Thursday, July 07, 2005

هجدهم تیر، روز اتحاد و مبارزۀ دانشجویان و توده های مردم


روز 18 تیر در شرایطی فرا می رسد که کشور در مسیر تحولات سیاسی جدیدی قرار گرفته است. رژیم ترور اسلامی، از طریق رأی سازیهای میلیونی، ایجاد فضای ارعاب، بند و بست های علنی و پشت پرده، یک سرکوبگر افراطی و بیگانه با بدیهی ترین حقوق دموکراتیک مردم را، بعنوان رئیس جمهور خود تعیین کرد. این تحول نه فقط نشان می دهد، رژیم فاشیستی سرمایه به آخرین تیر، برای حفظ حیات نکبت بار خود متوسل گردیده، بلکه بیش از آن، خبر از روزهای دشوارتری برای مردم ایران نیز می دهد. تعیین احمدی نژاد به عنوان رئیس جمهور رژیم، به تشدید هر چه بیشتر رقابت و کشمکش میان دستجات حاکم در داخل و با قدرت های رقیب در جهان منجر شده، کشور را در سراشیب حوادث غیر قابل پیش بینی سوق می دهد. این امر بویژه از آن رو اهمیت دارد، که اپوزیسیون چپ قادر به ایجاد وحدت در صفوف خود نیست و در آیندۀ نزدیک هم، چنین امکانی وجود ندارد. از این رو قوی ترین احتمال، افزایش هر چه بیشتر نقش قدرت های امپریالیستی و احزاب نزدیک به آنها، در تعیین سمت و سوی حوادث سیاسی کشور است. این یک خطر بزرگ برای جامعۀ ایران، نظیر تداوم موجودیت همین رژیم جنایتکار است.
شرایط زندگی توده های مردم و حجم انبوه معضلات اجتماعی، به حد انفجار آمیزی غیر قابل تحمل گشته است. به تبع آن سرگیجه و بلاتکلیفی، عدم تشخیص سیاسی و نا توانی از ایجاد یک قدرت آلترناتیو، راه خروج از این شرایط جهنمی را دو چندان دشوار ساخته است. اینکه هیولایی نظیر احمدی نژاد از لجنزار سیاسی اسلامی سر بلند می کند، نه فقط بن بست فاشیسم حاکم، بلکه همچنین بی تفاوتی سیاسی و استیصال و درمانده گی جامعه، در خروج از این وضعیت را نیز نشان می دهد. با این تفاوت که مردم از کمترین امکان اقدام فوری برای نجات خود برخوردار نیستند، اما رژیم اسلامی، از قدرت فوق العادۀ سرکوب و تخریب و نابودی برخوردار است.
رژیم اسلامی در چنبرۀ بحران های داخلی و بین المللی، دست و پا می زند. تلاش دسته جات ارتجاعی تحت عنوان " اصلاح طلب "، نه فقط بحران سیاسی گریبانگیر آن را حل نکرد، بلکه بر عمق ودامنۀ آن نیز افزود. آنچنان که هارترین جناح رژیم، برای حل بحران مزمن سیاسی آن وارد میدان گردیده، از روز تحکیم قدرت، تشدید شرایط سرکوب را علناً آغاز کرده است. شکست کامل این جریان آشکارا تروریستی در تخفیف بحران سیاسی حاکم، از پیش روشن است: بحران سیاسی در کشور قبل از همه، بحرانی ناشی از ادامۀ موجودیت این رژیم پلید است. از این رو تشدید شرایط سرکوب، آنهم در دورۀ کم اثر شدن سرکوب به شیوۀ تاکنونی، نه راه حل خروج از بحران، بلکه عامل تعمیق آن است؛ آنهم در شرایطی که امکان شکل گیری یک آلترناتیو مردمی، بهتر از گذشته نیست.
رژیم اسلامی یک رژیم کلاسیک فاشیستی است. نابودی کامل کشور و مردم برای حفظ خود، برای آن پشیزی ارزش ندارد. همۀ سران و مسئولین و بخش بزرگی از پایگاه اجتماعی آن، انبوهی از جنایتکاران حرفه ای، راهزنان وتبهکاران هستند. این رژیم، آگاهانه و با دست خود، کشور را به یک بشکۀ باروت مبدل ساخته، تا همواره ترس مردم از نابودی و فرو پاشی کشور را، به عنوان وسیله ای برای تداوم بقاء خود بکار گیرد.
فعالین کارگری، دانشجویی، زنان و حقوق بشر، در دورۀ اخیر به تدریج به بحثهای کشاف روشنفکرانه روی آورده، از حساسیت شرایط سیاسی کشور غافل مانده اند. برای آنها سفرهای خارجی، مصاحبه با رادیو های غربی و اپوزیسیون، و دریافت جایزه و مدال و نام و عنوان، جای اقدامات عملی عاجل برای نجات سرنوشت 70 میلیون انسان را گرفته است. فضای محفلی و غیر مولد احزاب اپوزیسیون در خارج، همچنین به تدریج در نیروهای داخل نیز تأثیر گذارده، گذران امور، لاابالیگری سیاسی، و سیاست صبر و انتظار رواج پیدا کرده است. یک چنین شرایطی مناسب ترین زمینه، در مسیر یک آیندۀ ناروشن، چه بسا هولناک، و یا انتقال قدرت از بالای سر مردم را، فراهم ساخته است.

برای فعالین کارگری و دانشجویی، و نزدیک ترین متحدین آنان در میان طبقۀ متوسط، یعنی معلمان، پرستاران و زندانیان سیاسی مبارز، این امکان وجود دارد، که دست به ابتکارات مستقل سیاسی بزنند. تلاش برای برپایی یک کنگرۀ عمومی از نماینده گان تشکلهای موجود این نیروهای اجتماعی، هم اینک یک گام عملی و فوق العاده ضروری در شرایط کنونی کشور است. یک چنین اقدامی موقعیت جنبشهای رادیکال در ارائۀ یک آلترناتیو برای خروج از شرایط فعلی را، بهبود بخشیده، بر بی تفاوتی سیاسی کنونی غلبه کرده، در مقابل راه حلهای امپریالیستی سدی ایجاد نموده، و راه تلاشهای بعدی را هموار می کند
.

16,04,1384 - 07,07,2005