Friday, April 14, 2006

بیاد کارگر کمونیست وارطان سالاخانیان

،وارطان سخن نگفت

.وارطان ستاره بود

تولد، 6 بهمن 1309 در تبریز
بازداشت، روز 6 اردیبهشت 1333
در گذشت، 18 اردیبهشت 1333 در تهران
وتحت شکنجه های
هولناک مأمورین رژیم سلطنتی

این یادنامه بمناسبت فرا رسیدن اول ماه مه 1385، به کارگران مبارز و زندانیان سیاسی مقاوم در زندانهای رژیم ترور اسلامی، تقدیم میگردد. وارطان خود در روزهای شکنجه های طاقت فرسا به درب سلول میکوبد و زندانیان دیگر را به ابراز علنی شور و شعف خود بمناسبت اول ماه مه و گرامیداشت روز کارگر فرامیخواند. به همین دلیل، از سوی مأمورین رژیم در زندان، با پیکری تماماً زخمی، بازهم تا بیهوشی کامل، تحت شکنجه قرار میگیرد.
***********

تاریخ معاصر ایران، سرشار از مقاومت و قهرمانیهای مبارزین جسور از میان توده های زحمتکش ایران است. یکی از این چهره های بیاد ماندنی و الگوهای آرمانخواهی و پایداری، کارگر کمونیست وارطان سالاخانیان است. او نه فقط از طریق مقاومت بی مانند خود تحت شکنجه های ضد انسانی در رژیم پهلوی، بلکه از طریق هنر پیشرو و با شعر مشهور شاعر بزرگ مردم ایران احمد شاملو نیز، به چهره ای حماسی و شایسته شخصیت انسانی خود، فرا رویید. از شعر شاملو بحق باید بمثابه سند ارجگذاری مردم ایران، از مقاومت انقلابی وارطان و همه زندانیان سیاسی مقاوم نام برد. کدام مبارز و زندانی سیاسی پیشرو در تاریخ نیم قرن اخیر ایران است که شعر " مرگ وارطان" را نشنیده و با شور و ستایش از این کمونیست نمونه، آن را زمزمه نکرده باشد؟

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرگ وارطان


"وارطان! بهار خنده زد و ارغوان شكفت."
.در خانه زیر پنجره گل داد یاس پیر

!دست از گمان بدار
!با مرگ نحس پنجه ميفكن
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار…"
وارطان سخن نگفت،سرافراز دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت.!
" وارطان ! سخن بگو
مرغ سكوت، جوجه مرگی فجيع را
!در آشيان به بيضه نشسته است !"
وارطان سخن نگفت،چو خورشيد از تيرگی بر آمد و در خون نشست و رفت.
وارطان سخن نگفت
وارطان ستاره بود:
يك دم درين ظلام درخشيد و جست و رفت.
وارطان سخن نگفت
وارطان بنفشه بود:
گل داد و مژده داد: (زمستان شكست!)
و رفت…
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

انقلابی کمونیست وارطان سالاخانیان در 6 بهمن 1309، در تبریز بدنیا آمد و تا اتمام دوره دبیرستان در این شهر تحصیل نمود. او به همراه خانواده خود در دومین نقل مکان به تهران در سال 1326، با شغل راننده گی، مسئولیت تأمین هزینه های خانواده را در غیبت پدر، برعهده گرفت. وارطان که خود در تبریز پس از 8 ماه کار در یک کارخانه، بدون دریافت هیچگونه دستمزدی، بیرحمی سرمایه داران جامعه خود را لمس کرده بود، بتدریج به مبارزه با نظام ضد انسانی حاکم و ضرورت دگرگونیهای سوسیالیستی تمایل پیدا کرد. وارطان در سال 1331 در سن 22 سالگی، به حزب توده که در این دوره بخش اعظم نیروهای ترقیخواه جامعه را شامل میگشت، پیوست.

کودتای جنایتکارانه 28 مرداد سال 32، مسیر زندگی وارطان را در پیگیری اهداف انسانی او هر چه بیشتر صراحت بخشید و او به کار مخفی حرفه ای علیه رژیم کودتا روی آورد. جنایت امپریالیستی سال 32، جناح بزرگی از رهبری سازشکار حزب توده را به فرار از مبارزه رویارو، ترک کار تشکیلاتی و حتی همدستی با رژیم سلطنتی کشانده بود. اما بخشی از فعالین جوان و پرشور این حزب، به تلاش سازمانیافته خود عمق بیشتری بخشیده، وظایف سنگین مبارزه در شرایط تشدید اختناق پلیسی را بر دوش کشیدند. وارطان به این گروه از مبارزین فداکار و آشتی ناپذیر در مقابله با رژیم کودتا، تعلق داشت. او که با همرزم خود کوچک شوشتری، مسئولیت توزیع نشریات حزب را بر عهده داشت، درغروب روز 6 اردیبهشت سال 1333 با اتوموبیل حامل بسته های نشریه رزم( ارگان سازمان جوانان حزب توده)، در خیابانی در تهران ( دروازه دولت- در این دوره هنوز خارج از شهر)، به تور پلیس افتاد. طی چندین ماه پس از کودتای 28 مرداد، نشریات حزب توده مرتباً در چاپخانه داودیه چاپ و توزیع گشته و یافتن محل چاپخانه، یکی از مشغولیت های اصلی پلیس کودتا را تشکیل میداد. پس از بازداشت وارطان و کوچک شوشتری، روزهای شکنجه های قرون وسطایی، برای کشف نشانی چاپخانه حزب آغاز شد. دو رفیق بازداشت شده، فوراً به پادگان لشگر 2 زرهی تهران منتقل شده، در یک اتاق و در کنار یکدیگر، تحت شکنجه های ضد انسانی قرار گرفتند. کوچک شوشتری که بیشترین فشار جنایتکاران برای درهم شکستن جثه ظریف او بعمل آمد، پس از 6 روز در سکوت کامل و با بدنی تماماً تکه پاره شده، در روز 12 اردیبهشت جان میبازد. پس از مرگ کوچک شوشتری، اراده وارطان برای مقاومت در برابر شکنجه های بازجویان بازهم تقویت گشته، به روایتی، به بازجویان اعلام میکند که او از محل چاپخانه اطلاع دارد، اما هرگز نشانی آن را نخواهد گفت.

شکنجه های اعمال شده علیه وارطان، برای انسان عادی قابل توصیف نیست. بازجویان، انگشتهای دست ها و پاهای او را یک به یک می شکنند. وارطان در برابر این میزان از توحش نماینده گان " بورژوازی مدرن و شاد " ایران، تنها به پوزخند کفایت میکند. از جسم وارطان چیزی جز پیکری سوخته و درهم شکسته، باقی نمیماند. عاقبت وارطان در روز 18 اردیبهشت 1333، 6 روز پس از مرگ کوچک شوشتری و 12 روز پس از بازداشت خود، جان می سپارد؛ بدون اینکه لب از لب بگشاید، سخنی بگوید و یا کمترین عجز و لابه ای سر دهد. دژخیمان پلید، جنازه هر دو رفیق شجاع و نمونه انقلابی گری کارگران کمونیست را، به درون رودخانه جاجرود پرتاب میکنند، تا بدین ترتیب آثار شکنجه های ددمنشانه بر بدن آنها را پرده پوشی کنند.

مادر وارطان پس از پیدا شدن جنازه فرزندش می گوید:

" جسد وارطان را هنگام دفن دیدم. وارطان را از روی موهای سرش شناختم. اسکلتی بیش نبود. من بعد از آن نتوانستم به خودم بقبولانم که پسری چون وارطان که چهار شانه بود، در عرض 26 روز به اسکلت تبدیل شده باشد."

از نوشته " شاه سیاه پوشان"، منسوب به هوشنگ گلشیری

" کسی مثل وارطان، يك عضو ساده را، چقدر شكنجه اش داده باشند، قابل تصور است؟ وقتي پيدایش كردند، در يكی از بيابان های اطراف، تمام بدنش آش و لاش شده بود. از جای سيگار، پوستش لك لك شده بود. "

احمد شاملو پیرامون وارطان میگوید:

" من وارطان را پیش از بازجویی دوم در زندان موقت دیدم که در صورتش داغهای شیار وار پوست کنده شده، بوضوع نمایان بود. در شکنجه های طولانی بازجویی مجدد بود که وارطان در پاسخهای سوالهای بازجو، لجوجانه لب از لب باز نکرد و حتی زیر شکنجه هایی چون کشیدن ناخن انگشتها و ساعات متمادی تحمل دستبند قپانی و شکستن استخوانهای دست و پای خویش، حتی ناله ای نکرد."

شاملو در ادامه توضیح میدهد: " [ شعری که برای وارطان سرودم] نخست " مرگ نازلی" نام گرفت، تا از سد سانسور بگذرد، اما این عنوان، شعر را به تمامی وارطان ها تعمیم داد و از صورت حماسه یک مبارز بخصوص بیرون آورد."

در روزهای فرارسیدن اول ماه 1385، یاد وارطان، همه انقلابیون کمونیست و مبارزین مردمی را که شرایط بربرمنشانه در زندانها را به جان خریدند، اما تسلیم نشدند، گرامی بداریم.
*** *** ***
اکبر تک دهقان، 25 فرودین 1385- 14 آوریل 2006
www.j-shoraii.blogspot.com
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
!زنده باد اول ماه مه 1385 در ایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یک توضیح و پوزش:
در مقاله بالا در اولین سطر پس از شعر مرگ وارطان، تاریخ تولد وارطان ، 1333 آمده است. در حالیکه، سال1309 صحیح است و این در سر آغاز یاد نامه نیز، بدرستی آمده است.
در پاراگراف قبل از نقل قول از مادر او، جان باختن وارطان، 26 روز پس از بازداشت او اعلام شده است. در حالیکه روز بازداشت 6 اردیبهشت و روز جانباختن او 18 اردیبهشت است. نگارند ه ضمن انتقال صحیح
روز جانباختن او، اما همین روز را با تاریخ کشف جنازه و یا بخاک سپاری او(26 روز پس از بازداشت) که از سوی مادر وارطان اعلام شده، اشتباه نموده است. این نارسایی در این وبلاگ تصحیح شد؛ در سایتهایی که مقاله درج
شده، دیگر موضوع منتفی است!
با تشکر و پوزش مجدد