Thursday, August 09, 2007

! دو اختر فروزان زندان

!خواننده گرامی

متن زیر اثر زندانی سیاسی سابق و نویسنده مبارز خانم فریبا مرزبان است که عیناً از نشانی پایین برداشت شده است. در این نوشته خانم مرزبان، به ذکر خاطره ای از رفقای فدایی در زندان و سرگذشت بعدی آنها میپردازد.
http://www.roshangari.net/as/sitedata/20070809164046/20070809164046.html

-------------------------

" دو اختر فروزان زندان" - فريبا مرزبان


با احترام به دکتر سوسن نيلی و دکتر فريده طباطبايی

در دهه شصت نا امنی حاکم بر جامعه ايران و گستره کشت و کشتار، گريبان اقشار مختلف را گرفت و يقه درانی کرد. همه را گرفتند و در حبس کردند. در ميان بازداشت شدگان همه گروه سنی به چشم می خورد؛ از نوزاد چند ماهه گرفته تا زنان و مردان مسنی که کمر خميده کرده بودند؛ از داغ از دست دادن فرزندانشان! در ميانه ميدان" سازمان فدائيان "*1 که از آبروی سياسی و قدرت مبارزاتی بالايی برخوردار بود لطمات و صدمات سنگينی را متحمل شد. ضربات شديدی وارد شد بر پيکره سازمان چريکهای فدايی خلق ايران و ديگر سازمان های مخالف و نيروهای مستقلِ مخالف حکومت اسلامی.

سال شصت سال فرمان خون بود که از سوی آيت الله خميني، رهبر و بنيانگذار جمهوری اسلامي، برای بقاء حکومت صادر گرديد. در درون حکومت، جلادان فرصت طلب و تشنه خون، اطاعت امر او کردند و کشتند هرکه را که توانستند و دهه خونين شصت را پديد آوردند. دليل ناامنی و کشتار در دهه شصت تکرار فرمان خمينی در مقاطع مختلف بود. در پی همين فتواها، کشتار و قتل عام زندانيان در سال 1367 شکل گرفت و تکرار گرديد؛ کسانی به خاک و خون کشيده شدند که سالها از اسارت آنها می گذشت.

در ميان آنها که رفتند و آنها که بازداشت شدند افرادی بودند که در مدت عمر افتخار آفرين خود، راهی جز خدمت به توده ها نپيمودند. دکتر سوسن نيلی و دکتر فريده طباطبايی از ميان آنها بودند که توان، تلاش و تخصص خود را گذاشتند در راه رسيدن به جامعه ای آزاد و ايده آل.

سوسن و فريده را به اتهام هواداری از فدائيان خلق موسوم به اقليت، بازداشت و زندانی کرده بودند. عده ای از زندانيان با آنها هم بند و همسلول بوده و عده ای با نامهای آنها آشنا شده و اغلب زندانيان بند زنان برای مداوا نزد سوسن نيلی و فريده طباطبايی رفته اند در زندان و در خارج از زندان؛ در مجموع روحيات، شخصيت و توانايی های اين دو اختر فدايی فروزان در زندان را می ستايند. به هنگام بازداشت توسط ماموران حکومتی اموال و لوازم شخصی شان را مصادره کرده بودند؛ فرشهای خانه شان را مصادره کرده بودند. لوازم مطب خصوصی و تجهيزات دندانپزشکی اشان را پس از مصادره به زندان منتقل کرده؛ و مورد استفاده قرار داده بودند. تجهيزاتی که با خون دل يک عمر کار و زحمت فراهم کرده بودند تا در جهت کمک به انسانها استفاده بشود؛ به زور اسلحه پاسداران اسلام به زندان قزلحصار منتقل شده بود.

ما در بند 8 ، واحد 3 ، زندان قزلحصار بوديم. با گذشت چند روز از شروع تنبيهات، به زندگی عادی در بند رسيديم و راهی نداشتيم جز غلبه کردن بر تنبيهات. گفتنی است که قرنطينه بند 8 ورای همه بندهای زندان بود. درآنجا تجارب مفيد و با ارزشی حاصل کردم. مسايل، موارد فکري، مشکلات، نوع ارتباطات و خواسته ها در بند ما با مسايل و موضوعات بندهای ديگر متفاوت بود. بند ۸ خاطرات ماندنی داشت و عمده ترين مسائل و اتفاقات بندهای زنان در آنجا رخ داده و مطرح می شد؛ به همين دليل به بند سرموضعی ها معروف شده بود. من زندان های مختلف ديدم و در بندها و شرايط سخت و متنوع قرار گرفتم اما، بهترين دوران نشاط در زندان را در آنجا تجربه کردم در مفهوم اسارت و آزادی. در قرنطينه بند هشت، که کمتر از 350 نفر بوديم؛ ياد گرفته و پذيرفته بوديم با هر گرايش سياسی می توانيم وحدت عملی داشته باشيم. به همين دليل در جای جای بند اتحاد و يگانگی ما مشهود بود. ما چپها وابسته به جريانات مختلف سياسی بوديم و بخشی از زندانيان هم از مجاهدين بودند؛ اختلاف نظری فراوانی داشتيم اما در آن برهه، در رابطه با زندان از يک سياست پيروی می کرديم؛ البته در ميان ما چند نخاله و ناسازگار با خود ديده می شد. در تابستان گرم و در نتيجه تنبيهات و سينه خيزهای شبانه، درد محوطه کمرم را گرفته بود و دندانهايم آبسه کرده بودند. با سهيلا (معصومه اسدی خامنه) تواب نگهبان بند صحبت کردم. او صورت متورم مرا ديد. فردای آن روز، مرا به ملاقات دکتر نيلی و دکتر فريده طباطبايی برد. پس از چند جلسه معاينه دقيق لثه و دندان هايم، دکتر نيلی پيشنهاد داد خودم را از درد دندان خلاص کنم؛ به دليل نبودن امکانات و وسايل و نبودن مواد لازم برای پر کردن دندانها و عصب کشی. به نظر او که بهترين و بالاترين متخصص روت کانال بود راه حل، کشيدن دندانها بود. به دکتر نيلی اعتماد داشتم و می دانستم هر کاری که از دستش بر می آمد در مورد من کوتاهی نمی کرد.

در يکی از روزها فروزان عبدی که زندانی مجاهد بود (در سال 1367 به هنگام قتل عام زندانيان اعدام شد) گفت: اگر نزذ دکتر نيلی می روم به او سلامش را برسانم. بدون آنکه از او سوالی بکنم حدس زدم که در گذشته همسلولی بوده اند. من در اتاق دکتر بودم همراه با دکتر فريده طباطبايی و زندانی مجاهد توابی که نگهبان من بود. به محض اينکه بر روی صندلی قرار گرفتم گفتم: دکتر، فروزان عبدی سلام رساندند.

دکتر نگاهی توام با لبخند بر چهره من انداخت و گويی قاصد يکی از بهترين اخبار برای او بودم. فروزان از چهره های شاخص و هميشه فروزان زندان بود. او از من خواست که متقابلاً سلام او را برسانم. او کار می کرد و من در حين کار نگاهش را شکار می کردم و می ديدم که با چه نفرتی بر توابين حاضر در اتاق می نگريست!

ما در جهنم بند 8 با غرور و جوانی روزها را می شمرديم و همه شبها را سپری می کرديم. دو پزشک مبارز و انساندوست که وظيفه ای به جز خدمت بر گرده خويش احساس نمی کردند و به جز خدمت به جامعه که کمک به رهايی انسانها بود؛ هدف ديگری نداشتند اسير چنگال لمپن و آدمکشی به نام داود رحمانی*2 شده بودند. بارها با رئيس زندان بحث و جدل داشتند، برای فراهم شدن امکانات در زندان؛ تا آنها بتوانند کمک بيشتری به اسيران زندان اسلام بکنند و ناراحت بودند از اينکه کاری بيشتر از آنها ساخته نبود برای ما.

در همان سالها، همسر يکی از مسئولان حکومتی احتياج به متخصص روت کانال زن پيدا می کند و به خاطر عقايد مذهبی حاضر نمی شود تحت نظر پزشک معالج مرد قرار بگيرد. سرانجام به او می گويند که بهترين متخصص در زندان است. همان زن پس از ملاقات دکتر نيلی و مداوای خويش با توجه به تخصص و تحت تاثير شخصيت آنها، خواستار و پی گيرِ آزادی هردوی آنها از زندان می شود و شرايط آزادی شان را فراهم می کند. از زندان آزاد می شوند و با دست خالی و بدون هيچ اندوخته ای به ادامه خدمت به انسانها می پردازند.

سرانجام رفيق و ياور زندانيان دکتر فريده طباطبايی با اعصابی به هم ريخته، که ناشی از فشارها و شکنجه های زندان بود و پس از دست و پنجه نرم کردن با چند بيماری در اثر ابتلا به بيماری سرطان روده در تير ماه 1383 در تهران درگذشت و به دنبال او دکتر سوسن نيلي، چند ماه بعد، بدرود حيات گفت. يادشان گرامی و راهشان پر رهرو. 08/ 08/ 2007
---------------------------
توضیحات از وبلاگ جمهوری شورایی

*1- " سازمان فداییان" در اینجا، همان جناح اقلیت سازمان اصلی است که در این تاریخ و تا 4 بهمن سال 1364، هنوز با نام کامل و قدیمی یعنی: سازمان چریکهای فدایی خلق ایران فعالیت میکرد.

*2- حاج داوود رحمانی، از جنایتکارترین چهره های این رژیم پلید است. او صاحب یک آهن فروشی در میدان خراسان تهران بود. روحیات بشدت لمپنی و افراطی او و فحشهای رکیکی که در لحظه ورود به بند مجرد، زندانیان مقاوم را با آنها خطاب میکرد، به امور عادی زندان قزلحصار در سالهای 60 به بعد تعلق داشت. در یکی از بازدیدهای او از یکی از بندهای زندانیان مرد، در حال عبور از مقابل یکی از سلولهای 3 نفره، که نزدیک به 30 نفر در آن چنباتمه زده و یا آویزان بودند، گفت: " من نمی دانم شماها را چرا اعدام نمیکنند؟ شماها را باید همین امروز به دریا بریزند، فردا دیر است"

- علیرغم خیانت بزرگ و راهزنی دارودسته " اکثریت"، بیشترین نیروی انقلابی از میان بخشهای پیشرو جامعه ایران همچنان در صفوف سازمان چریکهای فدایی خلق ایران- اقلیت باقی ماندند. اقدامات انحلال طلبانه دسته جاتی که در رأس جناح اقلیت تیشه به ریشه سازمان زدند، یعنی جناح توکل- زهری- هسته اقلیت از یک طرف و جناح مدنی- شیبانی- شیشوانی از سوی دیگر، بدون هیچ تردیدی ضدیت با این گروه وسیع اعضاء و دوستداران سازمان، از آن میان، دو رفیق بالا هم محسوب میگردد.
---------------------------
سرنگونی رژیم ترور اسلامی - اعلام آزادیهای عمومی - فراخوان کنگره شوراها
کنگره شوراها یک کنگره عمومی است، که در لحظات سرنگونی رژیم اسلامی، از تجمع نماینده گان شوراها، سندیکاها و اتحادیه ها، کمیته ها، نهادها و ارگانهای صنفی و دموکراتیک همه اقشار و طبقات سهیم در سرنگونی رژیم اسلامی، در داخل کشور تشکیل میگردد. این کنگره، از قدرت گیری سازمان مجاهدین و مدافعین رژیم پهلوی، بمثابه جریانات ارتجاعی و سرکوبگر ممانعت بعمل آورده، راه سوء استفاده از خلاء قدرت برای شروع کشمکشهای قومی، توسل به تخریب و انتقام جویی را سد نموده، خطوط کلی نظام سیاسی آتی را روشن ساخته، موعد انتخابات ارگانهای دائمی در کشور را معین میکند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ