!خواننده گرامی
در بحث کوتاه زیر، توضیح مفاهیم " چپ " و " چپ انقلابی "، بر زمینه شرایط ایران از آغاز انقلاب مشروطیت تا شکست انقلاب بهمن مبتنی بوده، بحثی عام برای همه کشورها و همه دورانها نیست.
-------------------------
" چپ" بمثابه یک جریان، بطور کلی، معادل ترقیخواهی در جامعه سرمایه داری، بطور خاص، معادل مبارزه برای سوسیالیسم است. چپ در مفهوم خاص و دقیقترین بیان، همان "چپ انقلابی"، یعنی تئوری و پراتیک انقلاب اجتماعی، مارکسیسم- لنینیسم[ بلشویسم] و بخشی از طبقه کارگر مدرن محسوب میگردد. هر نوع دیگری از چپ، حتی مسلح به عبارات و ادبیات سیاسی رایج، نظیر " تروتسکیسم"، " مائوئیسم"، " سوسیالیستهای انقلابی"، " جمهوری سوسیالیستی"، " سوسیالیستها"، " کمونیسم کارگری"، " گرایش رادیکال سوسیالیستی"، " لغو کار مزدی"، "چپ رادیکال"، " چپ کارگری"، " سوسیالیسم از پایین" و " چپ نو"، مطرح در فضای سیاسی ایران، بیان محتوایی جز گرایشی از لیبرالیسم بورژوایی نبوده، تفاوتی ماهوی با مفهوم کلاسیک "چپ انقلابی" دارند.
تفاوت اصلی تئوری و پراتیک چپ انقلابی، که تام و تمام بر سنت انقلاب اکتبر و انقلابات توده ای متأثر از آن در جهان استواراست، با هر نوع دیگری از چپ، در نوع برخورد عملی با دستگاه دولتی بورژوایی و هویت یابی خود با جنبشهای انقلابی در قرن بیستم است. تنها در اینجا است که مبارزه انقلابی کمونیستی و متشکل میتواند عرض اندام کرده، گامی عملی در مبارزه، در مفهوم چپ انقلابی بردارد. شرط دست یازیدن به چنین مبارزه ای اما، ایجاد تشکلی مبارز و فعال از انقلابیون حرفه ای است. درگیری مستقیم با دستگاه دولتی بورژوایی، تلاش برای عقب راندن و سرنگونی انقلابی آن، هسته اصلی و خصلت نمای هویت سیاسی چپ انقلابی است. نگارش مقالات اعتراضی، تظاهرات مجاز در پناه دولتهای سرمایه داری و فعالیت فردی قانونی، هنوز به پراتیک چپ انقلابی تعلق نداشته، بلکه جزئی از پراتیک چپ بطور کلی، بمثابه ترقیخواهی در جامعه سرمایه داری را شامل میگردد.
چپ انقلابی بمثابه یک نیروی سیاسی، پیشروترین کارگران آگاه و روشنفکران انقلابی را در برمیگیرد. این گروه از مبارزین پیگیر، حتی ادامه حیات و زندگی فردی خود را با موجودیت نظام سیاسی حاکم در تناقض دیده، راهی بجز مبارزه رودر رو و حرفه ای با وضع موجود ندارند. کسب یک موقعیت شغلی- اجتماعی بورژوایی، برای عناصر این گروه بسختی و تنها بطور استثنائی مقدور است. آنها نه خود مایل و نه قادر به پذیرش نظام برده گی سیاسی- اقتصادی حاکم هستند. علاوه براین، بورژوازی در محیط تولید و یا بوروکراسی، قادر به تحمل آنها نبوده، ادغام این نیروی انقلابی در نظامات موجود غیرممکن میگردد. از این طریق، برای این گروه از جسورترین و سازش ناپذیرترین مخالفین نظم سرمایه داری، راهی جز توسل به یک مبارزه انقلابی برای درهم شکستن رژیم سیاسی حاکم باقی نمیماند. این آن نیرویی است که قادر است بمثابه انقلابیون حرفه ای، سخت ترین شرایط مبارزه مخفی را تحمل کرده، مستقیماً دستگاه دولتی ارتجاعی را به مصاف طلبد. این نیروی معترض، جوهر تاریخاً انقلابی اعتراضات هر روزه کارگران علیه سرمایه داران را منعکس کرده، آن را به سطح نفی کامل نظام سرمایه داری ارتقاء میدهد. از آنجا که این نیرو، بر نقش تاریخی طبقه کارگر آگاه است، تلاش میکند، هر مبارزه و اعتراض کوچکی را به مبارزه با رژیم سیاسی سرمایه داران سوق دهد.
یک حزب انقلابی چپ توده ای، با اندکی چشم پوشی در عین حال، حاصل ائتلاف فعالترین و سازش ناپذیرترین مخالفین سرمایه داری از یک طرف و توده های کارگر از سوی دیگر است. بدون وجود چنین پروسه واقعی در جامعه، در نتیجه عملکرد اتوماتیک " ضرورت" ها بطور کلی، طبقه کارگر قادر به کسب استقلال سیاسی و ایجاد تشکل سیاسی- طبقاتی خود نیست. همچنانکه هر نسلی از کارگران، حاصل بازتولید آن توسط نسل پیشین است، هر نسلی از پیشروترین انقلابیون هم به موازات فعل و انفعالات طبقه کارگر، خود را عمدتاً از نسل گذشته خود بازتولید میکند. توده های کارگر و کمونیستهای مستعد مبارزه متشکل و انقلابی، هر یک تاریخ خود را دارند. اما آنها به موازات و درکنار یکدیگر و در رابطه ای ارگانیک، از دوران اولیه تا فرارسیدن شرایط تشکل حزبی رشد میکنند. از این رو، جنبش کارگری- کمونیستی، علیرغم وجود گرایشهای سیاسی کارگران آگاه، روشنفکران انقلابی و توده های کارگر اما، دارای تاریخ واحدی بوده، بخشهای مختلف آن، به یک پیکره کم و بیش یکدست تعلق دارند.
پیدایش لایه ای از پیشروان انقلابی در هر جامعه ای، از نوع توسعه اقتصادی- اجتماعی و مراحل خاص هر دوره ای تبعیت میکند. نیروی سیاسی انقلابی، در هر شرایط و موقعیتی شکل نمیگیرد. همچنانکه امروز در جامعه ایران، یک نیروی سیاسی انقلابی شکل گرفته و قوام یافته وجود ندارد؛ از آنجا که نضج یابی نسل جدیدی از عناصر آگاه و معترض، از زمینه ها و امکانات پیدایش بسیار نامساعدی برخوردار بود. در تاریخ معاصر ایران، سربرآوردن یک نیروی انقلابی در اولین دور ظهور آن، محصول شرایط گذار جامعه از مناسبات فئودالی به سرمایه داری در دوران آغازین آن، یعنی تشکل سوسیال دموکراسی انقلابی به رهبری حیدرعمواغلی بود. سپس با پیروزی انقلاب اکتبر از یک طرف و شروع جنبش جمهوریخواهی در مقطع تأسیس جمهوری انقلابی گیلان در سال 1922 از سوی دیگر، این نیروی انقلابی در هیئت حزب کمونیست ایران ظاهر گردید. از آغاز جنبشهای اعتراضی دهه بیست شمسی به بعد، بخشی از جناح چپ اتحادیه های کارگری و حزب توده و جناح انقلابی در دولت ایالتی آذربایجان، چپ انقلابی جامعه ایران را میسازند. با شکست جنبشهای کارگری- دموکراتیک در جریان کودتای امپریالیستی 28 مرداد سال 1332، نیروی انقلابی جدید بتدریج در چهارچوب تئوری و پراتیک سازمان چریکهای فدایی خلق ایران سربلند میکند. پس از شکست انقلاب بهمن در دهه 60، به دلایل گوناگونی، جامعه ایران قادر به بازتولید یک نیروی سیاسی انقلابی، بمثابه یک قشراجتماعی، نگشت. جنبشهای اعتراضی کارگران طی دوسال اخیر نیز، هنوز به سطح یک جنبش انقلابی ارتقاء نیافته، از این رو قشر پیشرو آن نیز ظاهر نشده، عدم وجود چنین نیرویی، با روحیات و عادات خاص عناصر آن، و متکی بر سنتهای انقلابی در جامعه ایران کاملاً مشهود است. همچنین بخش اعظم نیروی چپ علنی کنونی در محیطهای مبارزات اقتصادی و دانشگاهها، آشکارا از انتساب خود به مبارزات انقلابی در تاریخ معاصر ایران پرهیز کرده، خواهان کسب موقعیت اپوزیسیون چپ قانونی، یعنی چپ در مفهوم ترقیخواهی، نظیر کشورهای پیشرفته سرمایه داری است.
مبارزه با نظام سرمایه داری، بمثابه یک مبارزه انقلابی، مبارزه ای مستقیم برای جایگزینی دستگاه دولتی موجود با یک نظام شورایی است. نظام سرمایه داری، قبل از هر چیز در وجود بوروکراسی مافوق مردم تبلور یافته، این ساختار سیاسی- نظامی است که شرایط بازتولید جامعه سرمایه داری را تضمین میکند. در انقلاب کمون پاریس درسال 1871، در انقلاب اول روسیه در سال 1905 و همزمان با آن انقلاب مشروطیت همچنین، جهت گیری تأسیس یک نظام شورایی در مرکز مبارزه انقلابی قرار دارد. انقلاب سوسیالیستی اکتبر با عمومیت بخشیدن به نقش شوراها، بطور قطعی تکالیف ناتمام کمون پاریس را به انتها رساند. از این پس، مبارزه طبقاتی انقلابی، بطور خلاصه، مبارزه سیاسی آشکار علیه دستگاه دولتی بورژوایی، بمنظور استقرار یک دولت شورایی است. روشن است این، اشکال و مراحل گوناگون مبارزه، با اهداف اقتصادی و یا مختص یک رشته معین را نفی نمیکند. اما هرگونه نتیجه گیری حقیقی از مبارزات توده ای، که نیروی محوری آن بطور اجتناب ناپذیری طبقه کارگر مستقل است، مقدم بر هر چیز، به تغییرات واقعی در مناسبات قدرت در جامعه گره خورده است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ