Sunday, January 01, 2006

! سازمانهای چپ و رشد ابتکارات جسورانه مردم


!زنده باد اول ماه مه 1385 در ایران
:اتحاد و بسیج نیرو
!علیه جنایات رژیم اسلامی
!علیه تبهکاریهای سرمایه داران
!علیه تجاوز امپریالیستی

**********************
!سازمانهای چپ و رشد ابتکارات جسورانه مردم

روز پنجشنبه 8 دی، دژخیمان رژیم اسلامی برای انتقال مسعود شوکه، یک زندانی سیاسی محکوم به اعدام به زندان ارومیه مراجعه نمودند که از سوی زندانیان هم بند او، با مقاومتی جسورانه مواجه گشتند. متعاقب آن کار به درگیری کشیده شده، مأموران رژیم با اقدام به پرتاب گاز اشک آور، با زخمی شدن زندانی مذکور و همچنین یکی از مسئولین زندان، موفق به انتقال زندانی سیاسی نامبرده می شوند. برخی اخبار از اجرای این حکم جنایتکارانه علیه زندانی مورد بحث، یک روستایی زحمتکش و شجاع از اطراف شهر سردشت، خبر میدهند.

بنا به گزارش سازمان دفاع از حقوق بشر کردستان، مسعود شوکه بهمراه دو روستایی دیگر در سال 1375، به اتهام شرکت در قتل یک مأمور سرکوبگر و جاسوس رژیم اسلامی، بازداشت گردیدند. پس از 9 سال و 4 ماه، بدنبال تشدید سرکوب در ماههای اخیر، برای ارعاب توده های مردم در کردستان و ایران، توسط یکی از بیدادگاههای رژیم اسلامی به اعدام محکوم شدند. عزیز خلکانی یکی از سه زندانی نامبرده، در تاریخ 27 آذر در زندان ارومیه توسط جلادان رژیم ترور به دار آویخته شد. نفر سوم صلاح محمود گویلانی نیز، در آستانه اجرای حکم جنایتکارانه اعدام قرار دارد.

رژیم اسلامی در واکنش به رو در رویی علنی مردم با مأموران سرکوبگر آن در تابستان گذشته، دست به تشدید سیاست سرکوب برای متوقف ساختن مبارزات توده ای در کردستان زد. در ماه شهریور و پس از مدت کوتاهی که از فروکش کردن اعتراضات گسترده خیابانی سپری گشت، دو زندانی بنامهای اسماعیل محمدی و محمد پنج بینی در زندان ارومیه به دار آویخته شدند. اقدام به قتل جنایتکارانه زندانیان بعینه نشان داد، این نه یک ضربه مقطعی و ایجاد ارعاب گذرا، بلکه تشدید سیاست ترور رژیم اسلامی در دوره کنونی را منعکس میسازد.

آنچه در جریان اقدام ددمنشانه اخیر مأموران رژیم بویژه بچشم میخورد، مقاومت زندانیان در برابر اجرای حکم اعدام یک زندانی هم بند است؛ این از رویدادهای بسیار نادر در زندانهای رژیم اسلامی است. رژیم ترور تاکنون دهها هزار نفر از زندانیان سیاسی را به جوخه های اعدام سپرده است، اما جز برخی عکس العمل های پراکنده، هنوز مقاومت جدی و قابل اتکاء در جریان اجرای احکام اعدام صورت نگرفته است. واکنش روز گذشته در زندان ارومیه باید به شکل گیری و گسترش فرهنگ مقاومت فعالانه در زندانها کمک کرده، کشتار زندانیان سیاسی را برای جنایتکارترین رژیم جهان، به یک معضل بزرگ مبدل کند.

دفاع زندانیان از خود علیه هر حکم ستمگرانه ای، بویژه در شرایط مرگ، بدون عملکرد فردیتی متکی بر خود – آگاهی شهروندی و رادیکال، و درک عمیق از حقوق طبیعی خود بعنوان یک انسان آزاد، امکان پذیر نیست. عدم شکل گیری فردیتی که حق زندگی شخصی برای خود را با تمام وجود جذب کرده باشد، بیان سلطه روحیات و عادات متأثر از نظامات پدر سالارانه و مذهبی، یعنی فردیتی فاقد خود- آگاهی از اهمیت و ارزش انسانی مستقل خود است. فردیت مستقل و خلاص شده از مالکیت فئودال و گسسته از پیوند با خدا، به ساده گی تعرض به موجودیت طبیعی و اجتماعی خود را نخواهد پذیرفت. اما چنین کاراکتر فردی جسور، مستقل و رها، و آگاه به حق زنده ماندن خود، از طریق جامعه ای آکنده از سرکوب و تحمیق و دروغ و ریاکاری، منتقل نمی گردد. از این رو جنبشهای اجتماعی وظیفه آن را بدوش کشیده، مبارزین را بمثابه اپوزیسیون قدرت حاکم، با روح شجاعت در مطالبه و حفظ حقوق فردی، و دفاع از حق حیات خود در برابر هر تهاجمی تربیت می کنند. اهمیت یک چنین وظیفه ای را احزاب چپ روشنفکری جوان و در حال تحکیم پایه های توده ای، پس از سرنگونی رژیم سلطنتی درک نکرده، و در این جهت گامهای جدی برنداشتند. آنها مطمئنا بطور نا خواسته، خود به عامل تضعیف اعتماد بنفس مبارزین، تبدیل توده هواداران به عناصر زیر دست و بی حقوق، و عدم تقویت قدرت آنها در دفاع شخصی بی مهابا از خود در شرایط لازم، مبدل شدند. بخش بزرگی از مباحثات مربوط به " مبارزه ایدوئولوژیک" و یا "رد مشی چریکی" از سوی سازمانهای چپ، در عمل تحقیر و خرد کردن شخصیت فردی مبارزین جوان، تولید احساس گناه، بدهکاری و پشیمانی در آنها را بدنبال داشت؛ بویژه در شرایطی که مبارزه مسلحانه پیشتاز، دیگر وجود خارجی نداشت و ضرورت بکارگیری اشکال مبارزاتی دوره های قبل هم احساس نمیشد. همه این کشمکشهای زیانبار، نه به تحکیم کاراکتر فردی شهروند مبارز این کشور در دفاع شخصی از خود، بلکه به رواج روحیه بی اعتنایی به انقلابی گری و جسارت فردی، و تضعیف قدرت عمل شجاعانه در حفظ حق حیات، در شرایط مرگ وزندگی انجامید. مردم و بوِیژه فعالین سیاسی، باید مداوماً با روح اعتماد به قدرت و ارزشمند بودن شخصیت انسانی خود، شور زندگی، و برخورد جسورانه و علنی در دفاع از حق زنده گی کردن رشد کنند. یک زندانی سیاسی که در رژیم بربریت اسلامی به اعدام محکوم شده است، هرگز نباید سر به زیر و آرام به سوی چوبه دار برود. قهرمانی او در پذیرش مودبانه و روشنفکرانه حکم مرگ نیست؛ بلکه در مقاومت جانانه علیه آن، و در تبدیل هر ثانیه از لحظات قبل از مرگ، به لحظات ایستاده گی و مبارزه برای زندگی است.

سنت خرد کردن شخصیت فردی و برده سازی اسلامی از یکطرف، و کاستی های روابط درونی سازمانهای سیاسی از سوی دیگر، به تشدید روحیات تسلیم به قانون، پذیرش دستور مأمورین زندان، و به غلبه احتیاط در توسل به مقاومت فوری، علیه سرکوب آشکار، در میان زندانیان سیاسی انجامید. روابط بعضاً سرکوبگرانه و تحقیر آمیز در سازمانهای سیاسی، و ممانعت خواسته و نا خواسته از رشد شخصیت و توانایی فردی اعضاء، و عدم تحمل ابتکارات جسورانه فعالین از سوی " تشکیلات"، موجب اشاعه روحیه تسلیم پذیری روشنفکرانه و سربه زیری "مودبانه" در قبال مناسبات حاکم در احزاب سیاسی، و یا در زندانهای رژیم گردید. در این روند مخرب و فوق العاده زیانبار، رهبری و اعضاء مسئول سازمانهای سیاسی بویژه، حال با چه انگیزه و توضیحی، نقش مؤثری ایفا کردند. نتیجه اینکه در دهه 60 و تابستان 67، دهها هزار زندانی سیاسی به دار آویخته و تیرباران می شوند، بدون اینکه فکر مقاومت فوری فردی و جمعی در مقابل اجرای این احکام ضد انسانی در میان زندانیان شکل گرفته، گسترش پیدا کرده و به یک فرهنگ مسلط در زندانها تبدیل گردد. آنها مبارزترین، شجاع ترین و آگاه ترین شهروندان این کشور در همه تاریخ آن بودند؛ اما قادر به تصمیم گیری و اقدام به یک مقاومت بزرگ، چه فردی و چه سراسری در دقایق آخر زندگی نشدند. بخشی و یا افرادی از آنان در لحظات و یا روزهای پیش از ورود به سالنها و محوطه قتل عام، از سرنوشت خود مطلع گردیدند، اما یک عکس العمل تأثیر گذار بوقوع نپیوست. دلیل عدم شکل گیری این مقاومت اما نه ناشی از ضعف آنها، بلکه یک پدیده اجتماعی- سیاسی مختص جامعه ایران، و بر زمینه ای مستقل از اراده خود آنها متکی بود. توده های مردم و زندانیان سیاسی که از میان آنان بودند، از یک محدودیت عینی رنج میبردند؛ محدودیتی که هم اینک نیز با تمام قدرت مخرب خود عمل می کند.

سازمانهای سیاسی چپ ایرانی هم اینک نیز به همین شیوه ذکر شده در بالا عمل نموده و بگونه ای، ابتکارات جسورانه مردم را تضعیف و محدود می کنند. موج مبارزات توده ای در تابستان گذشته در کردستان، از سوی مردم معترض و بدون دخالت سازمانهای سیاسی شروع شد. این مبارزات چنان قدرتی کسب کرد، که احزاب سیاسی کمتر فعال در زندگی واقعی را، با سرعت بدنبال خود کشاند. اقدام حزب کومله ( کومه له- سازمان کردستان حزب کمونیست ایران) در فراخوان برای یک اعتصاب عمومی در 16 مرداد، اما آنگونه که در عمل و بعد ها روشن شد، عمدتاً هدف ختم " آبرومندانه " این مبارزات و بهره برداری گروهی از آن را دنبال می کرد. در حالیکه این حزب همین سیاست خود را بعنوان فرصتی برای تسویه حسابهای فرقه ای مغتنم شمرده، با توسل به مچ گیری و تبلیغات اغراق آمیز، سازمان کومله ( کومه له- سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران) را به راست روی و عدم شرکت در مبارزات مردم متهم ساخت. نویسنده گان وابسته به حزب کومله خود در همان حال با ارائه تحلیلهای محافظه کارانه، مردم را به آرامش دعوت کرده، به آتش کشیده شدن این مغازه یا آن " پاساژ"! را، بمثابه نقطه ضعف مبارزات توده های تحت بربریت یک رژیم فاشیستی ارزیابی نموده، به مردم رعایت اصل احتیاط در مبارزه انقلابی را اندرز دادند؛ آنهم در رژیمی که تاکنون نه فقط چندین " پاساژ"، بلکه بیش از هفت هزار شهر و روستا و صدها هزار خانه و کارخانه را بر سر مردم ویران، و به خاکستر مبدل ساخته است؛ آنهم در کشوری که هزینه های جنگ ارتجاعی هشت ساله، بیش از 600 میلیارد دلار و به بمراتب بیش از هزینه آتش سوزی در یک " پاساژ"، بالغ گشت. مقاومت تعرضی مردم در تابستان گذشته در شهرهای کردستان، همچنین واکنش روستاییان زحمتکش محکوم به اعدام در ارومیه آشکار می سازد، آنجا که تأثیر روشنفکرانی که در نتیجه شکست انقلاب بهمن به محافظه کاری در غلطیده اند، نقشی بازی نمی کند، توده های زحمتکش خود به اقدامات مستقیم و شجاعانه متوسل میگردند.

خود ویژه گی همه سازمانهای چپ ایرانی کنونی، محفلیسم و فرقه گرایی افراطی، محافظه کاری، کم کاری و یا بی عملی آنهاست؛ این بویژه در مورد جریانات وابسته به طیف انقلابی فدایی بیداد میکند. این جریانات، محافظه کاری آشکار خود را با عبارت پردازیهای غیر جدی و غیر قابل اعتماد " سوسیالیستی" و " ضرورت درهم شکستن ماشین دولتی بورژوایی" می پوشانند. آنها خود قادر و بعضاً حتی مایل به شرکت عملی در مبارزات مخاطره آمیز نیستند، به خمودی سوسیال دموکراتیک دچار شده، و بطور مستقیم و غیر مستقیم، توده های مردم را به بکارگیری اشکال ساده وغیر مؤثر اعتراضات (طومار اینترنتی، نامه نگاری، " مایل باران کنیم " !!، و نظایر آن) فرا میخوانند. در شکل گیری چنین وضعیتی که سالهاست به مانعی جدی در قبال هر پیشروی مبارزات مردم ایران مبدل شده است، عناصر و مسئولین خارج از کشور این سازمانها بمثابه یک نیروی اجتماعی، وسیعاً ذینفع بوده و آن را حفظ می کنند؛ روشن است دلیل آن بویژه نیاز سازمانهای سیاسی به حمایت های مالی و تبلیغی از خارج است. اما این ضرورت، سازمانهای سیاسی مردم ایران را در عمل و علیرغم هر میزان از حسن نیت چنین مسئولینی، ملک شخصی و تیول عناصر غیر رادیکال در خارج از کشور ساخته است. مسئولین خارج سازمانهای ذکر شده، بخشاً در شیوه زندگی سوسیال دموکراتیک تحلیل رفته، عناوین سازمانهای سیاسی را، چه بسا مستقل از نیات شخصی خود، نظیر مارک تجاری بنفع موقعیت های فردی، مورد استفاده قرار می دهند. برای بخشی از وابستگان به احزاب چپ در خارج، مبارزه سیاسی تا سطح تفریح در این و آن مراسم تکراری و بی آزار و کم اهمیت، خوش و بش های طیب و قیصری، گله گذاریهای شخصی و دید و بازدید های محفلی صرف تنزل کرده است. برخی از آنها طی ده یا بیست سال و چه بسا بیشتر، در مناصب " تشکیلاتی" (؟!) خارج جا خوش کرده، میان خود و حتی با نماینده گان سازمانهای رقیب، روابط محفلی ایجاد کرده، مشترکاً از موقعیت غیر مولد و کارکرد غیر انقلابی خود محافظت می کنند. مسئولین مؤثر سازمانهای چپ در خارج، به هزینه دهها هزار نفر از جانباختگان و پیشمرگان فداکار خلق کرد، به لایه ای از طبقه متوسط صاحب امتیاز ایرانی در خارج فرا روئیده، با چنگ و دندان به دفاع از پوسته ذخیم مناسبات و منافع خود دست میزنند. تبلیغات سیاسی این نیروی غیر انقلابی بنفع سازمان خود، بعضاً بنوعی هوچیگری، بیان تعصبات کاسبکارانه، و تملق برای مسئولین اصلی خود گرایش پیدا کرده، قرابتی قابل اثبات با صداقت انقلابی در ترویج ایده های مبارزاتی ندارد. این جریان از رشد پایه توده ای سازمانهای سیاسی چپ جلوگیری کرده، به سیاست بسیج نیرو و عضو گیری بهاء لازم را نداده، از وحشت ایجاد مزاحمت برای موقعیت خود از سوی تازه واردین، از میدان دادن به شرکت فعال مردم به جان آمده، برای مبارزه با رژیم اسلامی ممانعت بعمل می آورد. جریان غیر انقلابی تثبیت شده در خارج، همچنین بر ارگانهای تبلیغی نظیر نشریات و سایتهای اینترنتی مسلط شده، و به اعمال سانسور علیه بیان تمایلات سیاسی اقشار و طبقات انقلابی در جامعه ایران دست میزند. این نیرو، به غربال کردن افراد و نظرات پرداخته، راه رواج بحثهای جدی، بوِیژه در شرایط سیاسی فوق العاده حساس کنونی را دشوار میکند. جابجایی وتغییرات پرسنلی در این سطوح، فضای میدان دادن به خلاقیتهای مردم ایران را بازتر کرده، ایده ها، راه حلها و اندیشه های انقلابی- دموکراتیک را توسعه خواهد داد. اعمال سانسور در ارگانهای تبلیغی نزدیک به چپ انقلابی که در ترویج نظرات نویسنده گان جناح دوم خرداد، حتی نظرات راست افراطی سلطنت طلبان، بعضاً هیچگونه محدودیتی قائل نیستند؛ اقدامی آشکارا غیر دموکراتیک و بدون تردید بزیان جنبش کارگری- کمونیستی است؛ حتی فکر کردن و بحث علنی پیرامون این سطح از بی مسئولیتی، آزار دهنده و مایه تضعیف اعتبار چپ انقلابی در قبال دشمنان مردم ایران است. حضور چنین گروهی از فعالین سیاسی در درون سازمانهای چپ انقلابی و داشتن مسئولیتهای موثر، به ایجاد اعتماد در میان توده های مبارز و روند بازسازی دموکراتیک جامعه لطمه وارد میسازد. گرایش غیر انقلابی مسلط بر سرنوشت سازمانهای چپ در خارج، همچنین بطور واقعی منافعی جدی در سرنگونی رژیم اسلامی ندارد؛ و حتی مناسبات میان عناصر خود در خارج را علناً به سمت هر چه غیر سیاسی شدن سوق داده است. این نیرو که در مناسبات با شهروندان عاصی از رژیم اسلامی، به سانسور و بی اعتنایی روی می آورد، در مناسبات با شهروندان غربی و بویژه کارمندان دستگاه دولتی آن، داوطلبانه به موقعیت فرودست غلطیده، چه بسا با تبلیغ اطلاعات سطحی و نادرست در باره عادات و شیوه زندگی مردم ایران، به تضعیف منش آزاده و حیثیت انسانی شهروندان ستمدیده کشور می پردازد. طبقه متوسط تازه به دوران رسیده ایرانی در خارج، که برخی از نماینده گان احزاب چپ، بیشترین نزدیکی را به عادات، روحیات و انگیزه های آن دارند، بطور واقعی خواستار سرنگونی رژیم ترور اسلامی نیست؛ اما نه به این دلیل که این نیرو، مدافع رژیم جنایتکار اسلامی است. بلکه شیوه زندگی، عادات و روحیات غیر انقلابی کسب شده در خارج، در او انگیزه ای برای مبارزه جدی علیه رژیم اسلامی باقی نگذارده است. از این گذشته، این نیروی غیر انقلابی از سرنوشت آتی و حق اقامت خود در کشور میزبان در صورت سقوط رژیم اسلامی مطمئن نبوده، هر تغییر شرایط سیاسی در ایران را تهدیدی برای موقعیت شخصی و سیاسی کنونی خود میداند.

دور جدید مبارزات توده ای در ایران، تقویت رادیکالیسم، جدیت و صداقت انقلابی در مناسبات درونی سازمانهای چپ انقلابی را به یک ضرورت فوری ارتقاء داده است؛ و این بدون انجام یک رشته تغییرات اساسی در ساختارهای بتون شده این سازمانها ممکن نیست. یک سازمان چپ انقلابی، یک نهاد مدعی قدرت سیاسی، بدست گرفتن سرنوشت مردم، و یک موسسه اجتماعی است؛ ملک خصوصی کسی نیست. از این رو مستقل از وابستگی و یا عدم وابستگی به آنها، این حق دموکراتیک مردم ایران است، خواستار تغییرات پرسنلی مشهود در سازمانهای چپ گردیده، آنها را از انحصار مناسبات شخصی، محفلی و خانواده گی خارج ساخته، وزنه انقلابی گری، و ترویج شجاعت و ابتکارات جسورانه مردم در مبارزه را تقویت کنند. ارگانهایی نظیر کمیته مرکزی، کمیته مالی، و خارج از کشور در این سازمانها، به بیشترین دگرگونی در این زمینه نیاز دارند. تغییرات وسیع در سطح عناصر خارج از کشور، مسئولین نشریات و سایتها، اولین ومهمترین عرصه هر تغییر جدی در سازمانهای چپ ایرانی است؛ بویژه از آنجا که هر چه مبارزات توده ای در داخل شدت میگیرد، بهمان میزان اجبار این سازمانها به وابستگی به طبقه متوسط رشد یافته و غیر انقلابی در خارج نیز، عملاً کاهش میابد.
damawand58@yahoo.com www.j-shoraii.blogspot.com
اکبر تک دهقان، نهم دی 1384- سی ام دسامبر 2005