Friday, March 24, 2006

(بیاد رفیق خلیل رحمتی ( کاک خلیل


در آخرین روزهای سال گذشته، رفیق خلیل رحمتی به شیوه تأثرانگیزی، به زندگی خود خاتمه داد؛ خبری بسیار غم انگیز و دردناک که همه همراهان سابق او را در شوک فرو برد. کاک خلیل از فعالین سابق سازمان چریکهای فدایی خلق ایران- اقلیت و از اوایل دهه 90 به عنوان تبعیدی سیاسی در شهری در شمال آلمان، زندگی میکرد. کاک خلیل از سال 1364، زیر فشار مناسبات محفلی حاکم، از سازمان فاصله گرفته، اما برای فعالین فدایی، او همیشه رفیقی در سازمان خود محسوب میگردید. او در سالهای اخیر دیگر به فعالیت تشکیلاتی اشتغال نداشت؛ اما تماس او با مسائل کشور ومبارزه سیاسی، نظیر گذشته حفظ شده بود. برادر او رفیق مسعود رحمتی مسئول نظامی کمیته کردستان سازمان نیز، در جریان یک درگیری مسلحانه با پاسداران رژیم در 19 بهمن سال 1361 در جاده بوکان – سقز، بهمراه 10 رفیق دیگر از پیشمرگان فدایی، جان باخت. مسعود رحمتی به جناح پیشرو و فعال در سازمان تعلق داشته، همواره علیه مشی غیر انقلابی و انحلال طلبانه، که در این دوره از سوی عباس توکل و مهدی سامع( مسئول کمیته) نماینده گی میشد برخورد نموده، خواهان تغییرات جدی در مناسبات درونی و شیوه فعالیت سیاسی سازمان بود.

مرگ کاک خلیل رحمتی به شیوه خود سوزی در روز 27 اسفند سال 84، نه تنها واکنشی به دشواریها و معضلات زندگی روزمره، بلکه غیر مستقیم همچنین، به علامت نوعی اعتراض سیاسی علیه مسئولین تجزیه سازمان چریکهای فدایی خلق ایران- اقلیت نیز، قابل تعبیر است. سازمان فدایی، هم تشکیلات مبارزه، هم مأمن آمال و آرزوها، و هم محیط زندگی انسانی و شخصی برای او بود. باندهای قدرت طلب که بزرگترین سازمان چپ سراسری را با بیرحمی یک قاضی شرع رژیم اسلامی، به سوی نابودی سوق دادند، محیط کار و زندگی و آرزوهای انسانی کاک خلیل را هم بر سر او آوار ساختند. پدیده خودکشی در میان فعالین سابق سازمان فدایی- اقلیت، و بطور کلی جریان فدایی، موضوع تازه ای نیست، و همه آنها بنوعی به تأثیرات بعدی واقعه چهارم بهمن سال 64، روز درگیری مسلحانه در مقر رادیو صدای فدایی در کردستان عراق (روستای گاپیلون)، برمیگردند.

بحران ناشی از شرایط شکست انقلاب بهمن، بیشترین آثار منفی خود را در فعالیت بیرونی و مناسبات درونی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران- اقلیت بر جای گذارد. آثار بحران در شرایط فوق، به شکل گیری محافلی در درون سازمان منجر شده، عملاً فعالیت سیاسی آن را فلج میسازد. اوج این بحران مخرب، بویژه به سالهای 63 و 64مربوط است. در این دوره جناح عباس توکل- حسین زهری (بهرام، مسئول کمیته خارج، عضو انتصابی کمیته مرکزی) از یک طرف و جناح مصطفی مدنی- حماد شیبانی از سوی دیگر، بر زمینه ضربات پلیسی بر تشکیلات داخل و کشمکشهای قدرت میان خود، دست به صف آرایی در برابر یکدیگر زدند. این دو محفل ضد تشکیلاتی، نیروی مبارز و پرتلاش سازمان را با فریبکاری دچار تفرقه نموده، به رو در رویی با یکدیگر کشاندند. دو جریان فوق که در سال 64، دیگر به دو باند تمام عیار تنزل یافته بودند، هدف قبضه قدرت و سلطه بر سرنوشت نیروی فدایی را، مافوق منافع سازمان و مردم قرار داده، به تشکیلات شکنی عریان روی آوردند. عباس توکل با توسل به سرکوبگری آشکار، خشونت و بی نزاکتی بدوی، تحریف نظرات و اغراق در ضعفهای مخالفین خود، اعضای سازمان را تحقیر و خرد کرده، آنها را پی در پی، بدون کمترین دلیل جدی و عدم رعایت حقوق اعضاء اخراج نموده، از عضو گیری نیروی منتقد خود، ممانعت بعمل می آورد. او از این طریق تلاش میکند، از برگزاری کنگره دوم سازمان جلوگیری کرده، راه حسابرسی پیرامون اشتباهات و سیاستهای مخرب خود در سالهای 60 تا 64 را سد کند. جناح توکل- زهری که بر نتایج اقدامات انحلال طلبانه خود آگاه بود، برای تسهیل تسویه مخالفین که خواهان برگزاری کنگره به تأخیر افتاده سازمان بودند، نیروی اپوزیسیون خود را، به مرز استیصال سوق میدهد. نتیجه سرکوبگری محض این جناح، شکل گیری یک باند ضد تشکیلاتی مخفی، از شهریور 64 و تحت عنوان "شورای عالی سازمان" بود. " شورای عالی" نیز تحت فرمان مستقیم مصطفی مدنی، مخفیانه دست به یارگیری زده، با هر رفیق منتقد جناح توکل وارد رابطه غیر تشکیلاتی شده، او را به سوی خود جلب مینماید. مصطفی مدنی حتی مدتها پیش از درگیری 4 بهمن، در روز روشن و در چادر محل زندگی خود در مقر رادیو، نقشه مقر ایستگاه رادیو را بر روی زمین پهن کرده، بکمک همفکران خود، به بررسی امکانات موفقیت و راههای یک حمله مسلحانه به مقر میپرداخت؛ این در حالی است که او از اعضاء کمیته مرکزی سازمان در سال 58 بوده، سپس تحت عنوان "سازمان چریکهای فدایی خلق ایران(اکثریت)- جناح چپ" در سال 60 دست به وحدت داوطلبانه با سازمان فدایی- اقلیت زده، در این مقطع عضو سازمان فدایی - اقلیت، وعضو کمیته رادیو صدای فدایی است. جناح عباس توکل که از 4 روز پیش از درگیری، به امکان اقدام مسلحانه از سوی گروه دیگر آگاه بود، ورود افراد مسلح به مقر رادیو را پیشاپیش از همین تاریخ، ممنوع اعلام میکند. روز سوم بهمن فضای مقر رادیو، فضای درگیری مسلحانه است. حماد شیبانی از جناح مخالف اخراج شده، باید فوراً مقر رادیو را ترک کند. با خودداری او از ترک مقر، به دستور شخص توکل، چندین نفر او را به زور بر روی زمین کشیده، در چادر روابط عمومی، تحت مراقبت قرار میدهند. عصر همین روز فردی از جناح توکل در مقر عمومی، با کشیدن اسلحه به روی چند نفر از مخالفین، آنها را تهدید به شلیک میکند. حماد شیبانی نیز پیش از اخراج، علناً به امکان توسل به اقدام مسلحانه علیه جناح توکل اشاره نموده، خواستار جلوگیری از اخراج یکی از اعضاء سازمان( آذر) در روز دوم بهمن میگردد. از سوی دیگر در شامگاه روز سوم بهمن 64، جناح اپوزیسیون کمیته مرکزی، در چادر پیشمرگان در مقر کمیته کردستان( مقر گلاله) تشکیل جلسه داده، از طریق مسئول سیاسی تیم پیشمرگه، موضوع حرکت روز بعد برای تصرف مقر رادیو مطرح شده، آخرین تلاش برای بسیج حداکثر نیرو صورت میگیرد. طبق توافق قبلی با کمیته مرکزی همچنین، روز چهارم بهمن دو عضو سازمان در مقر گلاله، کیکاووس درودی( عباس) مسئول کمیته کردستان(خلع مسئولیت)، و یدی شیشوانی عضو کمیته هماهنگی داخل( اخراج)، میبایستی برای گفتگو با عباس توکل، در مقر رادیو حضور مییافتند. با کسب اطلاعات جدید از نحوه اخراج تحقیر آمیز حماد شیبانی و یک عضو دیگر، در حوالی ظهر روز چهارم بهمن، نیروی معترض تحت عنوان اعتراض و انجام تحصن، با دو خودرو به سوی روستای گاپیلون حرکت میکند. عباس توکل که حدود 2ساعت پیش از رسیدن گروه، از حرکت آنان مطلع میشود، از این فرصت نه برای جلوگیری از درگیری مسلحانه، بلکه برای پهن کردن یک تله و بدام انداختن معترضین استفاده میکند. او با اینکه خود از امکان تهاجم مسلحانه مطمئن بوده، بدون اطلاع آن به مقرات نزدیک سازمانهای سیاسی، به سازماندهی نیرو و سنگر بندی مقر رادیو دست میزند. از آنجا که مقر رادیو بر روی یک تپه( در روستای گاپیلون) قرار داشته، با حداقلی از آرایش نظامی، جناح توکل قادر به تسلط بر حرکت نیروی معترض از سمت پایین( جاده ) به سوی مقر رادیو بود. در این فاصله نیز حماد شیبانی، پس از آخرین صحبت مصطفی مدنی با او در چادر روابط عمومی و درست در لحظات بسیج نظامی توکل، با خروج از مقر رادیو به روستای گاپیلون رفته، در انتظار نیروی به راه افتاده از مقر گلاله می ماند. حماد شیبانی در این محل کاملاً آشکار و با صدای رسا، تصمیم " شورای عالی" را، مبنی بر بازداشت عباس توکل و مستوره احمدزاده ( دو عضو کمیته مرکزی)، به عنوان یک دستور تشکیلاتی به پیشمرگان بیطرف در این کشمکش نیز، ابلاغ می کند. مدت کوتاهی پس از رسیدن نیروی مخالف( 20 تا 22 نفر) به روستای گاپیلون، معترضین در مقابل مقر سنگربندی شده قرار گرفته، تلاش اولین دسته 5 نفری برای ورود مسلحانه ناگهانی به مقر رادیوآغاز میشود. پس از یک مشاجره لفظی کوتاه و طی کمتر از 30 ثانیه، درگیری مسلحانه شروع شده، 3 نفر از پیشمرگان سازمان به قتل رسیده( دو نفر از مقر رادیو و یکنفر از معترضین)، یک نفر از معترضین نیز زخمی میگردد. تیراندازی شدید، حتی از طریق نارنجک انداز از سوی مقر رادیو به سوی مخالفین، بسرعت محوطه را به یک صحنه جنگ مبدل میسازد. جناح مخالف که به علت عدم وجود نیروی نظامی با تجربه در مقر رادیو، بر تصرف ساده آن حساب کرده بود، در محوطه پراکنده شده دست به مقابله میزند؛ بویژه اینکه برخی از مخالفین نه مشخصاً برای تصرف مقر، بلکه بدلیل کم اطلاعی، عمدتاً برای اعتراض به اقدامات توکل، با جمع همراه شده بودند. پس از 12 تا 15 دقیقه، با دخالت پیشمرگان اتحادیه میهنی کردستان عراق (یه که تی)، تیراندازی خاتمه مییابد. بدین ترتیب دو محفل فوق، قبل ازهمه عباس توکل و مصطفی مدنی، با دامن زدن مداوم بر بحران تشکیلات، به شیوه ای سازمان شکنانه و غیر انسانی، نیروی فدایی را در یک تقابل مسلحانه در مقابل هم قرار دادند. اعضاء و پیشمرگان سازمان، که بهترین روابط دوستی را با یکدیگر داشتند، در دو قدمی یکدیگر ایستاده، به چشمهای هم خیره شده، به روی یکدیگر اسلحه کشیده، خون صمیمی ترین رفقای خود را بر زمین ریختند. در این حادثه در نوع خود بیسابقه در تاریخ کمونیسم در ایران 5 نفر، رفقا کاوه، اسکندر، حسن از مقر رادیو، و رفقا عباس و هادی از جناح معترضین جان باخته، 6 نفر دیگر از طرفین زخمی گردیدند. درگیری خونین 4 بهمن، انشعابی نابود کننده بدنبال آورد، و با وقوع حداقل چهار انشعاب بعدی در هر دو جناح نامبرده، سازمان فدایی- اقلیت بطور کامل تجزیه گشته، نقش آن در جنبش انقلابی ایران تا سطح محافل کوچکی در خارج از کشور تنزل یافت. از این طریق، سازمانی که پیشگامان آن نظیر بیژن جزنی، صمد بهرنگی و مسعود احمدزاد، در دهه های 30، 40و 50؛ گام به گام برای تأسیس آن تلاش و فداکاری نموده، پس از تحمل ضربات متعدد از درون و بیرون، چندین بار بطور کامل بازسازی شده و قتل عامهای هولناک رژیم اسلامی را پشت سر گذارده بود، به سوی انحلال کامل سوق داده شد.

پس از این حادثه تکان دهنده، بخشی از نیروی سازمان که به جناح توکل- زهری و یا جناح مدنی- شیبانی نپیوستند، به سرنوشتی تلخ دچار گردیدند. از میان آنان میتوان به رفقا، نوید، حسن( لر)، فواد، اردشیر و برخی رفقای دیگر، اشاره کرد. همچنین کارگر کمونیست جمال نیز، که بتازه گی از زندان رژیم اسلامی فرار کرده و مدتها پس از درگیری، به جناح "شورای عالی" پیوسته بود، سرنوشتی نظیر همین گروه پیدا میکند.

رفقا نوید و اردشیر از پیشمرگان شجاع و صمیمی در کمیته کردستان، در کوههای شمال کردستان در سال 1365 و در حال خروج از عراق بهمراه گروهی دیگر، توسط عناصر وابسته به حزب دموکرات کردستان عراق( مسعود بارزانی) بازداشت شدند. افراد حزب مزبور، رفقا نوید و اردشیر را در اقدامی ضد انسانی، به مأمورین رژیم اسلامی تحویل دادند. هر دو رفیق پس از محاکمه در سنندج به جوخه اعدام سپرده شدند. پیشمرگان فدایی که از خانواده ای زحمتکش برخاسته بودند، در جریان اعدام با صدای رسا و چندین بار، شعار مرگ بر رژیم اسلامی، زنده باد سوسیالیسم، سر می دهند.

از میان رفقای فوق، پیشمرگه فدایی رفیق حسن( لر)، پس از واقعه 4 بهمن سال 64 ، برای ادامه مبارزه، به اتحادیه میهنی کردستان عراق( یه که تی) پیوست. او پس از نزدیک به یک سال از این حزب خارج شده، به سازمان کردستان حزب کمونیست ایران- کومه له، ملحق گردید. مدت کوتاهی پس از آن ( در سال 1366) در یکی از مقرات این سازمان، تحت فشار شرایط ناامیدی و سرگردانی، با شلیک گلوله به زندگی خود خاتمه داد.

رفیق فواد از پیشمرگان سازمان و از محیط توده های زحمتکش نیز، مدت کوتاهی پس از درگیری 4 بهمن، در حالیکه به جناح مدنی- شیبانی( از این پس: جناح شورای عالی) ملحق شده بود، به بهانه ای پوچ و مسخره، بساده گی از تشکیلات و مقر این گروه اخراج شده، به حال خود رها میشود. او و رفیق جمال، در جریان تلاشی مأیوسانه برای خروج از عراق در سال 1365، در یک درگیری در شمال عراق جان باختند.

انشعاب مهلک و غیر منتظره در 4 بهمن سال 64، بخشی از نیروی سازمان فدایی را به سوی یأس و سرخورده گی سوق داد؛ این شرایط در خارج از کشور نیز بازتاب یافت. رفیق نیوشا فرهی که در جنب جناح " شورای عالی" فعالیت میکرد، در اعتراض به سخنرانی رئیس جمهور وقت رژیم اسلامی در سازمان ملل( خامنه ای) در سال 1366، در ملأ عام و در مقابل دفتر این سازمان در نیویورک، دست به خود سوزی زده، جان سپرد. جناح "شورای عالی " تلاش کرد، این اقدام نیوشا فرهی را صرفاً اعتراض به رژیم اسلامی تلقی کرده، از آن در مقابل جناح توکل( در مقطع فوق به 3 گروه تجزیه شده) برای خود سرمایه سیاسی بسازد. اما این حقیقتی است که شکل مبارزه خود سوزی در جنبش کمونیستی ایران سابقه نداشته و هرگز تشویق نمی گشت. اقدام رفیق پرتلاش نیوشا فرهی را باید در کنار اعتراض علیه رژیم اسلامی، درعین حال بر زمینه بروز واقعه 4 بهمن و تأثیر سرنوشت تلخ سازمان بر روحیات او نیز به حساب آورد.

با تشدید بحران در جناح توکل- زهری، شرایط برای فعالین گرفتار شده سازمان در این بخش نیز، دشوارتر میگردد. عباس توکل و حسین زهری که به تلاشی قطعی سازمان سوگند خورده بودند، پس از چنین حادثه ای که جنبش چپ ایران را تکان داد، حتی حاضر به برگزاری یک نشست ساده و بحث پیرامون فجایع رخ داده نبودند؛ برگزاری کنگره که موضوع مشاجره منجر به درگیری 4 بهمن بود، دیگر بطور کامل برای این جناح حل شده و به فراموشی سپرده شده بود. در اعتراض به وضعیت حاکم بر جناح کمیته مرکزی و عدم فراخوان کنگره از سوی آن، عضو سازمان، رفیق صمیمی و پرتلاش رفیق مریم، در مقر این گروه در یکی از شهرهای کردستان عراق( اواخر 1365)، با شلیک یک گلوله به زندگی خود پایان داد. افراد وابسته به جناح فوق، جنازه رفیق مریم را به سرد خانه شهر تحویل داده، با لاابالیگری محض به مقر خود در شهر برمیگردند. مأمور بعثی سردخانه شهر، در دیدار با فرد دیگری از جریان فدایی، از برخورد غیر جدی، و عدم برخورد انسانی افراد جناح توکل به رفیق جان باخته شکایت کرده، از اینکه پس از چند روز هنوز کسی برای تحویل گرفتن و به خاکسپاری جنازه رفیق خود مراجعه ننموده، ابراز تعجب مینماید. در این مقطع و اوائل سال 1366، جناح کمیته مرکزی نیز دچار انشعاب شده، 3 گروه، شناخته شده تحت عنوان جناح کمیته اجرایی( توکل)، جناح کمیته خارج( زهری) و جناح هسته اقلیت (مستوره احمدزاده)، شکل میگیرند.

در سال 2002، همچنین خبری از خود کشی و مرگ یکی از رفقای قدیمی از طیف فدایی در مجله آرش در پاریس، منتشر شد. رفیق حسین جامعی از فعالین اولیه سازمان در خارج از کشور، که انشعاب سال 59 تأثیر منفی سختی بر روحیات و زندگی او باقی گذارده، وشاهد انشعابات دردناک بعدی نیز در این طیف گشته بود، در دوره اخیر در تنهایی کامل زندگی میکرد. جامعی از فعالین تأثیر گذار در کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در انگلستان، از پایه گذاران نشریه 19 بهمن در شرایط پیش از انقلاب واز مروجین دیدگاههای رفیق بیژن جزنی در این نشریه بود. او در روز 25 ژانویه سال 2002 در اتاقک محقر خود در شهر کوچکی در شمال انگلستان، خود را حلق آویز و بر 60 سال زندگی مبارزاتی خود، نقطه پایان گذاشت.

در سالهای اخیر نیز موارد منتشر شده ای از پدیده خودکشی در میان فعالین سابق سازمان فدایی به چشم میخورد. در روز 10 اکتبر 2005، پناهنده سیاسی فاطمه توکلی در یکی از شهرهای ترکیه، اقدام به خودکشی نموده، خوشبختانه با کمک رسانی بموقع دوستان او، نجات مییابد. فاطمه، معلمی از شهر گناوه و از فعالین سابق سازمان چریکهای فدایی خلق ایران- اقلیت، از اوائل انقلاب تا سال 1365، سه بار توسط مأمورین رِژیم اسلامی بازداشت میگردد. چندین نفر از بستگان و رفقای نزدیک، از جمله برادر او نصرالله توکلی، در کشتارهای دسته جمعی سال 67، به جوخه اعدام سپرده میشوند. فاطمه توکلی پس از نزدیک به 4 سال اقامت در شرایط بسیار دشوار در ترکیه، در معرض اخراج و تحویل به مأموران رژیم اسلامی قرار داشت. او در شرایط ترس و درمانده گی، اقدام به خود کشی مینماید. پس از چندین روز و در پی اعتراضهای گروههای متعدد به دولت ترکیه، عاقبت اطلاعیه ای با امضاء "کمیته خارج از کشور سازمان فداییان- اقلیت"( جناح توکل)، منتشر شده که خواستار حمایت از فاطمه توکلی می گردد! جریان "کمیته خارج از کشور ..."، در نوامبر 2002 نیز طی انتشار اطلاعیه ای، خبر از خودکشی و مرگ کامران فرمانده، برادر یک از اعضای این سازمان در خارج میدهد. کامران فرمانده پس از چندین سال تحمل شرایط دشوار زندگی در ترکیه، تحت شرایط روحی تخریب شده ای، در روز 18 نوامبر 2002، از طریق استفاده از مواد سمی اقدام به خودکشی میکند. اینکه سازمان فوق پیش از وقوع این حادثه، با توجه به اطلاع از وضعیت روحی او، چه اقداماتی برای تسهیل شرایط و یا نجات او انجام میدهد، مسکوت میماند. روشن است حق استفاده از حمایت سازمانهای سیاسی، باید برای همه شهروندان ایرانی در خارج از کشور، به یکسان رعایت گردد. اما شیوه برخورد یک سازمان سیاسی به وضعیت اعضاء و یا نزدیکان خود در شرایط دشوار زندگی، در عین حال معیاری برای سنجش نوع مناسبات این سازمان با سایر توده های مردم نیز، تلقی میگردد.

انقلاب بهمن و ناکامی آن، شکست مهلکی برای جریان فدایی بطور کلی و سازمان فدایی- اقلیت بطور خاص بدنبال آورد. بخش اعظم انشعابات و بویژه درگیری مسلحانه در مقر رادیو صدای فدایی در 4 بهمن سال 64، از این طریق قابل توضیح است. فدایی بمثابه نیروی اصلی زمینه ساز این انقلاب بزرگ از 19 بهمن سال 1349، از شکست جنبش انقلابی پس از کودتای 28 مرداد سال32 ، بیشترین صدمات سیاسی و انسانی را متحمل گشت. نتیجه این صدمات، تجزیه سازمان سیاسی این نیروی اجتماعی، و پراکنده گی هزاران نیروی تشکیلات، همچنین دوستان و امیدواران به آن بود. نسل جدید کارگران کمونیست و روشنفکران انقلابی نیز در شرایط کمک به بازسازی این سازمان نبوده و بخشهایی از آن نیز به ملک خصوصی محافل غیر فعال تبدیل شد. از این طریق، زمینه حل بحران و ایجاد سازمان سراسری بزرگ تضعیف گشته، و تاکنون نیز گامهای مؤثری در این جهت، برداشته نشده است. این وضعیت به تشدید فضای یأس و سرخورده گی دامن زده، به بروز مواردی از پدیده خودکشی در این طیف انجامیده است.

هم اینک صد ها نفر از فعالین فدایی از طیف انقلابی این نیرو، در خارج از کشور زندگی میکنند. آنها هیچ تلاش جدی برای ایجاد یک سازمان سراسری مهاجرین، که قبل از همه نیروی اجتماعی فدایی را در بر بگیرد، بعمل نیاورده اند. در حالی که وجود یک چنین نهادی، نه فقط نتایج جدی در بکارگیری ظرفیت این جریان توده ای، پر سابقه و شناخته شده در میان مردم، در مبارزه علیه رژیم اسلامی خواهد داشت، بلکه در عین حال منجر به ایجاد کانون تماس، همفکری و روابط انسانی برای عناصر آن میگردد. چنین محیطی زمینه آشناییها، ایجاد مناسبات روزمره، کاهش فشارهای ناشی از ضربات مهلک رژیم و تجزیه سازمان فدایی را فراهم خواهد ساخت. مرگ غم انگیز کاک خلیل باید با هر میزان از تلخی اما، به ایجاد تغییری جدی در مناسبات پناهنده گان سیاسی وابسته به جناح رادیکال طیف فدایی کمک نماید. بهترین شکل گرامیداشت خاطره کاک خلیل رحمتی، جلوگیری از تحمیل چنین سرنوشتی بر زندگی سایر مهاجرین ایرانی، در خارج از کشور است.

موضوع خود کشی در رابطه با ایرانیان مقیم خارج از کشور، ابعادی بمراتب وسیع تر از نمونه های فوق دارد. شرایط زندگی در خارج نیز معضلات خود را به شهروند عاصی ایرانی تحمیل نموده، آثار آن هر از گاهی از این طریق امکان بروز مییابد. مقابله با این پدیده، از طریق صدور نصایح اخلاقی و یا مذمت این روش نفی خود و اعتراض به جامعه، عملی نیست. بحث بالا جستجوی یک راه حل، بجای ابراز تأسف صرف و یا رد فرمال خودکشی است. راه حل مورد بحث همچنین، فقط طیف معینی از پناهنده گان را مد نظر قرار نمی دهد؛ بلکه در اینجا، معضلی مربوط به همه ایرانیان مقیم خارج و تلاشی برای اقدامات عملی در این زمینه، مورد نظر است. مسلماً اگر جریانات سیاسی، چهره های شناخته شده و قابل اعتماد در طیف فدایی، برای تغییر وضعیت فوق پیشگام گردند، در این صورت امکانات ایجاد شده میتواند با تخفیف ناملایمات زندگی در محیط خارج، بر موقعیت سایر بخشهای مهاجرین نیز تأثیر مثبت باقی گذارد.
*** *** ***
http://www.j-shoraii.blogspot.com/ damawand58@yahoo.com
اکبر تک دهقان، 4 فروردین 1385، 24 مارس 2006
توضیح: در مقاله بالا یک تغییر کوچک صورت گرفته، که باید توضیح داده شود. در این مقاله در پاراگراف اول از جانباختن 10 نفر از رفقای فدایی، از جمله رفیق مسعود رحمتی در درگیری با پاسداران رژیم در 19 بهمن سال 1361 در کردستان، سخن میرود. اطلاعات دقیق تر و ارائه شده از سوی فعالین سازمان در تاریخ فوق در کردستان، بر آمار 11 نفر از پیشمرگان فدایی، دلالت مینماید. همچنین پیش از انتشار این مقاله، در دو مطلب، مندرج در سایتهای اینترنتی و از سوی دو گروه سیاسی نیز( در مناسبت فوق و یک مناسبت دیگر)، اشتباه ذکر شده وجود دارد. در متن موجود در وبلاگ جمهوری شورایی، این نکته تصحیح گردید.