Friday, May 19, 2006

! روشنفکر" فاشیست و احترام به هموطن خود

در چند روز اخیر، بناگهان خبری در راُس اخبار داخلی کشور قرار گرفت؛ موضوع به مطلبی در یکی از شماره های یک روزنامه رسمی رژیم، در روز جمعه 22 اردیبهشت، مربوط میگردد. روزنامه ایران، ارگان رسمی خبرگزاری جمهوری اسلامی، در نسخه "ایران جمعه" خود، طی مطلبی در پوشش طنز و کاریکاتور به شیوه ای آشکارا نژادپرستانه، دست به تحقیر دهها میلیون نفر از شهروندان کشور زده، راه سرکوب خشن علیه آنها را توصیه میکند. بدنبال آن هزاران نفر از دانشجویان در تهران، آذربایجان و زنجان که خود در حال اعتراض به تشدید اختناق در دانشگاهها قرار داشتند، فوراً عکس العمل نشان داده، به مقابله با برخورد سرکوبگرانه فوق اقدام میکنند. روزنامه ایران که به جناح رفسنجانی نزدیک بوده و علناً مروج عادات راسیستی است، در شماره جمعه بعد خود بازهم طی مطلبی در صفحات کودکان( " چنگیز میمیرد") و مقاله ای در ظاهر از موضع عذر خواهی، به شکل دیگری به تحقیرمردم و ترویج شوینیسم فوق ارتجاعی ادامه داد.

اینکه یک ارگان تبلیغی رسمی رژیم اسلامی در چنین شرایطی دست به این اقدام میزند، مطمئناً به نیاز رژیم در انحراف افکار عمومی، تبلیغ درگیریهای قومی، و تست کردن جامعه به امکان یک جنگ داخلی در کشور برمیگردد. رژیم اسلامی با همه جناحبندیهای درونی آن، راه حل ایجاد و دامن زدن به جنگ قومی را در کنار جنگ خارجی، یکی از راههای حفظ خود ازتعرض هر روز گسترش یابنده مردم میداند. از این طریق برخوردی علنی و چنین سرکوبگرانه که در عین حال بر زمینه فضای شدت گیری برخی درگیریهای قومی در شرق کشور رخ میدهد، از یک اقدام فکر شده حکایت میکند. اما این حقیقت مانع از برخورد به محتوای سیاسی و همه زمینه های واقعی این رویداد نمی گردد.

واقعیت این است که افراطی ترین نیروی حافظ رژیم اسلامی، شوینیسم فاشیستی، اتحادی از مدافعین حکومت مذهبی و سلطنت طلب ایرانی است، که خود را با بیشرمی به شهروند معمولی فارس زبان منسوب میکند. عناصر شکنجه و اعدام در زندانها، نه افرادی صرفاً مطیع دستورات مذهبی، بلکه همچنین بر زمینه انگیزه های شوینیستی، متکی بر منافع راست ترین جناح سرمایه بزرگ عمل میکنند. مذهب و سلطنت و سرمایه داری، احکام قرآنی و درنده خویی سلطنتی، و قاضی اسلامی و شکنجه گر " ایرانی"، همواره یک پدیده واحد را تشکیل داده اند. بدون حمایت فعالانه نیروی اجتماعی کلاسیک فاشیسم در جامعه ایران، بربریت اسلامی قدرت ادامه حیات نمیداشت.

همواره این ایدوئولوژی طبقات حاکمه است که فرهنگ حاکم بر جامعه را میسازد. "فرهنگ ایرانی"، این عادات و روحیات صاحبان سلطنت و مالکان مذهب، در اساس به مقوله فاشیسم کلاسیک تعلق دارد. یکی از سمبلهای اصلی این فرهنگ فوق ارتجاعی، شاعر به اصطلاح ملی، فردوسی است. اشعار فردوسی آکنده از روح نژاد پرستی، برسمیت شناسی" حق" قوی به سلطه بر ضعیف تر، تحقیر بدوی مردم زیر دست، تبلیغ خودستایی طبقات حاکمه و تأیید سرکوبگری دستگاه سلطنت است. فردوسی هرگز شاعر ملی مردم زحمتکش و آزادیخواه و دهها میلیون مردم غیر فارس زبان ایران نبوده است؛ تقدس ارتجاعی که برای این به اصطلاح شاعر ملی ساخته شده، چیزی جز کشاندن ابهت سلطه گران از اعماق تاریخ به میان جامعه مدرن، برای ارعاب مردم و سرکوب جنبشهای انقلابی نیست. هم رژیم سلطنتی و هم رژیم اسلامی، درست از همین آبشخور فرهنگی غیر انسانی تغذیه کرده اند. استقرار رژیم اسلامی در شرایط یک انقلاب و ادغام روشهای سلطه آن در فرهنگ سیاسی شوینیسم " آریایی"، فردوسی را که زیر فشار یک انقلاب توده ای جایگاه سیاسی سابق خود را از دست داده بود، باز هم به " شاعر ملی" جامعه مبدل ساخت.

فاشیسم بمثابه فرهنگ سیاسی پوشیده و آشکار رژیمهای حاکم بر کشور، در عین حال یک نیروی اجتماعی است. بخش بزرگی از خرده بورژوازی و بورژوازی، بویژه با زبان مادری فارسی، حتی در درون سازمانهای چپ و لیبرال اپوزیسیون، به این منجلاب فرهنگی آلوده هستند. شوینیسم غالب و تحقیر ملی شهروندان غیر فارس زبان، پدیده ای رایج و یک پایه فرهنگی و اصلی سلطه رژیمهای ترور در ایران، محسوب میگردد. این نیروی ضد مردمی با سقوط سلطنت به رژیم اسلامی امید بسته، بر زمینه ترور علنی کمونیستها و مبارزین، موقعیت سابق خود را حفظ و تحکیم نمود. همه مهره های اصلی سرکوب و توحش، در هر سه رژیم سرمایه داری ایران از دوره رضا شاه تاکنون، به این نیروی تبهکار وابسته هستند.

راه حل پایان سیاست رسمی تحقیر ملی درایران، به عملی شدن یک رشته اقدامات بنیادی پیوند خورده است:

1- استقرار یک نظام دموکراتیک- شورایی در کشور، درهم شکستن نقش مذهب و مدافعین سلطنت در نظام اداری- اجرایی.

2- خود مختاری وسیع اداری- اجرایی برای همه مناطق، حق استفاده از زبان مادری تا انتهای تحصیلات دانشگاهی، زبان مردم هر منطقه زبان اداری- آموزشی رسمی.

3- لغو زبان فارسی بمثابه زبان " ملی" و تبدیل آن به یکی از زبانهای شهروندان، جایگزینی تدریجی نقش کنونی آن با زبان انگلیسی.

4- اداره همه نهادهای فرهنگی سراسری از طریق شرکت برابر حقوق نماینده گان زبانهای گوناگون مردم ایران.

5- تسویه کامل و بدون مماشات همه محیطهای فرهنگی و رسانه های دولتی و غیر دولتی از مروجین فرهنگ تحقیر مردم، ممنوعیت کسب مشاغل دولتی برای چنین عناصری.

6- برپایی یک نظام مدرن تعلیم و تربیت برای ریشه کنی افکار و عادات ناشی از دهه ها سلطه تروریستی شوینیسم سلطنتی- اسلامی.

7- انتقال پایتخت از تهران به شهری با ترکیب تنوع فرهنگی.

راه حل فوق، شرایط پس از سرنگونی رژیم اسلامی را در بر میگیرد. اما شروع تغییراتی در این زمینه، نباید فقط به روز بزرگ موکول گردد. مردمی که خود را تحت شرایط تحقیر ملی احساس کرده، طوق بندگی ناسیونال- شوینیسم نفرت انگیز، زندگی را برای آنها به عذاب روزمره مبدل ساخته است، میتوانند از همین امروز بجای التماس و تمنا از این یا آن آخوند آدمکش، از طریق ارگانهای توده ای دست به اقدام بزنند. حق استفاده از زبان مادری، یک حق شهروندی و در موازین حقوقی بین المللی نیز برسمیت شناخته شده است. تشکیل کمیته ها و نهادهای دموکراتیک- شورایی، که تحقق این امر را هدف فوری خود قرار دهند، حق مردم و امکانپذیر است. با تشخیص این ارگانهای دموکراتیک، میتوان گامهای اولیه در استفاده از زبان مادری و رواج زبان انگلیسی در سیستم اداری- آموزشی را، برداشت.

اعتراضات مردم، بویژه دانشجویان علیه تحقیر ملی در ایران، یک واکنش طبیعی، حق دموکراتیک و دفاع از حقوق انسانی خود است. اما جریانات ارتجاعی- قومی نیز که هیچ تفاوتی با رژیم حاکم نداشته، خود مدافع دستگاه بوروکراتیک- نظامی سرمایه داری هستند، از این اعتراضات بهره برداری میکنند. جریان ضد کمونیست"مجمع دانشگاهیان آذربایجانی"، به شیوه ای ارتجاعی، ضمن تلاش برای سوار شدن بر موج اعتراضات بحق دانشجویان، چاپلوسانه از مأمورین سرکوب رژیم برای برخورد " خوب"؟! آنها، تقدیر میکند؛ حتی دانشجویان معترض را در سالنی در دانشگاه تهران، وادار به سردادن شعارهای" نیروی انتظامی، تشکر تشکر" میسازند. این گروه در یکی از قطعنامه هایی که درتجمعات دانشگاهی در آذربایجان مطرح نمود، خواستار مقابله رژیم با عناصر مسلح ضد رژیمی (یعنی کرد) در غرب کشور گشته، سرکوب فاشیستی غیر ترک زبانان را تشویق میکند. تبلیغات سیاسی این جریان، تماماً ناسیونالیستی، اشراف منشانه("دکتر"، "مهندس"، ...) و ریاکارانه بوده، از ددمنشی شاهان گذشته، به بهانه ترک زبان بودن آنها دفاع میکند. جریان فوق نه مدافع حقوق شهروندی مردم آذربایجان، بلکه مروج نوع ایرانی پان ترکیسم فاشیستی است؛ فرصت طلبانه از سرکوب و تحقیر مردم استقبال کرده، به سرمایه اندوزی سیاسی از آن دست میزند. جریان ارتجاعی فوق، نماینده دفاع از حقوق دموکراتیک مردم آذربایجان نمیباشد، خود در چهارچوب قانون اساسی ضد انسانی این رژیم و بر زمینه تبلیغات ارتجاعی مذهبی آن عمل میکند. از دید این جریان، مردم آذربایجان از خادمان اسلام و برای حفظ وتحکیم مذهب شیعه فداکاریها نموده اند! این در حالی است که آذربایجان مرکز سوسیال دموکراسی انقلابی و روشنفکران لائیک ایران بوده و نقش اصلی را در مبارزه با مذهب و سلطنت ایفا کرده است. از این گذشته، همه کشورهای ترک زبان در منطقه، نزدیک به صد سال است بر دخالت مذهب در سیاست خاتمه داده و در توسعه دموکراتیک جامعه، بمراتب در شرایط بهتری در مقایسه با ایران قرار دارند. این جریان که خود به جناحی از همین رژیم جنایتکار وابسته است، نباید ابتکار عمل در اعتراضات مردم علیه تحقیر ملی را کسب کند. این زمانی ممکن است که معترضین نهادهای مستقل خود را تشکیل داده، به جلب حمایت سایر دانشجویان، زنان و مدافعین حقوق شهروندی اقدام نموده، و در هر تجمعی خواست سرنگونی این رژیم پلید را مطرح سازند.
*** *** ***

سرنگونی رژیم ترور اسلامی - اعلام آزادیهای عمومی - فراخوان کنگره شوراها
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اکبر تک دهقان، 29 اردیبهشت 1384- 19 مه 2006
www.j-shoraii.blogspot.com www.kapital.blogfa.com