Sunday, August 12, 2007

! مردم را فریب ندهید


21 مرداد 1386- 12 اوت 2007

برخورد برخی جریانات چپ در خارج به موضوع بازداشت محمود صالحی، برخوردی کاسبکارانه و صرفاً از موضع " شخصیت" سازی و تبدیل او به " رهبر سرشناس جنبش کارگری ایران" بوده، فاقد هرگونه اصالتی است؛ تاریخ چپ انقلابی و جنبش کارگری ایران چنین سنتهای بورژوایی و عقب مانده ای را نمی شناسد و نباید به آن تسلیم شود.

البته محمود صالحی و اطرافیان او هم، از وضعیت پیش آمده، استقبال کرده، با نگارش نامه ها و پیامهای شعارگونه و انتراعی که مثلاً متوجه "سرمایه داری"!! است و هیچ ربطی به زندگی واقعی و جنایات رژیم اسلامی نداشته، جز نسخه دست چندم مقالات تکراری جریانات بالا نیست، به این شوی ژورنالیستی ارزان دامن میزنند. آیا بهتر نیست او قبل از هرچیزی سرکوبگری رژیم اسلامی، بازداشت خود و صدها دانشجو و زن مبارز و جوانان، بوِیژه اعدامهای وحشیانه اخیر را محکوم نموده، و عبارت پردازیهای ملال آور" ضد سرمایه داری" را به آقای محسن حکیمی و خیل خرده بورژواهای خارج از کشوری[ از جمله تحت ماسک " فدایی"] واگذار کند؟ از این گذشته، برگزاری مراسم اول ماه مه که آقای صالحی در پیام خود به آن اشاره میکند، چیزی نیست که منشاء کشمکش مردم با این رژیم جنایتکار گردد، و دارای چنان اهمیتی نیست که از آن بعنوان یک خواست محوری یاد شود. در مراسمهای اول ماه مه در ایران، اگر کسی قادر به محکومیت جنایات این رژیم جانی نشود، بدتر از آن، با شورای اسلامی و فرماندار مراسم مشترک برگزار کرده، دست به سخنرانی بی آزار علیه ارواح و اشباح بزند، دردی از این جامعه و طبقه کارگر درمان نمیشود.

محمود صالحی گرامی! در کردستان که از این " سرمایه داری" شما، جز چند " پاساژ"، آثار زیاد دیگری وجود ندارد! همان " پاساژی" که کومه له با دست پاچگی تمام، علیه آتش زدن آن در تابستان 1384 موضع گیری کرد! چرا در این همهمه زندان و شکنجه و چوبه های دار خیابانی ، اینهمه پیرامون " سرمایه داری" پیام میدهید؟ مگر مردم ایران از وجود نظام " سرمایه داری" در این کشور، مطلع نیستند؟ با کدام " سرمایه داری" و چگونه در حال مبارزه هستید که ربطی به رژیم اسلامی ندارد!؟ از این گذشته، اگر همه مشغله فکری شما سرمایه داری است، چرا مبتکر تأسیس یک سندیکای سرخ و یا یک حزب انقلابی نمیشوید؟ مگر میشود در افراطی ترین رژیم سرمایه داری جهان، که حق دوچرخه سواری را برای زنان به رسمیت نمی شناسد، از طریق " انجمن صنفی خبازان سقز" با 30 یا 50 عضو، دست به مبارزه علنی علیه " سرمایه داری" زد؟

جامعه ایران نیازی به " رهبران" و " شخصیت ها"، آنهم از نوعی که طیف غیر کمونیست و غیرانقلابی وبال مردم کرد علم میکند ندارد؛ باید در داخل کشور، تشکل های توده ای بزرگ و احزاب سیاسی، متکی بر تاریخ جنبش کارگری- کمونیستی ایران شکل بگیرند. طبقه کارگر ایران هرگز نخواهد پذیرفت که " دیوید کرافت" و " گای رایدر"*1 برای او شخصیت سازی کرده، به او ترحم نموده، جامعه را نجات دهند. منصوراسانلو هم نه از این طریق، بلکه از طریق مبارزه رو در رو برای تأسیس یک تشکل توده ای مستقل با هزاران عضو، به موقعیت کنونی خود در جامعه دست یافته، که تاکنون هم جز زندان و شکنجه نصیبی از آن نبرده است.

جریانات فرصت طلب منتسب به مردم کرد در بالا با تقلید از ژورنالیسم بورژوایی، اقدام به شوپردازی کرده، برای مردم ایران از طریق اینترنت و اطلاعیه، " رهبر سرشناس" جعل میکنند. تفاوت این روش با رئیس جمهورتراشی سازمان مجاهدین در کجاست؟ محمود صالحی یک زندانی سیاسی نظیر بقیه زندانیان سیاسی بوده، خواست اصلی او برگزاری جشن اول ماه مه در سقز و حق سخنرانی کلی پیرامون " سرمایه داری" در آن است و نه بیشتر، و باید هرچه زودتر نظیر سایر زندانیان سیاسی آزاد شود. ریاکاری و شوسازی جریانات سوءاستفاده چی از نام او، به کمونیسم و مبارزه دموکراتیک مربوط نیست و صرفاً از شیوه حیات و " سبک کار" تماماً ژورنالیستی- بورژوایی جریانات پرت از سنتهای مبارزاتی در ایران ناشی میشود.

طیف کومه له- " کمونیسم کارگری"، در نامه نگاریها و اطلاعیه های خود، حقایق را پیرامون محمود صالحی وارونه کرده، با دادن اطلاعات غلط، سازمانها و محافل بین المللی را فریب میدهند که زیان آن متوجه همه اپوزیسیون چپ میگردد. در نامه های این مجامع به مسئولین رژیم اسلامی، که متن آنها معمولاً پیشاپیش تنظیم و تنها برای انجام امضاء به سازمانهای بین المللی سپرده میشوند، این نوع فریبکاری به روشنی آشکار است.*2 آنها از محمود صالحی، بعنوان: " ... او یکی از بنیانگذاران اتحادیه سراسری خبازان در شهر سقز و همچنین کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکلهای کارگری و در عین حال سخنگوی این نهاد است." نام میبرند. آیا چنین تصویر غیرواقعی از محمود صالحی به نفع اوست و یا به زیان او؟

این " اتحادیه سراسری"، آیا بیش از 30 عضو، در بهترین حالت، 50 عضو دارد؟ مگر در شهر کوچکی نظیر سقز، چند نانوایی وجود دارد؟ چرا تاکنون " انجمن صنفی خبازان سقز"، نظیر سندیکای کارگران شرکت واحد، تعداد اعضاء خود را اعلام نکرده، از وضعیت برگزاری مجمع عمومی، اساسنامه، برنامه و مصوبات خود سندی منتشر نساخته، خود را یک تشکل سندیکایی- یعنی برای رژیم اسلامی غیرقانونی وغیرقابل تحمل- معرفی نکرده است؟ چطور میتوان یک انجمن صنفی سنتی کارگاهی، محلی و غیرمدرن را با سندیکای شرکتی با 17000 کارگر در مرکز قدرت سیاسی بورژوازی وحشی ایران، که حداقل 8000 عضو ثبت شده دارد، یکسان گرفت و آن را به این صورت دروغین به مجامع بین المللی معرفی کرد؟ از این گذشته، کدام تئوری و تجربه انقلابی مدعی است: که انقلاب کارگری، کار کارگران صنوف و کارگاههای ماقبل سرمایه داری، آنهم در مناطق غیرصنعتی است؟! اتحادیه، اتحادیه است و انجمن صنفی در این رژیم، انجمن صنفی اسلامی است.

ثانیاً این اصطلاح " اتحادیه سراسری خبازان سقز" دیگر از کجا آمده، چرا تاکنون حتی یکبار خبری از آن، برای همان شهروند سقزی منتشر نشده بود! و چگونه میتوان کلمه " بنیانگذاران" را که بار و مفهوم خاصی، عمدتاً سیاسی دارد، برای یک انجمن قانونی، کوچک و صنفی و مطلقاً غیرمبارز بکار برد؟ تشکیل یک انجمن صنفی ساده در شرایط رژیم اسلامی، که پیش از آنهم وجود داشته است، به بنیانگذاری و " بنیانگذاران" نیازی ندارد! حتی برای مهمتر ساختن و شبیه سازی با سندیکای کارگران شرکت واحد، از آن برای اولین بار تحت عنوان " ... خبازان سقز و حومه"، یعنی هموزن " سندیکای کارگران شرکت واحد تهران و حومه" نام میبرند! در حومه سقز، هر چه هست، روستاست و در روستاهای مناطق فقیر هم، مردم نانشان را خود در تنور خانه می پزند! مضحک تر اینکه، در همه نامه هایی که به دو اتحادیه کارگری جهانی نوشته شده، اول به توضیح مفصلی پیرامون آقای محمود صالحی اقدام شده، سپس به منصور اسانلو پرداخته میشود! به این ترتیب، محفل باز خارجه نشین، که جز نمایش و تظاهر از او کاری ساخته نیست، مثلاً به مقامات بین المللی حالی میکند، که آقای صالحی در صدر " جنبش کارگری" خودساخته آنها قرار گرفته، مقامی مهم و ویژه داشته، پس از او منصوراسانلو قرار دارد!!

در هیچ کجای ایران " اتحادیه سراسری" وجود ندارد، در سقز که جای خود دارد! سقز یک شهر کوچک و بدبختانه غیرصنعتی، نظیر صدها شهر دیگر کشور است که در یک نظام دموکراتیک باید بسرعت به یک منطقه صنعتی مبدل گردد. در حال حاضر اما در چنین شهری " اتحادیه سراسری" چه میکند؟ از این گذشته، آنچه که به محمود صالحی مربوط است، نه " بنیانگذاری" یک " اتحادیه سراسری" بلکه شرکت در تأسیس یک " انجمن صنفی" است که از این نوع انجمنها همواره و در هر دو رژیم، صدها و چه بسا هزاران نمونه دیگر وجود داشته و وجود دارند، و در قوانین رسمی رژیم اسلامی هم کاملاً به رسمیت شناخته شده، آزاری هم به کسی نرسانده اند.*3 برای تأسیس یک انجمن صنفی، هیچ نیازی به مبارزه و مقاومت و جنگ و گریز خیابانی و فشرده شدن " گلو" و خطر از دست دادن " زبان" نیست. رژیم اسلامی و هر رژیم بورژوایی دیگری، از تأسیس انجمنهای شغلی و صنفی وسیعاً حمایت و استقبال میکنند؛ فراموش نکنیم، بخش مهمی از اصناف کشور، متحد این رژیم جنایتکار بوده، حتی بازوی فاشیستی عریان، یعنی پاسداران و بسیجیان و شکنجه گران آن را میسازند!! چرا محفل باز خارج از کشوری، یک انجمن صنفی ساده و مطلقاً غیرسیاسی و نظیر سایر انجمنهای صنفی اسلامی را تحت عنوان " اتحادیه سراسری خبازان سقر و حومه" و بعنوان یک سندیکای مبارز و غیرقانونی به مجامع سندیکایی بین المللی قالب کرده، برای آن ابهت و عظمت مبارزاتی جعل میکند؟!

در نامه های نوشته شده از سوی این جریانات و امضاء شده از سوی اتحادیه های کارگری بین المللی، از محمود صالحی بعنوان یکی از" بنیانگذاران کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکلهای کارگری و در عین حال سخنگوی این نهاد" نام برده شده است. اینهم فصل دیگری از هنر تحریفگری چپ خارج از کشوری است. ما و دیگران و جنبش کارگری، تاکنون از موقعیت و نقش و اقدامات آقای محمود صالحی، بعنوان " در عین حال سخنگوی این نهاد" چیزی ندیدیم و اتفاق خاصی در این رابطه رخ نداده است! " کمیته هماهنگی" هم یک تشکل کارگری نیست و خود هم بصراحت آن را اعلام کرده است؛ در حالیکه نحوه نام بردن از آن در این جمله، این واقعیت را میپوشاند. این یک جمع روشنفکری و مخالف مبارزه سیاسی و عمدتاً در رقابتهای گروهی با " کمیته پیگیری ایجاد تشکلهای آزاد کارگری در ایران" شکل گرفته است. در دوره فوق، " کمیته پیگیری" هنوز بدلیل عضویت "هیئت مؤسسان سندیکای کارگران شرکت واحد" در آن، نهادی اجتماعی و مؤثر محسوب میگشت. کمیته پیگیری اما در یکسال اخیر، به جمعی کم و بیش محفلی و عمدتاً ضد تاریخ چپ انقلابی در ایران و نظیر کمیته هماهنگی استحاله یافته و دیگر موضوعی جدی در مباحث جنبش کارگری ایران تلقی نمیشود؛ بویژه اینکه مسئولین اصلی آن، به مقاله نویسی های ملال آور از نوع طیف کومه له- " کمونیسم کارگری" روی آورده، و برخوردهای بشدت نادرستی نسبت به سندیکای کارگران شرکت واحد در پیش گرفته اند. از این رو، سوال این است: " کمیته هماهنگی" در ایران و در جنبش کارگری در کجا قرار دارد؟ آیا بجز یک ارتباط ساده اینترنتی و امضاء هایی- عمدتاً بر مبنای محاسبات خانواده گی، فرقه ای و محلی – است که در دنیای رابطه های شخصی اعلام موجودیت کرده است؟ " کمیته هماهنگی" منشاً هیچگونه تشکل یابی در جنبش کارگری ایران نبوده و نمیتواند باشد. این قضاوت البته، به معنای تخطئه تشکیل چنین محافلی نیست. برعکس، باید از هر سطح و هر نوعی از سازمانیابی مردمی حمایت نموده، مطلقاً موانعی بر سر راه رشد آنها ایجاد نکرد. اما کسی مجاز نیست، در نزد مجامع بین المللی، از این تجمعات عبارت پرداز بی تأثیر، تصویری غیرواقعی ارائه داده، از این طریق، چهره ای غیرواقعی تر از " سخنگوی این کمیته" در نزد این مجامع ترسیم کند. روشن است که هدف جریانات فرصت طلب، " مشهور" ساختن افراد مورد نظر خود در نزد سازمانهای بین المللی و سپس تحمیل آنها به مردم ایران، بعنوان " رهبران سرشناس" است. جامعه ایران، محمود صالحی را همانگونه که هست، و نه یک " رهبر سرشناس جنبش کارگری ایران" به رسمیت می شناسد. هر چه طیف فرصت طلب و ورشکسته، به جاروجنجال و شوپردازی و دروغ پراکنی حول مقوله " رهبر سرشناس" ادامه دهد، بیش از همه محمود صالحی از آن زیان خواهد دید. چنین افرادی هیچ شناختی از روحیه یک انسان معمولی هم ندارند که مردم، فوراً به چنین تبلیغاتی مشکوک شده و سوال میکنند، چرا ما در ایران، چنین " رهبر سرشناسی" را نمی شناسیم؟ اساساً چگونه میتوان تصور کرد که در یک جامعه صنعتی 72 میلیونی، با صد سال تاریخ جنبش کارگری- کمونیستی، مسئول انجمن صنفی اسلامی خبازان 30 تا 50 نفره در یک شهر کوچک غیرصنعتی، به " رهبر سرشناس" جنبش کارگری ایران تبدیل شده باشد؟ بویژه اینکه در فرهنگ سیاسی چنین افرادی، تاریخ طولانی چپ انقلابی و مبارزات دموکراتیک در ایران، هیچ جایگاهی نداشته باشد. آنها که انقلاب مشروطیت را مسخره میکنند، به استخوانهای مصدق و چپ دوره قدیم لگد میزنند و کار سیاسی خود را با افتخار به مبارزه علیه سازمان فدایی واتحاد شوروی خلاصه میکنند، هر چه که باشند، در موقعیت جلب اعتماد از این جامعه برای " رهبر سرشناس" شدن نیستند.

وجه دیگر عوافریبیهای کنونی در خارج از کشور، تلاش افراطی بمنظور رقیب تراشی برای منصوراسانلو و یا حتی مهمتر جلوه دادن نقش محمود صالحی در " جنبش کارگری" است. چرا باید در افشاگری علیه بازداشتهای اخیر، نام دو زندانی، تحت عنوان " فعالین کارگری" در کنار یکدیگر قید شوند؟ اینکه این نوع تبلیغات، تبلیغات " کارگری" است، دروغی بیش نیست. مگر برای کارگران، جان و زندگی شهروندان، یعنی میلیونها مردمی که خود جزء آنها هستند، فاقد اهمیت است؟ هم اینک، بیش از 300 زندانی سیاسی در زندانهای این کشور، نظیر برده گان دوران باستان به بند کشیده شده اند. چرا باید در افشاگری علیه جنایات رژیم اسلامی، تنها دو زندانی را از دیگران جدا کرده، نسبت به اینهمه زندانی و خانواده های تحت ترس و عذاب آنان تبعیض اعمال نمود؟ همچنین، شکل بیانی نظیر " محمود صالحی و منصور اسانلو"[ که نوعی برجسته کردن اهمیت نفر اول است!!] و یا در ترتیب عکس آن، به موقعیت اجتماعی منصور اسانلو حتی لطمه میزند. از آنجا که او را از یک انسان واقعی و مبارز به یک موضوع شو و اهداف ناچیز جریانات محفلی، با هدف استفاده از او برای موقعیت سازی برای فرد دیگری تنزل داده است.

سیاست باجگیری از مردم جان به لب آمده و جامعه فرسوده ایران، به بخشی از استراتژی سیاسی سازمان کومه له تعلق دارد*4. این سازمان طی سالهای 1363 تا 1367، بی اعتناء به نامه ها و درخواستهای صدهاهزار نفر از مردم زحمتکش کردستان، صرفاً براساس منافع فرصت طلبانه و تصورات پوچ ایدوئولوژیک، به جنگ ویرانگرانه با حزب دموکرات کردستان ادامه داده، مردم کرد را نظیر رعیت خود محسوب کرده، آنها را ناچار به اطاعت از سیاست ارتجاعی خود نمود. آنها همچنین در سال 1362، ائتلافی ضد جنبشهای انقلابی در تاریخ معاصر ایران را برای برچیدن سازمانهای سراسری چپ جامعه ایران سنبل کردند: گویا مردم ایران محکوم هستند که این جمع را بمثابه " حزب کمونیست ایران" به رسمیت بشناسند،*5 در غیراینصورت، افراد کومه له " عصبانی" شده، به خط و مشی جدایی طلبی خواهند غلطید! هر تاکتیک سیاسی مدافعین این " سبک کار" سیاسی بدوی، از جمله تحمیل محمود صالحی به عنوان " رهبر سرشناس" جنبش کارگری، درست براساس همین شیوه نگرش و انگیزه های عقب مانده اتخاذ میگردد. باید یک بار با صدای بلند اعلام کرد:

کومه له، یک سازمان ناسیونالیستی، محلی و تنگ نظر، غیرانقلابی، چپ بورژوا لیبرال و جزئی از یک طیف متحد سلطنت طلبان بوده، به تاریخ جنبش کارگری- کمونیستی ایران تعلق ندارد. تحمیل رفراندوم پیرامون " مسئله کرد" و یا جداسازی کردستان از کشور، به شیوه قهرآمیز و یا صلح آمیز، مطلقاً خارج از قدرت این جریان و همه نزدیکان آن است. این سازمان بهیچوجه توانایی نابودی سنتهای انقلابی در جامعه ایران و یا تحمیل " رهبران سرشناس" خود به جنبش کارگری، از اینطریق ایجاد پله پرش مناسب برای حل دلخواه " مسئله ملی" خود در این کشور را ندارد.

زندانی سیاسی محمود صالحی تحت شرایطی غیرانسانی و در معرض آسیبهای جسمی بسیارشدید قرار دارد. او باید قبل از هرچیزی، به کمکهای پزشکی دسترسی پیداکرده، از حالت برزخ مرگ و زندگی عبور کند. اما محافل خارج از کشوری، زندگی او را برای معرفی محافل پوسیده خود بازیچه قرار داده، جان و زندگی او را فراموش کرده، چه بسا در این هیاهو، زندانی سیاسی نامبرده، جان خود را هم از دست بدهد.

واقعیتی است که آکسیون اعتراضی 18 مرداد از سوی دو اتحادیه بین المللی در خارج، علیرغم تبدیل آن به یک تحرک بسیار محدود و تفریحی، در کوتاه مدت ظاهراً مثبت، از نقطه نظر استراتژیک و بلند مدت اما به زیان سندیکای کارگران شرکت واحد و شخص منصوراسانلو تمام میشود. منصوراسانلو، به ابزاری برای مشهورشدن افرادی از صنف بورژوازی تازه به دوران رسیده محلی که از " سرشناس" شدن لذت برده، نتایج سیاسی آن را با جریانات و افراد اتفاقاً ضد سندیکای شرکت واحد تقسیم میکنند، تبدیل شد. تاکنون طیفی که آقای صالحی از نظر فکری به آن نزدیک است، هم از طریق اعضاء " کمیته پیگیری..." و هم نویسنده گان سیاسی از همین نوع در خارج، دست به بیشترین خصومت ورزی علیه سندیکا زده اند. این گروه هم اکنون بیکباره به صرافت استفاده ریاکارانه از اسانلو، برای محبوب ساختن نزدیکان خود افتاده اند! در کنار آن همچنین سندیکای مبارز کارگران شرکت واحد که به یک نهاد دموکراتیک بسیار مؤثر در کشور فراروئیده است، در سطح یک انجمن صنفی قانونی و کوچک، که پیرامون جایگاه آن دروغپردازی و بزرگنمایی میشود قرار گرفته، اهمیت سیاسی سندیکا در جامعه تنزل یافت.

امید که سندیکای کارگران شرکت واحد، که تاکنون در این بازیهای" کمونیسم اینترنتی" وارد نشده، همچنان به روش سیاسی مستقل، واقع گرایانه و مشخص، صمیمانه، متین و حرفه ای خود ادامه داده، به درون کارناوال شخصیت سازی مضحک دسته جات بالا که با انسان و روابط اجتماعی ساده بیگانه هستند، کشیده نشود. منصوراسانلو، مبارز جدی حقوق اتحادیه ای و آزادیهای دموکراتیک و رئیس هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد، در کنار و پیشاپیش کارگران در تأسیس اولین تشکل مستقل کارگری، پس از شکست انقلاب بهمن در دهه 60، با هزاران عضو ثابت نقشی بسیار مؤثر ایفا کرده است؛ او و سندیکای کارگران واحد هرگز تلاش نکردند، موضوع " سرشناس" بودن را به موضوعی برای کسب و کار فردی و جلب توجه افکار عمومی به خود مبدل سازند. این همان اخلاق کارگری و بقدر کافی بزرگ، ستودنی وارزشمند است؛ ارزشمندتر از به اصطلاح فعالیتهای همه جریانات خارج از کشوری. آنهایی که روحیات و روانشناشی شهروند نجیب و صبور ایرانی را می شناسند، میدانند که نیاز به تبلیغاتی پیرامون منصور اسانلو، بعنوان " رهبر سرشناس" جنبش کارگری ایران نیست: اعصاب مردم، هر لحظه تحت شکنجه در این رژیم منحوس را، دیگر نباید با خودستایی های تهوع آور و تبلیغات اشراف منشانه ای، نظیر " رهبر سرشناس" بودن خود آزار داد.*6

سندیکای کارگران شرکت واحد، هم برای حفظ خود و جلوگیری از کاهش میزان اعضاء و هم برای انجام موفق وظایف سندیکایی و دموکراتیک آن، باید از ورود به نمایشهای کودکانه ای که جز منافع یک جریان عصبی، ورشکسته و اسیر توهمات قومی، چیزی پشت آن قرار ندارد، خودداری کند. این تشکل مستقل کارگری نباید تحت فشار نویسنده گان کم عقل خارج از کشوری و بی اطلاع از مسائل مبارزه سیاسی در ایران، دست به صدور اطلاعیه های غیرضروری بزند. سندیکای کارگران شرکت واحد، تشکل مستقل یک مؤسسه بزرگ صنعتی است و نباید سرنوشت خود را به سرنوشت مجامع کوچک و اسلامی اصناف که خصلت کارگری- کارفرمایی داشته، از سلطه مناسبات پدر- فرزندی رنج میبرند، پیوند بزند. تأسیس تشکلهای مستقل سندیکایی در صنایع نفت و انرژی، و ایجاد سازمان دانشجویی مستقل سراسری در دانشگاههای کشور، میتواند و باید بمثابه هدف فوری وحیاتی سندیکای کارگران شرکت واحد تلقی شده، بر جای پراکنده کاری و امور غیر مهم بنشیند.
--------------------------
توضیحات

- در اینجا لازم به تأکید بر این حقیقت است که در مقاله بالا، آقای محمود صالحی وابسته به سازمان کومه له و هیچ جریان سیاسی معرفی نگشته، همچنین کومه له و دیگران نیز، هرگز چنین ادعایی نکرده اند. موضوع در اینجا، پیرامون گرایشهای سیاسی در خارج از کشور است که در تبلیغات مثبت و یا منفی خود، نام زندانیان سیاسی، از جمله محمود صالحی را نیز معرفی و منتقل میکنند. آقای منصور اسانلو نیز تاکنون چندین بار با رادیوهای نزدیک به نیروهای سیاسی و یا دولتهای خارجی مصاحبه کرده، همچنین چهره ها و عناصری از سازمانهای ایرانی و یا کشورهای خارجی با او بحث کرده و یا از او حمایت کرده اند، که این امری عادی و به معنای وابستگی و یا رابطه سازمانی و سیاسی طرفین به یکدیگر نبوده است. نگارنده این سطور، پیشاپیش هرگونه اتهامی را مبنی بر ایجاد سوءظن پیرامون وابستگی کسی به جایی و از این طریق، ایجاد مشکل حقوقی برای آقای محمود صالحی را رد میکند. در سایت رسمی کومه له و " حزب کمونیست" آن، بیشترین اخبار و تصاویر در باره آخرین اشارات و حرکات محمود صالحی موجود است که علیرغم رسمی بودن سایت، با اینحال نمیتوان بلحاظ حقوقی آن را سند وابستگی شخص مزبور به این جریان سیاسی بحساب آورد. این توضیح ضروری است، از آنجا که عناصرکنونی چپ ایرانی در خارج، به قلب حقایق و تلاش برای تخریب حریف نظری خود عادت کرده[ " اقتضای طبیعتش این است"] و در تکرار روشهای مجاهدینی لزومی به تعلل نمی بینند!

در این رابطه میتوان به مثالی در اوائل سال جاری، پیرامون کشمکش گروه عباس توکل ( موسوم به: "سازمان فداییان اقلیت") با افرادی در هلند تحت عنوان" کانون دفاع از زندانیان سیاسی( در تبعید)" اشاره کرد. مسئولین گروه مذکور برای تخریب فرد اصلی " کانون دفاع از ..." در هلند، دست به ابتکار سرکوبگرانه زیر زدند: آنها از طریق افشاء لیست آدرسهایی که این کانون اطلاعیه های خود را برای گیرنده گان از جمله خود آنها ارسال میکرد، اثبات نمودند، این کانون موضوعاتی که دارای اطلاعات " امنیتی" مهمی بوده است را به نشانی سایت " بازتاب" ارسال کرده، از این طریق، دست به همکاری با سپاه پاسداران علیه این سازمان زده است!! روشن است که این یک " کلک" کاملاً لو رفته و بدوی برای تخریب دیگران است. اما در خارج از کشور، که از روح انقلاب و انقلابی گری اثری نمانده است، اتفاقاتی از این نوع عجیب نیست.

*1- مشهودترین فعالیت آقای محمود صالحی، حتی همسر و دوستان نزدیک او، نامه نگاری مداوم به آقای " گای رایدر"، مسئول یکی از اتحادیه های کارگری بین المللی بوده است؛ گویی او فردی آشنا و از بستگان آقای صالحی است! او در این نامه ها، چه بسا مسائل بسیار بی اهمیت، شخصی و غیرضروری را مطرح کرده، رسمی بودن چنین مناسباتی را فراموش و موضوع را به سطح درخواستهای فردی و ایجاد ترحم نزد طرف مقابل میکشاند. همه اینها نه ناشی از مبارزه جویی و اتکاء به مردم و حرفه ای بودن " رهبر سرشناس"، بلکه نتیجه بی اعتنایی به مردم، توهم به موقعیت خود در" جهان"!؟، عادت به محفلیسم، چشم دوختن به بالا و پناه بردن توأم با استیصال به نیروهای خارج از جامعه، حتی دولتهای خارجی است. اشارات تکراری و خسته کننده، نظیر مبارزه با " سرمایه داری" و " فقر و بیکاری کارگران" در چنین نامه هایی، چیزی جز بی خبری و برخورد تماماً غیرحرفه ای به چنین مسائلی نیست: اتحادیه های کارگری بین المللی، جریاناتی بشدت مدافع سرمایه داری، آنهم نوع امپریالیستی آن بوده، از وجود فقر و بیکاری در هیچ کشوری از جمله ایران، تعجب نکرده، آن را ضامن حفظ نظام سرمایه داری، سلطه غرب بر جهان و حفظ صندلی ریاست سران همین اتحادیه ها میدانند- صرفنظر از اینکه، درکشور آقای " گای رایدر" هم میلیونها نفر بیکار و فقیر موجود بوده، یا از طریق فحشاء امرار معاش میکنند!

*2- اطلاعیه های مربوط به بحث بالا:
http://www.azadi-b.com/j.m/2007/08/post_51.html
مطلب مورد بحث همچنین در این نشانی:
http://web.peykeiran.com/vs2005/article_body.aspx?ID=11411

*3- نشانی اینترنتی " مرکز اصناف و بازرگانی ایران"، که جریانی راست افراطی و در کنار بازار، نقش اصلی را در استقرار رژیم اسلامی ایفا نموده است.
http://www.asnaf.ir/index.php?id=35

هدف از درج نشانی بالا در اینجا، نه افشاءگری پیرامون دیدگاههای راست آقای صالحی که موضوع بحث این مقاله نیست، بلکه تصریح این واقعیت است، که انجمن صنفی خبازان سقز، نظیر بقیه انجمنهای صنفی، جزئی از این جریان است که تحت هیج شرایطی نمیتوان آن را با سندیکاهای بزرگ در ایران، که همواره یک جریان مبارز و مردمی بوده اند، مقایسه کرد. تبدیل یک انجمن صنفی کارگری- کارفرمایی، با روابط پدرسالاری و غیرمدرن، به " اتحادیه سراسری خبازان سقز و حومه" از سوی محافل پوک خارج از کشوری، فقط عمق عوافریبی و بی پرنسیپی این جریانات را آشکار میسازد.

*4- حزبی که خود را " حزب کمونیست ایران" مینامد، هنوز قادر به کنده شدن از کردستان نشده، و همه تلاش آن سهم خواهی ویژه برای افراد کرد در لژ " رهبران سرشناس" جنبش کارگری است! مهمتر از آن، حتی به شیوه ناشیانه ای هر از گاهی اعلام میکند: بنظر ما قالب " حزب کمونیست ایران"، بهترین شرایط را برای حل " مسئله ملی کرد" فراهم میکند. آنها اعلام میکنند: ما تلاش میکنیم، طبقه کارگر ایران را مجاب کنیم، که " حق تعیین سرنوشت برای کردستان"، [ حتماً تا مرز جدایی!!] را به رسمیت بشناسد.[ نقل به معنی از یکی از مقالات اخیر آقای صلاح مازوجی] پس موضوع اساساً به همان کردستان و " مسئله ملی" شخصی مسئولین این جریان مربوط بوده، به " جنبش کارگری" ربطی ندارد. در میان طبقه کارگر و جنبش کارگری کنونی ایران، یعنی کشوری با صدسال تاریخ توسعه سرمایه داری، " مسئله ملی" دیگر مفهومی ندارد. در ایران کنونی، تنها بورژواهای محلی و قدرت طلب هستند که دارای " مسئله ملی" بوده، خود- آگاهی " ملی" محلی، جزئی از کاراکتر فردی آنها را ساخته، برای کسب مقامات و ادارات، توسری زدن به مردم و انتقام کشی از کمونیستها دندان تیز کرده اند.

*5- کومه له نه فقط کمترین علاقه ای به تاریخ جنبش کارگری- کمونیستی ایران و جهان نداشته، خود را با آن هویت یابی نمیکند، بلکه هنوز که هنوز است، از شیوه تحریفی نظیر نویسنده گان روزنامه های رژیم و سلطنت طلبان افراطی علیه سازمان فدایی تبعیت میکند. آقای ابراهیم علیزاده، مسئول اصلی کومه له و " حزب کمونیست" آن، که هاله مقدسی از معصومیت پدر مقدس بدور خود کشیده، در شیوه برخورد به سازمان فدایی اما، همچنان به لمپنیسم و بی نزاکتی متحدین دیروز خود سخت وفادار است. او اخیراً مثلاً در سمیناری در محل زندگی تبعیدیان وابسته به تاریخ این جریان در عراق، آنهم خطاب به نسل جوان، با لحنی مسخره و تحقیرآمیز که شایسته خود و حزب او و تاریخ مضحک حزب سازی با مبلغین داریوش همایون و رضاپهلوی است، به سازمان فدایی و کار بزرگ نسل گذشته، در دو جمله سر و دم بریده، تحت عنوان " موتور بزرگ" و " موتور کوچک" برخورد میکند؛ این همه درکی است که " حزب کمونیست ایران" آقای علیزاده، از تاریخ اخیر جنبش کمونیستی این کشور دارد! اینکه سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، اپوزیسیون اصلی علیه رژیم سلطنتی و نیروی احیاء کننده جنبش کمونیستی بوده، که بیشترین نقش را در کشاندن جامعه به قیام مسلحانه داشت، به ذهن نهیلیست بورژا لیبرال چپ آقای ابراهیم علیزاده نمیرسد. او چگونه کمونیستی است که این حقیقت بدیهی مارکسیستی را درک نمیکند که " قهرمانان"- در اینجا احزاب تأثیرگذار در سرنوشت یک جامعه- هرگز ظهور نخواهند کرد، اگر پیدایش آنها به یک ضرورت تاریخی در مقطع معینی پاسخ نگوید. در رژیم ترور ساواک که به هر جنبده ای شلیک میشد، از همین رو هم، آقای علیزاده شهامت تأسیس یک سازمان انقلابی را نداشته، به زندگی محفلی و کتابخوانی کفایت فرمودند، این نسل پیشتاز چپ انقلابی ایران بودند، که رسالت درهم شکستن فضای جهنمی حاکم را بر دوش کشیده، روشنفکران و مبارزین، بعدها، توده های مردم را گروه گروه به مبارزه مستقیم جلب کردند. همه این اتفاقات، آقای علیزاده! در دوره اوجگیری آن، فقط طی 8 سال روی داد. شما و جریاناتی نظیر شما، علیرغم استفاده وسیع از شجاعت و مبارزه جویی مردم کردستان، حداقل 25 سال است که مشغول عبارت پردازی و تئوری سازی بوده، قادر به آزادی یک روستای مرزی خالی از سکنه هم نشدید؛ قیام مسلحانه و سرنگونی رژیم که جای خود دارد!

*6- " هر چیز خوبی هم اگر زیاد تکرار شود، تبدیل به ابتذال میشود"- لنین
------------------------
سرنگونی رژیم ترور اسلامی - اعلام آزادیهای عمومی - فراخوان کنگره شوراها
کنگره شوراها یک کنگره عمومی است، که در لحظات سرنگونی رژیم اسلامی، از تجمع نماینده گان شوراها، سندیکاها و اتحادیه ها، کمیته ها، نهادها و ارگانهای صنفی و دموکراتیک همه اقشار و طبقات سهیم در سرنگونی رژیم اسلامی، در داخل کشور تشکیل میگردد. این کنگره، از قدرت گیری سازمان مجاهدین و مدافعین رژیم پهلوی، بمثابه جریانات ارتجاعی و سرکوبگر ممانعت بعمل آورده، راه سوء استفاده از خلاء قدرت برای شروع کشمکشهای قومی، توسل به تخریب و انتقام جویی را سد نموده، خطوط کلی نظام سیاسی آتی را روشن ساخته، موعد انتخابات ارگانهای دائمی در کشور را معین میکند.
--------------------
طرح اولیه قطعنامه هایی برای ارائه به کنگره شوراها
www.toumaj.blogfa.com
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ