Saturday, November 05, 2005

فرد، ثروت و قدرت

یادداشتهای اولیه برای یک مقاله
هر چه مناسبات فرد با موضوع اعمال قدرت بر دیگران و کسب مالکیت، مستقیم، عریان و طبیعی باشد، او به همان میزان، به ارتجاع سیاسی گرایش دارد. حال اگر این مناسبات، غیر مستقیم یعنی از فیلتر رشدیافته گی سیاسی - فرهنگی عبور کند، فرد به ترقی خواهی سیاسی گرایش دارد.
در جریان کودتای 28 مرداد سال 1332 و سلطۀ رژیم اسلامی در ایران، درست همین حقیقت را می توان نشان داد. صاحبان قدرت و ثروت در کشور، به سراغ کسانی رفتند که در ساخت و بافت کاراکتر خود، چنین انسان هایی بودند: نیروی ارتش و پلیس و شعبان بی مخ، یعنی آنهایی که در زندگی روزمره از طریق باجگیری و زورگویی عریان بر دیگران، و گروههایی که از طریق تجارت سکس و سلطۀ بی رحمانه بر زنان، زندگی می کردند. این روش بسج نیرو و سرکوب مبارزات مردم، در حکومت اسلامی، حتی در اشکال عریان تر و بیرحمانه تری بکار گرفته شد.
آنچه مسلم است، شیوۀ برخورد فرد به کسب قدرت و مالکیت در رابطۀ روزمره با دیگران، آیینۀ ای است که گرایش سیاسی انسان نیز در آن ظاهر می گردد.
یک سرمایه دار نمونه در زندگی روزمره، ظاهراً خود را به ارزشهای مدرن و لیبرال متعهد می داند. اما در مناسبات کار و سرمایه و تضمین شرایط برده گی مزدی، به ارتجاعی ترین نیروهای موجود در جامعه تکیه می کند. دلیل آن روشن است: سرمایه دار بودن، خود بر غارت کار انسانهای دیگر استوار است. این یک دزدی کاملاً علنی و برای او و کارگر مزدی هم، به همین شکل درک می شود. از این رو شکل عریان کسب مالکیت از طریق دزدی، مدام او را به ارتجاع سیاسی، یعنی شکل عریان اعمال قدرت در جامعه هم، سوق می دهد. این بویژه در شرایط بحران های سیاسی و یا اقتصادی که فرد سرمایه دار موجودیت خود را در خطر می بیند، در ضد انسانی ترین شکل آن بازتاب پیدا می کند. دورۀ به قدرت رسیدن هیتلر در آلمان و خمینی در ایران، به آشکار ترین شکلی این حقیقت را اثبات می کند.