Sunday, May 14, 2006

! پیرامون کشمکشهای "قومی" در ایران

بنا به خبری که جدیداً منتشر شده است،* شهرهای گچساران و دهدشت در استان کهگیلویه و بویر احمد، در 3 روز اخیر به صحنه درگیریهای مسلحانه قومی تبدیل شده، زندگی را برای توده های مردم به خطر انداخته است. حتی عناصر وابسته به یکی از طرفین درگیری برای قدرت نمایی و ایجاد ارعاب علیه مردم، با نصب مسلسل بر یک خودرو، دست به یک نمایش خیابانی زده اند. دستجات ارتجاعی و عوامل رژیم که خود عامل اصلی در آفریدن این شرایط هستند، فضای نا امنی و ترس را بر شهرهای فوق حاکم ساخته، طوری که در 2 روز اخیر، شهر گچساران به حالت نیمه تعطیل در آمده، مردم از اعزام کودکان خود به مدارس وحشت دارند. نزاعهای دسته جات رقیب، تاکنون حداقل 3 نفر کشته در شهر دهدشت و 6 نفر کشته در شهر گچساران بر جای گذاشته است؛ در هر دو شهر، 17 نفر در اثر درگیریها، زخمی شده اند. تا دریافت این خبر، هنوز بطور پراکنده صدای تیراندازی در هر دو شهر بگوش میرسید. منطقه مزبور دارای تنوع شهروندی گوناگون و از محروم ترین نقاط ایران محسوب میگردد. درگیریها ظاهراً در درون یکی از گروههای جمعیتی رخ داده است.

کشمکشهای قومی در ایران اما، حادثه ای ابتداء به ساکن نیست. طی چند ماه گذشته بویژه برخی گروهها و " شخصیتهای " بی مسئولیت، مدام بر کوره اختلافات قومی دمیده و جامعه فرسوده از تبهکاری رژیم و مردم مستأصل از این شرایط جهنمی را عملاً به شروع درگیریهای ارتجاعی- قومی، تشویق میکنند. این بویژه تأثیرات مخربی در پی دارد، از آنجا که عدم وجود یک سازمان سراسری چپ، فعال و مورد اعتماد مردم، جامعه را در برابر زورآزمایی دسته جات قومی، خلع سلاح ساخته است. یک چنین سازمانی قادر بود در این شرایط بحرانی، نظیر رشته پیوندی، پیشروترین نیروها را در هر شهر و منطقه بسیج کرده، از سلطه رژیم اسلامی و گروههای ترور بر زندگی مردم، جلوگیری کند.

اخیراً حتی افراد و دسته جات ارتجاعی در خارج با انتشار نامه هایی، دست به بده بستانهای قومی در داخل زده، حد و حدود و منطقه زندگی برای مردم ستمدیده تعیین میکنند؛ مردمی که خود تحت شرایط ترور و تهدید احتمال جنگ خارجی، به فردای خود مطمئن نیستند. چنین عناصری در قرن بیست و یکم و خود در قلب اروپا، با استفاده از پیشرفته ترین وسایل ارتباطی، عقب مانده ترین افکار ارتجاعی را تبلیغ نموده، سرنوشت مردم محروم در روستاهایی با ترکیب تنوع جمعیتی را به بازی میگیرند. چنین اقدامات غیر انسانی از سوی آنان که خود را لیبرال و مدرن میدانند، بهترین گواه این حقیقت است که طبقه سرمایه دار در ایران ظرفیت هیچ سطحی از دموکراتیسم را نداشته و هر گونه نزدیکی به این نیروی ارتجاعی، سند خود کشی سیاسی یک فرد و یا جریان سیاسی است. افراد به اصطلاح روشنفکر بدون کمترین احساس دلسوزی، ارضاء نیازهای روحی عصر حجری را پیشه خود ساخته، در کشوری که از سرتاپای آن مصائب و معضلات لاینحل میبارد، برای یکدیگر خط و نشان جنگ قومی میکشند؛ در حالیکه مردم ساکن این مناطق، خود مطلقاً از این اختلافات فرضی خبر نداشته، کمترین منافعی در نزاعهای قومی ندارند. در این میان حتی برخی احزاب سیاسی در کردستان، علیرغم سابقه طولانی مبارزه برای کسب حقوق شهروندی، بدنبال این نوع نامه پراکنی ها افتاده، به این کشمکش ارتجاعی در کشوری با صد سال تاریخ مبارزات کمونیستی - دموکراتیک، دامن میزنند.

در طی ماهها و هفته های اخیر همچنین، دسته جات ارتجاعی- قومی تحت عنوان " جندا لله" و نظایر آن در بلوچستان قد علم کرده، ظاهراً تحت پوشش مبارزه با رژیم اسلامی، به آدم کشی علنی روی آورده اند. این گروه سرکوبگر نیز بشیوه رژیم اسلامی و جریانات جنایتکار در عراق، در مقابل دوربین فیلم برداری دست به قتل گروگان های خود زده، این توحش اسلامی- تروریستی برای ترساندن مردم را، با افتخار حتی در شبکه جهانی اینترنت نمایش میدهد.

امروزه در نتیجه سلطه رژیم اسلامی، رشد سوء ظن، روحیات خشن و سرکوبگرانه و بازتولید فضا و عادات عصر بربریت، فرهنگ سیاسی جامعه بویژه در میان " روشنفکران" طبقات دارا، هرچه بیشتر سقوط کرده است. بافته های ضد علمی این به اصطلاح نخبگان مرتجع، صفحه اول سایتهای اینترنتی جریانات اپورتونیست و راست افراطی را به خود اختصاص داده است. بر اساس مهملات این عناصر عوامفریب برای مثال ادعا میشود که: < مردم آذربایجان یک قوم ایرانی بوده، زبان اصلی آنها شاخه ای از گروه زبانهای پهلوی است >. از این طریق نتیجه گرفته میشود که < خلق و یا ملت و یا ملیت آذربایجان وجود نداشته، حق تعیین سرنوشت، مفهومی ندارد.> مرتجع دیگری از همین نوع، دروغ گو و عوامفریب به اندازه او، پاسخ میدهد: < خیر! مردم آذربایجان یک قوم مستقل ترک بوده، در این یا آن هزاره در فلان و یا بهمان منطقه زندگی و حکومت کرده اند؛ اصلاً اکثریت مردم ایران و جهان ترک هستند و زبان فارسی شاخه ای از زبان عربی است.> چنین " محققین " ریاکاری که بعضاً طی دهها سال در غرب سکونت دارند، برخی حتی پست استادی دانشگاه و مدارک گوناگون تحصیلی را یدک میکشند، بدیهی ترین حقایق علمی را انکار میکنند. آنها کمترین تأثیر مثبتی از دستاوردهای فکری انقلابات بورژوایی در غرب، نظیر انقلاب فرانسه و جنگ استقلال آمریکا در قرن هجدهم نگرفته اند. در حالی که یک کارگر آگاه در ایران، که در کنار خط تولید شاغل و به نان شب محتاج است، روشن ترین پاسخ را به ترهات ضد علمی این عقب مانده ترین نوع " روشنفکران " جهان، خواهد داد.

یک قوم یک ساختار طبیعی، بسته، ساده و بدوی است؛ کشور- ملت اما در مقایسه با قوم، یک ساختار سیاسی، باز، پیچیده، و مدرن است. اعضاء یک قوم بر اساس رابطه خونی یعنی فامیلی، در کنار یکدیگر قرار گرفته، نظیر اعضاء یک خانواده، آنهم نوع ساده آن را میسازند. اعضاء یک ملت اما، نه فامیل یکدیگر بلکه شهروند، اعضاء طبقات و اقشار اجتماعی و آزاد از موانع نظامات طبیعی محسوب شده، روابط آنها نه بر ملاحظات شخصی، که بر مناسبات حقوقی استوار است. مناسبات اجتماعی یک قوم، روابطی متکی بر پیوندهای خونی است؛ روابط اقتصادی آن بر اساس کار همگانی ساده در تولید نیازهای اولیه اعضاء قوم استوار است. اعضاء یک ملت اما بر پایه رابطه سیاسی، یعنی میزان نقش و قدرت افراد و طبقات در تولید و مبادله کالا، به یکدیگر پیوند خورده اند؛ مناسبات ملت، مناسباتی متکی بر مالکیت بر سرمایه، زمین، محصول تولید و یا مالکیت بر نیروی کار آزاد است. در یک قوم، حقوق انسانی، مناسبات تولید و مبادله، تفکر و اندیشه های مدرن و برابر حقوقی شهروندان مفهومی ندارد. در یک کشور- ملت اما، حقوق شهروندی، تولید و مبادله مدرن واندیشه های متکی بر حقوق فرد و جامعه حاکم بوده، عضو جامعه، عنصری دخالتگر در تعیین سرنوشت سیاسی خود و دارای خودآگاهی شهروندی است. اعضاء یک قوم، نه شهروند که برده و نیمه برده هستند؛ اعضاء یک ملت اما، انسانهای مستقل محسوب شده، حق دارند برای فروش و یا خرید نیروی کار با یکدیگر رابطه ایجاد کنند، یا به رابطه موجود پایان دهند. ضوابط اعمال قدرت در یک قوم، غیر انسانی، دلبخواهی و عصر حجری است؛ ضوابط اعمال قدرت در یک کشور اما، تابع موازین حقوقی معینی بوده، قوانین مشترکی مناسبات شهروندان را تنظیم میکند.

تاریخ ملتها و شهروندان جوامع کنونی، به تاریخ اقوام ربطی پیدا نمی کند؛ تاریخ ملتها یک تاریخ سیاسی و پروسه ای از رشد نیروهای مولده و مبارزه طبقاتی نیروهای اجتماعی ناشی از آن را در بر میگیرد. از گذشته اقوام و ایرانی و غیر ایرانی بودن آنها، زبان فارسی و یا ترکی آنها، نه رشد نیروهای تولیدی جامعه و نه مقوله مبارزه طبقاتی، قابل استنتاج نیست. از این رو گروهبندی های جمعیتی کنونی در ایران و حدود زندگی هر انسانی، نه با پیشینه قومی، بلکه با نتایج و تبعات سیاسی- اقتصادی توسعه سرمایه داری قابل توضیح است. اینکه در دوره های گذشته این گروه قومی با این یا آن زبان رایج در میان آنان، در کجا سکونت داشته، فاقد هرگونه ارزشی در قضاوت پیرامون شهروند امروزی و حقوق انسانی او است. شهروند جامعه سرمایه داری، مطلقاً نیازی به تاریخ دور و دراز و هویت یابی خود با سمبلها و اشکال مبارزه و زندگی دوره بدویت ندارد. تاریخ مستقیم او، به تاریخ توسعه سرمایه داری تعلق داشته، و این در ایران کنونی، از اواسط قرن نوزدهم آغاز شده، در انقلاب مشروطیت به جریان تعین کننده سمت و سوی تحولات اجتماعی فراروئید.

ملت یک ساختار سیاسی، مختص اقتصاد سرمایه داری است. در دورانهای تاریخی گذشته، ساختار ملت وجود نداشت و نمی توانست شکل بگیرد؛ از آنجا که تولید مدرن و توده کارگر فروشنده نیروی کار و بازار خریداران نیروی کار وجود نداشت. شرط شکل گیری ملت، پیدایش نیروی کار آزاد، بمثابه یک پدیده عمومی و نه عناصر اتفاقی است. اعضای ملت تنها و تنها میتوانند، انسانهای آزاد از قیودات تولید فئودالی را شامل گردند. از این طریق روشن است، پیدایش ملت محصول تکامل خطی قوم نیست. مقوله قوم را نمیتوان جزئی از مقوله ملت محسوب کرد؛ قوم و ملت هیچ تشابهی نه در اقتصادیات، نه در مناسبات سیاسی و نه روابط انسانی و کاراکتر آنها با یکدیگر ندارند؛ وجود پیشینه غیر مستقیم قومی برای انسان کنونی، مجوز الصاق کاراکتراجتماعی- قومی کنونی به او نیست؛ در غیر اینصورت چرا نباید انسان کنونی را مستقیماً به میمون نسبت نداد؟ پیدایش ملتها نه نتیجه تکامل اقوام، که نتیجه تکامل نیروهای مولده و ارتقاء آن به تولید و مبادله مدرن در یک بازار ملی، یعنی جغرافیای معینی( کشور) است. چنین مناسباتی نه در چهارچوب زندگی بدوی قومی، بلکه در مراکز قدرت سیاسی که از وجود صنعتگران شهری، منابع طبیعی برای تولید کالا، نیروی کار هجوم آورده از روستاها و راههای ارتباطی توسعه یافته ای برخوردار باشند، رشد میکند. ملت از فروپاشی جامعه فئودالی در نتیجه توسعه تولید و مبادله سرمایه داری در درون آن شکل میگیرد و نه از اتحاد اقوام و یا تجمع عددی اعضاء نیمه برده آنها در کنار یکدیگر! چسباندن تاریخ شکل گیری ملت، بمثابه یک پدیده فوق العاده پیچیده و متنوع و تو در تو، به موجودیت رو به زوال تجمات ساده و طبیعی اقوام، بیگانگی محض با بدیهی ترین یافته های علمی است و فقط از یک "نخبه " احمق ایرانی، با عنوان پروفسور دانشگاهی در غرب ساخته است. یک عضو کشور- ملت، با یک عضو قوم، دارای دو کاراکتر، شیوه کار و زندگی، عادات، روحیات، دنیای روحی و احساسات کاملاً متفاوتی هستند؛ حتی زمانی که مستأصل و درمانده از کلنجار با یک رژیم ترور، در مرکز اروپای قرن بیست و یکم، از "قبیله من" سخن گفته، حسرت عصر بدویت را میخورد.

مدافعین نظریات ضد علمی مبنی بر طرح خواست حقوق قومی، در توضیح مسئله ملی در ایران نیز، به بیراهه میروند. هم مخالفین شوینیست دسته جات قومی و هم طرفداران فدرالیسم بورژوایی(" فدرالیسم قومی")، از یک روش برای بررسی مسئله ملی، استفاده میکنند. جناحی در میان شوینیستها از عدم وجود اقوام گوناگون، بلکه از وجود یک قوم واحد، قوم ایرانی سخن میگوید؛ از دید آنها < در نیتجه صدها سال مهاجرت و تبعید و جابجایی اجباری اقوام از سوی پادشاهان، ترکیب جمعیتی ایران بهم خورده، دیگر در این کشور، فارس و ترک و کرد " اصیل" (؟!) باقی نمانده است.> از این طریق از نظر او موضوع خلق و ملیت و ملت، منتفی میشود. حریف قوم زده او، با شدت و حرارت اثبات میکند که < شهروندان عرب، یا بلوچ و فارس و ترک ...، دارای تاریخ قومی خاص خود و زبان مستقل بوده، پس یک ملت محسوب شده، از این طریق کشور ایران، ترکیبی از ملتهای مختلف است.> نگاهی کوتاه به موضوع مورد مشاجره یعنی مسئله ملی در جامعه سرمایه داری، ماهیت ضد علمی و غیر دموکراتیک چنین نظریاتی را بر ملا میسازد.

شکل گیری ملت محصول توسعه سرمایه داری است. اما این حقیقت را نه در شکل ساده و مکانیکی آن، بلکه باید بر فرض شرایط از پیش موجود، محتوا و سطح مبارزه طبقاتی در اواخر دوران فئودالیسم در یک سرزمین معین، سطح توسعه یافتگی اقتصادی- سیاسی بورژوازی در مقایسه با ملل همسایه، معادلات قدرت منطقه ای، کشمکشها و نقش قدرتهای مسلط در جهان هر دوره، از این طریق بر زمینه امکانات واقعی شکل گیری یک ملت در نظر گرفت. از توسعه ساده سرمایه داری در هر نقطه فرضی و هر مقطع زمانی، و پیدایش ملت در یک هوای آفتابی، نمیتواند سخنی باشد؛ بویژه اینکه هیچ تحول تاریخی بدون نقش قهر قابل تصور نیست. وجود هر سرزمین با مردمانی دارای یک زبان واحد، بطور اتوماتیک به سر بر آوردن یک ملت منجر نمیشود؛ همانگونه که ملتهای کردستان، ایرلند شمالی، فلسطین، باسک و صحرای غربی در افریقا، هنوز شکل نگرفته اند؛ از آنجا که توسعه نیافتگی بازار کالا و نیروی کار در این مناطق در دوران قدرت گیری نظام سرمایه داری، با توسعه یافتگی فوق العاده بازارسرمایه داری و یا قدرت نظامی ملل همسایه همزمان گردید. از این گذشته، عدم وجود نظامات دولتی و ثبات اداری- نظامی مستقل، یک کمبود جدی در مجموعه امکانات موجود، برای تبدیل این مناطق به کشور- ملت محسوب میشود. صحبت از توسعه سرمایه داری بطور کلی نیست؛ بلکه توسعه سرمایه داری در یک سرزمین مشخص و این بدون نظامات از سابق موجود عملاً امکان پذیر نیست. کشوری نظیر ایران، یک نمونه کلاسیک برای شکل گیری مسئله ملی در چهارچوب توسعه سرمایه داری در عصر امپریالیسم محسوب میشود. در چنین کشوری، اگر امکانات واقعی پیدایش دو ملت( ملت ایران و ملت کردستان و یا نظیر: ملت ترکیه و ملت کردستان و یا نظیر: ملت عراق و ملت کردستان) وجود نداشته باشد، در اینصورت یک ملت و یک مسئله ملی شکل میگیرد.

مسئله ملی کرد در ایران و خاورمیانه، یک مسئله واقعی است. این هنوز اما بمعنی وجود همه زمینه ها وامکانات مادی پیدایش یک ملت جدید در این منطقه نیست. پیدایش ملتها در این منطقه (و نه در آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی)، مشروط به وجود نظامات تثبیت شده سیاسی است. بدون وجود سرزمینی مشخص با سیستم اداری بر جای مانده از دوران فئودالیسم، زمینه عینی پیدایش ملت در این منطقه نزدیک به صفر است. سرزمین کردستان اما دارای این پیشینه از وجود یک قدرت سیاسی تثبیت شده نبود. کردستان نه بعنوان یک کشور معین، بلکه عمدتاً بدلیل ایزولاسیون طبیعی بخش اعظم آن در یک منطقه کوهستانی و صعب العبور برای قدرتهای صاحب نفوذ، از امتیازی موقتی برخوردار بود. این امتیاز طبیعی اما در هیچ دوره ای به پیدایش یک نظام سیاسی مستقل منجر نگشت؛ از آنجا که قادر نبود بدلایل گوناگون و بویژه در محاصره قدرتهای نیرومند، به سطح یک نقطه قوت سیاسی ارتقاء پیدا کند. از این طریق نمی توان سرزمین کردستان را با فقدان این مشخصه مهم، با کشورهای ایران و یا ترکیه، با وجود امتیاز استحکام سیاسی- نظامی آنها، یکسان گرفت. این کمبود در مجموعه امکانات توسعه ملی، تنها میتوانست با گسترش بازار بورژوایی در این منطقه، یا حمایت بورژوازی بین المللی و یا حمایت طبقه کارگر جهانی جبران گردد. توسعه بازار ملی نیروی کار و کالا در کردستان در اوایل قرن بیستم در ایران اما، قادر به ایجاد دینامیزم توسعه مستقل و متکی بخود نگشت. بازار اقتصادی کردستان نیز نظیر اکثر شهرها و مناطق ایران، مغلوب توسعه (اقتصادی- سیاسی) بورژوازی در تهران و تبریز گردید. در کردستان ایران، تنها سطحی از زمینه های پروسه ملت شدن و نه همه عناصر لازمه چنین روندی وجود داشت؛ از این رو پیدایش ملت کرد با موانع جدی مواجه شده، بجای آن، مسئله ملی کرد شکل گرفت. به این ترتیب روشن میشود، پیدایش و یا عدم شکل گیری ملت، نه به مسئله وجود یک گروه جمعیتی با یک زبان واحد، بلکه به شرایط عینی که مستقل از زبان، مذهب و قومیت عمل میکنند، بستگی دارد. این شرایط عینی بطور کلی، سطح توسعه یافتگی بازارداخلی کالا و نیروی کار، وجود نظام سیاسی تثبیت شده حافظ این مناسبات و توانایی مقابله آن با حریفان نیرومندتر در شرایط اولیه توسعه سرمایه داری را در بر میگیرد.

پیرامون زبان واحد باید در انتها، به نکته ای اشاره شود. وجود زبان واحد در میان گروهی از مردم، با پروسه ملت شدن رابطه مستقیم نداشته، عاملی مادی در پیدایش کشور نیست. در انقلاب مشروطیت ایران، زبان فارسی و یا ترکی، نه موضوع خواستهای مردم و نه موضوع مشاجرات نیروهای انقلاب علیه یکدیگر بودند. زبان تنها در شرایط وجود مراکز قدرت سیاسی و کاربرد آن در سیستم اداری- آموزشی اهمیت سیاسی کسب کرده، به عنصری در تسهیل ایجاد پیوندهای اجتماعی تبدیل شده، و یا با بکارگیری عامل قهر، چنین نقشی به آن تحمیل میگردد. اما عامل زبان نیز نظیر بازار تولید کالا، در یک مسیر خطی قادر به تبدیل شدن به یک عنصر تأثیرگذار سیاسی نیست. بلکه باید در رقابت با مناسبات فرهنگی تثبیت شده، خود به ابزار یک توسعه ملی بهتر و سریعتر ارتقاء یافته، بر حریفان نیرومند تر غلبه کند. نگاهی به اکثریت کشورهای آمریکای لاتین و آفریقا، که دارای زبان سراسری(" زبان ملی") کشورهای اروپایی هستند، آشکار میسازد، وجود زبان متفاوت از زبان رایج در کشوهای مسلط و یا همسایه، نقشی متمایز کننده و خودویژه برای یک گروه جمعیتی، در پیدایش ملت ایفا نمی کند. در جهان کنونی بین 5000 تا 7000 گروه قومی با زبانهای متعدد وجود دارند، اما تنها 191 کشور- ملت شکل گرفته اند. آنچه که مسلم است، تنوع ملی کنونی در جهان، محصول تنوع زبانی و یا قومی نیست.

شرایط سیاسی حساس کنونی و خطر احتمال بروز یک جنگ خارجی، آشکارا به وخامت اوضاع داخلی کشور منجر شده است. نه فقط رژیم ترور اسلامی به سرکوب عریان و علنی کمترین مخالفتی متوسل شده، بلکه دسته جات ارتجاعی- قومی نیز روزهای قدرقدرتی خود را نزدیک دیده، برای تسویه حساب با مخالفین خود و بکار گیری سیاست پاکسازی قومی آماده میشوند.
*** *** ***
www.j-shoraii.blogspot.com www.kapital.blogfa.com
damawand58@yahoo.com
اکبر تک دهقان، 24 اردیبهشت 1384- 14 مه 2006

توضیحات


علامت < > در دو طرف یک جمله و یا عبارت، از سوی نگارنده این سطور، برای مشخص کردن آنها بعنوان نقل به معنی از فرد و یا افراد دیگری بکار رفته است؛ از آنجا که نقل کامل و منطبق بر بیان اولیه، بدلیل در دسترس نبودن منبع اصلی، میسر نیست. نگارنده این سطور برای ارائه نقل قول منطبق بر اصل، از علامت استاندارد " " به این منظور استفاده خواهد نمود.

* اصل خبر مربوط به درگیریهای طایفه ای، مورد استناد در آغاز مقاله، در این نشانی قابل دریافت است:
http://web.peykeiran.com/new/iran/iran_news_body.aspx?ID=30720
http://web.peykeiran.com/new/iran/iran_news_body.aspx?ID=30741