Saturday, January 07, 2006

تاریخچه حزب عدالت - جعفر پیشه وری



تاریخچه حزب عدالت


جعفر پیشه وری
ـــــــــــــــــــــــــــ


بر گرفته از: " اسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران"، جلد 3، به کوشش خسرو شاکری به نقل از روزنامه " آژیر".
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بازنویسی مقاله ارزشمند کمونیست پیگیر جعفر پیشه وری، یکی از مؤثرترین پیشگامان جنبش انقلابی کارگری- کمونیستی، با هدف تجربه گیری از تاریخ جنبش کارگری ایران، به کارگران مبارز شرکت واحد اتوبوسرانی تهران، تقدیم میگردد. این مقاله در سال 1322 شمسی
در روزنامه آژیر منتشر گردیده است.


بازنویسی، ادیت و توضیحات از: اکبر تک دهقان، هفدهم دی 1384- هفتم ژانویه 2006

www.j-shoraii.blogspot.com damawand58@yahoo.com

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

(در باره نویسنده ( بکمک منابع مختلف و تکمیل از: وبلاگ جمهوری شورایی

جعفر پیشه وری( نام مستعار: جواد جوادزاده) در سال 1272 خورشیدی ( 1894) در خانواده ای فقیر، در روستای دور از مرکز زئو، در اطراف شهر خلخال آذربایجان، بدنیا آمد. از سن 12 سالگی، خانواده او از شدت محرومیت، برای یافتن کار به قفقاز مهاجرت کرد. زندگی شغلی او هم از همین تاریخ شروع شد.

پیشه وری در کنار حیدر عمو اغلی و اسد الله غفار زاده، به پایه گذاران سوسیال دموکراسی انقلابی ایران تعلق دارد. او در سال 1918 با تشکیل حزب عدالت در قفقاز، در سن 25 سالگی، عضو کميته مرکزی، و عضو دفتر خارجی 5 نفره آن گردید. در سالهای 1920- 1919، سردبیری روزنامه حریت( باکو) را به عهده داشت. در اردیبهشت 1299 خورشیدی (مه 1920)، ارتش سرخ در جریان جنگ با نیروهای ضد انقلاب کارگری روسیه، وارد خاک ایران شد. در این هنگام تعدادی از رهبران حزب عدالت، از جمله پیشه ‏وری نیز برای گسترش مبارزه علیه رژیم سلطنتی، از باکو وارد گیلان شدند و در روز 30 خرداد 1299 خورشیدی - 22 ژوئن 1920، در بندر انزلی اولین کنگره حزب کمونیست ایران را بر گزار نمودند. در این کنگره، پیشه ‏وری به عضویت کمیته مرکزی انتخاب، و در موقعیت یکی از چهار رهبر اصلی حزب، قرار گرفت. در کنار حیدرعمواوغلی (تاروردیف)، سلطان‏زاده (آوانیس میکائیلیان) و کامران به انتشار روزنامه کمونیست، ارگان حزب، در رشت پرداخت. پیشه وری در مرداد 1299 - ژوئیه 1920 در دولت احسان‏الله ‏خان ‏دوستدار در جمهوری انقلابی گیلان، سمت کمیساریای کشور( وزیر کشور) را به عهده گرفت. درپی شکست انقلاب گیلان از طریق تهاجم ارتش سلطنتی در همان سال، مدتی به باکو رفت و مدیریت روزنامه «اکینچی» (زارع) را عهده دار، و سپس به عنوان مسئول تشکیلات مخفی حزب کمونیست در تهران، به ایران آمد. در این دوران، پیشه ‏وری به همراه محمود دهگان در روزنامه حقیقت فعالیت کرده، و از نویسنده گان بسیار مؤثر آن گردید. در سال 1305، مسئولیت رابط حزب کمونیست ایران و کمینترن (بین الملل کمونیستی که پس از انقلاب اکتبر تأسیس گشت) به او محول شد. پیشه وری همچنین بعنوان نماینده حزب کمونیست ایران، در کنگره دوم کمینترن ( 1921) در مسکو، سخنرانی کرد. در سال 1306 در کنگره دوم حزب کمونیست ایران – معروف به کنگره ارومیه - که ظاهر در خارج از ایران برگزار شد، مجددا به عنوان دبیر کمیته مرکزی، و مسئول تشکیلات مخفی حزب در تهران، انتخاب گردید. پیشه ‏وری در روز 6 دی‏ماه 1306، توسط شهربانی رِژیم رضا خان دستگیر شد. او در تمام دوران زندان، کمترین اعترافی نکرد و حتی منکر عضویت در حزب کمونیست ایران، گشت. تا اینکه در اسفند 1318 در دادگاه جنایی به جرم عضویت و تبلیغ فرقه اشتراکی، طبق قانون 1310 شمسی (" قانون سیاه رضا خانی") طی یک محاکمه فرمایشی، به 10 سال زندان محکوم گردید. در دوران زندان میان پیشه ‏وری و سایر زندانیان وابسته به گروه 53 نفر (بجز تقی ارانی و برخی دیگر)، اختلافات شدیدی وجود داشت. پیشه ‏وری پس از آزادی از زندان در سال 1319، به کاشان تبعید شد. او در مهرماه 1320 در کنگره مؤسس حزب توده شرکت کرد، و بعنوان یکی از رهبران اصلی حزب انتخاب و به همراه ایرج اسکندری، اولین مرامنامه حزب را نوشت. اما به علت اختلافات دیرینه با برخی از مسئولین، و بطور کلی خط و مشی سازشکارانه، غیر کمونیستی و غیر کارگری رهبران این حزب، به زودی از حزب توده کناره‏گیری کرد. او در خرداد 1322، مستقلاً انتشار روزنامه آژیر را در تهران آغاز کرد. پیشه وری در انتخابات مجلس چهاردهم از شهر تبریز انتخاب، ولی اعتبارنامه او در روز 23 تیر 1323، از سوی اکثریت جناح ارتجاعی مجلس شورای ملی، رد شد. در کنگره اول حزب توده ( 10 مرداد 1323 )، به عنوان نماینده سازمان حزبی آذربایجان حضور یافت، ولی در اینجا نیز اعتبارنامه او رد شد. بدنبال آن در مرداد 1324، روزنامه آژیر نیز توقیف شد. پیشه ‏وری به آذربایجان بازگشت و در روز 12 شهریور 1324، بهمراه گروهی از همفکران خود، حزب دموکرات آذربایجان را بنیاد گذارد. در روز 21 آذر 1324، حکومت خودمختار تحت رهبری حزب دموکرات آذربایجان تشکیل یافت. از طریق یک انتخابات آزاد، مجلس سراسری آذربایجان و انجمنهای ولایتی ( از حقوق دموکراتیک کسب شده در انقلاب مشروطیت)، تأسیس گردیدند. همه حقوق شهروندی، آزادیهای دموکراتیک، و حق استفاده از زبان مادری، به رسمیت شناخته شده، تحقق یافتند. دولت پیشه وری تنها در عرض یک سال، دست به اقدامات وسیع اقتصادی- اجتماعی بنفع توده های زحمتکش، از آن جمله اصلاحات ارضی سراسری در آذربایجان زده، قدرت مالکان، تجار بزرگ و دسته جات راهزن را در هم شکست. در تبریز دانشگاه و رادیو گشایش، بیش از 500 مدرسه ساخته، وصدها پروژه درمانی، رفاهی و فرهنگی بنفع مردم زحمتکش و زنان بویژه، به مورد اجرا گذارده شد. در پی سقوط دولت دموکراتیک خود مختار در اثر تهاجم جنایتکارانه ارتش سلطنتی، پیشه وری در روز 21 آذر 1325، به همراه صدها نفر از اعضاء و مدافعین دولت انقلابی، به باکو رفت. جعفر پیشه وری کمونیست آشتی ناپذیر، مستقیماً تأثیر گرفته از انقلاب اکتبر، و یک انقلابی حرفه ای به معنی کلاسیک آن، در روز 20 تیرماه 1326، هفت ماه پس از سقوط دولت خودمختار آذربایجان، در پی یک حادثه تصادف اتوموبیل، و به گونه ای هنوز نا روشن، در باکو درگذشت.

مقاله درج شده از پیشه وری در اینجا، یکی از پر محتواترین اسناد جنبش کارگری ایران است. در قسمتهای متعددی از آن، نکات مهمی وجود دارند، که به مقوله چگونگی تشکیل حزب طبقه کارگر، و یا ریشه های تاریخی قدرت گیری دستگاه مذهب و سرمایه تجاری، در پروسه فروپاشی فئودالیسم در ایران مربوط، و برای درک شرایط کنونی نیز حائز اهمیت هستند. همچنین زبان و نحوه نگارش آن، در مقایسه با شیوه نویسنده گی روشنفکران بورژوازی در دهه 20، بمراتب مدرن تر، سلیس تر، منظم تر و قابل درک تر است؛ با اینکه پیشه وری بعنوان یک رهبر عملی کارگری، تحصیلات دانشگاهی نداشته است. نحوه نگارش پیشه وری نه فقط در دوره خود، بلکه هم اینک نیز، بهترین نوع نگارش در ادبیات کمونیستی که مخاطب آن، جامعه وتوده های مردم هستند، محسوب میگردد. پیشه وری به شکلی خلاصه، دقیق، قابل فهم و مستدل، تجربه تاریخی تشکیل حزب عدالت را، برای کارگران و خواننده گان روزنامه خود، توضیح میدهد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تاریخچه حزب عدالت
جعفر پیشه وری
ــــــــــــــــــــــــــ
حزبی که میخواهم تاریخچه مختصر آن را به نظر خواننده گان " آژیر" تقدیم کنم، غیر از حزب عدالت امروزی است. از قراری که اساسنامه حزب عدالت امروزی نشان می دهد، این دو حزب با هم هیچ گونه وجه مشترکی ندارند و تصور هم نمی رود که رهبران این حزب خواسته باشند، خود را وارث و مؤسسین حزب عدالت سابق معرفی کنند. تصور می کنم آقایان هنگام انتخاب اسم حزب فکر نکرده اند، که ممکن است پیش از ایشان حزب دیگری به همین عنوان وجود داشته باشد و تاریخی هم از خود به یاگار گذاشته باشد. قطعا از نوشتن این تاریخچه، قصد من تعرض به حزب عدالت – امروزی – نیست. من می خواستم از فرصت انتشار روزنامه " آژیر" استفاده کرده، نام مردان رشیدی را که در راه سعادت توده واستقلال و آزادی کشور و ملت جان بازی نموده اند، زنده کرده باشم.

چرا[ دهقانان ایرانی] میهن خود را ترک میکردند؟

ما هنوز کودک و نوجوان بودیم و در یکی از کنار افتاده ترین روستاهای آذربایجان، زندگی میکردیم. زندگی ساکنین روستاها سخت بود، محصول به خرج سالیانه کفایت نمیکرد، مردم مجبور بودند به غیر از زراعت شغل دیگری هم داشته باشند. ما در میان برده گان و اسرای بی حقوق بی مدافع زندگی میکردیم.

یک روز شاهد منظره بسیار رقت آوری شدم، که هروقت بیاد می آورم، وجدانم آتش میگیرد. یکی از روزهای سخت زمستان بود. ما هم از شدت سرما، زیر کرسی پناهنده شده بودیم. از سوراخ پشت بام که برای روشنایی و خارج شدن دود باز گذاشته بودند، برف رقص کنان پایین می آمد. بدون مقدمه و بیخبر، درب خانه باز شد. یک زن روستایی با چهار بچه کوچک که هر کدام گونی ای بر دوش داشتند، وارد شدند. ما همه برخاستیم. برای مهمانان جا باز کردیم. زن و بچه ها دست و پایشان از شدت سرما کرخ شده بود. سه ساعت تمام توی برف، باد و طوفان سرد، راه پیموده بودند. من بالاخره فهمیدم، که ارباب برای مالیات بهره – و درست یادم نیست با چه بهانه- چند نفر محصل(*1) و مأمور به خانه زن روستایی فرستاده و پول خواسته بود. طبیعی است چله زمستان، بیچاره ممکن نبود پول داشته باشد. شوهرش هم هنوز از سفر برنگشته بود. ناچار میبایستی دیگ و کماجدان و پلاس کهنه خود را گرو گذاشته، برای ارباب پول تهیه کند. این پول را مادرم از دکاندار و آخوند ده قرض کرد. قرار شد [ زن روستایی مقروض به ارباب] هر ماه به هر یک تومان [قرض]، یک قران تنزیل بدهد، که ماه به ماه روی اصل مطلب[ قرض] کشیده شود.

به هر حال، اوضاع زارعین بیچاره ایران، مخصوصاً آذربایجان، ناگوار و غیر قابل تحمل بود. با توسعه روابط تجاری و شروع زندگانی لوکس، که خود موضوع بسیار مهمی است، مخارج شهر و ارباب روز به روز زیادتر گشته، او را وادار میکرد که زارع رابیشتر تحت فشار گذاشته، با تعیین بدهی و مالیاتهای گوناگون، احتیاج روز افزون زندگانی جدید خود را تأمین نماید. علاوه بر این، در اثر عدم امنیت و زورگویی و قلچماقی، تقریباً خرده مالک از بین رفته، روستاها به دست اربابان جدید که بیشتر تاجر و ملا و روسای ایل بودند افتاده، روستایی کاملاً از زمین و سایر وسایل زراعت محروم گردیده بود. در این صورت ماندن در روستا برای او با محکوم شدن به گرسنگی و مرگ یکی بود.

در آن سوی مرز ایران

اگر چه در آن سوی مرز ایران، مهاجرین و فراریان ایرانی را یک آغوش باز، یک محیط ملایم، و یک زندگانی خالی از مشقت استقبال نمی کرد، با وجود این، این بیچاره ها با رد شدن از مرز، نفس راحتی میکشیدند و میدانستند، که از خطر ارباب و مأمورین دولت و اشرار بیرحم رهایی پیدا کرده، برای بکار بردن زحمت و فروش نیروی بازوان خود محل و کاری پیدا کرده، می توانند شب را بدون هراسی استراحت کنند. در قفقاز، در ترکستان، و در سایر نقاط مختلف روسیه، کار و کارگری زیاد بود. مخصوصاً معادن نفت بادکوبه به دست کارگر ارزان احتیاج داشت. این شهر طلای سیاه( نفت) و میلیونرها، اگر چه از تمام دنیا کارگر و استادکار و کارشناس جلب مینمود، ولی کارگر ایرانی از همه ارزانتر، پرکارتر و قانع تر بود. خود زارعین ایرانی که مجبوراً به کارگری کشیده شده بودند، به آنجا بیشتر رغبت میکردند. از استیصال و بیچاره گی حاضر میشدند، پست ترین و دشوارترین کارها را در مقابل مزد بسیار ناچیز گردن بگیرند. عده کارگران ایرانی معادن مزبور، در اثنای جنگ بین المللی گذشته(*2) به صد هزار نفر بالغ می شد. مزد ماهیانه متوسط آنها از ده تومان تجاوز نمیکرد. با وجود این، بیچاره ها مبلغی پس انداز نموده، برای فامیل خود و ادای مالیاتهای گوناگون و تأمین اشتهای انتها ناپذیر ارباب به ایران می فرستادند. علاوه بر معادن نفت بادکوبه، کارگران راه آهن قفقاز، شیلات اطراف بحر خزر و باربری مصب شط ولگای حاجی ترخان[ در روسیه ]، و همچنین در کارهای بزرگ و کوچک شهرهای ترکستان، می توان گفت به طور کلی ایرانی بودند.

همشهری " از برده پست تر بود"

ایرانی قبل از انقلاب روسیه، در قفقاز و ترکستان، مانند گوسفند خرید و فروش می شد. قدر و قیمت و صاحب و حمایت کننده نداشت. دویست و حتا سیصد نفر در یک اتاق کثیف بسر برده، مانند گوسفند زندگی سخت و طاقت فرسای خو را آنجا ادامه می دادند. قفقازی ها و اهالی محل، ایرانی را " همشهری " خطاب می کردند و او را پست وحقیر می شمردند. حتا خود " همشهری " نیز برای خود شخصیتی قائل نبود. " همشهری " از برده و غلامان دوره برده داری، پست تر و حقیر تر بود.

اغلب این کارگران از اطراف همدان و اراک وساوه و قم می آمدند. چاه های دستی[استخراج نفت] خیلی خطرناک بود. کارگر در عمق دویست تا سیصد زرع زیر زمین کار می کرد. از اغلب، بلکه از همه این چاه ها هنگام رسیدن به نفت، گاز خفه کننده شدیدی بیرون می آمد. با وجود تلمبه هوا تصفیه کن، کارگر نمی توانست از آن جا بیرون بیاید. هر روز چندین نفر ایرانی بیچاره در همین چاه ها خفه می شدند. وارث همه البته نایب کونسول [ ایران در باکو] بود. فوراً به وسیله ریش سفیدها اطلاع پیدا کرده، مانند لاشخور سر چاه حاضر می شد و با صاحب کار ومأمورین محل کنار آمده، دستور می داد، نعش را در ته چاه پنهان کنند. حتا اتفاق می افتاد یک چاه بیشتر از ده و یا پانزده نفر قربانی می بلعید، ولی "همشهری" نمی ترسید. می خواست شانس خود را یک بار دیگر امتحان کند. می گفت خدا کریم است، بلکه سالم برگشتیم. می رفت و بر نمی گشت. کونسول بازارش گرم بود، به کم و زیاد اهمیت نمی داد. شب وروز مرده می فروخت. بهای کارگر[ جان سپرده] ایرانی خیلی زیاد نبود. از دویست تا سیصد تومان تجاوز نمی کرد. تازه قسمتی از آن را می بایستی بین مأمورین و پلیس محلی تقسیم نماید. کسی که چیزی گیرش نمی آمد، ورثه و بازمانده گان مقتول بودند.

کارگران چگونه کار می کردند ؟

آن روز صنایع خیلی عقب بود. اغلب کارهایی که امروز به وسیله ماشین و تلمبه انجام می دهند، آن وقت با دست انجام می دادند. مثلاً کشیدن نفت، سخت ترین کارها بود که بدون استثناء، کارگران ایرانی فقط می توانستند از عهده آن بر آیند. این کارگران روزی هشت ساعت تمام چشم شان را به قله چوب بندی که در ارتفاع ده متری به اصطلاح " کله چرخ"، در آن قرار گرفته بود، دوخته، مترصد بودند، که دلو به چرخ اصابت ننماید و به موقع آن را برای خالی شدن برگردانند. [حتی] ماهرترین و ورزیده ترین کارگران ممکن نبود ماهی چندین بار غفلت ننمایند و دلو به کله چرخ نخورد. در این صورت می بایستی بهای دلو ونیز جریمه را بپردازد. برایش خطر جانی هم کم نبود. اغلب به واسطه برخورد شدید دلو، حریق هم تولید می شد. ولی همشهری جان سخت بود، کار می کرد، زحمت می کشید، از دل زمین طلا بیرون می آورد؛ و خود در کمال بیچاره گی وجان کندن بسر می برد.

[تأثیر محیط [ روسیه

با همه اینها، محیط باد کوبه و ترکستان و سایر شهرهای روسیه، در روحیه ایرانی بی تأثیر نبود. بدین وسیله خیلی زودتر از این که ما بتوانیم تصور کنیم، " همشهری" به مبارزه طبقاتی کشیده شده بود و چاره دیگری هم نبود. او هم می خواست زندگی کند، او هم می خواست جریمه ندهد، او هم می خواست از مرخصی و از سایر امکانات فرهنگی و بهداشتی استفاده نماید. رفقا و همکاران عاقل و فهمیده او می خواستند اتحادیه تشکیل بدهند، اعتصاب بکنند، از حقوق کارگر مدافعه نمایند، و بنابراین با او داخل مذاکره می شدند. او را صاحب حق حساب می کردند. رای و عقیده اش را می پرسیدند. او با هوش بود. کتک خورده هم بود. مظلوم تر هم بود. البته خود را کنار نمی کشید، وارد بحث می شد، تصمیم می گرفت، اعتصاب می کرد، در کلاس اکابر درس می خواند، نزد کارگران مطلع سیاست یاد می گرفت، در حوزه و اتحادیه های کارگری حاضر میشد، حرف میزد، مبارزه میکرد. می فهمید، متشکل میشد، اداره میکرد و موجودیت خود را به ثبوت می رسانید.

از خاطرات اشخاص مبرزی که در نهضت کارگران باد کوبه و سایر شهرهای قفقاز شرکت داشته اند، پیداست که حزب سوسیالیست محلی به کارگران ایرانی خیلی اهمیت می داده، و از وجود آن ها در مبارزه خود استفاده شایانی مینموده است.

کارگر ایرانی بالاخره با کارگر روسیه و سایر ملل قفقاز تماس نزدیکی داشت و در همان قدم های اولیه مبارزه خود، سوسیالیست ها احساس کرده بودند که به کمک کارگران ایرانی احتیاج دارند. " همشهری" اگر چه سواد ندارد، ولی انقلابی است. با دانستن این ها برای یک کارگر سیاسی، یک سوسیالیست با ایمان، نزدیک شدن به کارگر ایرانی اشکال نداشت.

(حزب عدالت در نهضت مشروطه (*3

همان دهقانان فراری، همان بیچاره گانی که از ظلم و بیدادگری ارباب، از عدم امنیت مالی و جانی، آب و خاک اجدادی خود را ترک کرده، در کشور همسایه به پست ترین و سخت ترین کارها تن می دادند، در اثر محیط آزاد، مخصوصاً در کوران شدید انقلاب 1905 روسیه، بیدار شده و با معلومات سیاسی و تجربیات تشکیلاتی، حتا در استعمال اسلحه و بمب و رولور، طوری مهارت بهم زده بودند، که به محض شنیدن صدای مشروطه خواهی از کار دست کشیده، با تشکیل دسته های منظم، گروه گروه از سرحدات مختلف عبور نموده، و به نیروهای مجاهدین محلی ملحق گردیدند. این دسته که به غلط به مجاهدین قفقاز معروف شد، به استثناء گرجی ها و چند نفر از ترک های تفلیس و باد کوبه و قره باغ، به طور کلی از کارگران ایرانی قفقاز و ترکستان و حاجی ترخان تشکیل گردیده و علاوه بر حس شدید میهن پرستی، آمال و آرمان اجتماعی و طبقاتی نسبتاً روشن و سنجیده تری، به همراه آورده بودند. این نبرد سخت و پر از زد و خورد برای آن ها، یک مانور بسیار بزرگ و یک آزمایش بسیار مفید و میدان تجربه بسیار وسیعی بود، که می توان گفت، حزب عدالت روی آن پایه گرفته و بالا آمده است.

(اسناد و مدارک ادبی نخستین تشکیلات عدالت(*4

اولین جلسات این حزب کارگری، در کازارن های معادن نفت آلود سیاه و مرطوب و بر روی نیمکتهای خشن وکثیف کارگری تشکیل گردید، و کمیته ها و تشکیلات مختلف آن از میان هزاران کارگر متعصب فداکار انتخاب شدند. حزب عدالت به طور کلی بلافاصله پس از سقوط تزار [ روسیه]، شروع به کار کرد. از پیش قدمان آن، افراد زیر را می توانم نام ببرم: اسدالله غفارزاده- رئیس، میرزا اقوام- منشی، ممی زاده، آقایف بهرام، آقایف محرم، ملا بابا، رستم کریم زاده، محم حسین صمد زاده، قاسم معروف به پیغمبر، مشهدی آقاوردی، قارداداش، سیف الله ابراهیم زاده، آقا بابا یوسف زاده، محمد فتح الله اوغلی، حسین خان طالب زاده.

به محض انتشار خبر تشکیل حزب عدالت در تمام کارخانجات دور و نزدیک[ باکو]، "همشهری" بود، که تمیزترین لباس های خود را پوشیده، و ریش سفید و سرشناس و با سواد خود را جلو انداخته، دسته دسته به محله صابونچی ( مدرسه تمدن ایرانیان، که محل مرکز حزب بود) می شتافتند، و در آن جا از طرف موسسین حزب پذیرایی شده، کارت عضویت می گرفتند.

هدف عدالت

کارگر ایرانی فهمیده بود، که جنگ [ اول جهانی]، اساس دنیای قدیم را متزلزل کرده، ریشه و بنیان دولت ها سست شده و نهضت عمومی جهان، آغاز گردیده است. او می خواست این نهضت را به میهن خود کشانده، انتقام بکشد و این انتقام، البته یک انتقام اساسی محکمی باشد. انتقامی باشد که دشمنان آزادی و استقلال کشور او نتوانند دیگر سربلند کرده، با عوض کردن لباس و اسم و عنوان، مانند مشروطه چی دو آتشه از آب در آمده، دوباره حکومت را به اسم مشروطه، به دست بگیرند. این یکی از هدف ها و آرزوهای دیرین کارگر بود، که پله اول[ تأسیس] حزب عدالت را تشکیل داد.
عدالت می خواست در انقلاب داخلی روسیه هم مداخله نماید. عدالت احساس کرده بود، که اگر در روسیه انقلاب فاتح شود، برای آزادی زارع و کارگر ایرانی هم راه نجاتی پیدا خواهد شد. عدالت خود را مدیون حزب سوسیال دموکرات قفقاز می دانست. عدالت چیان در میان مشروطه خواهان ایران، مجاهدین گرجی ها و ارمنی ها و ترک های قفقاز را دوش به دوش خود دیده، و شهدای این مجاهدین جسور را که با کمال افتخار در راه آزادی ایران جان خود را فدا کرده بودند، با دست خود به خاک سپرده بودند. عدالت تصمیم گرفته بود در انقلاب طبقاتی دخالت بکند و این کار را جداً شروع کرده بود. پس این جا می توانیم نتیجه گرفته، بگوییم، دومین هدف عدالت کمک و مساعدت عملی با انقلابیون روسیه بود.

علاوه بر همه این ها، عدالت برای کارگر یک سازمان فرهنگی هم بود. شعبات متعدد آن برای کار اجتماعی خصوصاً تحصیلی و تفریحی، پیوسته مهیا و آماده بود. "همشهری" دیگر قهوه خانه نمی رفت. وقت خود را به کارهای نا شایست و یاوه سرایی تلف نمی کرد. در هر کارخانه، حزب عدالت، شعبه و محلی که در عین حال باشگاه فرهنگی هم بود، تأسیس کرده و با پشتیبانی خود کارگران، همه نوع وسایل فرهنگی در آن جا فراهم آورده بود. اغلب باشگاه ها، بین المللی هم بود. در این باشگاه های کوچک، کتابخانه، قرائتخانه، تالار چای خوری و بازی و سالن تئاتر و همه گونه وسایل وقت گذرانی برای آن ها مهیا بود. اینجا، ملل مختلف را به هم نزدیک و رفیق و دوست مینمود. دیگر کسی نمی توانست به کارگر ایرانی، " همشهری" بگوید. اصلاً با تشکیل حزب عدالت، " همشهری" سرپرست پیدا کرده، کسی شده بود. کسانی که تا دیروز از سایه " همشهری" دوری می کردند، امروز ناچار بودند او را رفیق خطاب کنند. این را " همشهری"، از حزب عدالت می دانست
.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضیحات از وبلاگ جمهوری شورایی

1*- کلمه " محصل" در اینجا، به معنی تحصیل کننده، دریافت کننده و یا کسب کننده مالیات و بهره مالکانه، و نه در معنای رایج کنونی ( دانش آموز) آمده است.

2*- عبارت " جنگ گذشته " در متن، جنگ اول جهانی را مد نظر دارد، و نه جنگ دوم جهانی که در این مقطع، هنوز پایان نیافته است. همچنین متن توضیح نویسنده نیز، به همین اشاره دارد.

3*- زیر تیتر ششم، " حزب عدالت و نهضت مشروطه"، این توهم را ایجاد میکند، که گویا حزب عدالت، در دوره انقلاب مشروطیت هم، وجود داشته است. اما توضیح مطلب نشان میدهد که نویسنده، به تاریخ شکل گیری و تأثیر انقلاب مشروطیت در تأسیس حزب در سالهای بعد، میپردازد. در دوره انقلاب مشروطیت، سوسیال دموکراسی انقلابی، یک نیروی متشکل و سازمانیافته بود؛ اما هنوز حزب عدالت، تشکیل نشده بود

4*- زیر تیتر هفتم، عبارت " اسناد و مدارک ادبی نخستین تشکیلات عدالت "، اندکی برای خواننده، نامأنوس جلوه خواهد کرد. کلمه " ادبی " در چنین موردی، در زبان فارسی طور دیگری بکار میرود. اما نویسنده در واقع، یک عبارت در زبانهای اروپایی را به فارسی ترجمه کرده است. برای مثال در فارسی کنونی، عبارت " ادبیات حزبی ، ادبیات سازمانی"، رایج است. اما " ادبی "، فقط در رابطه با ادبیات غیر حزبی، حتی عمدتاً غیر سیاسی، بکار می رود.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برخی تصحیحات کوچک، که به امروزی ساختن و قابل فهم نمودن مطلب کمک کند، از سوی بازنویس صورت گرفته و غلطهای اندک چاپی هم، تصحیح شده است. این تغییرات در حداقل و در ضروری ترین موارد، انجام یافته است. محتوا و شکل قدیمی متن، همچنین ویژه گیها و روش بیان نویسنده، بطور کامل حفظ شده است. همه توضیحات در مقاله که با پرانتز( ) مشخص شده، از نویسنده، و توضیحات درون کروشه [ ] از بازنویس است. پرانتز های بکار رفته برای شماره گذاری، از بازنویس و برای توضیحات ارائه شده در بالا، بکار رفته اند. مهمترین تصحیحات انجام یافته، به قرار زیر هستند:

- در مقاله باز نویسی شده، در تمام متن، کلمه همشهری در درون علامت نقل قول " " قرار داده شده است. همانگونه که نویسنده اشاره میکند، " همشهری " عنوانی تحقیر آمیز برای کارگران ایرانی محسوب شده، و در محتوا، با کلمه همشهری که در ایران بکار میرود، تفاوت دارد. از این رو برای پرهیز از خلط مفهوم، در تمام مقاله باز نویسی شده، این تفاوت از طریق گذاردن آن در درون علامت ذکر شده، مشخص شده است.

- در سراسر متن، بجای کلمه " دهات "، کلمه " روستاها " و بجای دهاتی، " روستایی" آورده شده است.

- درمتن اصلی در موارد متعددی کلمات " عمله " و " عملگی"، همچنین در مواردی نیز کلمات کارگر و کارگری، بکار رفته است. برای ایجاد همگونی در خود مطلب و نزدیک ساختن آن به مباحث سیاسی و زبان امروز، در همه جا در متن بازنویسی شده، کلمات کارگر و کارگری، مورد استفاده قرار گرفته اند.

- پاراگراف اول: بجای عبارت " این یکی" و " آن یکی"، عبارت " این حزب " و " حزب عدالت سابق"، قرار داده شده است. این با روال بیان نویسنده در تمام متن، انطباق بیشتری دارد.

- پاراگراف دوم: بجای کلمه "بچه"، کلمات " کودک و نوجوان"، قرار داده شده است. این به لحن سیاسی نویسنده در همین جمله، نزدیکتر است؛ بویژه اینکه، عبارتی در آغاز جمله است. ضمیر " ما "، در این جمله، حاکی از اشاره نویسنده به کسان دیگری، غیر از خود او هم هست. همچنین کلمه " توی"، با کلمه "در میان " تعویض شده است. در همین پاراگراف، " درب خانه "، به جای " در کوچه "، آورده شده است.

- پاراگراف چهارم: موضوع " بسیار مهمی "، بجای "بسیار جالبی" آورده شده است. منظور نویسنده از جالب بودن، تأکید بر اهمیت بحثی است که در اینجا ارائه میدهد، و نه به معنی جذاب بودن موضوع.

- پاراگراف پنجم: بجای فروش" زور بازوان" خود، عبارت فروش" نیروی بازوان " خود، آورده شده است.

- زیر تیتر چهارم: در متن اصلی " چه جور کار میکردند"، به جمله " کارگران چگونه کار میکردند"، تغییر یافت. این با محتوای همین بخش و روال نگارش نویسنده، خوانا تر، و با صراحت بیشتری بر مطلب ذیل آن، اشاره میکند.
******************************************************