر و قابل درک تری، در مقایسه با فارسی دوره ترجمه آن ( 1352) بکار خواهد رفت، و این امری عادی و مستقل از اراده فردی است. زبان یک ارگانیسم زنده است، و زبان فارسی، علیرغم سلطه ماشین ضد فرهنگی اسلامی – سلطنتی، سلیس تر و قابل دسترس تر شده، به جلو گام برداشته است. مطمئناً سایر زبانهای شهروندان ایرانی نیز از این سطح از توسعه، بر کنار نمانده اند.

بازنویسی وتصحیح نارساییهای موجود در ترجمه فارسی کاپیتال، فاقد هر گونه حمایت سیاسی و پشتوانه مالی بوده، با هدف تأمین منافع گروهی و یا انتفاعی صورت نمی گیرد. از این رو وزنه اصلی در انجام کار، تماماً و مطلقاً بر حفظ و انتقال ارزش علمی – انقلابی اثر، ارائه بهترین بیان فارسی، با هدف تسهیل مطالعه و درک کاپیتال، از سوی گروههای بیشتری از مردم خواهد بود. مسلماً این روش، به کند ساختن سرعت کار منجر خواهد گشت؛ اما این در شرایط کنونی امکانات نگارنده، اجتناب ناپذیر است. بازنویسی ترجمه فارسی کاپیتال از آلوده شدن به انجام هرگونه تبلیغات ارزان فرقه ای رایج در چپ ایران مبرا بوده، از پرداختن به برخوردها و کشمکشهایی که بر زمینه منافع فرقه ای و یا شخصی صورت بگیرند، خودداری خواهد شد. وبلاگ جمهوری شورایی، از ارائه هر نظر و پیشنهادی که به بهبود کیفیت کار، و یا نحوه انتشار بخشهای بازنویسی شده ترجمه فارسی کاپیتال کمک کنند، استقبال میکند.

بازنویسی و تصحیح نارساییهای موجود در متن ترجمه فارسی اثر دورانساز کاپیتال، به نسل جدید کارگران کمونیست و روشنفکران انقلابی در جامعه ایران، تقدیم می گردد.
takdehghan2@arcor.de www.j-shoraii.blogspot.com
بیست و پنجم آذر 1384- شانزدهم دسامبر 2005

سرمایه ( کاپیتال)، اثر کارل مارکس، جلد 1

( سرمایه ( کاپیتال

جلد اول


کارل مارکس





ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بدوست فراموش نشدنی ام، به پیشتاز دلیر،
وفادار و نجیب مبارزه پرولتاریا،

ویلهم ولف

که در تارناو در 21 ژوئن 1809 تولد یافته
1864 و در زمان تبعید در منچستر بتاریخ 9 مه
درگذشت، تقدیم شده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ترجمه: ایرج اسکندری

1352
ــــــــــــــ

از انتشارات حزب توده ایران



ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تصحیح و باز نویسی ترجمه فارسی: از وبلاگ جمهوری شورایی
آغاز انتشار در وبلاگ: آذر 1384 - دسامبر 2005

Thursday, December 15, 2005

سرمایه ( کاپیتال) اثر کارل مارکس جلد 1

مطلبی که با تیتر "سرمایه ( کاپیتال)، اثر کارل مارکس، جلد 1 " دیباچه چاپ اول در این قسمت درج شده بود، از وبلاگ جمهوری شورایی حذف میگردد. دلیل آن براساس توضیحات جدید در بالا، روش کار بهتر و کامل تری است که در این رابطه، یعنی بازنویسی و تصحیح ترجمه موجود کاپیتال در پیش گرفته شده است. مطلب حذف شده، که صرفاً یک بازنویسی ساده از بخش کوچکی از مقدمه اثر در متن ترجمه موجود بود، در روزهای آینده با تدقیق و تصحیحات مورد نظر بعنوان اولین بخش، در این وبلاگ درج خواهد شد.

با پوزش و تشکر
اکبر تک دهقان - بیست و پنجم آذر 1384
شانزدهم دسامبر 2005

Tuesday, December 13, 2005

! حراست زمینی و کثافت آسمانی


رژیم اسلامی روز 16 آذر امسال را بعلت آلوده گی هوا، که هنوز میزان آن با تعفن دائمی وجود این رژیم درنده خو فرسنگها فاصله دارد، روز تعطیل اعلام کرد. ممنوعیت غیر رسمی تجمعات دانشجویی در این روز، به عدم برگزاری مراسم رسمی و قانونی بزرگداشت روز 16 آذر، در روز مقرر منجر گشت. بدنبال آن اما صد ها نفر از دانشجویان در روز 20 آذر، با گرامی داشت این روز، حتی دست به یک راهپیمایی مستقل هر چند کوتاه در محوطه دانشگاه تهران زده، خواستهای خود را اعلام کردند.

اینکه برگزاری مراسم یادبود در روز 16 آذر ممنوع شود، در رژیم سرا پا جنایت اسلامی، و جناح راست رژیم هیتلر عجیب نیست؛ این عجیب خواهد بود اگر، تیر خلاص زنان به دهها هزار نفر از جوانان، این روز را تعطیل رسمی اعلام کرده، حتی از طریق گله های آدم خوار خود، برای یادبود " شهیدان جنبش دانشجویی اسلامی"، مراسم سینه زنی و فاتحه خوانی ترتیب دهند. همان بهتر که روز 16 آذر همواره غیر قانونی بماند، تا هارترین رژیم جهان، این رژیم جنایت لحظه به لحظه، با قیام مسلحانه توده های مردم به گور سپرده شود. دهها هزار دانشجو و دانش آموز این کشور طعمه بربریت این ماشین آدم کشی شدند، و سالهاست زیر تلی از خاک خفته اند، آنها که حتی مجاز به طرح علنی خواستی در این حد هم نشدند. رژیم خمینی و رفسنجانی و خامنه ای، این شجاع ترین نسل تاریخ این کشور را، گروه گروه به جوخه های اعدام سپردند، و شور و زندگی و شکوفایی را برایشان ممنوع کردند؛ قبل از اینکه آنها جوانی و دانشجو بودن را تجربه کنند. سهمشان را از تمدن و بشریت و قرن بیستم، تکه پاره شدن در زیر شکنجه های مأموران الله و تل خاک، تعیین کردند؛ قبل از اینکه آنها از بهمن و کار تاریخی خود لذت ببرند. چه رسد به اینکه آنها، مراسم قانونی 16 آذر بر پا کنند، و رژیمی که میر غضب درنده خوی آن، دست و پا قطع می کند، آن را به رسمیت بشناسد. اهمیت روز 16 آذر در تلاش برای تحمیل آن به رژیمهای همواره جنایتکار این کشور، به عنوان یک روز تعطیلی نیست. این میزان از " رادیکالیسم " را به همانهایی واگذار کنیم، که همه "انقلابی گری" آنها، چیزی جز تبلیغات سیاسی بی آزار، تمنای دائمی به این یا آن نماینده سبز و سیاه پارلمان، و چشم دوختن خجولانه به ژنرالهای ارتشهای غربی نیست. اهمیت این روز بزرگ در ضدیت آن با رژیمهای سرکوب و دیکتاتوری در ایران، علیه قوانین و موجودیت آنها، و در محتوای عمیقاً رادیکال آن است. روز 16 آذر را علیرغم ممنوعیت همیشگی آن، نسل بیژن جزنی، صمد بهرنگی و مسعود احمد زاده، نسل مرضیه احمدی اسکویی و مهرنوش ابراهیمی، در همین دانشگاههای تهران و تبریز و سراسر کشور، در کمال شهامت و مطلقاً غیر قانونی، در جنگ و گریز و درگیری، و در اشکال گوناگون برگزار کردند. آنها از قاتلین دانشجویان برای گرامی داشت روز دانشجو، اجازه نگرفتند، و در سالن دانشگاه برای گوش کردن به سخنرانی شکنجه گر و تیر خلاص زن، تجمع نکردند. همانها که با کار و تلاش سیاسی – انقلابی، آرامش را در "جزیره ثبات" قدرتهای امپریالیستی بر کام قاتلین جانباختگان این روز، تلخ و غیر قابل تحمل ساختند. در سالهای بعد، سرنیزه به دستان حاکم ناچار شدند، در پی قیامی بزرگ که همان نسل تاریخساز بر پا کرد، تاج و تخت را بر جای گذاشته، افتخارات شاهان و امیران، و وجود نکبت و لاشه گندیده خود را بر روی زمین کشیده، با خود ببرند. جنبش دانشجویی در این کشور، هرگز نباید به یک جنبش قانونی و مودب و سر به زیر تبدیل شود؛ این در ذات آن نیست. باید همواره حقیقی و تهاجمی عمل نموده، انعکاس فریاد قتل عام شده گان و زجر دیده گان این رژیم جنایتکار گشته، سمبل انقلابی گری نسل جوان و نماد مقاومت در جامعه باقی مانده، و صریح و آشکار، خواستار نابودی فوری کوره آدم سوزی اسلامی شود. در این صورت، روز بزرگ 16 آذر، در مفهوم حقیقی آن ارج گذاری شده است.

بختک اسلامی حاکم، برای مردم عادی و مبارز و آزادیخواه، جامعه بربریت دوره غارنشینی است؛ اما برای آنها که با آن کنار آمدند، کمر همت به " شکوفایی " آن بستند، و از قبل آن به نام و نان رسیدند، اصلا اینطور نیست. آخوند پلید و بازاری درنده خو یاد گرفت، اکثریت ناراضیان مودب و رسمی را در آرزوهای ناچیزشان پیچیده، در لجنزار اسلامی فرو کرده، غسل دهد؛ لذت بردن از پول و کثافت تلنبار شده را با آنان تقسیم کند، تا تسمه برده گی را بر گردن کارگران سفت کرده، قادر به سلطه بر اکثریت مردم گردد. امروز اکثریت "روشنفکران " این جامعه، از استاد دانشگاه و نویسنده و هنرمند آن، اموراتشان در همین جهنم، کم و بیش خوب و خوش و خرم می گذرد. به این دلیل که آنها به تابوی حاکم، یعنی عدم کوچکترین اعتراضی به جنایات روزمره این رژیم تبهکار نزدیک نمی شوند، و خود داوطبانه مشوق حفظ و تحکیم آن هستند. آنها روزنامه و کتابشان را می نویسند و چاپ می کنند و می فروشند؛ کنسرت موسیقی اسلامی شان را در سالنهای وزارت شکنجه برگزار می کنند؛ در این و آن " فرهنگسرا " ی ریاکاری دعوت شده، و احترام و ادب و "پیش کسوت" و "استاد" و " دکتر " و " مهندس " ، تحویل می گیرند. حتی برخی از آنها، بعنوان رهبر جنبش کارگری به مراسم علنی در دانشگاه دعوت شده، در رژیم دلالان سبزه میدان، در کمال شجاعت کنترل شده، خواستار " لغو کار مزدی"، یعنی الغای فوری سرمایه داری، انحلال یک شبه جامعه طبقاتی، و برپایی فوری جامعه بی طبقه کمونیستی می شوند؛ و آب از آب هم که تکان نمی خورد. گویا لغو کار مزدی، و نابودی سرمایه داری، به سیاست و رژیم اسلامی مربوط نیست، بلکه یک مسئله صرفاً کارگری است! همین روشنفکر" چپ " جامعه اسلامی، خود را کاشف یک تئوری تاکنون ناشناخته (" لغو کار مزدی"!) معرفی، لنین را یک احمق تصور کرده، و همه تئوری و پراتیک طبقه کارگر در 150 سال اخیر را محصول سوء تفاهم ارزیابی می کند. اخیراً یک گروه چماقدار اینترنتی هم به اسمش قسم خورده، سایت به سایت چرخیده، زبان می برند. شهامت متفکر " چپ " قانونی، اما در همین چهارچوبی است که روضه خوان منبر و بسیج محل، برای ایشان تعیین کرده است. او حق اعتراض به دار زدن دختر 16 ساله و پسر 17 ساله، به " جرم " رابطه جنسی، و حلق آویز کردن انسان ها بر بالای جرثقیل های پارک شده در مقابل درب خانه خود را ندارد. " روشنفکر" رسمی این کشور از چپ دروغین تا لیبرال ریا کار آن یاد گرفت، از غیبت دهها هزار انقلابی پیشرو رنج نبرد، بلکه نان بخورد، محترم و مهم بماند، و موقعیت قیم و پدر سالار و" استاد " را حفظ کند. اما به شرطی که به پستی و رذالت و درنده خویی حاکم اعتراض نکند. آنها همیشه همین بودند، و هرگز ظرفیتی برای فراتر رفتن از آن در خود نیافتند، کسی هم چیزی بیش از این از آنها نخواست. رژیم اسلامی می تواند کشتار کند، و او هم به محترم ماندن خود ادامه دهد، و کتابهایش را بفروش برساند. طی سالها و از این طریق، جامعه، فرهنگ، مناسبات و عاداتی شکل گرفت، که آنچنان که بعضی ها تصور می کنند، هنوز شناخته شده نیست.

رژیم اسلامی برگزاری مراسم علنی برای یاد بود چه گوار را ممنوع نمی کند؛ نه به این دلیل که به حمایت سیاسی فیدل کاسترو نیاز دارد. به این دلیل که دوستداران امروز چه گورا، این " چپ " های " مدرن " اروپایی، در دولت لاجوردی به این مهارت دسته یافته اند، چه گوارا را مستقل از زندگی واقعی، و نظیر موضوع سرگرمی جوانان اروپایی که جز تفریح و لذت، چاره ای ندارند، دوست داشته باشند. چه گوارا به این مفهوم، چه آزاری به شیوخ برده دار ایرانی می رساند؟ 27 سال است، ماشین جنایت و فرهنگ سازی اسلامی- سلطنتی حاکم، نه فقط یک نسل کامل از مردم مبارز ایران را گروه گروه به جوخه های مرگ سپرده است؛ بلکه هویت سیاسی- فرهنگی نسل جدید را هم در ریخته گری قرآن و سنت، و در قالب روشنفکر انتزاعی و بی آزار، از نوع " پیشکسوتان" کنونی کشور ریخته است. حکومتی که عده ای ابله، آن را احمق میدانند، حتی انقلابی گری و رادیکالیسم چپ را هم، در شکل و محتوای انتزاعی و تصویری آن مجاز ساخته، و در حمام خون اسلامی خود ادغام کرده است. یک چنین مخالفی حق دارد روشنفکر انتزاعی بماند، و به شیوه ای مجازی و تصویری، از نقض حقوق بشر در جهان هم ابراز تأسف کند! اما او مجاز نیست به بربریت عریان در مقابل چشمان خود، آنهم در ساده ترین شکل آن اعتراض کند؛ و او هم سخت نمی گیرد، و مؤدب و آرام می پذیرد. در جامعه رفسنجانی و احمدی نژاد، همه چیز بطور قانونی وجود دارد؛ هم مدرنیته لیبرال و راست، و هم "رادیکالیسم چپ" و " کارگری" ! فقط باید آنها را در اشکال مجرد و غیر زمینی، و یا در زیر زمین خانه ها و مهمانی های خصوصی در شمال شهر تجربه کرد؛ چشم ها را محکم بر واقعیت چندش آور بیرونی بست، و ریاکاری و دروغ و سالوسی، پیشه خود ساخت. رژیم اسلامی، بتدریج حتی برگزاری مراسم مستقل 16 آذر را هم تحمل کرده، به رسمیت خواهد شناخت. به شرطی که این مراسم به نوعی تفریح و سرگرمی " چپ " اروپایی تبدیل شود. شرکت کننده گان در چنین بزرگداشتی اندکی تفریح کرده، عکس و تفصیلات برای سایتهای اینترنتی هم سلیقه خود ارسال کنند؛ از احساس رضایت و غرور پیروزی انباشته شده، ضمن رعایت قاعده بازی در سرزمین گورهای دسته جمعی، طرح خواستهای کلی در مورد مسائل و مشکلات عمومی منظومه شمسی هم فراموش نشود. فقط به سلطه دولت برده داری- سرمایه داری، به قطع دست و پا و در آوردن چشم در قرن بیست و یکم، و فقر و بدبختی و خفقان و بی حقوقی محض 70 میلیون انسان، هیچ اشاره مشخصی نشود.

جامعه ایران 27 سال است، طعمه جنایتکارانی از نوع چنگیز و هیتلر و خمینی، به لحاظ سیاسی و فرهنگی عقب مانده ترین کشور، و تحت سلطه هار ترین رژیم موجود در جهان است. برای هیچکس، جایی برای مغرور شدن از روشنفکر بودن، و در این یا آن سایت اینترنتی، انقلابی گری انتزاعی به راه انداختن، نمانده است. فخر فروشی به مراسمهای مجاز و بی آزار در داخل و خارج، چیزی از وجود یک جنبش سیاسی جدی نمی گوید؛ بلکه قبل از همه، ارضاء آرزوهای فروخورده و کوچک دوره کودکی ما را، بیان می کند. تجمع روز 20 آذر در دانشگاه تهران، باید به آغاز یک جنبش رادیکال و مستقل دانشجویی، که هر روز این رژیم جنایتکار را به مصاف می طلبد، مبدل شود. جنبش دانشجویی بمثابه یک جنبش رادیکال- دموکراتیک، باید الغای فوری حکومت مذهبی در ایران، این ننگ بزرگ همه ما و همه بشریت پیشرو در 600 سال اخیر را، در رأس خواسته های خود قرار داده، روزی هزار بار آن را تکرار کند. تنها تمرکز همه نیرو بر یک هدف اصلی و مسئله مبرم، جنبش دانشجویی را از امکان پیشروی های واقعی و نه فقط اعلام نارضایتی، برخوردار می سازد.

هیچ مبارزه انقلابی و تأثیر گذار در شرایط یک دیکتاتوری تروریستی، بدون سازمان و تشکیلات منظبط و غیر علنی، راه به جایی نبرده است. نسل گذشته دانشجویان در کشور، که رسالت نابودی رژیم سلطنتی را بر دوش خود احساس کرده، و خود را برای تحقق آن به آب و آتش زد، بویژه و درست در همین عرصه، فکر و تلاش و کاری کرد کارستان! این آن تجربه ای است که برگزاری مراسم 16 آذر، باید مستقیماً در خدمت جذب و تمرین و تحقق آن قرار گیرد
.
takdehghan2@arcor.de www.j-shoraii.blogspot.com
بیست و دوم آذر 1384 - سیزدهم دسامبر 2005




Saturday, December 10, 2005

کارگران و روشنفکران

یادداشتهای اولیه
­­­­ـــــــــــــــــــــــــــ
موضوع تعریف ماهیت و موقعیت روشنفکران و توده کارگران یک بحث دائمی، در شروع هر دور تازه ای از قدرت گیری جنبشهای کارگری- انقلابی در جامعه است. هر نسل جدیدی از نقش آفرینان تحولات اجتماعی، مقولات و مسائل مربوط به مبارزه سیاسی و یا ناظر بر موقعیت اجتماعی خود را، از موضع ونگرشی ناشی از زندگی در شرایط جامعه و جهان خود، درک می کند. برگشت به مبانی تئوری و دست آوردهای پراتیک مبارزات نسلهای گذشته، از فیلتر موقعیت نیروها و شرایط جدید عبور کرده، برای طبقات و اقشار اجتماعی دخیل در کشمکشهای این لحظه، در اشکال دیگری نمایان می شوند. مراجعه به مبانی تئوریک و تجارب پراتیک جنبشهای انقلابی، حتی با وفاداری کامل به محتوای آنها و ادامه سنتهای انقلابی، به معنی نقل یک به یک، و وفاداری مذهبی گونه به این تجارب نیست. مقوله توده و روشنفکر، شرایط شکل گیری رابطه این دو نیرو، و نقش آن در مبارزات انقلابی، از جمله این مقولات است. تجربه تشکیل سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و پیدایش نسل جدید کارگران کمونیست و در کنار آن، شکل گیری قشر روشنفکران سیاسی و فعالین مبارزات صنفی در دوران اوج گیری و زوال انقلاب بهمن، به پرداختن به برخی جزئیات در موضوع بالا کمک خواهد کرد.

Tuesday, December 06, 2005

اپوزیسیون راست و بازسازی طرح رفراندوم


در هفته ها و روزهای اخیر، تحرکات و دید و بازدیدهای نماینده گان نیروها و عناصری از اپوزیسیون راست و راست افراطی، برای به جریان انداختن دوبارۀ طرح فراموش شده رفراندوم، اوج گرفته است. اخیراً افرادی از گروههای یاد شده، بمنظور دستیابی به توافقاتی در این زمینه در برلین تجمع کردند. قبل و پس از آن نیز فراخوانهایی، ظاهراً از سوی "اندیشمندان دلسوز و فرهیختگان"!؟، دانشجویان( دوره دکترا!) و استادان دانشگاهها در داخل و خارج، با مضمون خواست ائتلاف میان سلطنت طلبان و جمهوری خواهان، منتشر گشت. در اواخر هفته گذشته همچنین، دومین نشست از نوع نشست برلین و مدافعین ائتلاف ذکر شده، در بلژیک برگزار شد. در همه موارد بالا، فعال ساختن طرح رفراندوم، و تبدیل آن به رشته پیوند یک ائتلاف سیاسی جدی در این طیف، موضوع اصلی و کم و بیش اعلام شده است. تحرکات کنونی اپوزیسیون راست در خارج، بر کدام زمینه های عینی متکی است، و چرا با شدت و حرارت کنونی دنبال می گردد؟

انتخاب دوباره جرج دبلیو بوش در سال 2004، فضای سیاسی اپوزیسیون ایرانی در داخل و خارج را، برای اعلام و تبلیغ طرح رفراندوم آماده ساخت. این انتخاب از یک طرف تأیید سیاست تهاجم نظامی در منطقه خلیج فارس، و ضرورت حل " مسئله ایران"، از سوی دیگر اما توصیه به دقت و صبوری و کنار آمدن با اروپا و روسیه، در برخورد به رژیم اسلامی را، در خود حمل می کرد. تهاجم به عراق که یک گام بلند برای تثبیت قدرت امپریالیسم آمریکا در برابر اروپا، ژاپن، چین و روسیه بود، اما با تبدیل شدن عراق به یک باتلاق، در عین حال شانس ادامه وضعیت جدید را تضعیف می ساخت. گذشته از آن، دست زدن به یک ماجراجویی جدید نظامی در جنوب روسیه، دیگر به ساده گی حمله به عراق و افغانستان نبود. همچنین عدم امکان موفقیت یک حمله نظامی گسترده در شرایط جغرافیایی ایران، و عدم اطمیان از حمایت و یا بیطرفی مردم، یک محدودیت جدی برای طراحان نظامی آمریکا به حساب می آمد. در کنار آن، شرایط عراق و افغانستان، هنوز ثبات سیاسی و نظامی لازم را کسب نکرده، از این طریق حساب بازکردن بر پشتیبانی این دولتها برای حمله به ایران، با مشکلاتی مواجه بود. بر زمینه شکل گیری چنین وضعیتی، بتدریج دولت آمریکا و نهادهای نزدیک به آن، ضرورت بکار گیری روشهای سیاسی در حل مسئله ایران را بروز داده، و ابتکاراتی از این نوع را تشویق نمودند. فراخوان طرح رفراندوم قانون اساسی رژیم اسلامی، با پس و پیش زمانی قابل چشم پوشی، محصول چنین شرایطی، و مستقیم و غیر مستقیم از سوی محافل غربی به عنوان امکانی در این چهارچوب، ارزیابی گشت. هر چند طراحان سیاسی اصلی در آمریکا، هرگز این طرح و امکان عملی شدن آن از سوی یک اپوزیسیون بی ریشه و آبرو باخته در ایران را، جدی نگرفتند. مدافعین این طرح دست به جنجال آفرینی بی سابقه ای پیرامون کشف بزرگ خود زده، با تقسیم مدال هوش و ذکاوت به یکدیگر، از طرح رفراندوم یک کارزار جدید ضد کمونیستی آفریدند. از این طریق اما، بتدریج کنجکاو شده گان اولیه به این طرح را نیز از دست داده، و خود با آلترناتیو خود تنها ماندند. طرح رفراندوم، در اساس باید از طریق ایجاد یک تشکل سیاسی نیرومند در خارج، با تکیه بر حمایت دولت آمریکا و مراجعه به شورای امنیت سازمان ملل و تصویب قطعنامه ای که رژیم اسلامی را مجبور به اجرای آن سازد، عملی می گشت. به این دلیل ساده، که امکان بر انگیختن یک جنبش توده ای از سوی نیروها و افرادی که، رجوع به مردم و ابتکارات توده ای را زیانبارتر از سلطۀ رژیم اسلامی می دانند، غیر قابل تصور بود. مضاف بر اینکه طرح رفراندومی که قرار بود به استقرار دموکراسی منجر شود، رفته رفته از طرحی برای بازگشت سلطنت و اعاده حیثیت از ساواک سر در آورده، در میان طراحان اولیه آن نیز، بی اعتمادی و سوءظن را دامن زد. این روند تغییرات سیاسی تا به قدرت رسیدن احمدی نژاد ادامه پیدا کرده، و با تعیین سردسته جدید سرکوبگران حاکم، یک دور از سیاست امپریالیسم آمریکا در قبال رژیم اسلامی نیز پایان گرفت. از این طریق طرح رفراندوم نیز بعنوان یک راه حل ادعایی برای شرایط کنونی بی اعتبار گردیده، امید به کنار آمدن با اصلاح طلبان به بایگانی سپرده شد، و هرچه بیشتر فضای مناسبات طرفین به سمت تشدید بحران جهت گیری کرد. فضای کنونی در مناسبات دو طرف، از یک طرف متأثر از استراتژی عمومی امپریالیسم آمریکا، در حل "مسئله ایران" قبل از پایان دوره ریاست جمهوری کنونی در آمریکا، از سوی دیگر ناشی از شرایط بن بست گونه ای است، که نتایج اقدامات فوری علیه رژیم اسلامی را برای دولت آمریکا، غیر قابل محاسبه ساخته است. وضعیت کنونی، شرایط صبر و انتظار، بسج نیرو در عرصه بین المللی، امتیاز گیریهای کوچک، وارسی همۀ احتمالات و خطرات این و یا آن اقدام، و جستجوی کم زیان ترین راهها از سوی هر دو طرف است. هم غرب و در رأس آن دولت آمریکا، و هم رژیم اسلامی، با پیش گرفتن سیاستهای کوتاه مدت، لحظه ای و بعضاً گمراه کردن یکدیگر و دیگران، همه احتمالات موجود و آتی را، تست می کنند. آنچه مسلم است، رژیم اسلامی با اتخاذ سیاست های ظاهراً تهاجمی بر علیه یک قدرت خارجی، به هدف تشدید سرکوب علیه مردم، که همواره محتوای اصلی سیاست خارجی آن را تشکیل می داده، دست یافته است. اما این هنوز رابطه مستقیمی با هدف قدرتهای بین المللی، که خلاص شدن از دست متحد سابق خود است، ندارد. از این رو ساختار شرایط و کارکرد دینامیزم پایه ای بحران کنونی، که حکم موتور محرک سیاستهای طرفین در برابر یکدیگر را دارد، تغییر نکرده است.

تغییراتی که اخیراً به نوعی به تقویت فضای دیپلماسی و فعال ساختن مکانیزمهای سیاسی، کمک کرده، ظاهراً مناسبات غرب و رژیم اسلامی را به دورۀ پیش از تعیین احمدی نژاد، شبیه ساخته است. آن شرایطی که غرب حقیقتاً و نه از سر نادانی، به یک راه حل سیاسی از طریق قدرت گیری اصلاح طلبان، و تضعیف رژیم از طریق وجود فشار نظامی ناشی از حضور ارتشهای خود در دو طرف ایران، امید وار گشته بود. در کنار آن، ایرانیان کم عقل در حول و حوش وزارت خارجه، به دولت آمریکا نوید می دادند، که مردم ایران با احساس نسیم "آزادی " در عراق و افغانستان به خیابانها ریخته، خواهان استقرار دموکراسی، از نوع عراق وافغانستان خواهند شد. حال با شکل گیری بن بست کنونی، بازهم راه حلهای سیاسی، و انتظار پشتیبانی غرب از آن به موضوع روز مبدل گردیده، طرح کهنه رفراندوم غبارگیری شده، بر روی میز قرار می گیرد.

در کنار احتمال اصلی بالا، همچنین این تصور قابل انکار نیست که 1- اپوزیسیون راست از طرحهای پشت پرده اقدامات نظامی مطلع، و برای ایجاد بهترین شرایط قدرت گیری خود، پیش دستی می کند. 2- نقش احمدی نژاد که نه حلال مشکلات این رژیم پلید، بلکه داوطلبانه خود برای آن مسئله می سازد، اپوزیسیون راست در خارج را به امکان مقبول واقع شدن طرح رفراندوم در نزد اصلاح طلبان سابق امیدوار ساخته، بعنوان متحد طبیعی آنها، آماده می شوند. احتمال اول حتی اگر وجود داشته باشد، به پیشبرد طرح رفراندوم کمکی نمی کند. از آنجا که شروع شرایط جنگی، راهی برای میانه روی و رفرم و رفراندوم باقی نگذاشته، سرنوشت هر راه حلی را به لوله تفنگ مربوط ساخته، طبقات و نیروهای سیاسی را به جنگ مرگ و زندگی کشانده، چیزی از کشور و ملت باقی نخواهد گذارد. از این گذشته و بنا به شواهد موجود، احتمال قدرت گیری یک نیروی ارتجاعی با حمایت غرب، راهها را به سازمان مجاهدین حریص و سازمانیافته منتهی می سازد، و نه به کسانی که هنوز در رویای بازگشت سلطنت به ایران هستند. نه مردم، نه احزاب سیاسی و نه دولت آمریکا، از بازگشت سلطنت به افغانستان حمایت نکردند، با اینکه شرایط برای آن بمراتب مساعد تر از ایران بود. از این رو حمایت دولت آمریکا از جریان سلطنت طلبان، بسیار محتاطانه و چه بسا با فاصله گیری از آن بوده، کم و بیش سازمان مجاهدین، بیشترین شانس مقبولیت را نزد طراحان سیاستهای امپریالیستی دارد.

اما در شناخت نیات واقعی احزاب سیاسی و اهداف حقیقی جنبشهای اجتماعی، مراجعه به تصوراتی که آنها پیرامون خود اشاعه می دهند، فقط یکی از راهها است. مهمتر این است، که نتایج واقعی و عملی این یا آن تاکتیک سیاسی، در این شرایط چیست؟ در مثال فعال ساختن دوباره طرح رفراندوم، این نه به معنی کشف وجود امکان انجام رفراندوم برای الغای قانون اساسی رژیم، آنهم در دولت احمدی نژاد، بلکه قبل از همه بیان آماده سازی آلترناتیو بورژوازی انحصاری ومتحدین آن، در جناح راست طبقه متوسط است. همین روند متشکل شدن گرایشهای مختلف مدافعین سرمایه داری ایران در جناح مذهبی آن، یعنی سازمان مجاهدین، از سالها پیش شکل گرفته است. در اساس این جناحهای مسلط بورژوازی ایران هستند، که " خطر" رشد جنبشهای اجتماعی را احساس کرده، و برای حفظ خود و ایجاد بهترین شرایط قدرت گیری، زمینه سازی می کنند. طرح رفراندوم در وحله اول نه طرحی برای عملی شدن، بلکه طرحی برای بسیج نیرو از طبقه متوسط، جهت جلوگیری از تصمیمات انقلابی ارگانهای توده ای در لحظات سرنگونی رژیم اسلامی، و حواله دادن هر تصمیم گیری به نتایج یک رفراندوم است. اما دست یابی به چنین هدفی در کشوری که هر تغییری در آن از طریق انقلاب به وقوع پیوسته، ساده نیست. از این رو تشکیل یک ائتلاف سیاسی نیرومند و تبدیل این هدف به پرچم یک جنبش اجتماعی نه فقط ضروری، بلکه تنها راه حل جدی است. به همین دلیل، عجیب نیست، اگر اپوزیسیونی که نگرانی اصلی اش نه رژیم اسلامی، بلکه امکان یک انقلاب توده ای علیه آن است، مدام به طرح رفراندوم خود رجوع کند. بورژوازی بزرگ در اپوزیسیون تلاش می کند، طبقه متوسط را به ضرورت یک رفراندوم در فردای سقوط رژیم اسلامی قانع نموده، از این طریق هر تصمیم اتخاذ شده از سوی شوراها را بی اعتبار ساخته، و با کمترین هزینه ادامه حیات ماشین بوروکراتیک- نظامی موجود را، تضمین نماید.

شرایط کنونی جامعه ایران، از یک طرف گسترش آشکار اعتراضات توده ای، شدت یابی تضاد های باندهای حاکم، و از سوی دیگر بیان عدم وجود یک آلترناتیو انقلابی – دموکراتیک است. چپ انقلابی بدلیل ضربات مهلک در دهۀ 60 کم و بیش در هم شکست، و عناصر در خارج اقامت کرده، نه فقط دست به بسیج نیرو و بازسازی سازمانهای ضربه خورده نزدند، بلکه خود به عاملی برای عقب مانده گی و پراکنده گی مبدل شدند. از این رو توده های مردم بعنوان یک نیروی مستقل، فاقد امکان دخالتگری سیاسی و متشکل، در شرایط کنونی هستند.

رشد مبارزات توده ای در سالهای اخیر، منجر به پیدایش برخی نهاد های مستقل، اما به لحاظ سیاسی، هنوز کم تأثیر در کشور گشته است. این تشکلها عمدتاً از مبارزات کارگران، دانشجویان، معلمان و پرستاران ناشی شده اند. این حد اقل، همه امکانات سیاسی جامعه ایران است، که باید بطور فعالانه برای تقویت موقعیت مردم در برابر قدرتهای ارتجاعی، همچنین علیه آلترناتیو سازی جریانات مدافع غرب، بکار گرفته شود.
takdehghan2@arcor.de www.j-shoraii.blogspot.com
پانزدهم آذر 1384- ششم دسامبر 2005

Saturday, December 03, 2005

!شانزدهم آذر، نماد مقاومت در برابر دیکتاتوری


شانزدهم آذر، روز مقاومت در برابر رژیمهای سرکوبگر، روز برآمد جنبش دانشجویی در مقابل جنایات قدرتهای امپریالیستی علیه اراده مردم، و نقطۀ عطفی در تاریخ جنبش های انقلابی درایران، فرا می رسد. این روز را نه فقط باید گرامی داشت بلکه بسیار مهم تر، آن را به پله پرشی در تقویت جنبش انقلابی- دموکراتیک کنونی، علیه رژیم جنایتکار اسلامی مبدل ساخت. 16 آذر امسال در عین حال با وقوع تحولاتی در عرصه داخلی و بین المللی توأم گردید، که به موقعیت آن اهمیت ویژه ای می بخشد.

رژیم اسلامی در سال جاری، با انجام انتخاباتی نظیر گذشته، اما در شرایط شکست جناح اصلاح طلب در حل بحران سیاسی مزمن آن، دارو دسته جدیدی از باندهای حاکم را، بر سرنوشت مردم مسلط ساخت. جناح احمدی نژاد بمثابه نمایندۀ هارترین جناح سرمایه مالی – تجاری، و افراطی ترین گرایش در سرمایه داری ایران، برای نجات دسته جات اسلامی از امواج رشد یابنده مبارزات مردم، و مقابله با تهدیدات قدرتهای رقیب در جهان، دستگاه اجرایی رژیم را نیز در دست گرفت. همۀ شواهد عینی در همین مدت کوتاه به همگان نشان داد، جابجایی قدرت و سلطۀ کامل یک جناح بر همۀ ارگانهای اصلی رژیم، نه به ثبات بیشتر و تخفیف بحران، بلکه به بی ثباتی بیشتر و تشدید بحران منجر گشت.

جناح تازه به قدرت رسیده، در عین حال بلافاصله تشدید سرکوب و گسترش هر بیشتر اختناق اسلامی، همچنین در دانشگاهها را در پیش گرفت. در مدت کوتاه پس از تمرکز قدرت اخیر در رأس هرم رژیم، دهها نفر از بازداشت شده گان، که خود قربانیان تبهکاریهای این رژیم جنایتکار هستند، با توسل به قوانین ضد انسانی، در ملاء عام اعدام شده اند. حتی شهروندانی به دلیل تمایل جنسی خود، از سوی جنایتکاران حاکم بازداشت، و به دار آویخته شده اند. مأموران ددمنش رژیم، در روز 9 آذر در شهر اهواز، با قطع دست و پای یک فرد زندانی، اوج بربریت این رژیم پلید را به نمایش گذاشتند. همۀ اینها، بیان این حقیقت است که تحکیم موقعیت جناح افراطی رژیم در انتخابات اخیر، در وحله اول هدف تشدید سرکوب مردم، و ایجاد فضای ارعاب هر چه بیشتر در جامعه را، دنبال می کرد.

رژیم اسلامی پس از به تخت نشاندن سردسته جدید خود، به دامن زدن به رقابت با قدرتهای حامی دیروز خود، در عرصۀ بین المللی روی آورد. در سایه کشمکش پیرامون پروندۀ هسته ای، با اتخاذ سیاستهای ظاهراً تهاجمی، به هدف اصلی خود یعنی تشدید شرایط سرکوب در داخل دست یافته، و موج کنونی تاخت و تاز آدم کشان خیابانی خود را، گام به گام عملی ساخت. این حقیقت بار دیگر علناً اثبات کرد، همۀ اقدامات خارجی رژیم اسلامی، چه جنگ ارتجاعی 8 ساله و حمایت از گروههای تروریستی، و چه منازعات کنونی پیرامون تولید سلاحهای هسته ای، تماماً هدف اعمال فشار سیاسی به توده های مردم، حفظ و دامن زدن به فضای سرکوب و جنایت در داخل را، دنبال می کنند.

جناحبندی های متعدد رژیم اسلامی، در اعمال سرکوب هر چه بیشتر علیه مردم، مطلقاً تفاوتی با یکدیگر ندارند. علیرغم همۀ شکوه های اصلاح طلبان سابق از جناح حاکم، اما آنها در انتخاب وزیران کنونی، و سرهم بندی کابینه ای متشکل از جنایتکاران حرفه ای، در یک صف واحد قرار گرفتند. همۀ جناحهای شریک در قدرت، در تأیید وزیرانی متشکل از قاتلین دهها هزار زندانی سیاسی، که دستگاه سرکوب و اعمال ترور در دولت جدید را اداره خواهند کرد، کمترین اختلافی نداشتند. وزیر کشور کنونی که از بد سابقه ترین و منفور ترین آدم کشان در رژیم اسلامی است، به راحتی از مجلس ارتجاع رأی اعتماد گرفت، اما وزیر نفت آن تاکنون سه بار، به مرکز تجمع دسته جات ارتجاعی معرفی، اما آنها قادر به توافق بر سر تعیین وزیر نفت خود نشده اند. این به خوبی آشکار می سازد، هر دو جناح رژیم در حفظ و گسترش فضای اختناق علیه مبارزات رشد یابنده مردم، کاملاً هم نظر هستند، اما آنجا که موضوع بر سر تقسیم طعمۀ بزرگی نظیر در آمدهای نفتی بین این و یا آن گروهبندی درون رژیم است، تضادهای دو جناح اصلی تا مرز بلوکه کردن یکدیگر شدت می یابد.

در دوره اخیر همچنین، تشکل وابسته به رژیم در دانشگاهها، دچار تغییر و تحولاتی منطبق با فضای جدید سرکوبگری گشته، وزنه مدافعین افراطی رژیم در آن، سنگین تر شده است. به دلیل ممنوعیت هرگونه فعالیت دانشجویی در دانشگاهها، پس از تهاجم جنایتکارانه موسوم به انقلاب فرهنگی و سپس قتل عامهای گسترده دانشجویان در دهه 60، جریان تحکیم وحدت، تنها جریان قانونی و حاکم بر شرایط دانشگاههای کشور بود. این گروه که بعنوان یک جریان شبه فاشیستی، بیشترین نقش را درعملی ساختن شرایط ترور در دانشگاهها ایفا کرد، بتدریج از اواسط دهه 70 خورشیدی، با شکل گیری جناحهای جدید در آن، بناچار از شرکت در سرکوب علنی و اقدامات امنیتی- اطلاعاتی، علیه دانشجویان فاصله گرفت. جریان تحکیم وحدت هم اینک علیرغم برخی اظهار نظرهای مسئولین سابق آن، بخشی از جناح اصلاح طلب در رژیم اسلامی را تشکیل می دهد. شرایط تدریجی توده ای شدن مبارزات و قطبی شدن هر چه بیشتر جامعه، تشکل تحکیم وحدت در دانشگاهها را نیز به سمت تجزیه خواهد کشاند. این در عین حال باید به تقویت تشکلهای دانشجویی وابسته به چپ انقلابی در دانشگاهها منجر گردد. روشن است فرو پاشی تشکل تحکیم وحدت اگر از سوی جریانات انقلابی- دموکراتیک، به سمت تقویت یک قطب مبارز و فعال جهت گیری نکند، در کوتاه مدت بویژه، موجب سرخورده گی بخشی از توده دانشجویان، چه بسا پیوستن آنها به جریانات افراطی وابسته به رژیم، و یا سلطنت طلبان خواهد گشت.

جنبش دانشجویی جدید ایران، هنوز به یک نیروی انقلابی- دموکراتیک، آنگونه که پس از کودتای 28 مرداد سال 32، در آن مسیر قرار گرفت، فرا نروئیده است. دلیل آن بی هیچ تردیدی سرکوب ددمنشانه رژیم اسلامی، کشتار اکثریت مبارزین از نسل گذشتۀ دانشجویان، و در هم شکستن احزاب بزرگ دوره های قبل است. این جنبش هنوز خود را با مبارزات انقلابی دانشجویان در اردیبهشت سال 59، که با تمام قدرت در برابر تسلط رژیم اسلامی بر دانشگاههای کشور ایستادند، هویت یابی نمی کند. جنبش دانشجویی کنونی در ایران، هنوز مقاومت بزرگ 30 خرداد سال 60 را، که نیروی اصلی آن را دانشجویان و دانش آموزان تشکیل می دادند، تاریخ اصلی و حقیقی خود نمی داند. این که دهها هزار نفر از تیر باران شده گان در رژیم درنده خوی اسلامی، دانشجو و دانش آموز بودند، هنوز جوهر خود- آگاهی نسل جدید دانشجویان کشور را نمی سازد. از این طریق هم، کاراکتر سیاسی جنبش دانشجویی، قادر نشده است به موقعیت یک جنبش نیرومند انقلابی- دموکراتیک ارتقاء یابد.

با اینحال اما همه شواهد کنونی، بر قدرت گیری هر چه بیشتر جنبش دانشجویی در دوره های آتی، دلالت می کند. مبارزات دانشجویی در عین حال، تنها به عنوان مبارزاتی رادیکال قادر به تأثیر گذاری مثبت بر سایر جنبشهای اجتماعی بویژه بر جنبش کارگری، همچنین جلب اعتماد آنان نسبت به اهداف خود خواهد بود. جریانات متعددی در دانشگاههای کشور، همچنین از جریانات اپورتونیست- رفرمیست در خارج از کشور، تلاش می کنند از تقویت رادیکالیسم این جنبش، تحت عنوان مخالفت با " خشونت " جلوگیری کنند. مقابله انقلابی با خشونت دولتی، حتی بنا به موازین به رسمیت شناخته شده در حقوق بورژوایی، به حق دموکراتیک شهروندان تعلق دارد. اما جریانات خیانتکار مقیم خارج که تا دیروز به بخشی از ماشین سرکوب رژیم اسلامی تعلق داشتند، این حقوق اولیه شهروند تحت سرکوب ایرانی، بویژه دانشجویان را رد می کنند. این عناصر و جریانات با شروع هر دوری از مبارزات دانشجویی، جنایات مأموران رژیم را نادیده گرفته، اما دانشجویان تحت سرکوب را از مقاومت در برابر تعرضات دسته جات ارتجاعی، منع می کنند. مقابله تعرضی با سرکوبگری رژیم اسلامی در دانشگاهها، خارج از اراده هر کسی، گسترش خواهد یافت. از این رو کسب آماده گی لازم برای تأثیر گذاری در مبارزات آتی در دانشگاهها و جامعه همچنین، به وظایف کنونی دانشجویان چپ انقلابی نیز تعلق دارد.
*** *** ***
takdehghan2@arcor.de www.j-shoraii.blogspot.com
دوازدهم آذر 1384- سوم دسامبر 2005

Friday, December 02, 2005

ایران قرن بیست و یکم! بریدن دست و پای انسان در مقابل چشمان تماشاچیان


آیا تصور غلبه چنین شرایط سراپا بربرمنشانه ای در کشوری نظیر ایران، آنهم در قرن بیست و یکم امکان داشت؟ خیر هرگز امکان نداشت. اما با تبهکاری دسته جات " متمدن " و همدست این ماشین آدم کشی، به یک واقعیت روزمره، تلخ و نابود کننده بدیهی ترین ارزشهای انسانی مبدل شده است.

جنایت ضد انسانی ذکر شده، به اجرای یک حکم قضایی رسمی، از سوی یک دولت عضو سازمان ملل، ناشی از یک " انتخابات" قانونی، مربوط است. این قساوت غیر قابل توصیف در روز 9 آذر، همین سه روز قبل در شهر اهواز، مرکز استانی که 80% ثروتهای کشور را تولید می کند، و در روز روشن روی داده است. یک جلاد از نوع میرغضبان عصر بربریت، در کمال خونسردی و آرامش، دست و پای انسانی را در مقابل چشمان تماشاچیانی سنگدل تر از خود، قطع می کند. به راستی این جامعه و این جهان، تا چه میزان سقوط کرده است؟!! این دستگاه آدم کشی فقط می تواند، حکومت آخوند اسلامی، رژیم سرمایه دار وحشی و بازاری هار ایرانی، و خیل " روشنفکران " تبهکار وابسته به آن، در داخل و خارج باشد. پس چه کسی در این جهان لعنتی، قادر است تا این درجه پست و ددمنش باشد؟

شکل گیری چنین شرایط هولناکی در کشور، بدون همدستی " روشنفکران " پست تر از آخوند و بازاری، چه از نوع جبهه ملی، نهضت آزادی، بنی صدر، یا " نویسنده و شاعر و آوازه خوان" آن، و چه از نوع توده ای و اکثریتی پلید تر از آنان، امکان نداشت. این دشمنان بدیهی ترین حقوق انسان بودند که در مقابل چشمان میلیونها نفر از مردم، در همدستی با راهزنان بین المللی، با چشم انداز سهیم شدن در قدرت و ثروت، سنگ بنای جهنم کنونی را گذاردند. آنها امروز حق به جانب و روزنامه به دست، در کنار کوره آدم سوزی که به راه انداخته اند نشسته اند، و از نا شکری مردم نسبت به "جمهوری" خواهی و "دموکرات" منشی خود، شکوه می کنند.
*** *** ***
یازدهم آذر 1384- دوم دسامبر 2005
takdehghan2@arcor.de www.j-shoraii.blogspot.com






فشرده کاربردی اطلاعات اقتصادی- اجتماعی


طبقه بندی و کد اطلاعات: اقتصاد ایران و سرمایه تجاری 1

موضوع: حجم در آمدهای نفتی و سود سرمایه تجاری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عنوان مطلب مورد بررسی: افزایش نرخهای ارز سبب کاهش تولید و رشد اقتصادی می شود.

منبع اصلی: گزارش اقتصاد کلان و کاهش فقر/ سازمان ملل متحد و سازمان مدیریت و برنامه ریزی جمهوری اسلامی

منبع و تاریخ انتشار: خبر گزاری فارس(1)/ ایران اکونومیست(2)/ 1384،09،09
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یاد آوری: از این قسمت، محتوای اطلاعات و نه لزوماً عین جملات، ارائه می شوند.

خلاصه تحلیلی منبع انتشار 2: افزایش نرخ ارزهای خارجی، بر افزایش صادرات کشور تأثیر مثبت ندارد. این، باعث کاهش تولید و کاهش نرخ رشد اقتصادی می گردد.

دلایل منبع انتشار 2 : تولید داخلی، به سرمایه و کالاهای واسطه از منابع خارجی، وابسته است.

چکیده مطلب در آغاز از منبع انتشار 2: بدنبال کمبود ارز در گذشته، موانع ورود کالاهای خارجی، افزایش یافته بود.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شرایط 1:
- دوران جنگ ایران و عراق
- افزایش هزینه های نظامی
- کاهش ناگهانی تولید و صادرات نفت
- کاهش حجم ارز خارجی در کشور

شرایط 1/ زمان و شواهد:
- نیمه دهه 70( اول یا دوم؟) و پس از آن
- کاهش قیمتهای نفت، انباشت بازپرداخت بدهی های خارجی
- وجود تحریمهای اقتصادی، اعمال سیاستهای پولی انبساطی از سوی دولت
- کاهش ذخایر ارزی
سیاست اقتصادی شرایط 1:
- اعمال کنترل بر منابع ارزی موجود
- افزایش تعرفه ها و موانع وارداتی

شرایط 2:
- پایان جنگ
- افزایش منابع ارزی دولت

سیاست اقتصادی شرایط 2: کاهش تعرفه ها و موانع وارداتی

شرایط 0: پیش از اجرای برنامه سوم توسعه، موانع غیر تعرفه ای متعددی وجود داشت:

- سهمیه ها
- مجوزهای واردات
- ممنوعیتها و اقدامات مشابه دیگر

شرایط 0/ زمان و شواهد:

- در سال 1379، 4000 مجوز محدود کننده واردات و جود داشت.
- در حال حاضر، تنها 350 مورد
- مجوزهای باقی مانده، قابل حذف نیستند( دلایل مذهبی، ژنتیکی، امنیتی، قرنطینه ای)

شرایط 3: پس از دولت خاتمی، کاهش تعرفه های واردات ادامه یافت.

دلایل: تبدیل موانع غیر تعرفه ای به تعرفه های تجاری، در آمدهای دولت را افزایش می دهد.

اطلاعات کمکی، که از سوی گزارش اصلی، برای اثبات اهمیت واردات کالا و سرمایه در اقتصاد ایران، ارائه می شود:

- در نیمه دوم دهه 70، سهم صادرات صنعتی افزایش، سهم صادرات کشاورزی کاهش یافت.

- هم اکنون سهم صادرات غیر نفتی در کل صادرات کشور، تنها 20% است.

- حدود 80% از واردات کشور را، سرمایه و کالاهای واسطه ای تشکیل می دهند.

- شرایط و ترکیب واردات، حاکی از وابستگی بخش تولید به خارج است.

- شرایط تولید در کشور، به شدت تحت تأثیر نوسانات خارجی قرار دارد.

تحلیل از منبع اصلی گزارش: دولتها برای افزایش صادرات، دست به کاهش ارزش پول داخلی، با هدف افزایش ارزش ارزهای خارجی می زنند.

- علیرغم این سیاست اما، صادرات صنعتی ایران افزایش چندانی نداشته است.

دلایل گزارش اصلی: انعطاف ناپذیر بودن صادرات در برابر نرخهای ارز

نتیجه گیری گزارش اصلی و منابع انتشار آن:

کالاهای صادراتی ایران، کالاهای مازاد بر مصرف داخلی هستند. این کالاها با هدف عرضه به بازار خارجی تولید نشده اند. در نتیجه، در بازار خارجی مشتری پیدا نمی کنند.

افزایش نرخ ارزهای خارجی، نه تنها تأثیر مثبتی بر صادرات ندارد، بلکه باعث گران تمام شدن واردات کالاهای واسطه ای شده، منجر به کاهش تولید و کاهش رشد اقتصادی در کشور، می گردد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جمعبندی از اصل گزارش و تحلیل منبع ا نتشار

گزارش ارائه شده از سوی سازمان ملل و سازمان مدیریت و برنامه ریزی حکومت اسلامی، در اساس برای اثبات درستی سیاستهای اقتصادی تاکنونی، در تکیه بر واردات و حذف هرگونه موانعی در این رابطه، تهیه شده است. در این گزارش، رشد اقتصادی کشور به توسعه واردات از کشورهای صنعتی مشروط می شود. یعنی هر چه واردات کالاهای واسطه ای و ساخته شده بیشتر، به همان میزان رشد اقتصادی کشور بیشتر!

این گزارش وجود هر محدودیتی را در تجارت خارجی، امری موقتی و مختص شرایط بحرانی و جنگ و غیره معرفی میکند. گزارش اما از این حقیقت، که با اینهمه افزایش واردات و کالاهای سرمایه ای، هنوز از اقتصاد رشد یافته به مفهوم کلاسیک آن، یعنی اقتصاد متکی بر صادرات صنعتی خبری نشده است، چیزی نمی گوید. طبق نظر و ادعای تحلیل گر، ظاهراً اقتصاد ایران محکوم بود، که پس از صد سال که از آغاز توسعه صنعتی کشور می گذرد، تازه از از اوائل دهه 80 خورشیدی، بتدریج به سمت رشد عادی یک اقتصاد سرمایه داری سمت گیری کند. صرفنظر از اینکه این جهت گیری را هم، کاملاً به همان روال گذشته یعنی به صدور نفت، و ورود کالاهای نیمه ساخته و ساخته شده از کشورهای صنعتی، پیوند می زند.

اصل گزارش و تحلیل منبع انتشار آن به این می پردازند، که کاهش ارزش پول داخلی در مقابل ارزهای خارجی، به افزایش صادرات منجر نمی شود. از آنجا که کالاهای ساخت ایران، قادر به رقابت در بازارهای بین المللی، بدلیل کیفیت پایین آنها، نیستند. به عنوان راه حل اما پیشنهاد می کنند، که کشور از فکر باز کردن جای پایی در اقتصاد جهانی صرفنظر کرده، به واردات کالاهای صنعتی از غرب رضایت دهد. این جوهر گزارش و نظر منبع انتشار آن را می سازد.

مطلب مورد بحث، سیاست اقتصادی دسته جات مدافع سرمایه تجاری و بازار سنتی در ایران، یعنی صدور نفت و واگذاری ارزان در آمدهای نفتی به تاجران و وارد کننده گان کالا را، بازتاب می دهد. شکایت آن از افزایش نرخ ارزهای خارجی در بازار مالی داخی هم، از همین موضع است. اما تحلیل گر دلال که تصور می کند، با مشتی هالو طرف است، مخالفت خود با بالا رفتن نرخ ارزهای خارجی (گران شدن آن برای دلالان داخلی وارد کننده کالاهای خارجی! ) را در پوشش پیوند ادعایی چنین سیاستی با کاهش رشد اقتصادی کشور بیان می کند؛ یعنی فرض می کند که در ایران، رژیمهای حاکم شب و روز مشغله فکری شان، چگونگی افزایش صادرات صنعتی بوده است، و از این طریق بطور ناخواسته کاهش تولید در کشور را موجب شده اند. گزارشگر روزنامه از خود نمی پرسد، کدام تولید صنعتی ایران باید صادر می شد؟ او از این فرض خود ساخته حرکت می کند، که گویا راه حل افزایش صادارت ایران نظیر برخی کشورهای صنعتی جدید، کاهش ارزش پول داخلی در برابر ارزهای خارجی است؛ فقط از دید ایشان، در مثال ایران، عملی نیست. اما این ادعایی است، که اثبات آن در اقتصاد متکی بر دلالی و اسلام زده ایران، ساده نیست. در واقعیت اما، افزایش نرخ ارزهای خارجی در بازار مالی ایران، نه بعنوان یک مکانیزم مالی برای ارزان شدن کالاهای صنعتی داخلی در بازار خارجی، بلکه در پی تلاش رژیم اسلامی برای کسب در آمد از طریق دلالی ارز حاصل از درآمد نفت در بازار داخلی، شکل می گرفت. گزارشگر اکونومیست اندکی اگر به عقل خود زحمت بدهد خواهد فهمید، پول چه داخلی و چه ارز خارجی در عین حال یک کالا است، و قیمت آن نیز از طریق عرضه و تقاضا تعیین می گردد. وقتی به هزار و یک دلیل حجم در آمدهای ارزی کشور کاهش می یافت، قیمت ارز خارجی در بازار مالی داخلی افزایش پیدا می کرد؛ بویژه اینکه قاچاقچیان اصلی یعنی دولت و بازاریان، برای رسیدن اولین دلار حاصل از فروش نفت، ثانیه شماری می کنند. نیازهای جنگ و سرکوب و اداره دستگاه عریض و طویل مذهبی- دولتی به بودجه سنگینی نیاز دارد، و این در شرایط یک اقتصاد دلالی، نمی تواند از منبعی بجز بکارگیری ارزهای حاصل از فروش نفت، تأمین گردد. روشن است کش و قوسهای نرخ ارز خارجی، نقش جدی در اقتصادیات جامعه خواهد داشت، از آنجا که فعالیت اقتصادی مولد دیگری، در مقایسه با در آمدهای نفتی وجود ندارد. این راهزنی علنی ثروتهای مردم توسط دستگاه دولتی و تاجران بازار، در تمام دوران رشد سرمایه داری، سیاست اقتصادی رژیمهای حاکم در کشور را، تشکیل داده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اکبر تک دهقان
takdehghan2@arcor.de www.j-shoraii.blogspot.com
یازدهم آذر 1384- دوم دسامبر 2005
* * *
شکل تبدیل اطلاعات به فشرده کاربردی، آنطور که در بالا آمد، به مرور تکمیل و ساده تر خواهد شد.