Wednesday, August 30, 2006

اطلاع به بازدید کننده گان

!خواننده گرامی

وبلاگ بازسازی، به روز شد. در صورت علاقمندی، شما را به مطالعه مطلب " طرح اولیه قطعنامه هایی برای ارائه به کنگره شوراها "، در 7 قسمت بهم پیوسته، دعوت میکنم.
این مطلب همچنین در فرمات ورد، در نشانیهای زیر نیز، قابل دریافت است

Wednesday, August 23, 2006

اطلاع به بازدید کننده گان

!خواننده گرامی

.وبلاگ بازسازی، به روز شد

Monday, August 21, 2006

! کودتای 28 مرداد، جنایت بزرگ رژیم پهلوی

توضیح ضروری در آغاز: بخش اعظم مطلب زیر، بر گرفته از مقاله ای است، که سال گذشته در سالگرد مرگ صمد بهرنگی، تحت عنوان "معلم آگاهگری، شجاعت و عمل انقلابی! " از این نگارنده، منتشر گردید. این بخش در شکل کنونی، تصحیح و تکمیل شده، و چاپ دوم مطلب مذکور است

تاریخ معاصر ایران با انقلاب مشروطیت، و تاریخ اخیر ایران با کودتای 28 مرداد سال 32، آغاز میشوند. رضا خان سرکوبگر و مهره بی اراده امپریالیسم روسیه، در دوره سرکوب مردم آذربایجان و بتوب بستن مجلس، جزء فرماندهان دسته قزاقان، و از شلیک کننده گان مستقیم بسوی مشروطه خواهان مبارز بود. هم او و همدستان سیاسی او، بعدها در سال 1299 از سوی امپریالیسم انگلستان، موظف به ریشه کنی کامل آثار انقلاب مشروطیت گردیدند. فرزند او محمد رضا پهلوی، درست همین نقش جنایتکارانه را، اینبار از سوی امپریالیسم آمریکا و انگلستان تواماً، برای درهم شکستن کامل مبارزات توده ای در دهه منتهی به کودتای 28 مرداد سال 32، بعهد گرفت. در پرونده رژیمهای پهلوی، جز خیانت به مردم ایران و عاقبت، کشاندن کشور به سوی استقرار رژیم ترور اسلامی، چیزی وجود ندارد. سالگرد کودتای 28 مرداد سال 32، روز این جنایت بزرگ علیه یک دولت منتخب و جنبش کارگری- کمونیستی ایران، که با همدستی فعالانه دستگاه ارتجاعی مذهب انجام گرفت، فرصتی برای مرور تبهکاری سلطنت طلبان خیانتکار کنونی است؛ تبهکارانی از نوع داریوش همایون، که نه فقط کمترین تغییری در ماهیت فاشیستی آنها صورت نگرفته، بلکه در پناه حمایت چپ اپورتونیست، هر چه گستاخانه تر به تبلیغات ضد مردمی خود، ادامه میدهند.

وقوع کودتای 28 مرداد سال 32، در ادامه سیاستهای چندین دهه قبل دستگاه سلطنت و مذهب، بورژوازی ارتجاعی و قدرتهای امپریالیستی قرار داشت. یورش به مردم، به یکباره و بساده گی، و صرفاً با موضوع ملی شدن صنعت نفت، آغاز نگشت. جنبش ملی شدن صنعت نفت و مبارزات آزادیخواهانه مردم، خود ادامه مبارزات دو دهه قبل، برای جبران ناتمام ماندن انقلاب مشروطیت، و تسویه حساب قطعی با رژیم سلطنتی بود. در این میان، سرکوب وحشیانه مردم آذربایجان و کردستان پس از خروج ارتش سرخ، چرخشی در تحکیم موقعیت نیروهای ارتجاعی داخلی و خارجی، علیه مبارزات مردم ایران فراهم ساخت. کودتای 28 مرداد، در انتهای دوره ای قرار دارد، که بطور مشخص از سال 1325 آغاز گردید.

دولت مرکزی ایران با آغاز خروج ارتش سرخ در آذر ماه 1325، اقدام به ممنوعیت فعالیتهای حزب توده و سازمانهای اجتماعی نزدیک به آن نموده، دست به یک لشگرکشی بزرگ به آذربایجان، همچنین به کردستان زد. دولت خودمختارآذربایجان و سپس دولت جمهوری مهاباد، در مقابل این هجوم بزرگ قادر به مقاومت نگشته، سقوط کردند. سقوط دولت خود مختار ملیت تحت ستم، مفهوم سلطه شوینیسم ملت حاکم در ایران را، در کوچه ها و خیابانهای شهرهای آذربایجان و کردستان به شکل بربرمنشانه ای به نمایش گذاشت: دهها هزار نفر از مردم مبارز و بی گناه، طی چندین روز به معنی واقعی کلمه، سلاخی شدند. رژیم شاه در آذربایجان، دست به یک خلق کشی بیسابقه زد. چوبه های دار و گرداندن جنازه های مبارزین در شهرها و روستاها برای تحقیر و ارعاب زحمتکشان، به بخشی از زندگی روزمره مردم این منطقه، مبدل گشت. شوینیسم حکومت مرکزی در بدوی ترین و ضد انسانی ترین نوع آن، آذربایجان را به کشتارگاه مبارزین و مردمی که جرئت نموده، حزب و انجمن ایجاد کرده، به زبان مادری خود درس و سرود خوانده بودند، بدل ساخت. این درنده خویی غیر قابل پیش بینی که بعدها، الگوی سرکوب و ترور در دهه 60 در رژیم اسلامی گردید، نه فقط ضربه هولناکی به مردم آذربایجان، بلکه به کل جنبش انقلابی در ایران، وارد آورد. با سقوط دولت انقلابی – دموکراتیک پیشه وری، سرنوشت فاجعه بار سایر جنبشهای اجتماعی در کشور، برای چندین دهه پس از آن نیز رقم خورد. سرکوب ددمنشانه جنبش مردمی در آذربایجان در آذرماه سال 1325 و سقوط جمهوری مهاباد در همین تاریخ، پیش درآمد کودتای امپریالیستی 28 مرداد در سال 1332، و سرنگونی دولت مصدق گردید. احزاب بورژوازی ملی و مؤثرترین شخصیت اپوزیسیون محمد مصدق، که در سال 1325 در مقابل سرکوب بی رحمانه مردم آذربایجان و کردستان سکوت کردند، در واقع حکم مرگ خود، و جنبش ضد استعماری ( کارگری – دموکراتیک ) 1320 تا 1332 را صادر کردند. بدون سرکوب وحشیانه جمهوری خود مختار آذربایجان و جمهوری مهاباد، درهم شکستن جنبشهای دموکراتیک – کارگری سراسری، وسرنگونی دولت مصدق در سالهای بعد، غیر ممکن بود. با توحش رژیم سلطنتی در قتل عام دهها هزار نفر از مردم آذربایجان و کردستان، همچنین خروج ارتش سرخ از ایران، طبقات ارتجاعی کشور، در تلاش برای تغییر کامل توازان قوای سیاسی، یک سنگر بزرگ را تصرف کردند. شکست جنبش انقلابی در آذربایجان در عین حال، تضعیف مبارزات انقلابی در جامعه، و تقویت گرایشات سازشکارانه در حزب توده را بدنبال آورده، راه سرکوب مبارزات مردم در دور بعدی اوج گیری آن را، هموارتر ساخت. با شکست جنبشهای توده ای در آذربایجان و کردستان، پیشروی در مبارزه برای ملی شدن صنعت نفت، به عنوان تنها امکان برای ایجاد یک نظام دموکراتیک و مستقل از قدرتهای امپریالیستی، باقی ماند.

هر چه مبارزات ضد استعماری با هدف تأمین مالکیت ملی بر صنایع نفت، گسترش می یافت، بهمان میزان جبهه نیرومندی از بورژوازی ایران، بقایای فئودالیسم، سلطنت، دستگاه مذهب و قدرتهای امپریالیستی، علیه مردم، علیه حزب توده و دولت مصدق، شکل میگرفت. طبقه کارگر که عملاً از طریق حزب توده، در یک ائتلاف پایدار با گرایش عمده در جناح چپ بورژوازی ملی قرار داشت، در فقدان حضور ارتش سرخ، امکانات به مراتب کمتری در دفاع از خود در اختیار داشت. این در شرایطی است، که تمام دستگاه دولتی و ارتش و پلیس، در کنترل دسته جات ارتجاعی قرار داشته، سفارتخانه های امپریالیستی به توطئه گری علیه مردم ایران مشغول بوده، و شرایط سیاسی کشور روز به روز، به زیان مردم تغییر میکرد:

1- میان حزب توده و جبهه ملی، هیچگونه وحدت و اقدام مشترکی، برای مقابله با خطرات آتی شکل نگرفت.

2- جبهه ملی، بویژه گرایشهای میانی و راست آن، با نزدیکی مداوم به امپریالیسم آمریکا، خوش باوری به جناح دیگری از قدرتهای امپریالیستی را دامن زده، به حساسیت مردم در برابر خطرات جدید، آسیب وارد آوردند. دولت مصدق حتی بنا به خواست آمریکا، تظاهرات و تجمعات مخالفین سلطنت را در روزهای پیش از کودتا ممنوع ساخته، صدها نفر از فعالین حزب توده را بازداشت نموده بود.

3- فرسوده گی روحی در جامعه و فقر غیر قابل تحمل ناشی از دو سال تحریم و بایکوت خرید نفت از سوی قدرتهای غربی، توانایی توده های زحمتکش در مقاومت در مقابل یک کودتا را بشدت کاهش داد.

4- طی 12 سال چندین دولت در فواصل کوتاه بر سر کار آمده، و نزاعهای فرقه ای احزاب سیاسی دموکراتیک و اشتباهات تاکتیکی مکرر آنها، به اعتماد مردم به احزاب سیاسی، لطمه وارد ساخت.

5- هرگونه درخواست اتحاد شوروی برای خرید نفت از سوی مصدق رد شده، و این به سرخورده گی و بی اعتمادی هر چه بیشتر کارگران نیز نسبت به دولت مصدق، دامن زد.

6- همدستی آشکار بورژوازی تجاری ( بازار دلالی اسلامی ) و دستگاه مذهب با دشمنان مردم، بطور موثر، جبهه دربار و امپریالیسم را تقویت کرد.

7- مردم از قتل عام شدن توسط نیروهای ارتش، نظیر آنچه که در آذربایجان و کردستان روی داده بود، در صورت مقابله مسلحانه علیه یک کودتای نظامی، وحشت داشتند.

8- بر خلاف سالهای اول استقرار مشروطه، که تهاجم به مجلس و تعطیل مشروطیت، از طریق مقاومت انقلابی مردم آذربایجان به عقب رانده شد، شکست دولت پیشه وری و قتل عام مردم در این منطقه، به توانایی مقابله انقلابی جامعه با تهاجم رژیم پهلوی، بوِیژه از سوی مردم آذربایجان، لطمات سنگین وارد آورده بود.

9- مرگ استالین در 5 مارس 1953( اواسط اسفند 1331)، و عدم وجود انسجام کافی در رهبری در حال انشعاب در حزب کمونیست اتحاد شوروی، شرایط جهانی برای قدرت نمایی امپریالیستی در ایران را، مساعد نموده بود. موقعیت بین المللی آمریکا پس از پایان جنگ کره در ژوئیه 1953 ( تیرماه 1332)، و عدم توانایی آن درغلبه بر قدرت چین و شوروی در شرق آسیا، چشم انداز تضعیف نفوذ آن در این منطقه را آشکار کرد. از این رو، دست زدن به اقدامی جدی برای تقویت نفوذ خود در منطقه خلیج فارس، بخشی از هدف ایجاد توازن سیاسی بین المللی دلخواه آن را تآمین نموده، قدرت گیری حریفان آمریکا در شرق آسیا را، جبران میساخت.

10- و سرانجام محافظه کاری و ترس واپورتونیسم ذاتی رهبری حزب توده، با همه عوامل ذکر شده دست به دست هم داده، به کودتای 28 مرداد و شکست جنبشهای کارگری-دموکراتیک بزرگ مردم ایران، منجر گردید.

وقوع کودتای امپریالیستی سال 32، به یک دور کامل از مبارزات مردم ایران، از مقطع انقلاب مشروطیت، از سال 1285( 1906) تا سال 1332( 1953) پایان داد. از این طریق نیز نقش تاریخی جناح راست نسل اول جنبش کارگری- کمونیستی، که با روی آوری به محافظه کاری در زندانها، از ترور رژیم پهلوی نجات یافته بود، و ظرفیت لیبرالیسم ایرانی (بورژوازی ملی)، با ناتوانی آنها در جلوگیری از شکست جنبشهای کارگری- دموکراتیک به انتها رسید. کودتاچیان بیشترین نیروی سرکوب را متوجه فعالین کارگری، نیروهای چپ و دموکراتیک، و قبل از همه اعضاء و مسئولین اتحادیه های کارگری، پرسنل مبارز ارتش و حزب توده ساختند. بخشهای محافظه کار و نزدیک به بورژوازی ملی در این حزب، به اشکال گوناگون با کودتاچیان کنار آمده، راه سازش با قدرت مسلط را در پیش گرفتند. شکست بورژوازی ملی در قدرت گیری سیاسی و حفظ آن، در عین حال نمایش ناتوانی آن از رهبری توسعه صنعتی کلاسیک جامعه، در شرایط سلطه سرمایه انحصاری در جهان بود. بورژوازی ملی قادر نبود، بمثابه نیروی محرکه توسعه اقتصادی – اجتماعی، در محتوای پارلمانی- دموکراتیک آن عمل کند. شرایط جهانی، بطور کامل به شرایط پایان دوران رشد سرمایه داری رقابت آزاد، و تسلط امپریالیسم بر سیاست و اقتصاد سرمایه داری تغییر کرده بود. در شرایط دیگری که این نیرو در اتحاد با طبقه کارگر قرار گرفته، با تکیه بر جنبشهای انقلابی و یک انقلاب ارضی همه جانبه، قدرت سلطنت و دستگاه مذهبی را در هم شکسته، با کنترل کامل صنایع نفت، در مقابل تهاجم امپریالیستی دست به مقاومت میزد، در این صورت قدرت سیاسی ناشی از مردم و سرمایه عظیم ملی، احتمال یک توسعه پارلمانی- دموکراتیک را، امکان پذیر می ساخت. اما پایه اقتصادی سنتی- کارگاهی بورژوازی غیر نفتی، عدم توسل دولت مصدق به اقدامات جدی برای برچیدن کامل بقایای فئودالیسم، ناپیگیری در تضمین حقوق دموکراتیک مردم، تزلزل و ضد کمونیسم ذاتی آن، که جناح چپ این نیرو، یعنی حزب توده را نیز در شکل دیگری شامل میگشت، شکل گیری فرصت تحول پارلمانی- دموکراتیک را، ناممکن ساخت. با پایان نقش بورژوازی ملی در توسعه دموکراتیک جامعه و برچیدن قطعی مالکیت فئودالی، بورژوازی انحصاری امپریالیستی به سردمدار گسترش سرمایه داری تبدیل شده، همه اشکال تولید سابق نیز، به زائده ای از نقش مسلط آن در اقتصاد ایران مبدل گشت. توسعه سرمایه داری تحت شرایط امپریالیسم و در چهارچوب ویژه گیهای سیاسی ایران، فاقد کمترین عنصر ترقی خواهی بوده، از این رو، شکل گیری روبنای حقوقی – سیاسی مدرن را بدنبال نیاورد. کشور به دایره نفوذ همه جانبه امپریالیستی کشیده شد، و دیکتاتوری پلیسی در اشکال هولناک آن، تشدید گردید.

با شکست جنبش کارگری – دموکراتیک در مقطع کودتای 28 مرداد سال 32، نیروهای جدیدی بتدریج به عنوان سکاندار تحولات اجتماعی آتی، گام به عرصه گذاردند. سقوط دولت مصدق، کشور را نه فقط در روند توسعه سرمایه داری، بلکه در پیدایش جنبشهای انقلابی آتی نیز، به مسیر جدیدی سوق داد. دهه 30، نه تنها دهه شکست و هزیمت نا امید شده گان، بلکه دهه شکل گیری تدریجی یک تلاش بزرگ، از سوی نسل جوان کارگران کمونیست و روشنفکران انقلابی نیز، محسوب میگردد.

*** *** ***
www.j-shoraii.blogspot.com damawand58@yahoo.com
اکبر تک دهقان، 30 مرداد 1385- 21 اوت 2006

سرنگونی رژیم ترور اسلامی - اعلام آزادیهای عمومی - فراخوان کنگره شوراها

کنگره شوراها یک کنگره عمومی است که در لحظات سرنگونی رژیم اسلامی، از تجمع نماینده گان شوراها، سندیکاها و اتحادیه ها، کمیته ها، نهادها و ارگانهای صنفی و دموکراتیک همه اقشار و طبقات سهیم در سرنگونی رژیم اسلامی، در داخل کشور تشکیل میگردد. این کنگره، از قدرت گیری سازمان مجاهدین و سلطنت طلبان، بمثابه جریانات ارتجاعی و سرکوبگر ممانعت بعمل آورده، راه سوء استفاده از خلاء قدرت برای شروع کشمکشهای قومی، توسل به تخریب و انتقام جویی را سد نموده، خطوط کلی نظام سیاسی آتی را روشن ساخته، موعد انتخابات ارگانهای دائمی در کشور را معین میکند
.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Friday, August 18, 2006

اطلاع به بازدیدکننده گان

!بازدید کننده گرامی

.وبلاگ بازسازی، به روز شده است

http://behkish.blogfa.com

Thursday, August 17, 2006

پس از پایان جنگ لبنان

جنگ لبنان، پس از یک ماه تخریب بی وقفه شرایط اولیه زندگی و کشتار بیش از 1145 نفر از مردم بیگناه تا روز قبل از برقراری آتش بس، عاقبت در روز 20 مرداد- 11 اوت، با صدور قطعنامه ای از سوی شورای امنیت سازمان ملل، خاتمه یافت. این شورا، پس از موافقت دولت آمریکا که به تأمین اهداف نظامی ارتش اسرائیل چشم دوخته بود، خواستار برقراری آتش بس از روز دوشنبه 23 مرداد - 14 اوت گردید. قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل، در راستای اهداف دولتهای اسرائیل و آمریکا، از شروع کشتار مردم و ویرانگری غیر قابل تصور در لبنان قرار دارد. در این قطعنامه در موارد متعددی، استقرار نیروهای حافظ صلح در جنوب لبنان و خلع سلاح " حزب الله "، پیش بینی شده، از این طریق، تغییر موقعیت منطقه به زیان نیروهای ضد اسراییلی و مدافعین رژیم اسلامی، کاملاً مشهود است. قطعنامه 1701 شورای امنیت، صریحاً مسئولیت شروع جنگ در خاورمیانه در روز 21 تیر- 12 ژوئیه را، متوجه جریان حزب الله ساخته است.

جنگ لبنان در کنار نتایج هولناک آن برای مردم بیگناه، تعادل سیاسی سابق در این منطقه را بر هم زده، توازن قوای سیاسی در خاورمیانه و در سطح جهان را، بنفع دولتهای اسرائیل و آمریکا، تغییر داد. موضع گیریهای کشورهای اروپا، روسیه و چین در طول جنگ نیز، هیچ یک قادر به تغییر رویه دو دولت نامبرده در ادامه کشتار و ویرانی در لبنان نگردیده، خود، اهمیت استراتژیک این بربریت علنی، برای تحقق اهداف مهمتری را که به رژیم اسلامی مربوط است، عریان نمود. از طریق این جنگ، مواضع دولت آمریکا در قبال اروپا، روسیه و چین در موضوع پرونده هسته ای نیز، بطور واقعی تقویت شده، دور جدید کشمکش با رژیم اسلامی، از حساسیت و اهمیت هر چه بیشتری برخوردار گشت. جنگ لبنان، نه فقط تحکیم مواضع دولت آمریکا در منازعه با حکومت اسلامی را بدنبال آورد، بلکه در چهارچوب صف بندیهای درونی قدرتهای امپریالیستی نیز، اروپای متحد هر چه بیشتر از روسیه و چین دور شده، و به مواضع دولت آمریکا، نزدیک گردید. این تغییر، در آخرین موضع گیری مسئول سیاست خارجی اروپا ( سولانا ) که خواستار فاصله گیری جریان حزب الله از رژیم اسلامی شد، به روشنی بچشم خورده، یکی از دلایل صراحت یافتن درخواست کنونی دولت چین از رژیم اسلامی نیز، محسوب میگردد.

دولت چین در آخرین موضع گیری پیرامون موضوع پرونده هسته ای، " مصرانه " از رژیم اسلامی درخواست نموده است، به بسته پیشنهادی غرب، پاسخ مثبت دهد. این درخواست چین در پی ملاقات نماینده اعزامی رژیم اسلامی به پکن ( علی لاریجانی ) در روز سه شنبه 24 مرداد- 15 اوت، یک روز پس از آغاز برقراری آتش بس در لبنان صورت گرفته، بازهم اهمیت و نقش جنگ علیه مردم لبنان را در شکستن بن بست پرونده هسته ای بسود طرفین ذینفع در آن را، روشن میسازد. تأکید چین در عین حال، آشکارا عقب نشینی این کشور در برابر دولت آمریکا، در پی تغییر شرایط سیاسی جدید در خاورمیانه را، منعکس میسازد.

روز سه شنبه همچنین وزیر خارجه رژیم اسلامی، امکان مذاکره با اروپا پیرامون بسته پیشنهادی غرب، حتی حول تعلیق غنی سازی اورانیوم را اعلام نمود. حکومت اسلامی در اولین موضع گیری رسمی، در واقع بنوعی راه کنار آمدن با غرب پس از پایان جنگ در لبنان را محتمل دانسته، در همان حال، بر مواضع قبلی آن که " تحت هيچ شرايطی از حق خود در غنی سازی اورانيوم برای توليد سوخت اتمی عقب نشينی نخواهد کرد" نیز، اشاره نموده است.

در همین حال طی روزهای اخیر، در چندین مورد، اخباری مبنی بر تأکید هرچه بیشتر دولت آمریکا بر مقصر جلوه دادن رژیم اسلامی در جنگ لبنان، و از این طریق سخت تر شدن مواضع غرب علیه این رژیم، منتشر شده است. در آخرین نمونه و تنها یک روز پس از برقراری آتش بس در لبنان، خبری که بر تشدید اقدامات نظامی آمریکا در مقابله با وضعیت بحرانی خاورمیانه دلالت دارد، مطرح گشته است. در این رابطه، آژانس دفاع موشکی پنتاگون ( وزارت دفاع آمریکا )، طرح استقرار مرکز موشکهای ردگیر زمین به هوا را در خارج از آمریکا، و در مرکزی در اروپا اعلام نمود. بر اساس این طرح، که پنهان و آشکار اقدامی علیه تهدید موشکی ایران عنوان شده، با تأسیس سایتهای ضد موشکی در انگلستان و یا اروپای شرقی، با احتمال حمله توسط موشکهای دوربرد از طریق خاورمیانه، مقابله خواهد شد. این حقیقت بار دیگر بر وجود یک استراتژی نظامی در تسویه حساب با رژیم اسلامی را صحه گذاشته، خاتمه این منازعات در پی این یا آن قرارداد موقت را، زیر سوال میبرد.

تهاجم بیسابقه ارتش اسرائیل و کشتار بیرحمانه مردم لبنان، در عین حال اهداف جنبی متعددی را نیز در برابر خود قرار داده بود. ویرانی زیرساختهای اقتصادی، نظیر راهها، پلها، مجتمع های مسکونی بزرگ، بیمارستانها، مدارس، تأسیسات تأمین آب و برق و امکانات کمک رسانی، در اساس به سیاست آزمایش کارآیی جدیدترین ابزارهای جنگی تعلق داشت. دولت اسرائیل به دلایل مشخص در این جنگ، هیچ نیازی به اینهمه بمباران و تخریب پلها و راههای ارتباطی نداشت؛ صرفنظر از اینکه، نیروی مسلح حزب الله، تنها در جنوب لبنان و در کنار مرز اسرائیل متمرکز بوده، وجود احتمالی عناصر مسلح پراکنده در بیروت، نمی توانست یک خطر جدی برای ارتش اسرائیل محسوب گردد. ارتش جنایتکار اسرائیل با دریافت " چراغ سبز" از سوی دولت آمریکا، لبنان را به آزمایشگاه تخریب زیرساختهای اقتصادی و نظامی بقصد کسب تجربه، بمنظور بکارگیری آن در درگیری احتمالی با رژیم اسلامی مبدل نمود. به این ترتیب، تأخیر یک ماهه دولت آمریکا در پذیرش برقراری صلح، خود، از وجود توافقات مشترک دو دولت در آماده سازی هر چه بیشتر زمینه های حذف حریف منطقه ای هر دو کشور، رژیم اسلامی، حکایت میکند.

سخنگویان و مطبوعات حکومت اسلامی طی چند روز اخیر، به شیوه عوامفریبانه ای، پایان جنگ را به پیروزی حزب الله نسبت داده، تلاش میکنند، تأثیرات آن بر موضوع پرونده هسته ای را به حاشیه رانده، انکار کنند. دستگاههای تبلیغی رژیم اسلامی، برای پوشاندن شکست سیاسی خود در برابر غرب در نتیجه این جنگ، حقایق عریان در قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل را لاپوشانی کرده، با تشدید شرایط سرکوب، مانع از مقابله مردم با تهاجم کنونی رژیم به حقوق اولیه خود، در شرایط پس از جنگ میگردند. اینکه تا چه میزان مسئولین و ماشین دروغ پردازی رژیم ترور به قلب حقایق پرداخته، کشتار مردم لبنان را پیروزی جلوه میدهند، در عمل اما جنگ اخیر، بطور عینی موقعیت سیاسی این رژیم را در منطقه تضعیف کرده، بنوعی و در سطحی، با شکست آن در جنگ 8 ساله با دولت سابق عراق، قابل مقایسه است. دستیابی به این هدف، یکی از اهداف اصلی قدرتهای بین المللی و منطقه ای در تهاجم به مردم لبنان را تشکیل میداد. بدلایل فوق میتوان از پایان امکانات مانور رژیم اسلامی در مسئله هسته ای سخن گفته، بر ورود خاورمیانه به دوره تعیین تکلیف جدی، میان طرفین رقابتهای ارتجاعی، اذعان نمود.
رژیم اسلامی در ادامه سیاست تشدید سرکوب توده های مردم که نقطه آغاز جدید آن، مقطع تعیین احمدی نژاد بر جای خاتمی در یک سال پیش بود، هر چه بیشتر به مرزهای یک یورش همه جانبه به مردم نزدیک میشود. هم اکنون، موج تهاجم به مردم در ابعاد بیسابقه ای شدت گرفته، ممنوعیت استفاده از فرستنده های تلویزیونی خارجی و فیلترینگ گسترده سایتهای اینترنتی از این نمونه است. در حال حاضر، 6 زن در شهرهای مختلف کشور، به مرگ از طریق اجرای حکم بربرمنشانه سنگسار محکوم شده اند. طی روزهای اخیر نیز چندین نفر، از جمله در شهر زاهدان به اتهامات همیشگی و به شیوه ای غیر انسانی، به دار آویخته شده اند. آنچه که مسلم است، رژیم اسلامی که به تغییر اجتناب ناپذیر شرایط قدرت در خاورمیانه پی برده، عقب نشینی اجباری در موضوع پرونده هسته ای را محتمل دانسته، از هم اکنون در صدد تحمیل بیشترین عقب نشینی به مردم است. اما دولتهای آمریکا و اسرائیل، با بکارگیری امتیاز موضع قدرت جدید، احتمالاً امکان مانور رژیم اسلامی برای گریز از حل و فصل قطعی همه مسائل، از جمله ختم هر گونه کمک به اشاعه تروریسم را، محدود خواهند نمود. این بویژه اهمیت دارد از آنجا که، کشف اخیر یک اقدام هواپیماربایی گسترده در انگلستان، بر دامنه اقدامات و تبلیغات ضد تروریسم اسلامی در کشورهای غربی نیز افزوده است. از این طریق، رویارویی رژیم اسلامی با رقیبان منطقه ای و جهانی آن، به مقابله مستقیم این رژیم علیه مقاومت روزمره مردم شدت داده، " مسئله ایران" را در خاورمیانه پس از جنگ، بازهم از اهمیت سیاسی بیشتری برخوردار خواهد نمود.

برای رژیم اسلامی، موضوع اصلی، چگونگی غلبه بر مبارزات مردم و نفرت عمومی از سلطه جنایتکارانه آن است؛ مسئله هسته ای، رقابتهای منطقه ای و گسترش تروریسم در جهان، خود تابعی از این سیاست و در خدمت آن است. تشدید سرکوب مردم در دور فعلی که بدیهی ترین حقوق شهروندی را زیر سوال برده است، چیزی جز کشاندن جامعه به آخرین سطح بی حقوقی محض نیست. سران این رژیم تبهکار امیدوارند، با تحمیل حداکثر عقب نشینی به جامعه، در کنار آن، جستجوی راهی برای کش دادن کشمکشهای منطقه ای با حریفان خود، وضعیت کنونی بحران موجودیت خود را سپری کنند. این بویژه مهم است، از آنجا که با پایان دوره فعلی ریاست جمهوری در آمریکا، رژیم اسلامی به شروع یک مقطع فرسایشی ادامه منازعات و دریافت تضمین کافی از متحدین دیروزی آن، برای تداوم حیات خود امیدوار است. برای رژیم اسلامی شروع یک دور فرسایشی رقابتهای خارجی، به آن امکان میدهد، بخشی از حقوق غصب شده مردم در یک سال اخیر و در اشکال غیر مهم آنها را رها کند، و با این نوع " عقب نشینی" در برابر مردم، توافق قدرتهای حریف در جهان و نظر طبقه متوسط شهری را جلب کند؛ بویژه اینکه خصوصی سازی وسیع مؤسسات دولتی، سیاست اقتصادی دلخواه بورژوازی متوسط و قدرتهای امپریالیستی بوده، از دید "متفکران" و سیاستمداران غربی، زمینه سازی برای گسترش نقش بخش خصوصی، از جمله ایجاد " نهادهای مدنی"، محسوب میشود. چنین تاکتیک سیاسی از دید سران رژیم، حداقل تا انتهای دوره ریاست جمهوری بعدی در آمریکا، کشتی این رژیم وحشی را بر روی آب حفظ خواهد کرد.

با پایان جنگ لبنان و تخفیف رنج و آلام توده های ستمدیده این کشور، مردم ایران باید منتظر حوادث حادتری که مستقیماً به زندگی آنها مربوط است، شوند. هم اینک بخش اعظم حداقلی از تشکلهای موجود و قانونی نیز به تعطیلی کشانده شده، برگزاری تجمعات توده ای مشکل تر شده است. چنین شرایط خطیری که میتواند بازهم غیر قابل تحمل تر گردد، وظایف کارگران مبارز و کمونیست، دانشجویان چپ و مدافعین حقوق شهروندی را، چندین برابر حساس تر و سنگین تر ساخته است. شهروند ایرانی باید کاملاً مطمئن گردد، نه یک نیروی سیاسی انقلابی جدی و بزرگ وجود دارد و نه اراده ای در میان مبارزین سابق در خارج شکل خواهد گرفت، که امر ایجاد تشکل در صفوف مردم را ممکن سازند. هر تغییری در این رابطه، تنها و تنها میتواند از تلاش فعالین کارگری، دانشجویی، و سایر مبارزین داخل کشور، ناشی شود. در کنار آن، بسیاری از مردم حاضر نیستند به فرقه ها و دسته جات محفلی - تفریحی در خارج اعتماد کرده، امکان بازی با سرنوشت کشور، نظیر اضمحلال سازمانهای سیاسی را، برای آنها فراهم سازند.

جامعه ایران باید خود را برای تبدیل شدن به یک نیروی سیاسی مستقل در مقابل رژیم اسلامی آماده نموده، بموازات افزایش تهدیدات داخلی و بین المللی، برای بدست گرفتن ابتکار عمل سیاسی در فرصت مناسب، اقدام کند. حضور مؤثر سیاسی و نظامی قدرتهای امپریالیستی در همسایگی ایران و فعالیتهای وسیع برای ایجاد آلترناتیوی از اصلاح طلبان اسلامی (اخیراً: اکبر گنجی)، یک خطر بزرگ و چیزی جز زمینه سازی برای تعیین سرنوشت کشور، بدون حضور مردم نیست؛ بویژه اینکه تخریب و کشتار وحشیانه در لبنان، همچنین نوعی هشدار دولت آمریکا به طبقه متوسط ( اسلامی ) بود، تا هر چه زودتر با تعیین یک جایگزین قابل قبول برای غرب، از تکرار سرنوشت لبنان در ایران، جلوگیری کند
.
*** *** ***
www.j-shoraii.blogspot.com damawand58@yahoo.com
اکبر تک دهقان، 26 مرداد 1385- 17 اوت 2006

سرنگونی رژیم ترور اسلامی - اعلام آزادیهای عمومی - فراخوان کنگره شوراها

کنگره شوراها یک کنگره عمومی است که در لحظات سرنگونی رژیم اسلامی، از تجمع نماینده گان شوراها، سندیکاها و اتحادیه ها، کمیته ها، نهادها و ارگانهای صنفی و دموکراتیک همه اقشار و طبقات سهیم در سرنگونی رژیم اسلامی، در داخل کشور تشکیل میگردد. این کنگره، از قدرت گیری سازمان مجاهدین و سلطنت طلبان، بمثابه جریانات ارتجاعی و سرکوبگر ممانعت بعمل آورده، راه سوء استفاده از خلاء قدرت برای شروع کشمکشهای قومی، توسل به تخریب و انتقام جویی را سد نموده، خطوط کلی نظام سیاسی آتی را روشن ساخته، موعد انتخابات ارگانهای دائمی در کشور را معین میکند
.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Friday, August 11, 2006

اطلاع به بازدید کننده گان

!بازدید کننده گرامی

وبلاگ جمهوری شورایی، برای مدتی نامعلوم، غیر فعال خواهد بود. با تشکر از بازدیدهای تاکنونی شما

11، 08، 2006

Thursday, August 10, 2006

! اعتراض به باجگیری برای آزادی منصور اسانلو


رژیم سرکوبگر اسلامی، عاقبت تحت فشار مبارزات روزمره کارگران شرکت واحد، و مقاومت و سازش ناپذیری منصور اسانلو، رئیس هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد را آزاد نمود. دوران اسارت منصور اسانلو که بدلیل خصومت این رژیم پلید با حق فعالیت آزادانه سندیکا به او تحمیل شد، بیش از 7 ماه طول کشیده، از این طریق، زیانهای متعدد شخصی و شغلی متوجه منصور اسانلو، و دیگر فعالین سندیکای شرکت واحد گردید. علیرغم وضعیت نامساعد جسمی، و بازجوییهای آزاردهنده دژخیمان رژیم اسلامی، هیچگونه خسارتی به منصور اسانلو تعلق نگرفته، بدتر از آن، او ناچار به گردن گرفتن 150 میلیون تومان وثیقه، برای آزادی خود شده است. معلوم نیست کارگر ایرانی، که بقول تبهکاران حاکم، دستمزد واقعی او نسبت به سال 58، آشکارا کاهش یافته است، باید از چه طریقی این وثیقه سنگین را فراهم میساخت. آزادی منصور اسانلو، که حاضر به پذیرش هیچیک از شرط و شروطهای جنایتکاران حاکم نگشت، با همه محدودیتهای فعلی اما، یک موفقیت و حاصل کار و تلاش خود او، مردم و همکاران اوست.

سندیکای کارگران شرکت واحد هم اکنون، تنها نهاد انتخابی و دموکراتیک در ایران است. از این رو، حفظ و کمک به ادامه کاری آن، نه فقط وظیفه کارگران عضو سندیکا، بلکه وظیفه هر شهروند آزادیخواه این کشور است. این سندیکا که در جهان برسمیت شناخته شده است، از روز اول دی ماه سال 84، روز بازداشت منصور اسانلو و بخشی از اعضاء هیئت مدیره آن، از سوی رژیم اسلامی، تعطیل اعلام شده است. آزادی منصور اسانلو، خود بهترین گواه بر شکست رژیم اسلامی، در مقابله با پیدایش و رشد تشکلهای مستقل کارگری است. از این رو، بازگشایی فوری دفتر سندیکای کارگران شرکت واحد، حق اولیه و بی چون و چرای کارگران این مؤسسه است.

بدنبال بازداشت منصور اسانلو، کارگران شرکت واحد در روز 8 بهمن ماه سال 84، دست به یک اعتصاب برای آزادی او، دستیابی به خواسته های صنفی معوقه، و از سر گرفتن فعالیتهای سندیکای شرکت واحد زدند. نتیجه آن، تهاجم سازمانیافته چندین هزار نفر از عوامل سرکوبگر رژیم به اعتصاب، ضرب و شتم وحشیانه کارگران و بعضاً اعضاء خانواده آنها، و بازداشت بیش از 1200 نفر از کارگران بود. بعد از گذشت 7 ماه، هنوز دهها نفر از کارگران به سر کار بازنگشته اند، و خسارات مالی و شخصی سنگینی در این مدت به این توده زحمتکش و خانواده آنها، وارد آمده است. از این رو خواست بازگشت به کار فوری همه اخراج شده گان، و جبران کلیه خسارات وارده به کارگران، یک خواست فوری محسوب شده، نباید آزادی منصور اسانلو، کمترین سستی در تعقیب آن را موجب شود؛ بویژه اینکه رژیم اسلامی امیدوار است، با یک گام عقب نشینی، کارگران را از دنبال کردن سایر خواسته های بحق خود، منصرف سازد
.
*** *** ***
www.j-shoraii.blogspot.com damawand58@yahoo.com
اکبر تک دهقان، 18 مرداد 1385- 9 اوت 2006

سرنگونی رژیم ترور اسلامی - اعلام آزادیهای عمومی - فراخوان کنگره شوراها

کنگره شوراها یک کنگره عمومی است که در لحظات سرنگونی رژیم اسلامی، از تجمع نماینده گان شوراها، سندیکاها و اتحادیه ها، کمیته ها، نهادها و ارگانهای صنفی و دموکراتیک همه اقشار و طبقات سهیم در سرنگونی رژیم اسلامی، در داخل کشور تشکیل میگردد. این کنگره، از قدرت گیری سازمان مجاهدین و سلطنت طلبان، بمثابه جریانات ارتجاعی و سرکوبگر ممانعت بعمل آورده، راه سوء استفاده از خلاء قدرت برای شروع کشمکشهای قومی، توسل به تخریب و انتقام جویی را سد نموده، خطوط کلی نظام سیاسی آتی را روشن ساخته، موعد انتخابات ارگانهای دائمی در کشور را معین میکند.

Wednesday, August 09, 2006

احمد باطبی و ضرورت ختم اعتصاب غذا


زندانی سیاسی مبارز احمد باطبی، از لحظه بازداشت مجدد خود در روز 7 مرداد، وارد یک اعتصاب غذای نامحدود گردیده است. او امروز دهمین روز مقاومت علیه این ماشین درنده خویی را، که مردم ایران، جز نکبت و آدمکشی نصیبی از سلطه آن نبردند، پشت سر گذاشت. اینکه اعتصاب غذا و مقاومت شهروند آزادیخواه، احمد باطبی، حامل حقانیت محض و رژیم وحشی اسلامی و دژخیمان آن، فاقد کمترین حقانیتی هستند، حقیقتی است بر همگان مسلم. اما سرنوشت انسان و جامعه را، از جمله زندانی سیاسی احمد باطبی را، تنها داشتن حقانیت تعیین نمیکند، بلکه در نهایت، این قدرت و توانایی بسیج نیرو است، که حرف آخر را میزند.

رژیم اسلامی هم اینک در موقعیت تهاجمی قرار دارد. این از یکطرف، مقاومت و گسترش مبارزات مردم را ضروری و اجتناب ناپذیر میسازد؛ از سوی دیگر اما، در اشکال و نحوه پیشبرد این مبارزات، تأثیر خواهد گذارد. موضع گیریهای رژیم اسلامی در این میان، برخلاف تصور برخی، صرفاً لاف زنی و عربده کشی یک " ببر کاغذی" نیست. ماشین تخریب و آدم کشی اسلامی، تا تولید بمب هسته ای، برای حفظ موجودیت ضد انسانی خود، پیش رفته است. سلطه این رژیم جنایتکار و تشدید رقابتهای آن با غرب و اسرائیل در منطقه، موجب شعله ور شدن جنگی ارتجاعی در خاورمیانه شده، که تا کنون بیش از 1000 نفر از مردم بیدفاع و صلح دوست لبنان، قربانی آتش خانمانسوز آن گشته، نزدیک به 1 میلیون نفر آواره شده اند. مناطق مسکونی مردم، همه ساختارهای اقتصادی و تأسیسات اولیه زندگی، از طریق حملات وحشیانه و بیرحمی فوق تصور ارتش جنایتکار اسرائیل، به تلی از خاکستر مبدل شده است. برای رژیم اسلامی اما، این همه جنایت علیه مردم لبنان و فلسطین، یک "نعمت الهی" محسوب شده، فرصتی برای تحکیم سلطه آن، و افزودن بر فشار و سرکوب علیه زندانیان سیاسی گردیده است. احمد باطبی در چنین شرایطی و بتنهایی، دست به اعتصاب غذا زده است؛ شرایطی که جامعه، قادر به بسیج نیرو برای دفاع از او، آن میزان که ضرورت دارد، نیست.

زندانی سیاسی احمد باطبی، چه بهتر میبود، اگر در این شرایط به اعتصاب غذای خود، پایان میداد. او ایستاده گی و حقانیت خواست خود را در مقابل این رژیم بربرمنش، برای چندمین بار اثبات کرده، در جامعه روح شجاعت و مقاومت را دامن زده است. او در این شرایط بسیار دشوار، که همه طرفین رقابتهای منطقه ای و جهانی، به راه حلهای نظامی روی آورده اند، قادر نیست بیش از این، از مقاومت تحسین برانگیز خود، نتیجه بگیرد. مبارزات کنونی در کشور، نمیتواند از مجموعه شرایط داخلی و بین المللی مجزا گشته، جدا از اوضاع کنونی، راه خود را طی کند. از این رو، انتظار بخشی از فعالین سیاسی این است، که احمد باطبی به اعتصاب غذای خود در لحظه فعلی خاتمه داده، برای گسترش مقاومت بزرگتر زندانیان سیاسی در آینده، دست به تلاش بزند.
*** *** ***
سرنگونی رژیم ترور اسلامی - اعلام آزادیهای عمومی – فراخوان کنگره شوراها
www.j-shoraii.blogspot.com damawand58@yahoo.com
اکبر تک دهقان، 17 مرداد 1385- 8 اوت 2006

Sunday, August 06, 2006

صد سال پس از انقلاب مشروطیت


روز 14 مرداد 1385 / 5 اوت 2006، مصادف با صدمین سالگرد انقلاب مشروطیت است. با وقوع این انقلاب بزرگ، " ممالک محروسه ایران"، تحت کنترل ایل قاجار و توده رعیت و نیمه آزاد آن، بصورت یک ملت جدید پای بر عرصه جهان گذارده، و مردم ایران، قانوناً، موقعیت حقوقی شهروندان را کسب نمودند. از طریق این تحول، تمرکز سیاسی- اقتصادی و توسعه مناسبات سرمایه داری در ایران، شتاب گرفت. انقلاب مشروطیت اما خود بر زمینه تکامل اقتصادی-اجتماعی تدریجی سده های قبل، و بویژه از نیمه دوم قرن نوزدهم به سرانجام رسید. در نتیجه تحولات داخلی، منطقه ای و بین المللی، نظام سیاسی و نهادهای اولیه جامعه بورژوایی هر چه بیشتر خصوصاً در تهران، تبریز و مناطق شمالی کشور، نضج یافته و متمرکز شده، مرزهای نهایی کشور با ملل همسایه تعیین گشته، پیدایش بازار واحد نیروی کار آزاد و سرمایه آغاز گردید . به این اعتبار، انقلاب مشروطیت، نمونه کلاسیک یک انقلاب بورژوایی در تاریخ معاصر جهان، و هموارکننده مسیر گسترش تحولات سرمایه داری در جامعه ایران، محسوب میشود.

انقلاب مشروطیت در عین حال بدلیل سلطه دیرپای سلطنت و مذهب، حمایت قدرتهای بین المللی از این نیرو، پاسداری آنها از مناسبات مالکیت فئودالی و ممانعت عملی از تعلق کامل حقوق شهروندی به کارگران و زحمتکشان ، در نیمه راه متوقف ماند. استقرار رژیم دیکتاتوری رضا خان بکمک امپریالیسم انگلستان در سال 1300، از یکطرف نمایش شکست انقلاب مشروطیت در تحقق خواستهای توده های مردم بود و از سوی دیگر، توسعه مناسبات سرمایه داری و برچیدن فئودالیسم را بمثابه جهت گیری اجتناب ناپذیر این انقلاب، به یک پروسه بوروکراتیک، در چهارچوب منافع قدرتهای امپریالیستی و دستگاه سلطنت گره زد؛ از همین رو، تعیین تکلیف قطعی با مالکیت فئودالی بر زمین، 57 سال پس از استقرار رسمی نظام مشروطه، صورت گرفت. نتیجه روند توسعه ارتجاعی سرمایه داری، استقرار روابطی در جامعه است که بعدها از سوی مبارزین کمونیست نسلهای بعدی، " سرمایه داری وابسته " نام گرفت. قدرت گیری رژیم اسلامی در سال 57، با ماهیت وکارکرد این ساختار اقتصادی- اجتماعی رابطه مستقیم داشته، صرفاً با واقعیت تبهکاری دستگاه مذهب، جریان ملی- اسلامی و اوضاع بین المللی، قابل توضیح نیست.
. بعبارت دیگر، اشکال سیاسی، فرهنگی، حقوقی، مذهبی و عادات و روحیات اجتماعی موجود، و کارکرد این عوامل در جریان مقابله نیروهای اجتماعی حامل آنها با انقلاب بهمن، خود بازتولید مناسبات پایه ای تری بود، که بنیادهای آن با ناکامی انقلاب مشروطیت در تحقق اهداف خود، پیوند داشت.

شرایط کنونی کشور تحت سلط رژیم اسلامی، خود بنوعی گواه شکست انقلاب مشروطیت، در تحقق اهداف نیروهای محرکه رادیکال این انقلاب است. بورژوازی تجاری( بازار دلالی اسلامی) و دستگاه مذهب، سرمایه داری انگلی وغیر مولد، و حفظ گرایش به سلطه بر مردم به شیوه رژیم سلطنتی در جناحهایی از بورژوازی، همان نیروی ضد انقلاب مشروطیت است که بر سکان قدرت و مالکیت، تکیه زده است. این نیروی فوق ارتجاعی، با غلبه بر انقلاب بهمن، که خود تلاشی بزرگ برای کسب حقوق بتاراج رفته مردم ایران بود، همه آثار بر جای مانده از انقلاب مشروطیت را نیز، با بیرحمی غیر قابل تصوری نابود ساخت.

بمناسبت صدمین سالگرد انقلاب مشروطیت، مقاله " آذربایجان در جنبش مشروطه"، از صمد بهرنگی و بویژه با تکیه بر نقش مردم آذربایجان در این انقلاب، باز تکثیر میشود. امید که برای کارگران کمونیست و دانشجویان چپ، موضوع مطالعه و توجه قرار گیرد. برای بازنویس، ارائه دقیق تاریخ نگارش آن در این لحظه، مقدور نیست. تنها میتوانم تاریخ اواسط دهه 40 را به
خواننده معرفی کنم.
در مطالعه اثر صمد بهرنگی، باید به این موضوع دقت نمود، که نویسنده نه از موضع یک محقق
دانشگاهی، بلکه بمثابه یک مبارز رادیکال و فعال در رژیم دیکتاتوری سلطنتی، به سراغ بررسی انقلاب مشروطیت رفته است. او در واقع در حال توضیح تجربه انقلاب مشروطیت و اقدامات انقلابیون و تزلزل و خیانت همراه شده گان موقتی با آن، برای نسل جوان جامعه خود در اواسط دهه 40 است. این دوره ای است که پیدایش یک نیروی انقلابی در جامعه، درک و جذب تجارب و نقاط قوت و ضعف جنبشهای انقلابی گذشته را برای آن، به یک ضرورت بدل ساخته است. بحث صمد پیرامون انقلاب مشروطیت، در واقع آموزش چگونگی پیش برد یک مبارزه انقلابی مشخص در دوره فوق، با توجه به تجربه انقلاب مشروطیت، و ترویج جنبه های مثبت این تحول بزرگ است. تلاش صمد بهرنگی علیرغم کم تجربه گی نسلی که هنوز در آغاز زنده گی فردی و اجتماعی مستقل قرار دارد، پر محتوا و ارزشمند، در عین حال مطمئناً از محدودیتهای عینی دوره فوق، مبرا نیست.

آذربایجان در جنبش مشروطه، صمد بهرنگی

به ضمیمه: فرمان اصلی مشروطیت و فرمان تکمیلی

در صدمین سالگرد انقلاب مشروطیت
پانزدهم مرداد 1385- 6 اوت 2006
----------------------------
بازنویسی و توضیحات: اکبر تک دهقان
www.j-shoraii.blogspot.com damawand58@yahoo.com
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


آذربايجان در جنبش مشروطه

صمد بهرنگی


توضیح ضروری در آغاز: علامت ( ) در داخل متن، با عدد و یا با توضیح در درون آن، از نویسنده مقاله صمد بهرنگی است. علامت [ ] در درون متن، چه با عدد و ستاره و یا با توضیح و نکته تکمیلی در میان آن، از سوی باز نویس بکار رفته است. در تمام متن، تأکیدات از طریق خط کشی زیر جمله، از بازنویس است. علامت < > در این نوشته، بمعنی علامت نقل قول غیر مستقیم و از سوی بازنویس، مورد استفاده قرار گرفته است. از آنجا که نویسنده مقاله، جمله و یا عبارت را بعنوان نقل قول، اما بدون قرار دادن در داخل علامت " "، منتقل نموده است
.
--------------------------------


احمد کسروی مینویسد: < جنبش مشروطه را تهران آغازید و تبریز آن را پاسداری کرد و به انجام رسانید.>

هر چند آدمهای کج اندیشی هنوز هم معتقدند، که مجاهدان آذربایجان یک مشت اوباش بودند و ستارخان، آن انسان نیک نفس و مبارز، راهزنی بیش نبود وتنها به خاطر غارت و چپاول میجنگید.
سخن کسروی، اغراق نیست. راست است که برقراری رژیم مشروطه، کاملاً به نفع توده مردم تمام نشد و حتی جنگاوران و پیشه وران، کارشان به خواری و سختی کشید( برای مثال: ستارخان). اما در هر صورت، جانبازیها و مبارزات [*1] مجاهدان پاکدل آذربایجان بود، که محمد علی میرزای گستاخ را به زانو در آورد، و دیگر توده های مردم را برانگیخت و ثابت کرد، که شرقیان هم شاینده زندگانی آزاد میباشند.(1)

دو روحانی تهرانی ( آقايان طباطبائی و بهبهانی )[*2] كار را شروع كردند، مردم را شوراندند، اما در راه بردن و به ثمر رساندن جنبش، به بيراهه افتادند. آنها به چند خط فرمان بی خاصيت مشروطه، دل خوش كرده بودند. حتی آن زمان كه محمدعلی ميرزا با خودكامگی حكم میراند و مجلس و نمايندگان را به هيچ میگرفت، اينها با ساده لوحی و خوش بينی زيانباری كه داشتند، خيال میكردند باز هم میتوان كار را با نشستن و حرف زدن و موعظه كردن وجوش و خروش، پيش برد.
آنها از اين اصل مسلم غافل بودند كه برای پيروزی كامل بر دشمن خونريز، بايد چون خود او مسلح شد، و از خون ريختن باكی نداشت. رهبران تهران میتوانستند آزاديخواهان را به خريدن تفنگ و افزار جنگ وادارند، از شهرهای ديگر تفنگچی داوطلب بخواهند، و با دستی كاملا مسلح و نيرویی آماده به مقابله برخيزند.

آنها حتی میتوانستند محمدعلی ميرزا را به نام سوگند شکنی از پادشاهی بردارند و نقشه های محيلانه اش را نقش برآب كنند؛ چنانكه همين كار را پس از چند روزی، انجمن [ایالتی] تبريز كرد.رهبران تهران به هيچ يك از اين راهها التفات نكردند. آنها میخواستند كار را با ستمديده گي و نمايش مظلوميت ملت، و برانگيختن حس ترحم و انساندوستی محمدعلی ميرزا و ديگر سردمداران از پيش ببرند، و نيازی به آماده گی نظامی و قيام مسلحانه نمی ديدند، و اگر روز بمباران مجلس، آزاديخواهان تهران با وجود شجاعت بسياری كه نشان دادند، نتوانستند بيش از چند ساعتی جنگ را ادامه دهند، علتش همين نداشتن آماده گی بود. ناگفته نماند، عده ای از همين مجاهدان، عضو" انجمن آذربايجان " در تهران بودند.اما در تبريز از همان روز گرفتن فرمان مشروطه، تفنگچی و مجاهد تربيت میشد؛ به عبارت ديگر و روشن تر، برای قيام مسلحانه، برای برانداختن دشمنان داخلی و خارجی، زمينه چینی به عمل می آمد.

فعاليت اعضای انجمن ايالتی تبريز و مهمتر از آن، طرحهایی كه اعضای انجمن سری "مركز غيبي " [ آن] میريختند، و به دست انجمن اجرا میكردند، از چيزهایی بود كه تبريز را برای مقابله با قشون استبداد و ادامه يك جنگ 11 ماهه، آماده كرده بود.قطعه شعری كه روز جمعه بيست و هشتم شهريور 1286 در تبريز در مسجد مقصوديه، هنگام برچيدن ختم عباس آقا تبريزی قاتل اتابك اعظم، كه به وسيله ميرزا غفار زنوزی، از مجاهدان قفقاز خوانده شد، روحيه و طرز فكر مجاهدان را به خوبی نشان میدهد. مطلع اين قطعه چنين است:

" آی قارداشلار، قان تؤكون تا جوشه گلسين كايناتثابت اولسون تا جهانه بيزده كی عزم و ثبــــــــات "
ترجمه فارسی: " رفقا، خون بريزيد تا كاينات به جوش آيد و بر جهانيان ثابت شود كه ما صاحب چه عزم و ثباتی هستيم." [*3]

موقعيت

تبريز پس از تهران، بزرگترين شهر ايران و وليعهد نشين بود، به همين جهت با وجود فاصله زياد هميشه با تهران در تماس بود، و از پيش آمدهای تهران زودتر از مناطق ديگر آگاه میشد. در نظر بگيريم كه از تهران به تبريز دو سيم تلگراف كشيده شده بود، يكی دولتی و ديگری، متعلق به كمپانی[*4].

آگاهی از وضع تهران، خود مايه بيداری مردم بود. نزديكی آذربايجان به خاك قفقاز و عثمانی و رفت و آمد بيحد مردم اين دو منطقه نيز، در بيداری آذربايجانيان مؤثر بود. اصولا تبريز،[بر] سر راه اروپا واقع شده بود.سالانه گروه انبوهی از مردم، از بازرگانان و دهقانان و کارگران و خیل بیکاران، در جستجوی کار به قفقاز و عراق و ... میرفتند، و در شهرهای مختلف به کارهای مختلف دست میزدند. احوال مردم آذربايجان و گاهی ايران كه در قفقاز ساكن میشدند، به تجارت يا قاچاق ميان دو كشور يا كارهای ديگر میپرداختند، در ادبيات آذری آن روزگار به خوبی منعكس شده است. برای نمونه داستان " اوستا زينال " را از جليل محمد قلی زاده و نمايشنامه "سرگذشت مرد خسيس " را از ميرزا فتحعلی آخوندوف، نام میبريم.

اغلب، شدت فقر و بيكاری بود كه توده مردم، از دهقانان و شهری را به آن سو میكشاند.هنوز هم پيرمردان آذربايجان فراموش نكرده اند، كه چگونه هر از گاهی بار سفر می بستند كه بروند كيسه ها را پر كنند و برگردند. حتی زوار مشهد از راه قفقاز و بالای دريای خزر خود را به مشهد میرساندند و هم از آن راه برمیگشتند. البته انتخاب چنين راه دوری، به سبب ناامنی راههای داخلی كشور و تعرض راهزنان سر گردنه ها بود. از اين رهگذر نيز مقداری لغت روسی وارد زبان آذربايجانی شده است. اين رفت و آمدها، ناگزير راه چيزهای تازه و افكار نو را به داخل كشور باز میكرد، و سبب بيداری مردم میشد؛ سفر استانبول نيز همين اثر را داشت.آذربايجان هميشه به طريقه های گوناگون، با استانبول در تماس بوده است. چنانكه در دوره استبداد محمدعلی ميرزا و شدت جنگهای تبريز، در استانبول انجمنی به نام" سعادت " داير شد، كه بيشتر اعضايش از ميان بازرگانان آذربايجانی بودند، و خود را نماينده انجمن ايالتی تبريز، معرفی میكردند. همين انجمن بود كه اخبار آذربايجان را به روحانیون[*5] نجف و كشورهای اروپايی و ديگر کشورها میرساند، و برای مجاهدان كمكهای مالی مؤثری جمع آوری میكرد.

بازرگانی

احمد كسروی مینويسد که: < آذربايجانيان در بازرگانی و فرستادن كالا به كشورهای بيگانه، از همه مردم ايران جلوتر میبودند و در بيشتر شهرهای همسايه، رشته بازرگانی بيشتر در دست اينها بود.>

همچنين در استانبول و برخی از شهرهای اروپا،[ تجار آذربایجانی] در بازرگانی، دست گشاده داشتند. گاهی بازرگانان به نام شهری كه با آن در ارتباط و معامله بودند، مشهور میشدند. مثلا گفته میشد: " حاجی باقر استانبولچی "؛ بعدها اين القاب، به صورت نام خانوادگی درآمد. امروزه خانواده هایی به نامهای مسكوچی، تهرانچی، بغدادچی، استانبولچی و غيره وجود دارند. اين واقعيت، نشانی از رشد و توسعه بورژوازي تجاري در آذربايجان بود. گاهی نيز بازرگانی، برای حفظ جان و مال خود از دست عمال و فئودالهای وابسته دربار، پسوند "اوف" به آخر اسم خود می آورد، و بدين ترتيب خود را غير مستقيم تحت حمايت دولت روس تزاری كه نفوذ همه جانبه ای در ايران داشت، قرار میداد. از اين ميان میتوان " فتح الله اوف " را نام برد.بازرگانان از يك سو مال می اندوختند، و از سوی ديگر از جهان و پيشرفتهای نقاط ديگر، خبرهایی به ارمغان می آوردند. اگر چه بيكاره ها و آزمندان بسياری هم در اين ميان بودند؛" زينال " قهرمان داستان جليل محمد قليزاده، بنای بيكاره و به شدت خرافاتی و متعصبی است كه فقط بلد است وراجی كند، و بد " ارمنی های كافر " را بگويد.صفحه های مجله معروف " ملا نصرالدين " پر است از مذمت شيخ ها و حاجی های طمعكار و رياكار ايرانی مقيم قفقاز.

فقط مردم بيداردل و بازرگانان آزاديخواه بودند، كه در بيداری مردم مؤثر افتادند، و در كشاكش انقلاب ضد فئودالی از بذل جان و مال، دريغ نكردند. لازم به گفتن نيست كه در اينجا، بايد به مفهومی كه بورژوازی از آزادی و عدالت و امنيت و غيره دارد، توجه كرد.

فرهنگ

اولين دبستان ايران، در تبريز به وسيله حسن رشديه پا گرفت و بعد به وسيله هم او، در تهران. از
روزنامه های رسمی كه بگذريم - و تبريز خود در زمان وليعهدی مظفرالدين ميرزا، روزنامه رسمی داشته ـ نخستين روزنامه غير رسمی، [ روزنامه] " اختر " بوده، كه كسانی از تبريزيان آن را در استانبول مینوشته اند. بعد كه در خود شهرها روزنامه درآمده، تبريز پس از تهران، اولين شهر بوده، كه روزنامه بيرون میداده[ است].

بعلاوه تأثير مجله معروف ملا نصرالدين، و روزنامه های نظير آن را كه به زبان خود مردم نوشته میشد، و نسخه هايش دست به دست ميان توده مردم میگشت، نبايد دست كم گرفت. هنوز پيرمردان تبريزی، اشعاری از همان مجله را از حفظ دارند.

همه اين عوامل و نيز تأسيس اولين چاپخانه ايران در تبريز در زمان عباس ميرزا، خود مايه بيداری مردم و آمادگی آنها، برای مقابله با محمدعلی ميرزا میشده است.[*6]

مذهب
كشاكشهای مذهبی در آذربايجان، خيلی شديد بود. داستان سنی و شيعه از آنجا كه آذربايجان ميدان
جنگ شاه اسماعيل شيعی و سلطان سليم سنی بوده، در اينجا كينه های فراوانی پرورده و خونهای بسياری ريخته است.

از نقطه نظر تاریخی، بی هيچ تردیدی اين دشمنی مذهبی، باقيمانده سياستهای خاص و متضاد دستگاههای رهبری دسته ها و دولتهای مختلف، در ايران و خارج از ايران است.
اما در دوره مشروطه خواهی که توده مردم معمولاً دنبال ریشه های تاریخی سنتها و آداب و بقایای فرهنگی نیست، فریفته تبلیغات دستگاه استبدادی میشد و به بهانه دشمن دین، به روی هموطن آزادیخواه خود دست بلند میکرد و چه بسا که خونش را میریخت؛ بدون آنکه ملتفت شود، که همه مردم از تمام فرقه های مذهبی، یکسان استثمار میشوند و دشمن مشترکی دارند.گذشته از دشمنی ميان شيعه و سنی، گرفتاريهای ديگر هم به نام شيخی و متشرع و كريمخانی در ميان بود، كه خود مايه جدايی مردم میشد، و آنها را از كارهای مملكتی غافل می كرد و كار نهضت را لنگ می كرد. چنانكه در زمان استبداد محمدعلی ميرزا و جنگهای تبريز يك گرفتاری انجمن ايالتی اين بود، كه آتش نزاع دسته های مختلف مذهبی را در شهرهای دور و بر خاموش كند.

ناگفته نماند كه در دوره جنگهای 11 ماهه تبريز، تمام فرقه های مذهبی دوشادوش به جنگ پرداختند و با هم بر سر يك سفره نشستند، و در تشييع جنازه شهداء يكديگر با ميل و رغبت شركت كردند. اين در نتيجه كوششهای انجمن ايالتی و مركز غيبی بود، كه درد مشترك مردم را آشكار، و آنها را رهبری میكردند.

وضع مردم
توده های مردم و دهقانان آذربايجان هم مثل ديگر نقاط ايران، زير فشار و تجاوز انبارداران و فئودالها و حكام و محتكرين، به سختی روزگار میگذراندند.
مردم شهر نشين و بازرگانان و بازاريان هم از وضع موجود، و تسلط روزافزون امپرياليزم اروپايی
بر دستگاه حكومتی و مملكت، هيچ دل خوشی نداشتند. امپرياليزم اروپايی هر روز امتيازات اقتصادی فوق العاده ای ( مثلا امتياز انحصار توتون و تنباكو و گمركات ) به دست می آورد، و هر روز بيشتر از روز پيش، جری تر میشد و دست و بال بورژوازی تازه رشد و توسعه يافته ملی را میگرفت.[*7]

محمدعلی ميرزای وليعهد
مردم آذربايجان با آن آمادگی برای بيداری، در زير فشار گرفتاريهای بی شمار، نمیتوانستند تكانی بخورند و همچنان میزيستند تا زمان مظفرالدين شاه، كه پسرش محمدعلی ميرزا را وليعهد كرد، و كارهای آذربايجان را به او سپرد.

از يك سو ستمگری و بدی خوی او و از سوی ديگر برخی پيشآمدها، خواه نا خواه مردم را به زبان آورد و آتش به باروت انقلاب زد.از پيش آمدهایی كه خود معلول علتهای ديگری بوده ( وضع معيشت و روابط ظالمانه اقتصادی) در اينجا سخن نمی گوييم. همين قدر بايد دانست، كه بعضی از حوادث، برای نمونه، كشته شدن ميرزا آقا خان كرمانی، خبيرالدوله و شيخ احمد روحی در تبريز، و جنگ ارمنی و مسلمان در قفقاز و غيره، باعث گرد آمدن و همفكری مردم شد.

برای نمونه، در جنگ ارمنی و مسلمان،آنچه بيش از همه روی مردم اثر گذاشت و سر زبانها افتاد، اين بود كه در آن واقعه چند هزار تن ايرانی بی گناه از بازرگانان و كارگران كشته شدند، و دولت ايران هيچ پروا ننمود و به روی خود نياورد.[*8]

اين امر شدت بی اعتنايی و بيكاره گی دولت قاجاری را بخوبی نشان داد، بخصوص كه در همان موقع دولت انگليس به عنوان خونبهای يك ميسيونر انگليسی، كه در راه ارومی – تبريز كشته شده بود، پنجاه هزار تومان از دولت ايران پول گرفت.

مردم با مقايسه اين دو وضع خشمناك میشدند، و از دولت قاجاری پاك دست می شستند.رفتار بد محمدعلی ميرزا در تبريز، از يك سو انگيزه ای برای مردم آذربايجان بود، و از سوی ديگر، آنگاه كه خود او شاه شد، آذربايجانيان بر خلاف مجاهدان و رهبران تهران، فريفته قول و فعل رياكارانه او نشدند، و تا توانستند جلو فسادكاريهايش را گرفتند.

بايد دانست كه محمدعلی ميرزا از همان[ دوره] وليعهدی، صد در صد آلت دست دولت تزاری روس بود، و شاپشال معلم روسی او، او را چون عروسك خيمه شب بازی، در دست می چرخاند.بدكاری و بدرفتاری وسختگيری محمدعلی ميرزا بدانجا رسيده بود، كه مثلا از حاجی ميرمناف پول گرفت و پسر 16 ساله او را سرتيپ كرد، و به قول مجله ملا نصرالدين: < تا وقتی محمدعلی ميرزا در تبريز بود، بچه های زيبا رو نمیتوانستند قدم به كوچه بگذارند، و در عوض چند سالی كه در تبريز بود، كوهها و سنگهای ايران را به جای نان به خورد تبريزيان داد، كه ديگر چيزی برای دولت انگليس، باقی نماند!>(2)

تاريخ نگاران مشروطه مینويسند، كه فشار و جلوگيری در تبريز بيشتر از تهران بود، و رفتار محمدعلی ميرزا بدتر از عين الدوله در تهران بود.

محمدعلی ميرزا با اين فسادكاريها به شدت جلو زبان مردم را ميگرفت، كه كسی گله و شكايتی نكند. مأموران و راپورتچيانی ميان مردم میفرستاد، تا او را از هر گونه بدگويی درباره اش آگاه كنند. ترس چنان در دلها جا گرفته بود، كه مردم حتی در خانه های خود نيز از گفتگو خودداری میكردند.وليعهد با اين همه ظلم و فساد كاری، سخت تظاهر به دينداری میكرد. روز عاشورای محرم تكيه برپا میكرد و شب عاشورا پا برهنه به كوچه ها می افتاد و چنان كه رسم مردم تبريز است، در چهل و يك مسجد شمع روشن میكرد، و مرتب كتابهای دينی و دعا به چاپ می رساند.
برای مثال در محرم همان سال كه نهضت مشروطه برخاست، حاج شيخ محمد حسين نامی، نسخه تازه ای از " زيارت عاشورا " پيدا كرده بود. وليعهد با شتاب آن را در چاپخانه خصوص خود چاپ، و ميان مردم پخش كرد.

انجمن ايالتی و مركز غيبی چه بود؟

آنگاه كه بست نشينان شاه عبدالعظيم و آزاديخواهان ديگر شهرها، مظفرالدين شاه را مجبور كردند
كه " مشروطه اعطا كند و مجلس باز كند "[ *9]، انجمن ايالتی تبريز هم پا گرفت.
هدف از تشكيل انجمن، نخست فقط برگزيدن نمايندگان مجلس شورا بود، اما پس از انجام دادن اين كار، انجمن پراكنده نشد و خواهيم ديد كه به كمك انجمن سری " مركز غيبی " [آن] به چه كارهايی برخاست، و چگونه جنبش مشروطه را پاسداری كرد و راه برد، اگر چه احتمالا گاهی هم، دچار لغزش شده باشد

اما مركز غيبی، خود چه بود؟
دكتر نريمان نريمانوف، آزاديخواه و سوسياليست و نويسنده اجتماعی – سياسی بسيار
معروف آذربايجان شمالی، در دوره مشروطه خواهی ايران پيش از انقلاب بلشويكی روسيه بود.
بدون شک میتوان او را از خدمتگزاران آزاداندیش ملل شرق نامید. وی حوادث دوره مشروطیت را بدقت بررسی میکرد، و در مقاله های سیاسی و اجتماعی خود، به آزادیخواهان ایران راه صحیح را نشان میداد و آنها را دل و جرئت میبخشید. از مقاله های او " گفتگو با يك ايرانی" و" قانون اساسی و مشروطيت ايران" را میتوان نام برد.در اثنايی كه دولت تزاری روس براي خفه كردن انقلاب، كمكهای همه جانبه ای به استبداد قاجاری میكرد، در ماورای قفقاز از طرف حزب سوسيال دمكرات [ روسیه ]، كميته های كمك به انقلاب ايران تشكيل شد.

نريمان نريمانوف كه سرپرست كميته كمك تفليس بود، برای ستارخان و باقرخان اسلحه و مواد منفجره و ادبيات انقلابی و ديگر چيزهای ضروری را میفرستاد، بعد نيز در سال 1906 ميلادی، با همكاری مستقيم نريمان، تشكيلات سوسيال دموكرات " اجتماعيون عاميون " [ایران] در باكو به وجود آمد، كه ايرانيان مقيم قفقاز در آن عضويت داشتند.(3)

چندی بعد حاجی علی دوا فروش، علی مسيو و ديگران، مرامنامه "اجتماعيون عاميون " را به فارسی ترجمه كردند، و با همكاری مستقيم حيدر عمو اوغلو عضو " اجتماعيون عاميون "، دسته مجاهدان را در تبريز پديد آوردند، و خود انجمن سری به نام " مركز غيبی" برپا كردند، كه رشته رهبری دسته را در دست داشته باشد. حيدر عمو اوغلو با نريمانوف ارتباط مستقيم داشت، و گزارش فعاليتهای نهان و آشكار خود را برای او می فرستاد.[*10]

بدين ترتيب معلوم میشود، كه مجاهدان از كدام چشمه آب ميخوردند، و نيز بی پايگی اظهار نظرهای مغرضانه اشخاصی كه مجاهدان را مشتی اوباش مینامند، محقق میگردد. بد نيست در همين فصل، مختصری از شرح زندگی قهرمان آزادی، حيدر عمو اوغلو را بياوريم.

حيدر عمو اوغلو
«تبريزدن مرنده امانت گئتدی
او بومبی حيدر خان تهيه ائتدی »

حيدر خان عمو اوغلو چراغ برقی ( مهندس تاروردیوف) اجداداً اهل سلماس بود. وی تحصيلات ابتدایی را در گمری ( از شهرهای ارمنستان ) و تحصيلات متوسطه و عالی را در تفليس و باكو تمام كرد. در سال 1319 میلادی ( 1298 شمسی) [*11] در بادكوبه به سمت مهندسی برق كار میكرد. از پانزده شانزده سالگی داخل مبارزات سياسي شد، و از 1900 ميلادی ( 1277 شمسی) با نريمانوف شروع به همكاری كرد و عضو " اجتماعيون عاميون " شد. بعد به دستور همين تشكيلات، " اجتماعيون عاميون " تبريز را به رياست علی مسيو، تشكيل داد.كارخانه برق صحن حضرت رضا را در زمان مظفرالدين شاه، او نصب و داير كرد. حيدر عمو اوغلو در مدت اقامت خود در مشهد شروع به تبليغات كرد، و با استفاده از موضوع نان مردم را بر ضد حاكم وقت شوراند، و مردم عزل او را خواستند.

حيدر عمو اوغلو خيلی كوشيد كه شعبه " اجتماعيون عاميون " را در مشهد تأسيس كند، ولی به عللی موفق نشد.حيدر عمو اوغلو به تهران آمد، و به كارهای مختلف و تبليغات دامنه دار در ميان طبقات مختلف دست زد، تا موضوع تحصن در سفارت انگليس پيش آمد ( 1285 شمسی ). حيدر عمو اوغلو در اين موقع، سرپرست سيم كشان مدرسه سپهسالار بود. حيدر عمو اوغلو با متحصنين تماس نزديك و دائم برقرار كرده بود و از خارج به كمك چند نفر ديگر، آنها را به درخواست مشروطه، تشويق میكرد.به كمك حيدر عمو اوغلو در تهران چند رقم عمليات خطرناك مسلحانه طرح و اجرا شد، كه مستبدان و سردمداران را به ترس انداخت. از آن جمله است بمب انداختن در خانه یکی از وزيران وقت و بمب انداختن در خانه علاء الدوله كه حيدر عمو اوغلو شخصاً و به تنهایی اين كار را انجام داد؛ قتل اتابك اعظم به وسيله عباس آقا تبريزی و بمب انداختن بر كالسكه محمد عليشاه در سه راه اكباتان.
حيدر عمو اوغلو، غالباً تحت نظر بود. بارها زندانی شد، بارها متواری شد و دوباره با لباس مبدل به ايران برگشت و فعاليت خود را از سر گرفت.
يك بار پس از گرفتاری، خود را مأمور خارجه معرفی كرد، و به فرانسه ( 3 ) صحبت كرد و بدين ترتيب مأموران دولتی را گول زد و آزاد شد. پس از اين آزادی كه به تبريز آمد، با ستار خان همكاری نزديك داشت.
از عمليات و طرحهای مشهور حيدر عمو اوغلو در جريان جنگهای تبريز، سه فقره زير معروفيت پيدا كرد:
1-برای شجاع نظام مرندی، بمبی به صورت تحفه ای نادر و لايق فرستاد، كه سبب قتل او و پسرش شد.

2- زير زين اسبی، مواد منفجره گذاشت و به ميان دشمنان رها كرد، و از دشمنان كه برای تصاحب اسب بی صاحب سر و دست می شكستند، بيست سی نفر را كشت.

3- در جريان محاصره تبريز شجاع الدوله بالای تپه ای نرسيده به " سردری " می ايستاد و فرمان
میداد. حيدر عمو اوغلو نقشه كشيد و در همان محل زير خاك مقدار زيادی مواد منفجره گذاشته شد، كه صبح سبب قتل شجاع الدوله شود. روباهی فلك زده، شبانه به داد شجاع الدوله رسيد، و كار به نتيجه مطلوب نرسيد.
یکی ديگر از كارهای معروف حيدر عمو اوغلو، حل مسأله نان در خوی بود. محتكران و انبارداران، مردم را در گرسنگی و زحمت نگاه میداشتند و حاضر نمیشدند، گندم خود را بفروشند. حيدر عمو اوغلو با كاردانی و جانفشانی در مدت كوتاهی ( 10 روزه )، مشكل نان را در خوی به خوبی حل كرد و پوزه محتكران و دشمنان خلق را به خاك ماليد، ومردم به قدردانی از قهرمان زحمتكش خود، به نام او شعر گفتند و سر زبانها انداختند:
عمو اوغلو گلدی خويا
خويلولارا قرار قويا
يتيملرين قارنی دويا
ياشاسين گؤزل عمو اوغلو!
*
عمو اوغلو مينيب فايتونا
تومار و ئريب ئوز آتينا
چؤرك يئنيب يوز آلتينا
ياشاسين گؤزل عمو اوغلو!
*
راستا بازار لار راستاسی
گلير مجاهد دسته سی
عمو اوغلو دور سر كرده سی
ياشاسين گؤزل عمو اوغلو!
*
باققال – بازار چيراق قويدو
كاسيب باخدي قارني دويدو
هر بيرايشه قانون قويدو
ياشاسين گؤزل عمو اوغلو!

ترجمه فارسی:

عمو اوغلو به خوی آمد و برای خویی ها قرار و مدار گذاشت، تا شكم يتيمان همه سير شود، زنده باد عمو اوغلوی خوب!
*
عمو اوغلو سوار درشگه شده و اسبش را تيمار داده، نان به يوز آلتين ( دو شاهی ) تنزل كرده، زنده باد عمو اوغلوی خوب!
*
اينجا راسته بازار است، دسته مجاهدان می آيند، سركرده شان حيدر عمو اوغلوست، زنده باد عمو اوغلوی خوب!
*
بقال و بازار چراغ گذاشت ( ارزان كرد)، فقير به يك نظر شكمش سير شد، او به هر كار قانونی گذاشت، زنده باد عمو اوغلوی خوب!
*
پس از فتح تهران ( سال 1288 شمسی )، عده ای از آزاديخواهان كه حيدر عمو اوغلو نيز جزء
آنها بود، با تلاشهای پيگيرانه ای" فرقه دمكرات ايران " را تشكيل دادند. از اين تاريخ به بعد، حيدر عمو اوغلو، مرتب برای مأموريتهای مخفی به شهرهای مختلف ( مشهد، اصفهان، قم و ايل بختياری) رفته است.

بعد از قتل سيد عبدالله بهبهانی ( 1289 شمسي )، حزب اعتدال شهرت داد، كه بهبهانی را دموكراتها كشته اند و بنابراين حيدر عمو اوغلو با عده ديگری دستگير شد، اما پس از چهل روز كه هيچگونه مدرکی بدست نياوردند، [ او] آزاد شد، اما تحت تعقيب تروريستهای حزب اعتدال قرار گرفت، و دو بار از گلوله آنها جان به سلامت برد.

بعد از اين واقعه بود كه به مأموریتی هفت هشت ماهه به ميان ايل بختياری رفت، و در بازگشت مخفی خود در خانه آقای " محمود محمود "، پنهان شد. چندی بعد از طرف يفرم خان[ رئیس شهربانی در دولت مشروطه] پيغام رسيد، كه مقامات دولتی ( البته دولت تازه مشروطه !؟ )، از جايگاه او آگاه شده اند و بهتر است از ايران خارج شود. حيدر عمو اوغلو، ناچار با لباس مبدل از ايران خارج شد.

از اين تاريخ تا انقلاب شوروی[ 1917]، حيدر عمو اوغلو در خارج از ايران به فعاليتهای مختلفی دست زد و با اشخاص انديشمند بسياری نشست و برخاست كرد، تا اين كه توانست به روسيه شوروی برود و همانجا به فعاليتهای خود ادامه دهد. در نخستين كنگره بين الملل سوم [ کمینترن]، به عنوان نماينده ايران شركت كرد.در سال 1919 ميلادی [1299 شمسی]، ميرزا كوچك خان سردار جنگل، در گيلان قيام كرد. حيدر عمو اوغلو كاملا ناظر جريان بود و بالاخره به صلاحديد رهبران درجه اول شوروی، كه حيدر عمو اوغلو با آنها نشست و برخاست داشت، رهبری حزب عدالت انزلی (اجتماعيون عاميون)، به عهده او و دوستانش گذاشته شد.

در همين موقع ها، كلنل محمد تقی خان پسيان در خراسان قيام كرده بود، و شيخ محمد خيابانی در آذربايجان. حيدر عمو اوغلو در صدد ارتباط مستقيم با اين سه قيام، كه میتوان گفت، دنباله انقلاب ناتمام مشروطه بود برآمد. متأسفانه نمايندگان حيدر عمو اوغلو، وقتي به خراسان و آذربايجان رسيدند كه كلنل[ پسیان] و خيابانی را قداره بندان از پای درآورده بودند، و آتش قيام خاموش شده بود. حيدر عمو اوغلو مخفيانه با چند نفر ديگر به گيلان آمد، تا دست كم دسته های مختلف قيام جنگل را يكپارچه كند، و از نزديك با ميرزا كوچك خان مذاكره كند. حيدر عمو اوغلو در اين مأموريت، به دست عناصر ارتجاعی و احياناً فريب خورده، شهيد شد.عارف شاعر مشهور، حيدر عمو اوغلو را چكيده انقلاب ناميده[ است ].ستار خان، بازوی نيرومند انقلاب مشروطه، هميشه میگفته است: " حرف همان است كه حيدر خان بگويد. "

فعاليتهای انجمن ايالتی و مركز غيبی
در پايان سال 1285 و آغاز سال 1286 پيش از بمباران مجلس( دوم تير ماه 1287)، آزاديخواهان تهران و تبريز با دو روش كاملا متقابل، مبارزه میكردند. مبارزان تهران، از جمله طباطبایی و بهبهانی ، با خوشبینی چشم به درباريان داشتند، كه خواستهای ملت را اجراء كنند، و مملكت را از فلاكت نجات دهند. اين دو روحانی میخواستند، همه چيز را با زبان خوش و اندرزهای عاقلانه درست كنند و به جنگ و خونريزی نيازی نمیديدند. چنان كه تجربه های تاریخی قديم و معاصر در دنيا نشان میدهد، چنين روش مسالمت جويانه ای، تاكنون هيچ ملت رنجديده ای را از قيد استعمار و استثمار رهایی نداده است. بدون داشتن كينه و يا تنها با مشتهای خالی گره كرده، نمیتوان بر دشمن درنده ای كه به انواع سلاح و حيله مجهز است، غلبه كرد.

اما در تبريز در همان روزها به دستور انجمن ايالتی، كه تجربه فوق الذكر را انگار نيك دريافته بود و به كار می بست، روزهای جمعه بازارها بسته میشد و مردم در مسجدها گرد می آمدند و سخنگويان بالای منبر میرفتند و با آنها سخن میگفتند، و شعرهایی شورانگيز به دو زبان فارسی و ترکی قرائت میشد. " واعظان مشروطه " كه روز به روز شماره شان بيشتر میشد، سخن از قانون و برابری و همدستی میراندند، و مردم را به گرفتن تفنگ و آموختن تيراندازی و فنون جنگ، تشويق میكردند. مردم بيرون از آجی كؤرپوسو ( پل تلخه رود) كه آنموقع دشت و بيابان بود، دسته دسته و پياده و سواره جمع میشدند. سوارگان به اسب سواری و پيادگان به تيراندازی میپرداختند. گذشته از بزرگسالان، برای بچه ها هم تفنگ چوبی ساخته بودند، كه آنها هم برای خود، جنگ و تيراندازی بياموزند.
بعدها، كار صورت بهتری يافت. در هر كویی، دسته ای به آموزگاری یکی از سركردگان فوجها، به مشق و تمرين پرداختند. پير و جوان صف میكشيدند و به آواز " یك، دو "، پا به زمين میكوبيدند. ملایان با عمامه و رخت بلند، تفنگ به دوش انداخته و همپای ديگران، مشق میكردند.
اين آمادگيهای جنگی فقط در تبريز و بعدها در رشت به عمل می آمد. در تهران، در مجلس شورا، اين كارها را بی ارزش جلوه میدادند، و آشكارا مركز غيبی را مسخره میكردند. حتی خود نمايندگان آذربايجان و دو روحانی تهرانی، روی خوش نشان نمیدادند.
در تبريز هزاران مجاهد مسلح و از جان گذشته تربيت شد، كه پول و مزدی نمیگرفتند و اسلحه و فشنگ را هم خود ميخريدند. انجمن فقط بعدها از پولهای جمع شده، فشنگ میخريد.آذربايجان و محمدعلی ميرزا، يكديگر را خوب شناخته بودند. از همين رو بود كه وی بعد از به شاهی رسيدن، بزرگترين دشمن خود را آذربايجان میشمرد، و تمام قوای خود را برای برانداختن تشكيلات آنجا به كار میبرد، و برای نابود ساختن كادر رهبری و هسته مركزی نهضت، تلاش میكرد. وی توطئه میچيد، آدمهای معلوم الحالی را سر وقت تبريز میفرستاد، ايلها و مخصوصاَ شاهسونها را میشوراند، و به غارت و چپاول شهرها و روستاهای آذربايجان وا میداشت، عثمانيها را به دشمنی بر می انگيخت، قشون میفرستاد و بالاخره راه را برای ورود روسهای تزاری به آذربايجان و تبريز و كشتار و اعدامهای بيرحمانه آنها هموار میكرد. بيان مختصر جنايتهایی كه روز عاشورای 1330 ه. ق. در تبريز به دست سالداتها [ سربازان روسی] صورت گرفت، مو بر تن سيخ میكند.تبريز هيچگاه فريفته ظاهر آشتی جوی محمدعلی ميرزا نشد و همواره با او از در مخالفت درآمد؛ حتی در مورد قرضهایی كه میخواست از دول بيگانه بگيرد. كار بدانجا رسيد، كه در خرداد 1286 آنگاه كه دشمنی محمدعلی ميرزا با مشروطه آفتابی شد، و مجلس شورای ملی بی اعتباری و آلت دست بودن خود را ثابت كرد، انجمن ايالتی به نمايندگان خود در تهران تلگراف كرد، كه اگر آنجا كاری پيش نمیرود، بياييد در اينجا دست به هم داده و به چاره دردها بكوشيم. بعد هم كار انجمن [ ایالتی تبریز] بالا گرفت و از مجلس خواستند، كه محمدعلی ميرزا را از كار بركنار كنند، و بعد هم خود، اين كار را كردند.محمدعلی ميرزا در تمام خلافكاريهايش انجمن ايالتی را سنگ راه خود میديد. حتی پس از بمباران مجلس، كه انجمن ايالتی خود را جانشين آن اعلام كرد، و رشته كارها را در دست گرفت، موقعيكه محمدعلی ميرزا خواست، خودسرانه از دولتهای بيگانه پول قرض كند. انجمن ايالتی به جای مجلس به تمام كشورهای دنيا اعلام كرد، كه استقراض محمدعلی ميرزا " نظر بر اينكه باعث اضمحلال ملتی خواهد شد كه در راه اخذ حقوق انسانيه خود جان سپاری میكند، ملت ايران هم به هيچوجه خود را ذمه دار اين استقراض نخواهد دانست."

اثر و نتيجه مبارزات چهار ماهه نخست تبريز ( از تير ماه 1287 تا آخر مهر ) اين شد، كه آزاديخواهان شهرهای ديگر ايران، كه بعد از بمباران مجلس خاموش شده بودند، تكانی خوردند و به همكاری با آذربايجان پرداختند و همين تكان و همكاری بود، كه پس از 13 ماه كه از بمباران مجلس میگذشت، به فتح تهران و فرار محمدعلی ميرزا انجاميد.آقای اميرخيزی در كتاب خود مینويسد: < آنروز كه در تبريز بر سر خانه های مردم، بيرق سفيد میزدند و آنها را به پناه روسيه تزاری میخواندند، اگر ستارخان به كوچه ها نمی آمد و بيرقهای سفيد را یکی یکی بر نمیداشت، جنبش مشروطه در همان لحظه خفه میشد. چرا كه فقط در محله كوچکی از تبريز جنبش باقی مانده بود و آن هم در حال خفه شدن.>شرح اثرات و كارهای انجمن ايالتی، در اين مختصر نمیگنجد. همين قدر بگوييم كه غير از كارهایی كه برای پيش بردن نهضت در سراسر ايران میكرد، در خود تبريز و آذربايجان هم دست به اصلاحات دامنه داری زد. از جمله نخستين شهرباني ايران را در تبريز بنياد نهاد. انجمن چنان قدرت و محبوبیتی يافت، كه حتی برای آذربايجان والی انتخاب كرد ( اجلال الملك را میگوييم ) وديگر منتظر دستور مجلس شورا نمیشد، چنانكه هنوز قانونی برای عدليه تصويب نشده بود كه انجمن پيشگام شد و بی اجازه والی وقت، استيناف " دادگاه دوم "، تشكيل داد.
انجمن برای سر و سامان دادن به كار شهرهای ديگر آذربايجان، كسانی را روانه میكرد، و در تمام نقاط مختلف، انجمن راه می انداخت و جنبش را جان میدميد.

انجمن، روزنامه مخصوص هم چاپ و نشر میكرد.نتيجه همه اين جانفشانيها اين شد، كه از روزی كه محمدعلی ميرزا مجلس را به توپ بست، و آزاديخواهان تهران را در سه چهار ساعت پراكنده كرد( زيرا آماده گی نداشتند )، تبريز بنای جنگ را گذاشت و 11 ماه با قدرت ایستاده گی كرد، و در اين 11 ماه قربانيهایی داد و سختی هایی كشيد، كه با گفتن تمام نمیشود.
برای نمونه، وقتی كه تمام راهها بسته بود و شهر در محاصره، مجاهدان يونجه میخوردند و جنگ
میكردند. ضرب المثل مشهور ترکی از همان روزها باقی مانده [ است] : يونجا يئييب مشروطه آلميشيق! ( يونجه خورديم و مشروطه گرفتيم!).

جنگجویی دريا دل و بی باك چون ستار خان، فرمانده اين جنگها بود؛ جنگهایی كه در شرايط سختی میگذشت. غير از دو محله بزرگ تبريز كه در دست دولتيان بود، و با مشروطه چی ها دشمنی میكرد، از چهار سو قشون بر سر مجاهدان ريخته بود:

1- سپاه قره داغ زير فرمان رحيم خان.2- سپاه مرند زير فرمان شجاع نظام.3- سپاه ماكو زير
فرمان عزت الله خان.4- سپاه عين الدوله كه قسمتی را از تهران آورده بود، و قسمتی از اسكو و سردری و آن طرفها، جمع كرده بود.

كارشکنی دشمنان داخلی را هم نبايد فراموش كرد، كه سفارت روس تزاری و جمعی از ملايان انباردار و مالك ( برای مثال: ميرهاشم دوه چی، امام جمعه و حاجی ميرزا حسن مجتهد) و قداره كشان و " لومپن " های شهری بودند؛ برای مثال، یکی از همين قداره كشان در كشاكش دعوا، آب شهر را قطع كرد.

در همين جنگها بود، كه محمدعلی ميرزا به رحيم خان نوشت: " هر چه زودتر مخالفين دولت را سركوبی كردی، زيادتر مورد مرحمت ملوكانه ما خواهید بود. شرط و شروط مصالحت يعني چه؟ رعيت بايد در مقابل احكام دولت، تسليم محض باشد. مشورت با جنرال كونسول روس بنما و تحصن را به هيچ مشمار."

مطالعه كتاب " پنج نمايشنامه از انقلاب مشروطيت " نوشته غلامحسين ساعدی و همچنين داستان بلند " توپ " اثر همين نويسنده، برای فهم اوضاع آذربايجان و احوال مردم آن روزگار، بسيار مفيد است.

حرف آخر

كار آذربايجان به خصوص تبريز در نهضت مشروطه خواهی، به صورت نيروی محركه توده ها بود در وقت سستی گرفتن، و هدايت نهضت به راه راست و مبارزه بود؛ آنگاه كه احتمال از راه به در شدن و گمراهی میرفت. دريغ كه [ آذربایجان] نتوانست وظيفه خود را تا آخر دنبال كند، و در نيمه راه، ابتكار عمليات از دست تبريز به در رفت، و عمارت [انجمن] ايالتی با خاك يكسان شد.مشروطه دوباره برقرار شد؛ اما وضع توده های مردم، فرقی نكرد. گرد آزادی، ستارخان، در تهران در دوران حكومت مشروطه! به دست همانهایی كه سنگ آزاديخواهی و مشروطه به سينه میزدند، گلوله خورد و خانه نشين شد، و بعد حيدرعمو اوغلو، اجباراً جلای وطن كرد. چرا كه امثال اين آزادگان، سد راه اشراف بورژوا – فئودال بودند كه ميوه درخت مشروطه را چيدند، بی آنكه در كشت و پرورش آن دستی داشته باشند.در اين كشاكش، " فئوداليسم و بورژوازی با هم آشتی كردند "[*12] و كلاه مردم چنانكه پيش از اين، پس معركه ماند..
.

آزادگان و رزمندگان از ميدان به در شدند و به " گمنامان " تاريخ پيوستند، و فرصت طلبان و طاووس صفتان ماندند و شدند، رجال صدر مشروطيت و دانشمندان پر قدر و قيمت!..

------------------------------

توضیحات مؤلف اثر، که به زیر نویس انتقال یافته اند.

(1) روزنامه ي تايمز چاپ لندن دو سه روز پس از بمباران مجلس، پس از نكوهشهای بسيار می نويسد: « اين نمونه ای به دست داد از آن كه، شرقيان شاينده زندگانی آزاد نمیباشند.»
بنقل از: تاريخ مشروطه – احمد كسروي

(2) – بنقل از: مجله ملا نصرالدين – سال دوم – شماره پنجم.

(3) به نقل از: ماهنامه آذربايجان – چاپ باكو – شماره 1968- این شماره گذاری، در متن اصلی وجود ندارد. بلکه بجای آن، توضیح" ماهنامه .... " در ذیل عبارت بالای آن ذکر شده است. بازنویس، توضیح داخل متن پیرامون منبع اطلاعات را به زیر نویس انتقال داده، علامتی نظیر ( ) که صمد در این متن بکار گرفته است را با شماره ( 3) در داخل مقاله و در اینجا اضافه کرده است.

(4) حيدر عمو اوغلو، به 5 زبان آشنایی كامل داشت
.
------------------------------
توضیحات از: وبلاگ جمهوری شورایی

[*1]- کلمه " مردانه گی" در ادبیات سیاسی کنونی و بویژه چپ، دیگر مرسوم نبوده، با دیدگاههای صمد بهرنگی نیز، که یک کمونیست انقلابی و دموکرات پیگیر بود، خوانایی ندارد. بکارگیری آن از سوی صمد، صرفاً ناشی از عادت به استفاده از آن در دوره فوق است. همچنین نباید فراموش کنیم، در انقلاب مشروطیت زنان شهری، بویژه در آذربایجان، در انقلاب شرکت فعال داشته، حتی بخشی از نیروی جنگی را تشکیل میداده اند. این کلمه از این رو، به کلمه " مبارزات " تغییر یافته است. از دید بازنویس، برای صمد بهرنگی، در همان دوره نگارش این مقاله، این جابجایی، نمیتوانست مشکل و یا موضوع یک جدل، محسوب شود.

[*2] - عبارت " دو سید بزرگوار تهرانی"، اندکی با محتوی بحث که کاملاً جدی و سیاسی است، کمتر خوانایی داشته، اصطلاحی عوامانه است. از این گذشته، در سراسر متن، هیچگونه علامتی، که بر توهم صمد بهرنگی به مذهب و نقش آخوندهای ارتجاعی دلالت کند، وجود ندارد. از این رو تغییر در آن، تغییری با محتوای سیاسی نیست. در کنار آن، در شرایط سلطه یک رژیم ترور اسلامی، از جنس همان دسته جات "مشروعه چی" دوره مشروطیت، اصطلاح بالا در شرایط کنونی، نوعی امتیاز دادن به این ماشین آدمکشی است؛ رژیمی که خود را وارث راست ترین گرایش ضد مشروطیت، یعنی شیخ فضل الله نوری میداند، نباید مفت و مجانی، مدافع مشروطیت معرفی گردد. با استدلال بالا، عبارت فوق به " دو روحانی تهرانی" مبدل میشود. در همان حال روشن است، که ترکیب جدید، کاملاً خنثی بوده، ایجاد یک پیش داوری منفی، نسبت به دو فرد نامبرده را مد نظر ندارد. در بخشهای دیگر متن نیز، " سید " به " روحانی" تغییر یافته است.

[*3]- " خون بریزید " در این عبارت را، هر چند نه جمله صمد بهرنگی، بلکه یک نقل قول مستقیم است، باید فقط در مفهوم مبارزه و فداکاری و مقابله مسلحانه با دشمن درک کرد. نه گوینده اصلی شعر و نه منتقل کننده آن، مسلماً نمیتوانند، مدافع " خون ریختن" تلقی شوند.

[*4]- ترکیب " مال کمپانی"، با عبارت " متعلق به کمپانی"، تعویض گردیده است. "کمپانی" در اینجا، "کمپانی هند شرقی"، یک کنسرن بزرگ انگلیسی در هندوستان و آسیا را مد نظر دارد.

[*5]- جایگزینی " علما "، با اسم " روحانیون". توضیح مشابه برای آن، در بالا و تحت شماره [*3]

[*6]- برخوردهای تحقیر آمیز علیه شهروندان آذربایجانی، که با موضوع لجن پراکنی روزنامه فاشیستی " ایران" به اوج خود رسید، در عین حال بمثابه واکنشی ارتجاعی، با موضوع توسعه یافتگی تاریخی آذربایجان نسبت به مرکز استقرار دولت بی رابطه نیست. هم مدرسه، چاپخانه و هم روزنامه، هم شهربانی جدید و هم قضاوت مدرن، هم تشکل صنفی، حزب سیاسی و هم سوسیال دموکراسی انقلابی، و هر ایده نو و مدرنی در تاریخ معاصر ایران، قبل از همه در آذربایجان شکل گرفته است. در عوض، پایتخت کشور، علیرغم مبارزات و جانفشانیهای توده های زحمتکش و مردم آزادیخواه آن، در دوره گذشته و هم اکنون، مرکز سلطه گری ارتجاع مذهبی، دیکتاتوری سلطنتی و نفوذ قدرتهای امپریالیسی بوده است. با اطمینان میتوان از آذربایجان، بعنوان نماینده توسعه دموکراتیک سرمایه داری در دوره آغازین آن، و از پایتخت بمثابه تجسم توسعه ارتجاعی سرمایه داری در ایران نام برد. برخورد تحقیر آمیز علیه مردم آذربایجان همچنین بنوعی، ناشی از عقب مانده گی سیاسی- فرهنگی بورژوای سرکوبگر و مزدور صفت مرکز نشین، و بیان احساس حقارت آن در برابر سایر شهروندان کشور هم هست.


[*7]- منظور صمد در این عبارت از "... دست و بال بورژوازی تازه رشد و توسعه یافته را میگرفت"، مطمئناً به معنی ممانعت " امپریالیسم اروپایی" از رشد و توسعه مستقل بورژوازی ملی است. نویسنده از این طریق قصد بیان چرایی، شکل گیری یک اپوزیسیون بورژوایی بنفع انقلاب ضد فئودالی را دارد. صرفنظر از اینکه چنین " رشد و توسعه... ملی.." در شرایط پیدایش امپریالیسم و نقش مسلط آن در ایران، امکان داشت و یا خیر. خود نویسنده هم، بحث را اساساً به این کانال هدایت نمیکند.

[*8]- صمد بهرنگی در اینجا به " جنگ ارمنی و مسلمان"، با هزاران کشته حتی از ایرانیان اشاره میکند؛ و این مربوط به حداقل 10 یا 15 سال قبل از انقلاب اکتبر است. قابل توجه ضد کمونیستهای قسم خورده و کینه توز ایرانی، که درگیریهای آذربایجان و ارمنستان را حوادثی ناشی از اقدامات کمونیستها معرفی کرده، وجود علائق مذهبی و یا ملی نیرومند، ناشی از ادعای دروغین مبنی بر سرکوب حقوق ملی در شوروی را، عامل این درگیریها ذکر میکردند.

[*9]- منبع نقل قول در اینجا، روشن نیست.

[*10]- خواننده نباید از روابط فعالانه حیدر عمو اغلو، سلطانزاده و دیگران با سوسیال دمکراتهای قفقازی، دچار این اشتباه گردد که گویا، آنها " وابسته"! به روسیه بودند. اولاً در دوره انقلاب مشروطیت، هنوز قفقاز، کم و بیش یک مجموعه فرهنگی-اجتماعی بهم پیوسته است، و حیدر عمواغلو حتی تحصیلات دبستانی، دبیرستانی و دانشگاهی خود را در آن منطقه سپری کرده است. ثانیاً دهها هزار و یا بیش از آن، کارگران ایرانی از دو یا سه نسل قبل، در منطقه فوق کار و زندگی میکنند. ثالثاً هم سوسیال دموکراسی ایران و هم سوسیال دموکراسی قفقاز و روسیه، یک دشمن مشترک دارند و آن قدرت مطلقه و استعماری روسیه است که مردم روسیه را به بند کشیده، در قفقاز و در شمال ایران، قدرت سرکوب مستقیم علیه مردم است. اینکه حیدر عمو اغلو و سلطانزاده، طرف مشورت اصلی لنین، رهبر بزرگترین انقلاب تاریخ بشر در مسائل شرق هستند، نه وابستگی سوسیال دموکراسی ایرانی به روسیه، بلکه قدرت و توانایی آن در قیاس با سایر کشورهای شرق را، و همطرازی آن با سوسیال دموکراسی اروپایی را بیان میکند.

[*11]- تاریخ قمری فوق در اینجا، در اصل ناقص بوده، ناروشن است. بازنویس، معادل شمسی تاریخ میلادی بالا را از طریق تاریخ شمسی زیرین، استخراج کرده، در بالا قرار داده است. برای هماهنگی، هر دو معادل شمسی را در درون علامت ( )، جای داده شده است.

[*12]- منبع نقل قول در اینجا، روشن نیست.

- در چند مورد نیز، تغییرات کوچکی نظیر استفاده از " منطقه یا مناطق" بجای " جا و جاها"، " برای مثال" و " برای نمونه"، بجای " مثلاً "، بجای " حساب"، کلمه " بهانه" و نظایر آن صورت گرفته است. همچنین بکارگیری نقطه و علائم دستوری( ، ؛ :) و یا جابجایی آنها در جمله، هر بار که ضروری تشخیص داده شده، بکار رفته است. در موارد دیگری، با اطمینان از غلط چاپی بودن و یا فراموشی از سوی نویسنده، علامت نقل قول مستقیم " " در دو طرف یک عبارت و یا جمله، قرار داده شده است
.
-----------------------------

فرمان مشروطیت فرمانی است که
مظفرالدین شاه قاجار در جریان جنبش مشروطه ایران امضا کرد و از طریق آن با ایجاد مجلس شورای ملی و مشارکت مردم در امر حکومت موافقت کرد.
خطاب فرمان به صدراعظم یعنی
میرزا نصرالله‌خان مشیرالدوله است که خود در تهیه آن و راضی کردن شاه به امضای آن کوشش کرده بود. اصل فرمان به خط احمد قوام (قوام‌السلطنه) است.

متن فرمان مشروطیت
جناب اشرف صدراعظم -- از آنجا که حضرت باریتعالی جل‌شأنه سررشته ترقی و سعادت ممالک
محروسه ایران را بکف کفایت ما سپرده و شخص همایون ما را حافظ حقوق قاطبه اهالی و رعایای صدیق خودمان قرار داده لهذا در این موقع که اراده همایون ما براین تعلق گرفت که برای رفاهیت و امنیت قاطبه اهالی ایران و تشیید مبانی دولت اصلاحات مقننه به مرور در دوائر دولتی و مملکتی به موقع اجرا گذارده شود چنان مصصم شدیم که مجلس شورای ملی از منتخبین شاهزادگان قاجاریه و علماء و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف بانتخاب طبقات مرقومه در دارالخلافه تهران تشکیل و تنظیم شود که در مهام امور دولتی و مملکتی و مصالح عامه مشاوره و مداقه لازمه را به عمل آورده به هیئت وزرای دولت خواه ما در اصلاحاتی که برای سعادت و خوشبختی ایران خواهد شد اعانت و کمک لازم را بنماید و در کمال امنیت و اطمینان عقاید خود را در خیر دولت و ملت و مصالح عامه و احتیاجات قاطبه اهالی مملکت به توسط شخص اول دولت به عرض برساند که به صحه همایونی موشح و به موقع اجرا گذارده شود. بدیهی است که به موجب این دستخط مبارک نظامنامه و ترتیبات این مجلس و اسباب و لوازم تشکیل آن را موافق تصویب و امضای منتخبین از این تاریخ معین و مهیا خواهد نمود که به صحه ملوکانه رسیده و بعون‌الله تعالی مجلس شورای ملی مرقوم که نگهبان عدل است افتتاح و به اصلاحات لازمهء امور مملکت و اجراء قوانین شرع مقدس شروع نماید و نیز مقرر می‌داریم که سواد دستخط مبارک را اعلان و منتشر نمایند تا قاطبه اهالی از نیات حسنه ما که تماماً راجع به ترقی دولت و ملت ایران است کماینبغی مطلع و مرفه‌الحال مشغول دعاگوئی دوام این دولت و این مجلس بی‌زوال باشند -- در قصر صاحبقرانیه به تاریخ چهاردهم جمادی الثانیه ۱۳۲۴ هجری در سال یازدهم سلطنت ما
---------------------------
چون در این فرمان با ذکر "شاهزادگان قاجاریه و علماء و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف" ذکری از دیگر طبقات مردم نشده بود، به در خواست نمایندگان
پناهندگان سفارت، فرمان دیگری صادر شد:
---------------------------

جناب اشرف صدراعظم - در تکمیل دستخط سابق خودمان مورخه چهاردهم جمادی‌الثانیه ۱۳۲۴ که امر و فرمان صریحاً در تأسیس مجلس منتخبین ملت فرموده بودیم مجدداً برای آنکه عموم اهالی و افراد ملت از توجهات کامله ما واقف باشند امر و مقرر می‌داریم که مجلس مزبور را به شرح دستخط سابق سریعاً دایر نموده بعد از انتخابات اجزاء مجلس فصول و شرایط نظام مجلس شورای اسلامی را مطابق تصویب و امضای منتخبین به طوری که شایسته مملکت و و ملت و قوانین شرع مقدس باشد مرتب بنمائید که به شرفعرض و امضای همایونی ما موشح و مطابق نظامنامه مزبور این مقصود مقدس صورت و انجام پذیرد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در این فرمان عبارت "منتخبین ملت" آمده و نیز به جای "مجلس شورای ملی" از "مجلس شورای اسلامی" نام برده شده است.

-----------------------------
منبع برداشت مقاله " آذربایجان در جنبش مشروطه" اثر صمد بهرنگی
http://samad-behrangi.blogspot.com/2003_02_16_samad-behrangi_archive.html#89273114
منبع برداشت فرمان مشروطیت و توضیحات همراه آن:
http://fa.wikipedia.org/wiki/فرمان_مشروطیت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیح بازنویس پیرامون فرمان مشروطیت

همچنانکه در متن کوتاه بالای فرمان نیز ذکر شده است، فرمان مشروطه با مشورت مشیرالدوله و به قلم احمد قوام( قوام السلطنه) نخست وزیر بعدی در دوره محمد رضا شاه، صادر شده است. قوام از چهره ها و شخصیتهای کلاسیک بورژوازی وابسته ایران، بقولی، مغز متفکر تأسیس و تحکیم رژیم پهلوی دوم بود. قوام که بشدت ضد کمونیست، مهمتر از آن، حیله گر و عوامفریب بود، در سرکوب جنبش دموکراتیک در آذربایجان و کردستان نیز، نقش مهمی ایفا کرد.

سهم چهره های نامبرده و بویژه قوام السلطنه در تنظیم فرمان مشروطیت، که هنوز حکم برسمیت شناسی حقوق شهروندی از طریق قطره چکان را دارد، نشان میدهد، کشمکشهای سیاسی در این دوران، نه فقط تضاد طبقات جدید با طبقات کهن، بلکه در عین حال، مبارزه طبقاتی آشکار میان بورژوازی ارتجاعی و طبقه کارگر و مردم محروم را نیز، منعکس میکرده است. بورژوازی ایران، در اتحادی محکم با سلطنت و مذهب، فئودالیسم و امپریالیسم، حتی در دوره ای که خود سکاندار تحولات اجتماعی گردیده بود، به چیزی بیش از " مجلس شورای اسلامی"، رضایت نداده است. نقش این نیروی ارتجاعی تثبیت شده در دوره فوق، بسیاری از ناروشنیها، دلایل و چگونگی بقدرت رسیدن بعدی رضاخان، و قلع و قمع کامل دستاوردهای انقلاب مشروطیت را توضیح میدهد
.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Thursday, August 03, 2006

! خطر اعدام 10 نفر از شهروندان عرب


رژیم سرکوبگر اسلامی، در پی دست زدن به جنایتی دیگر، علیه شهروندان عرب کشور است. یکی از بیدادگاههای رژیم اسلامی در شهر اهواز، با صدور حکم اعدام برای 10 نفر از بازداشت شده گان بمب گذاریهای اواخر خرداد ماه سال گذشته، قصد ارتکاب این آدمکشی عریان، با هدف تشدید فضای ترس وارعاب در منطقه و کشور را دارد. این در حالی است که بنا به اعلام یکی از اصلاح طلبان حکومتی*1، محکوم شده گان، ارتباطی با بمب گذاریهای مورد بحث نداشته اند؛ صرفنظر از اینکه انفجارات موضوع محاکمه نیز، بعنوان واکنشی ناشی از استیصال مردم در برابر جنایات رژیم، انجام گرفته است. زندانیان که بعد از ماهها بازداشت در سلول انفرادی، بدون ملاقات با اعضاء خانواده، و با وکلای مدافع خود تنها در روزهای آخر صدور حکم روبرو شده اند، تماماً جوانانی از خانواده های محروم اهوازی هستند. بازداشت شده گان به جمعی 19 نفره از زندانیان سیاسی تعلق داشته، که 8 نفر از آنان نیز به زندانهای طولانی مدت از 10 تا 20 سال، محکوم گردیده اند. در ماه اسفند سال گذشته دو نفر از دستگیر شده گان مربوط به پرونده فوق همچنین، بنامهای علی عفراوی و مهدی ناصری، به شیوه ای ضد انسانی، در ملاء عام در شهر اهواز به دار آویخته شدند.

اسامی زندانیان سیاسی که هم اینک در معرض خطر فوری اعدام قرار دارند، بقرار زیر است:

1. ریسان سواری، معلم- متولد 1975

2. زامل باوی فرزند حاج سالم- متولد 1978

3. عبدالرضا نواصری- متولد 1974

نامبرده، برادر زندانی سیاسی مهدی نواصری است، که در تاریخ 02.03.2006 بدست دژخیمان رژیم اسلامی در شهر اهواز، بدار آویخته شد.

4. حمزه سواری فرزند لفته

5. علی فرزند عبدالنبی حلفی

6. عبدالامام فرزند محمد زائری

7. جعفرسواری

8. ناظم فرزند سبکان بریهی

9. عبدالزهرا فرزند خزعل اهلیجی

10. یحیی فرزند منصورالنا
-----------------------------
توضیحات

1* نامه اصلاح طلب حکومتی، عماد الدین باقی در این نشانی: http://www.kare-online.org/yaddasht/saf16.htm
*** *** ***
www.j-shoraii.blogspot.com damawand58@yahoo.com
اکبر تک دهقان، 12 مرداد 1385- 3 اوت 2006

سرنگونی رژیم ترور اسلامی - اعلام آزادیهای عمومی - فراخوان کنگره شوراها

کنگره شوراها یک کنگره عمومی است که در لحظات سرنگونی رژیم اسلامی، از تجمع نماینده گان شوراها، سندیکاها و اتحادیه ها، کمیته ها، نهادها و ارگانهای صنفی و دموکراتیک همه اقشار و طبقات سهیم در سرنگونی رژیم اسلامی، در داخل کشور تشکیل میگردد. این کنگره، از قدرت گیری سازمان مجاهدین و سلطنت طلبان، بمثابه جریانات ارتجاعی و سرکوبگر ممانعت بعمل آورده، راه سوء استفاده از خلاء قدرت برای شروع کشمکشهای قومی، توسل به تخریب و انتقام جویی را سد نموده، خطوط کلی نظام سیاسی آتی را روشن ساخته، موعد انتخابات ارگانهای دائمی در کشور را معین میکند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

Tuesday, August 01, 2006

! جنایت جدید رژیم اسلامی


زندانی سیاسی اکبر محمدی، در مبارزه پیگیرانه با رژیم اسلامی و در پی یک اعتصاب غذای 9 روزه، در زندان اوین جان باخت. یادش گرامی، نفرت بر جنایتکاران حاکم!

این اولین بار نبود که اکبر محمدی، دانشجوی مبارز و زندانی سیاسی مقاوم، به اعتصاب غذا در مبارزه با ماشین آدمکشی اسلامی، توسل می جست. طی 7 سال زندان و شکنجه های طاقت فرسا، او چندین بار به اعتصاب غذا و هر شکلی از مقاومت و مبارزه برای اعتراض به رژیم جنایتکار اسلامی متوسل شده بود. آخرین اعتراض پیگیرانه و پایداری اکبر محمدی، دفتر زندگی او را برای همیشه بست و بازهم لکه ننگی بر دامن یکی از ضد انسانی ترین درنده گان حاکم بر سرنوشت مردم در تاریخ سده های اخیر جهان گذاشت. سرنوشت اکبر محمدی که مرگ را بر تسلیم شدن به این دستگاه خون و کثافت ترجیح داد، نباید دانشجویان مبارز را به محافظه کاری و احتیاط، بلکه به تعقیب روشهای مقابله رادیکال تر و همه جانبه تر با رژیم اسلامی سوق دهد. مرگ دانشجوی مبارز اکبر محمدی، حاوی پیامی روشن برای جنبش دانشجویی است: باید تا آخرین لحظه زندگی، برای نابودی این ماشین ترور و تخریب مبارزه کرد؛ حتی اگر به قیمت زندگی فردی مبارزین تمام شود. نسل گذشته این کشور، خود را به آب و آتش زد، تا از تثبیت این رژیم بربرمنش جلوگیری کند. نسل مبارز کنونی هم، همانگونه که بکرات اثبات شده است، راهی جز این در پیش رو ندارد.

طی دوران سلطه رژیم اسلامی، جریانات محافظه کار، بویژه تحت پوشش چپ، مردم را به درپیش گرفتن اشکال غیرمؤثر اعتراض و در بهترین حالت، مقاله نویسی در خارج از کشور مشغول کردند. از این طریق، امر بسیج نیرو، ایجاد تشکل در صفوف مردم و فعالین مبارز به فراموشی سپرده شده، حتی بقایای سازمانهای سیاسی نیز، به تجزیه و نابودی کشانده شدند. این روش مخرب، به تنزل سطح اعتماد بنفس جامعه به قدرت خود و به رواج روحیه ترس و کنار کشیدن از خطر منجر گردید؛ یعنی آنچه که هدف اصلی رژیم اسلامی را، از کشتارهای بزرگ زندانیان سیاسی تشکیل میداد. شرایط کنونی خاورمیانه و شخم زدن لبنان توسط ارتش اسرائیل نشان میدهد، مسائل سیاسی و سرنوشت مردم ایران در این میان، تا چه میزان جدی و دستخوش خطر، و تا چه حد به جدیت و تلاش همگانی نیاز دارد. خطرات عظیمی که هم اینک با تشدید فوق العاده سرکوب در کشور نیز علنی شده است، تنها نمایش رأس قله کوه یخ خطرات بمراتب بزرگتر آتی بوده، حل آنها کار صدور اطلاعیه و نگارش مقاله در خارج از کشور نیست. نسل جدید مبارزین، قبل از همه کارگران کمونیست و دانشجویان چپ، باید القائات بی ارزش و پوچ چپ اپورتونیست و منفعل را بدور ریخته، هر چه زودتر خود را بر ایجاد و تحکیم سازمانهای سیاسی و صنفی مستقل خود متمرکز ساخته، تعیین سرنوشت کشور را تنها و تنها، وظیفه سیاسی خود تلقی کنند. آنچه که امروز تحت عنوان سازمانهای سیاسی ایرانی در خارج از کشور وجود دارند، چیزی جز محافل صنفی- تفریحی افراد سابقا مبارز نبوده، فاقد کمترین سطحی از شور مبارزه و رادیکالیسم بوده، جز خدمت به منافع فردی اعضاء آنها، کارکرد دیگری ندارند. اینکه علیرغم اینهمه تلاش کارگران و دانشجویان در کشور، این به اصطلاح سازمانهای سیاسی در خارج، کمترین تأثیری از این مبارزات نگرفته، هیچ شکافی در پوسته ذخیم دنیای کوچک سایت و پالتاک آنها ایجاد نشده، از تهی بودن و دروغین بودن ادعاهای رسمی این جریانات ناشی شده، امری تصادفی نیست. در حالیکه جریانات راست و راست افراطی در خارج طی چند سال اخیر، مداوماً بر تلاش برای ایجاد اتحاد در صفوف خود افزوده، مرتباً با برگزاری نشست و اجلاس، نسبت به شرایط سیاسی کشور و منطقه واکنش نشان میدهند.

در دوران مبارزه علیه رژیم سلطنتی و سرنگونی آن، نیروی داخل و مبارزین فعال در سازمانهای سیاسی کشور بودند که نقش اصلی را ایفا نمودند؛ این اساساً از منطق دینامیزم تحولات سیاسی در هر جامعه ای ناشی میگردد. مبارزه با رژیم اسلامی، سرنگونی آن و برپایی یک نظام دموکراتیک نیز، از همین واقعیت تبعیت میکند. علاوه بر این، جریانات ارتجاعی- قومی و راست افراطی " آریایی" که برای تکه پاره کردن مردم " غیر خودی"، در این یا آن منطقه کشور روزشماری میکنند، در خارج از کشور مستقر بوده، با وقاحت مقاصد ارتجاعی خود را تبلیغ نموده، مردم را به روی آوری به کشمکشهای قومی، تشویق میکنند.

تشدید بحران سیاسی کشور و اوج گیری بحران جنگی خاورمیانه، انفعال کامل احزاب سابق اپوزیسیون در خارج و تجارب نسل مبارز گذشته نشان میدهند، کارگران و دانشجویان باید هر چه بیشتر خود را بر هدف تشکل سیاسی و صنفی مستقل خود در داخل، متمرکز سازند. اگر از مقاومت و جانباختن زندانی سیاسی اکبر محمدی، باید درسی گرفته شود، همین است
.
*** *** ***
www.j-shoraii.blogspot.com damawand58@yahoo.com
اکبر تک دهقان، 10 مرداد 1385 - 1 اوت 2006

سرنگونی رژیم ترور اسلامی - اعلام آزادیهای عمومی - فراخوان کنگره شوراها

کنگره شوراها یک کنگره عمومی است که در لحظات سرنگونی رژیم اسلامی، از تجمع نماینده گان شوراها، سندیکاها و اتحادیه ها، کمیته ها، نهادها و ارگانهای صنفی و دموکراتیک همه اقشار و طبقات سهیم در سرنگونی رژیم اسلامی، در داخل کشور تشکیل میگردد. این کنگره، از قدرت گیری سازمان مجاهدین و سلطنت طلبان، بمثابه جریانات ارتجاعی و سرکوبگر ممانعت بعمل آورده، راه سوء استفاده از خلاء قدرت برای شروع کشمکشهای قومی، توسل به تخریب و انتقام جویی را سد نموده، خطوط کلی نظام سیاسی آتی را روشن ساخته، موعد انتخابات ارگانهای دائمی در کشور را معین میکند
.