تهاجم بربرمنشانه مأمورین جنایتکار رژیم اسلامی به کارگران اعتصابی شرکت واحد نشان داد، جریان چپ که زیر دست و پای محفل بازان غیر انقلابی در خارج گرفتار شده، تا چه حد در تنها ماندن کارگران مقصر است. این فقط درنده خویی یک رژیم فاشیستی نیست که تکه پاره میکند، بلکه محافظه کاری، ترس و بزدلی، تظاهر و کاسبکاری فرقه بازان حرفه ای و بازاریان جنب چپ هم، همین نقش را دارد. بویژه این در مورد آنانی که بخشی از آنها بدون هیچ دلیلی، نام وعنوان بزرگ فدایی، چریک، اقلیت و نظایر آن را به همراه دارند، صدق میکند؛ نام و عنوانی که برخی از آنها دیگر شایسته آن نیستند. تئوری و پراتیک نماینده گان این جناح از چپ طی دو دهه اخیر، چیزی جز انفعال و تخریب حزبیت و رواج سوء ظن، سرکوب و سانسور و تسویه و بایکوت و بی اعتنایی و پراکندن نیرو، بیزارکردن مردم از چپ، و جز بی مسئولیتی و محفلیسم صرف نبوده است؛ این نیروی غیر انقلابی با ابتلاء به پاسیفیسم افراطی، چپ ایران، قبل از همه جریان اجتماعی بزرگ فدایی را، خانه نشین کرد. در غیر اینصورت، اعتصاب کارگران مصمم و پرتلاش، که هریک از آنها بتنهایی از همه این بخش از چپ دور افتاده از مردم، جدی تر و قابل اعتمادتر هستند، پس از 27 سال سلطه شوم این رژیم ضد انسانی، نباید چنین سرنوشتی پیدا میکرد. این چپ بی احساس و فاقد هر گونه حساسیتی نسبت به زندگی دردناک مردم، که بجای یک دقیقه سکوت و فکر کردن به جانباختگان، سه بار کف میزند و تفریح میکند؛ از مردم تحت سرکوب ایران باج میگیرد. آنها نام و عنوانی را به سرقت برده و ماسکی را به صورت زده اند، که نشود گریبانشان را گرفت. آنها کاری انجام نمیدهند، اما میدان را اشغال کرده اند تا دیگران و نسل جوان نتوانند تحت این عنوان، تلاش جدیدی را سازماندهی نمایند. امروزه دیگر آوازه هر کوی و برزنی است، که الصاق چنین عناوینی به خود، چیزی جز کاربرد یک مارک تجاری و استفاده شخصی از آنها نیست؛ از آنجا که حاملین این عناوین، تهی از عنصر تعهد به جامعه، پاسخگویی در قبال مردم، ایجاد اعتماد، بسیج نیرو و دخالتگری انقلابی هستند.
کارگران شرکت واحد تمام دو سال اخیر را در مبارزات روزمره با این رژیم هیتلری گذرانده اند. آنها در برهوت سرکوب و خفقان و سرزمین میدانهای تیر و گورهای دسته جمعی، گام به گام پیشروی کرده، با کار و تلاش شبانه روزی و در جنگ و گریز خیابانی، تشکل مستقل خود را ایجاد کردند. آنها از ابهت جنایتکارانه رژیم پلیدی که نفس 70 میلیون انسان را بریده و به هر جنبده ای شلیک میکند، مرعوب نشدند و برده گی را بعنوان سرنوشت محتوم خود نپذیرفتند. چپ منفعل در خارج، این دوره سخت کار شجاعانه کارگران را، که صدبار انسانی تر و کمونیستی تر از زندگی غیر مولد آنها است، با خود گنده بینی یک فئودال عهد عتیق به صورت " نگاهی در حاشیه ..." و " نیم نگاهی"، " برخی رویدادها در حاشیه..." و یا انتساب آن به سندیکالیسم، نظاره و تخطئه کرده است. یک پشتیبانی حقیقی از سوی عناصر این چپ در کار نبوده، از آنجا که مشغله اصلی آنها، شوهای بی ارزش تلویزیونی، بحثهای پوچ و " تئوریک" چپ اروپایی، خوش و بشهای کوچه بازاری و لذت بردن از خرید در سوپرمارکت است. ایجاد اتحاد و بسیج نیرو از طریق این چپ، انتظار عبثی است؛ حتی حمایت مالی از خارج بنا به اعلام کارگران شرکت واحد در روزهای اخراج و بیکاری، بسیار کم و ناچیز بوده، میتوان براحتی از آن چشم پوشی کرد.
رژیم اسلامی که چیزی جز یک ماشین سرکوب و آدم کشی نیست، با بیرحمی فوق تصوری عمل میکند. عجیب نیست؛ این همان رژیمی است که طی چند روز، هزاران زندانی سیاسی را برای تحکیم جو ترور در جامعه، گروه گروه در روز روشن به دار آویخت؛ جنازه های آنان را با کامیونهای حمل گوشت از وسط شهر عبور داد، و در گورهای دسته جمعی به خاک سپرد؛ یکی از صادر کننده گان اصلی این احکام ضد بشری هم که وزیر کشور کنونی آن است. تنها مردمی سازمانیافته و انبوه پشتیبانان مصمم، قادر به دفاع از یک حرکت مستقل کارگری در شرایط سلطه چنین رژیم ضد انسانی هستند. صدور یک اطلاعیه، آنهم برای از سر باز کردن یک تکلیف و عقب نماندن از فرقه های دیگر، ایجاد قدرت مقابله و سازماندهی مقاومت دربرابر این رژیم نیست؛ "حمایت میکنیم"، هنوز حمایت نیست. یک چنین فرد و سازمانی باید توضیح دهد، چگونه و با کدام نیرو حمایت میکند و کارگران شرکت واحد تأثیر واقعی این حمایت را، در کجا لمس خواهند کرد؟ کارگران شرکت واحد به حمایت مادی و عملی انسانها و نه حمایت جوهر و مرکب، نیاز داشتند. این قبل از همه از طریق ایجاد ارتباطات فعال در داخل، با دانشجویان، محافل زنان و روشنفکران برای حضور در مراکز تجمع، و ایجاد تضمینهای مالی برای اعتصاب کارگران امکان پذیر بود. عناصر چپ در خارج باید از هزینه های غیر ضروری، و ساعات گپ و تفریح خود صرفه جویی کرده، و کارگران را وسیعاً با حمایت های مالی تقویت میکردند؛ بویژه آنها که مدام " بی عرضگی" دیگران در خارج، و نبوغ خود در ترقی شغلی را در بوق و کرنا کرده، گوش فلک را کر میکنند. هیچ سفارتخانه و کنسولگری این رژیم فاشیستی، نمی بایستی در تمام مدت قبل از شروع اعتصاب روی آرامش بخود میدید. چپ منفعل اما، به معنی واقعی کلمه، نه خواست و نه توانست در این زمینه کاری کند.
در همین حال برخی از جریانات سیاسی، موضعی فرصت طلباته اتحاذ نمودند. آنها، وسط دعوا نرخ تعیین کرده چنین القاء میشود، کارگران بنا به رهنمود های حزب آنها عمل میکنند. اینکه چنین تبلیغات نادرستی، چه تأثیر منفی در توده ای شدن مبارزه کارگران، بویژه در شرایط کنونی دارد، بر همگان روشن است. چنین تبلیغاتی اساساً ناقض اصل استقلال یک تشکل توده ای است. سندیکا یک تشکل مستقل کارگری، واین یعنی مستقل از دولت، مستقل از سرمایه داران، و مستقل از احزاب و نهادهای اجتماعی است. آیا درک این حقیقت مشکل است؟ گذشته از این، تبلیغ و القاء یک جریان سیاسی بمثابه رهنمود دهنده یک مبارزه سندیکایی، آنهم کاملاً خلاف واقعیت، بخودی خود بمعنی ایجاد تفرقه و سوءظن بین رهبری سندیکا و توده کارگران است. از آنجا که دست رهبری سندیکا بسته شده، باید مرتباً به توده کارگران توضیح دهد، این سندیکا با آن سازمان، هیچ رابطه ای ندارد. قابل انکار نیست که این امر، حتی میتواند به جدایی برخی از کارگران از سندیکا و یا ایجاد تزلزل، در پیروی از تصمیمات رهبری آن منجر شود. از این رو هر تلاشی برای نمایش رابطه فعالیت یک سندیکا با یک سازمان سیاسی، دامنه شمول این مبارزات به توده وسیعتر کارگران را محدود کرده، چه بسا شکست یک اقدام مستقل کارگری را بدنبال می آورد. این فقط به شرایط سلطه یک رژیم فاشیستی مربوط نیست؛ در جوامع تثبیت شده پارلمانی هم، همین قاعده عمل میکند. همین امر حتی موجب چندین تذکر مؤدبانه و یا اعتراض علنی از سوی برخی از فعالین سندیکا گردید. جریان فوق که امر بر آن مشتبه شده بود، حال حزب طبقه کارگر است، در اوج ذوق زده گی بطور تلویحی از گروههای دیگر دعوت نمود، پس همگی زیر "پرچم" آنها رفته، و در کمال ساده گی به دنبالچه گروه ذکر شده، تبدیل شوند. آنها در دنیای خیالی خود غرق شده، تصور میکنند از طریق یک تلفن همراه و با نقل چند خبر که تازه برای آن هم حق کپی رایت طلب میکنند، به حزب طبقه کارگر تبدیل شده اند. در چنین حالتی معلوم نیست چرا، بی بی سی، رادیو فردا، رادیو آلمان، و یک دوجین جریانات ارتجاعی و راست افراطی از قماش آنها، نظیر نشریه اینترنتی شهروند و گویا، نباید حزب طبقه کارگر ایران باشند. اینهم از میزان تلاش فداکارانه، درک از رابطه سازمان سیاسی و تشکلهای توده ای، کیفیت آگاهگری، انگیزه اطلاع رسانی و محتوای متانت کمونیستی این چپ.
تهاجم رژیم و عدم امکان پیشروی اعتصاب، نه به معنی شکست کارگران، بلکه به معنی ورشکستگی چپ محفلی، و بیگانه با سنتهای مبارزاتی نسلهای گذشته است. فعالین سیاسی نسل گذشته، نه فقط از طریق مبارزه مسلحانه، بلکه در هر تلاش و فعالیت مردمی، حتی مقابله با سیل و زلزله هم در کنار مردم بودند. تهاجم ددمنشانه دسته جات آدمخوار به کارگران شرکت واحد، در عین حال بر ادعاهای شبه چپ جدیدی که با نفی انقلابی گری صادقانه نسل گذشته، اخیراً به باشگاه مخترعین نظریات جدید پیوسته، خط بطلان کشید. این گرایش چپ محفلی آب پاکی روی دست همه ریخته، اساساً منکر وجود مبارزه انقلابی کارگری و توده ای، در 150 سال اخیر در ایران و جهان شده است؛ از آنجا که گویا کسی از مقوله مبارزه برای لغو کار مزدی آنها، خبر نداشت. این گروه کاملاً مؤدب در مقابل رژیم اسلامی و پرخاشگر علیه چپ غیر خودی، پس از 300 سال سلطه نظام سرمایه داری، به تازه گی کشف کرده، که ریشه معضلات جامعه کارمزدی، همانا وجود کارمزدی است. از این رو خیلی ساده و آشکار، بدون تشکیلات و دردسر، و کاملاً صلح آمیز، از آهن فروش میدان خراسان ورئیس زندان همزمان، خواستار لغو کار مزدی شده، با شهامت اعلام میکند، "کارگران بیایید علیه سرمایه متشکل شویم". آنها به شیوه ای کاملاً سطحی، سازمان انقلابی و مبارزه متشکل را رد نموده، عجز و لابه علنی در رژیم قمه کشان و قمه زنان را، آسانترین روش "لغو کار مزدی" معرفی کرده، پیرامون مبارزه " ضد سرمایه داری" خود، جنجال بپا میکنند. لحظات سرکوب ضد انسانی کارگرانی که کاملاً صلح آمیز و صرفا برای تحقق منافع صنفی اولیه خود دست به تجمع زده بودند، و به حرکت واداشتن اتوبوسها با گرفتن سلاح بر پیشانی کارگران، باید مفهوم کار سیاسی علنی در رژیم توحش سرمایه، آنهم برای الغای فوری نظام سرمایه داری را، برای این گروه روشن کرده باشد.
نسل جوان کشور در دوران سلطه بربریت این رژیم، نه فقط تحت تبلیغات اسلامی، بلکه همچنین تبلیغات تبهکارانه پس مانده های رژیم ساواک، جناح محافظه کار طبقه متوسط و خرده بورژوازی ارتجاعی ایران قرار گرفت. این نیروی شریک در همه جنایات علیه مردم، به نسل جدید القاء کرد، گویا این سازمانهای چپ و مبارز بودند که دوران " بهتر" رژیم شاه را نابود کرده، و اضافه بر آن، رژیم اسلامی را در اوایل انقلاب تحریک کرده، آن را به موضع سرکوب افراطی سوق دادند. بتدریج پرهیز از مبارزه توأم با خطر و بدبینی و بی اعتمادی علیه مبارزه متشکل و تلاش فداکارانه شکل گرفته، به فرهنگ مسلط در میان بخش بزرگی از جوانان تبدیل شد؛ آنهم در کشوری که سالانه فقط در تصادفات راننده گی، 25 هزار نفر کشتار میشوند. محفلیسم، انحلال طلبی و زندگی انگلی بخش بزرگی از اعضاء و رهبران سازمانهای سیاسی در خارج، از سوی دیگر، مزید بر این تهاجم سیاسی- ایدوئولوژیک طبقات حاکمه گشت. از این طریق فاصله گرفتن از مبارزه عملی، فرو رفتن در بحثهای کشاف روشنفکرانه، پناه بردن به شوهای تلویزیونی سنبل شده در خارج، در بهترین حالت، تخدیر خود از طریق درد دل نویسی و وبلاگ نویسی، رواج پیدا کرد. اینکه تا چه میزان بخشی از نسل جوان این کشور، طعمه اعتیاد و فجایع بدتر از آن گردید، کم و بیش آشکار و نیازی به توضیح نیست. مبارزات کارگری در شرایط کنونی کشور، سرنوشتی نظیر روز شنبه هشتم بهمن در تهران را پیدا نمیکرد، اگر هسته ای از مبارزین جدی و پرتلاش، از میان کارگران کمونیست و روشنفکران انقلابی در داخل شکل گرفته بود. یک چنین تشکل مبارز و مخفی، هر چند کوچک، قادر بود نیروی بزرگی از جناح رادیکال جنبش دانشجویی را به میدان آورده، و تهاجم به کارگران را به کام جانیان حاکم، تلخ وغیر قابل تحمل سازد.
*** *** ***
damawand58@yahoo.com http://www.j-shoraii.blogspot.com/
اکبر تک دهقان، دهم بهمن 1384- سی ام ژانویه 2006
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
!زنده باد اول ماه مه 1385 در ایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ