Wednesday, January 25, 2006

1 ضرورت بازسازی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران-اقلیت

بیست سال از واقعه چهارم بهمن، روز درگیری مسلحانه در مقر رادیو صدای فدایی، در کردستان عراق، گذشت.
قسمت اول

روز چهارم بهمن، یاد آور یکی از حوادث تأثرآور و عمیقاً زیانبار در تاریخ سازمان فدایی، و جنبش انقلابی مردم ایران است. در این روز با بروز درگیری مسلحانه در مقر سازمان فدایی در کردستان، ضربه ای مهلک به این سازمان وارد آمد که به سرعت به تجزیه و فروپاشی بزرگترین سازمان چپ سراسری کشور منجر گشت. وقوع این رویداد هنوز باور نکردنی اما، حادثه ای ابتدا به ساکن نبود. با قدرت گیری تدریجی یک سکت غیر دموکراتیک – غیرکارگری(عباس توکل – حسین زهری)، که پس از کشتار اکثریت اعضای کمیته مرکزی در زمستان سال 60، راه آن هموار شده بود، سرنوشت فاجعه بار سازمان فدایی رقم خورد. سالهای 60 تا 67، نه فقط دوران شکست انقلاب بهمن، بلکه با دوره تسلط این گرایش بیگانه با سنتهای عمیقاً انسانی فدایی، سوء استفاده وسیع از اعتماد توده های مردم به سازمان، و لطمات جبران ناپذیر به کار و تلاش فداییان از تاریخ تشکیل سازمان نیز، همزمان گردید.

انشعاب بزرگ سال 59، در وحله اول براساس تحلیل از ماهیت سیاسی- طبقاتی حاکمیت و موضع گیری نسبت به رژیم اسلامی روی داد. جناحی که معتقد به حمایت از رژیم اسلامی بود، و به همین دلیل بدنبال وحدت با حزب توده، تحت عنوان سازمان اکثریت شکل گرفت. نیروی مخالف آن که شامل گرایشات گوناگونی بود، با توافق بر نظر ماهیت ضد انقلابی وارتجاعی رژیم اسلامی، و ضرورت مبارزه همه جانبه علیه تثبیت آن، جناح اقلیت را بوجود آورد. سازمان فدایی پس از انشعاب سال 59، در حد توانایی خود تلاش کرد، در مسیر تبدیل شدن به یک حزب بزرگ کارگری گام بردارد. اقدامات اولیه برای تدوین برنامه (بویژه در اعلامیه " فداییان خلق، چه میگویند"؟)، و روی آوری به اشکال مشخص سازمانیابی کارگری و توده ای( " هسته های سرخ "، "هسته های محلات")، در دستور کار قرارگرفت. همچنین با دستیابی به تاکتیکهای مشخص تر در مبارزات روزمره و بازسازی تشکیلات در کردستان، مبارزه فعال علیه رژیم اسلامی گسترش یافت. انقلاب بهمن که بر زمینه دخیل شدن وسیع خرده بورژوازی شهری در تحولات سیاسی آغاز شده بود، با قدرت گیری نقش طبقه کارگر، به قطب بندیهای طبقاتی در جامعه دامن زده، کمونیستها را در برابر تصریح مسیر و محتوای مبارزات خود، و ادغام کامل در تئوری و پراتیک جنبش انقلابی کارگری قرار داده بود؛ صرفنظر از آنکه بخش اعظم خرده بورژوازی از طریق پیوستن به رژیم اسلامی، ملحق شدن به سازمان مجاهدین و بعدها دنباله روی از سازمان اکثریت، بعنوان یک نیروی اجتماعی، تجزیه شده، اهمیت آن بمثابه یک قدرت جدی رو به کاهش رفت. ادامه حیات سازمان فدایی از همان فردای قیام بهمن، در گرو موفقیت در پشت سر گذاردن هر چه سریعتر این تحول، و تبدیل آن به یک حزب بزرگ کارگری بود. جهت گیری سازمان در این مسیر، در شرایط فقدان رهبران و کادرهای اولیه آن، هر چه بیشتر به عملکرد اعضایی که از زندان رژیم ساواک جان سالم به در برده بودند، گره خورده بود. این گروه از اعضاء سازمان اما خود در شرایط زندان، بشدت به مناسبات محفلی و حفظ خرده حسابهای شخصی آلوده گشته، قادر به رهبری سازمان در شرایط دشوار، بویژه سال 60، نبودند.

حیات سیاسی یک سازمان کمونیستی بزرگ نظیر فدایی، پس از یک قیام مسلحانه که خود زمینه ساز اصلی و از فعال ترین نقش آفرینان آن بود، نمی توانست تنها با اشتراک نظر در اعلام مواضع رادیکال علیه رژیم و شرکت در مبارزات روزمره، تضمین شود. با تشدید مبارزه و فرو ریزی هر چه بیشتر توهم توده های مردم نسبت به سران رژیم، مرزبندی علیه رژیم و مدافعین آن، دیگر فاکتور تعیین کننده ای در هویت بخشیدن به سازمان محسوب نمیشد. در حالیکه رژیم اسلامی به فاشیسم آشکار توسل جسته و جریان اکثریت نیز به بخش فعال ماشین ترور تبدیل شده بود، خط و مشی کلی و اولیه سازمان فدایی- اقلیت، دیگر قادر نبود بمثابه شیرازه حفظ سازمان و تضمین دخالتگری انقلابی آن عمل کند. سازمان فدایی در حال گذار از یک سازمان عمدتاً روشنفکران انقلابی، به یک تشکل منضبط حزبی، توده ای - کارگری، و ادامه کار بود. این روند نه فقط مرزبندی نظری با اپورتونیسم- رفرمیسم، بلکه یک مرزبندی عملی و همه جانبه با آن، و تغییراتی کیفی در همه سطوح کار سیاسی، تشکیلاتی، به ویژه شیوه کار رهبری را طلب میکرد. این تغییرات زمانی عملی بود که تشکیلات در پراتیک روزمره خود، بر پایه اجتماعی حقیقی آن یعنی جنبش کارگری نزدیک شده، وزنه کارگران کمونیست در سطح اعضاء و رهبری مداوماً افزایش مییافت. این روند اما با تسلط تدریجی گرایشی غیر توده ای که وجه مشخصه آن تکیه بر رادیکالیسم لحظه ای خرده بورژوازی شهری، اقدامات نمایشی و توسل به مناسبات محفلی درونی بود، متوقف گشت. جریان غالب بتدریج مبارزه ایدوئولوژیک علنی را تعطیل کرده، به روشهای سلطه گرایانه، محفلی و خلاف موازین پرنسیپهای کار حزبی، روی آورد. تسلط این گروه خود در عین حال بر زمینه توسل رژیم به یک یورش فاشیستی، و تشدید اجتناب ناپذیر فعالیت سازمان در مقاومت عمومی برای جلوگیری از تثبیت رژیم، امکانپذیر گشت.

سال 60 برای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران- اقلیت، سال کشتار اکثریت اعضای کمیته مرکزی، کادرها، اعضاء و هواداران فعال سازمان در درگیریهای خیابانی، در زیر شکنجه ها و میدانهای تیر رژِیم ددمنش اسلامی بود. سازمان فدایی پس از راهزنی دارودسته اکثریت در خرداد سال 59، هنوز موفق به جبران کامل این ضربه بزرگ نشده بود، که با یورش فاشیستی رژیم اسلامی مواجه گشت. با شروع سرکوب همگانی، بحران سیاسی- ایدوئولوژیک در سازمان فدایی نیز شدت گرفت. این در وضعیت در هم شکستن شوراهای کارگری، عقب نشینی جنبش کارگری و عمده شدن نقش انقلابی گری خرده بورژوایی، باز هم به تحکیم موقعیت گرایش عباس توکل منجر گشت. گرایش نامبرده با تسلط بر نشریه سازمان، به تبلیغ یکجانبه دیدگاههای خود دست زده، با ارائه تحلیلهای نادرست و تعیین تاکتیکهای زیانبار، اما ظاهراً رادیکال و تهییج کننده، به تحکیم موقعیت خود اقدام کرد. پس از شروع ترور افسار گسیخته، گروهی از اعضاء سازمان( گرایش"مستعفیون"، شامل 5 عضو سازمان) در اعتراض به سیاستهای سازمان از انجام وظایف محوله خودداری کرده، از مسئولیتهای خود استعفاء داده و در آستانه برگزاری کنگره اول در آذر ماه 60، از سازمان جدا شدند. اختلافات این گروه که یکی از تشکیل دهنده گان اولیه جناح اقلیت (حیدر) در رأس آن بود، عمدتاً به ارزیابیها و سیاستهای روز سازمان، مربوط می گشت. این گروه اما خود از موضعی راست و شبه اکثریتی به دیدگاههای غالب برخورد کرده، به عقب نشینی کامل و عملاً انحلال تشکیلات سازمان در داخل تمایل داشت. پایان کنگره و ضربات پلیسی مهلکی که در پی آن آمد، با قد علم کردن گرایش دیگری، در پوشش شعارهای چپ اما فاقد یک آلترناتیو عملی، همراه گردید. این گرایش، تحت عنوان گرایش " سوسیالیسم انقلابی" (الف – رحیم و همفکران او)، که در کنگره، نزدیک به یک سوم نماینده گان را با خود همراه ساخته بود، در تیرماه 61، راه خود را از سازمان جدا نمود. این جریان نیز به تاکتیکهایی نظیر جوخه های رزمی، انتقاد کرده، خواهان تغییرات کامل در سیاستهای روز جناح غالب گردید. آخرین جریان علیه خط و مشی مسلط در سازمان، گرایش مدافع شورای ملی مقاومت مجاهدین (مهدی سامع، یا جناح "پیرو هویت") نیز در خرداد سال 62، راه خود را از سازمان فدایی جدا کرده، مدت کوتاهی پس از آن به شورای ملی مقاومت پیوست. این جریان خواستارعمل کردن به زیانبارترین آلترناتیو ممکن، ورود به شورای ملی مقاومت مجاهدین، و این یعنی بدترین نوع انحلال طلبی گردید. مقطع برگزاری کنگره اول همچنین پروسه وحدت جریان محفلی "سازمان چریکهای فدایی خلق ایران- اکثریت (جناح چپ)" تحت رهبری مصطفی مدنی با سازمان فدایی را در بر میگیرد. این گروه 2 ماه پس از انشعاب بزرگ در سال 59، عمدتاً در مخالفت با مشی اکثریت پیرامون شوروی، از این سازمان جدا شده بود. وحدت جناح چپ و سازمان که در سال 59، از سوی اکثریت اعضاء و هوادارن فعال سازمان رد شده بود، اما هرگز به ادغام حقیقی آن در سازمان فدایی منجر نگشت. این تحولات درونی و بسته شدن فضای سیاسی جامعه، قطع کامل ارتباط سازمانهای سیاسی با مردم و کاهش روابط علنی، رابطه سازمان و نیروی اجتماعی آن را به رابطه ای یک طرفه تنزل داد؛ رهبری بتدریج به کانون صدور فرمانهای تشکیلاتی تغییر ماهیت داد. برگزاری کنگره اول در اوج تیرباران های دسته جمعی در تهران، از یک طرف یک موفقیت، از سوی دیگر اما اتوریته سیاسی- معنوی ایجاد شده ناشی از آن، حتی تا به امروز، تماماً مورد سوء استفاده جناح توکل- زهری واقع گشت. از آنجا که اکثریت اعضاء و کادرهای سازمان نیز پس از کنگره در مبارزه رویارو و یا در زندانها جان باختند، هر گونه امکانی برای ایجاد یک رهبری جمعی نیز از بین رفت.

در برخورد به جریانات مزبور، نه فقط روش نادرست و بعضاً سرکوبگرانه از سوی جناح توکل، بلکه ناتوانی، ضعفها و اشتباهات نماینده گان این گرایشها نیز نقش مهمی ایفا کرد. حقیقت تلخ اینست که در واقع هیچیک از آنان، نه در سطح تئوری و تاکتیکهای سیاسی، و نه در عرصه سازماندهی تشکیلاتی و حفظ یک سازمان مبارز، قادر به ارائه یک آلترناتیو برای خروج از بحران نشدند. همین امر به عملکرد جناح غالب در سازمان ظاهراً حقانیت میبخشید؛ در حالیکه ضعفها و اشتباهات نماینده گان این جناح از دیگران کمتر نبود؛ با این تفاوت که جناح غالب، کم و بیش، امور روزمره سازمان، موضع گیری های سیاسی و انتشار نشریه کار را پیش میبرد و همین میزان از فعالیت انقلابی در شرایط فوق العاده دشوار فوق، در حفظ سازمان و ادامه مبارزه، اهمیت حیاتی داشت. از سوی دیگر باید به این واقعیت توجه کرد که شرایط مرگ و زندگی، فرصت وامکان پی ریزی هیچ سطحی از یک مناسبات با ثبات و ایده آل تشکیلاتی و یا عملی ساختن اساسنامه مصوب کنگره اول را نداد؛ صحبت از تشکیلاتی است که در داخل کشور و در شرایط اعدامهای دسته جمعی فعالیت کرده، علیرغم ضربات پی در پی و هر روزه، در مرکز تهران دست به برگزاری کنگره زده، بشیوه ای دموکراتیک تصمیم گیری نموده، و حتی تا سال 64، نشریه مرکزی خود را در تهران منتشر میساخت؛ در حالیکه از انتهای سال 60، دیگر هیچ سازمان سراسری دارای چنین توان و عملکردی در داخل کشور نبود. نباید فراموش کرد، هر سه گرایش مورد بحث همچنین، چه بسا مستقل از نیات حاملین آن، تحت شرایط سرکوب افسار گسیخته، به مواضع انحلال طلبانه و زیانبار متمایل گشته بودند. اما بدون تردید برخورد غیر دموکراتیک عباس توکل و اعضاء متوهم به توان او، تحریف نظرات و اغراق در ناتوانی رقیبان سیاسی، تأثیری جدی در تشدید ضعفها و برخی اقدامات نادرست این گروه از اعضاء سازمان نیز باقی گذارد. سازمان چریکهای فدایی خلق ایران- اقلیت، پس از خروج سه گرایش نامبرده و تثبیت هر چه بیشتر موقعیت گرایش توکل، اولین دور حیات سیاسی خود را، پس از انشعاب بزرگ و آغاز یورش جنایتکارانه رژیم، پشت سر گذاشت. پایان این دوره، با شکست انقلاب بزرگ بهمن، شروع تدریجی فروپاشی اتحاد شوروی، و فروریختن آرزوها و امید های پیشروترین بخش جامعه از آغاز دهه 30 و 40 به بعد، توأم گردید. این دوره در عین حال، دوره عقب نشینی تدریجی اعضاء کمیته مرکزی و بخشی از فعالین سازمان به کردستان است. عقب نشینی به کردستان عراق، از یکطرف امکانی برای نجات بخشی از اعضاء، حفظ تشکیلات و تداوم مبارزه فراهم نمود؛ از سوی دیگر اما، به قطع رابطه نیروی سازمان با جامعه زنده، تبدیل مناسبات سیاسی– تشکیلاتی به مناسبات شخصی- محفلی، تشدید دور جدیدی از کشمکشهای درونی، بویژه در شرایط مسلح بودن طرفین اختلافات، دامن زد.

سال 60 و شروع ترور فاشیستی، نقطه تلاقی چندین تحول است، که برآیند تأثیر این تحولات در درون سازمان فدایی، به شکل گیری و تحکیم گرایش غیر کارگری فوق انجامید.

1- در این مقطع دیگر سازمان نمی توانست در مبارزه ایدوئولوژیک برای افشاء نظری جریان اکثریت، موضوعات جدیدی را مطرح سازد؛ تفاوت دو نیرو باید به عرصه کار تشکیلاتی، ارتباط فعالانه با کارگران کمونیست و سازماندهی تشکلهای توده ای، و ایجاد یک آلترناتیو نیرومند علیه تثبیت رژیم اسلامی منتقل میشد. بوِیژه اینکه این جریان، به یک جریان بکلی بی اعتبار در میان نیروهای مبارز جامعه بدل گشته بود. گام گذاشتن در این مسیر، مستلزم تعهد به مناسبات حزبی و پاسخگویی به مردم، قبل از همه کارگران پیشرو بود. چنین تغییری بنوبه خود اما، موقعیت های محدود و محفلی در سازمان را، به خطر می انداخت.

2- بتدریج عناصری از مشی گذشته سازمان، مشی مبارزه مسلحانه، که در شرایط وجود جنبشهای توده ای دیگر ضرورتی برای کاربرد آنها وجود نداشت، تقویت گشته، بر پراتیک آن در پیوند با مبارزات توده ای، سایه افکند. دلیل آن عمدتاً تحکیم مجدد نقش و موقعیت سیاسی خرده بورژوازی، در فقدان یک حزب کارگری در جامعه بود که از طریق سازمان مجاهدین عمل کرده، بیشترین تأثیر را بر فضای سیاسی بر جای میگذاشت. این در قدرت گیری گرایشهای فرقه ای در سازمان، نقش غیرقابل انکاری ایفا کرد.

3- هر چه نقش رادیکالیسم خرده بورژوایی در جامعه و تأثیر آن بر سازمان تقویت میشد، رابطه با جنبش کارگری و فعالین آن به حاشیه رانده شده، قدرت اثرگذاری آنان نیز بر فعالیتها ومناسبات درونی سازمان فدایی، کاهش مییافت.

4- مناسبات مسئولین و کادرهای سازمان فدایی در سالهای 58 تا 60، از مبارزه مستقیم با رژیم سلطنتی و یا در پیوند فعالانه با کارگران کمونیست ناشی نشده بود. این روابط عمدتاً در محیط زندگی شخصی – محفلی در زندان رژیم سلطنتی شکل گرفته، درشرایط بیرون از زندان قادر به ایجاد زمینه مساعد برای سازماندهی روابط حزبی، عادت به عمل به اساسنامه، تعهد به قرارهای مشترک، و پاسخگویی در قبال اقدامات خود نبود.

5- سازمان فدایی- اقلیت عمدتاً در مبارزه با جریان راست، یعنی اکثریت و حزب توده پایه ریزی شده بود. از این رو نیروی سازمان، خود را با رادیکالیسم سیاسی هویت یابی کرده، همواراه خطر گرایش به راست خطر اصلی تلقی میگشت. این واقعیت بمثابه یک محدودیت عینی و مستقل از اراده اعضاء، به رشد گرایشی که تنها در ظاهر حامل شعارهای چپ و تهییجی بود منجر شده، اکثریت اعضاء سازمان از درک بموقع آن، غافل ماندند.

6- یورش فاشیستی رژیم به مردم و سازمانهای سیاسی در دهه 60، بتدریج به پیدایش یک قشر محافظه کار در سازمانهای چپ، همچنین در سازمان فدایی منجر شد. این گرایش با بکار گیری نیروی توده ای تشکیلات برای تحمل بخش اعظم معضلات مبارزه، به کسب موقعیتهایی که کمتر با خطر همراه بود اقدام کرده، به تثبیت شرایط حفظ خود دست زد. کادرها و مسئولین تقریباً همه سازمانهای سیاسی کوچک، دست به قطع ارتباطات تشکیلاتی زده، توده هواداران را به حال خود رها کرده، به خارج و کردستان عقب نشینی نمودند. تمایل و تلاش عناصر این گرایش در سازمان فدایی نیز، خروج هر چه سریعتر از کشور، و زندگی در محیط امن خارج بود. جریان عباس توکل- حسین زهری بتدریج با پیشروی رژیم در سرکوب نیروهای مبارز، به نماینده این گرایش منفعل، خصوصاً در مقرات کردستان وخارج از کشور، فراروئید؛ بویژه نفر دوم که بر امکانات سازمان فدایی در خارج از کشور مسلط شده، جناح افراطی در این گروهبندی را تشکیل میداد.

7- بخش اعظم اقدامات عباس توکل در سالهای 60 به بعد، همچنین بر اساس تلاش برای حفظ موقعیت شخصی او نیز استوار بود. این جریان درست از این موضع از هر گونه بررسی تحلیلها و تاکتیکهای سیاسی سازمان در سالهای 60 به بعد، نظیر "تدارک قیام"، تشکیل "جوخه های رزمی" و انجام برخی عملیات نظامی بدون ارزیابی از نتایج آنها، و سیاست زیانبار" اشغال کارخانه ها"( علیه اخراجها)، و تدارک " اعتصاب سیاسی عمومی" طفره میرفت؛ از آنجا که هر برخورد و نقد این سیاستها را، با تضعیف موقعیت خود، مصادف میدانست. از این گذشته، جناح توکل از بحث پیرامون چگونگی ضربات مهلک سال 60، ممانعت میکرد. این در حالی بود که بخش بزرگی از ضربات وارد شده به اعضاء سازمان، بویژه فعالین کارگری نزدیک به آن در کارخانجات، مستقیم وغیر مستقیم با ترویج چنین تاکتیکهای ذهنی و زیانباری رابطه داشت. اینکه توده تشکیلات، علاقمندان به سازمان و خانواده های جانباختگان، به سازمان احمد زاده و صمد بهرنگی اعتماد داشته، و در سخت ترین شرایط خود را متعهد به اجرای قرارهای سازمان و یا کمک به آن می دانستند، از سوی جریان توکل- زهری به شدت مورد سوء استفاده واقع شد.

8- جناح توکل، به احتمال بسیار زیاد، خود به وجود شرایط قیام در مقطع پس از 30 خرداد باور نداشت. اما تحت تأثیر نیاز به ائتلاف با مهدی سامع که به دنباله روی از مجاهدین تمایل داشت، به تبلیغ مواضع ظاهراً رادیکال و مبارزه مسلحانه می پرداخت. همچنین بخشی از رهبری سازمان، بویژه رفقای فعال در مبارزه مسلحانه در رژیم سلطنتی، تاکتیک دفاع مسلحانه از خود را نظیر گذشته مد نظر داشتند، که بخودی خود اصولی بوده، ربطی به چپ روی و یا تحلیل نادرست از شرایط نداشت. توکل بر موج انقلابی گری خرده بورژوایی در جامعه سوار شده، تمایل رفقای قدیمی را دست آویز قرارداده، به تئوریزه کردن تمایلات درونی در سازمان از طریق ارائه یک تحلیل کاملاً نادرست از شرایط،، یعنی شرایط تدارک قیام( پس از30 خرداد) دست زد. این بطور اجتناب ناپذیری به تقویت موقعیت او، در شرایط عدم وجود یک آلترناتیو نظری در مقابل آن منجر شد؛ بویژه اینکه او حمایت مهدی سامع، عضو دیگر کمیته مرکزی را برای تسویه گرایش "سوسیالیسم انقلابی" کسب میکرد. حوادث بعدی و شناخت از روحیات و رفتار شخصی توکل نشان داد، او در این مقطع کم و بیش آگاهانه، و فرصت طلبانه که منافع و موقعیت او را تضمین میکرد، عمل نموده است؛ و نه اینکه صرفاً دچار اشتباه شده باشد. بخش اعظم تحلیلهای نادرست پیرامون شرایط مورد بحث، به اتخاذ چپ ترین تاکتیکهای سیاسی تعلق دارد. در سازمانی که ترس و نفرت از راست، هنوز وجه مشخصه کاراکتر سیاسی آن بود، این ساده ترین روش برای تثبیت خود، مرعوب کردن نیروی تشکیلات و حذف مخالفین هم محسوب میشد. در صورتی که بخش اعظم فعالین سازمانهای سیاسی در مدت کوتاهی بازداشت و کشتار شده، و شوراهای کارگری در هم شکسته شده بودند، تحلیل منطقی و کلاسیک سازمان فدایی نمی توانست، تحلیل تدارک اعتصاب عمومی سیاسی، تدارک قیام و اشغال کارخانه ها( سیاستی علیه اخراجها) باشد؛ این بوِیژه اهمیت دارد از آنجا که از دید این گرایش، کارگران پیشرو متشکل در کمیته های کارخانه( تشکل کارگری مخفی مورد نظربرای دوره فوق) باید بلاواسطه تحقق سیاستهای فوق را در برابر خود قرار میدادند؛ در این صورت به میزان زیانبار بودن این روش تحلیل شرایط، وتاکتیکهای سیاسی منتج از آن هر چه بیشتر پی میبریم. این نشان میدهد، ارائه این تحلیلها و توصیه چنین تاکتیکهایی، نه به الزامات حقیقی مبارزه در بیرون، بلکه باید به یک نیاز کشمکشهای قدرت در درون سازمان مربوط باشد. بخش بزرگی از مقالات توکل به نوعی هوچی گری و شعارپردازیهای توخالی شبیه است و در محتوا، قرابتی با تحلیل سیاسی جدی ندارند. کپیه برداری های رایج او از برنامه بلشویکها و از تاکتیکهای دوره انقلاب اکتبر، نه بیان رادیکالیسم او در مبارزه روز، بلکه بیان ناتوانی او از تحلیل واقعی شرایط، و استفاده فرصت طلبانه از اتوریته انقلاب اکتبر، برای پوشاندن این ناتوانی است. اینکه او تاکنون هم به شیوه ای بدوی به دروغ و تحریف متوسل شده است، اینکه او در مقطع چهارم بهمن، به روشهای ناصادقانه محض، و غیر انسانی روی آورد، صداقت و جدیت او را در رابطه با محتوای سیاستها، و تحلیلهای سرهم بندی شده او در سال 60، تماماً زیر سوال برده، تبدیل به هیچ و پوچ میکند. ادامه دارد
*** *** ***
damawand58@yahoo.com http://www.j-shoraii.blogspot.com/
اکبر تک دهقان، پنجم بهمن 1384- بیست و پنجم ژانویه 2005
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
!زنده باد اول ماه مه 1385 در ایران
:اتحاد وبسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ